تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۳۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۳۹}}
__TOC__
__TOC__


خط ۹: خط ۱۱:
<span id='link241'><span>
<span id='link241'><span>
==مكر بزرگان و اعيان هر قريه در برابر دعوت انبياء و استهزائشان به رسالت پيغمبر(ص ). ==
==مكر بزرگان و اعيان هر قريه در برابر دعوت انبياء و استهزائشان به رسالت پيغمبر(ص ). ==
وَ كَذَلِك جَعَلْنَا فى كلِّ قَرْيَةٍ أَكبرَ مُجْرِمِيهَا ...
وَ كَذَلِك جَعَلْنَا فى كلِّ قَرْيَةٍ أَكبرَ مُجْرِمِيهَا ...
گويا مقصود اين باشد كه ما گروهى را زنده نموده و براى ايشان نورى قرار داديم كه با آن نور در ميان مردم زندگى كنند، و گروهى ديگر را از اين زندگى محروم ساختيم ، در نتيجه در ظلمتها مانده و از آن بيرون شدنى نيستند، اعمالشان هم كه در نظرشان خيلى جلوه كرده آنان را در خلاصى از ظلمتها سود نمى دهند، و ما به همين نحو از مجرمين هر قريهاى بزرگتران ايشان را واداشتيم تا در آن قريه در مقابل دعوت دينى پيغمبر و گروندگان مكر كنند، ليكن مكرشان سودى به حالشان نمى دهد، چون ايشان در ظلمت بسر مى برند، و نمى توانند خير و شر خود را ببينند، و نمى فهمند كه خسارت مكرشان به خودشان عايد مى شود.
گويا مقصود اين باشد كه ما گروهى را زنده نموده و براى ايشان نورى قرار داديم كه با آن نور در ميان مردم زندگى كنند، و گروهى ديگر را از اين زندگى محروم ساختيم ، در نتيجه در ظلمتها مانده و از آن بيرون شدنى نيستند، اعمالشان هم كه در نظرشان خيلى جلوه كرده آنان را در خلاصى از ظلمتها سود نمى دهند، و ما به همين نحو از مجرمين هر قريهاى بزرگتران ايشان را واداشتيم تا در آن قريه در مقابل دعوت دينى پيغمبر و گروندگان مكر كنند، ليكن مكرشان سودى به حالشان نمى دهد، چون ايشان در ظلمت بسر مى برند، و نمى توانند خير و شر خود را ببينند، و نمى فهمند كه خسارت مكرشان به خودشان عايد مى شود.
روى اين حساب منظور از جمله «''' كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون '''» بيان اين جهت خواهد بود كه اعمال كفار با همه جلوهاى كه در نظر ايشان دارد در استخلاص از ظلمتهايى كه ايشان در آن به سر مى برند كوچكترين سودى برايشان ندارد. و منظور از جمله «''' و كذلك جعلنا فى كل قرية اكابر مجرميها... '''» بيان اين جهت خواهد بود كه اعمال ايشان و مكر و خدعه هايى كه به ضرر دعوت دينى و عليه انبيا و گروندگانشان مى كنند ضررى به حال آنان نداشته بلكه همه ضررها متوجه خودشان مى شود، و ليكن نمى فهمند، چون در ظلمت به سر مى برند.
روى اين حساب منظور از جمله «''' كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون '''» بيان اين جهت خواهد بود كه اعمال كفار با همه جلوهاى كه در نظر ايشان دارد در استخلاص از ظلمتهايى كه ايشان در آن به سر مى برند كوچكترين سودى برايشان ندارد. و منظور از جمله «''' و كذلك جعلنا فى كل قرية اكابر مجرميها... '''» بيان اين جهت خواهد بود كه اعمال ايشان و مكر و خدعه هايى كه به ضرر دعوت دينى و عليه انبيا و گروندگانشان مى كنند ضررى به حال آنان نداشته بلكه همه ضررها متوجه خودشان مى شود، و ليكن نمى فهمند، چون در ظلمت به سر مى برند.
خط ۱۷: خط ۱۹:
كلمه «''' جعل '''» در جمله «''' جعلنا فى كل قرية اكابر مجرميها '''» به همان معنايى است كه «''' جعل '''» در جمله «''' و جعلنا له نورا '''» به آن معنا است ، و چون در دومى به معناى خلق است ناگزير بايد در اولى هم به معناى خلق باشد. و بنابراين ، معناى جمله اولى اين مى شود كه : ما در هر قريهاى بزرگترين مجرمين آن قريه را براى اين خلق كرديم كه در آن قريه مكر كنند و غايت خلقت بودن مكر در اين آيه نظير غايت بودن دخول در آتش است در آيه «''' و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس '''» كه معناى آن در چند جاى اين كتاب گذشته و اگر اكابر مجرمين را اختصاص به ذكر داد براى اين است كه بفهماند فريب هر فريبكارى به خودش برمى گردد، و معلوم است كه مكر كننده ها در هر قومى اكابر آن قومند، و اما اصاغر و كوچكترها كه همان عامه مردمند در حقيقت اتباع اكابرند، و از خود اراده مستقلى ندارند.
كلمه «''' جعل '''» در جمله «''' جعلنا فى كل قرية اكابر مجرميها '''» به همان معنايى است كه «''' جعل '''» در جمله «''' و جعلنا له نورا '''» به آن معنا است ، و چون در دومى به معناى خلق است ناگزير بايد در اولى هم به معناى خلق باشد. و بنابراين ، معناى جمله اولى اين مى شود كه : ما در هر قريهاى بزرگترين مجرمين آن قريه را براى اين خلق كرديم كه در آن قريه مكر كنند و غايت خلقت بودن مكر در اين آيه نظير غايت بودن دخول در آتش است در آيه «''' و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس '''» كه معناى آن در چند جاى اين كتاب گذشته و اگر اكابر مجرمين را اختصاص به ذكر داد براى اين است كه بفهماند فريب هر فريبكارى به خودش برمى گردد، و معلوم است كه مكر كننده ها در هر قومى اكابر آن قومند، و اما اصاغر و كوچكترها كه همان عامه مردمند در حقيقت اتباع اكابرند، و از خود اراده مستقلى ندارند.
و اما اينكه فرمود: «''' و ما يمكرون الا بانفسهم و ما يشعرون '''» جهتش ‍ اين است كه مكر به معناى عملى است كه مكر شده آنرا به حال خود نافع بداند و حال آنكه مكر كننده آن عمل را به منظور ضرر رسانيدن به او و خنثى كردن زحمات و باطل ساختن غرضش انجام داده ، و از آنجا كه خداوند سبحان غرضى از دعوت دينى خود نداشته از آن ، نفعى عايد او نمى شود، و منظورش همه منتفع شدن خود مردم است ، پس اگر كسى با خدا مكر كند و نگذارد كه غرض از دعوتهاى دينى حاصل شود در حقيقت به خود ضرر زده نه به پروردگار خود.
و اما اينكه فرمود: «''' و ما يمكرون الا بانفسهم و ما يشعرون '''» جهتش ‍ اين است كه مكر به معناى عملى است كه مكر شده آنرا به حال خود نافع بداند و حال آنكه مكر كننده آن عمل را به منظور ضرر رسانيدن به او و خنثى كردن زحمات و باطل ساختن غرضش انجام داده ، و از آنجا كه خداوند سبحان غرضى از دعوت دينى خود نداشته از آن ، نفعى عايد او نمى شود، و منظورش همه منتفع شدن خود مردم است ، پس اگر كسى با خدا مكر كند و نگذارد كه غرض از دعوتهاى دينى حاصل شود در حقيقت به خود ضرر زده نه به پروردگار خود.
وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ ءَايَةٌ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ...رِسالَتَهُ
وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ ءَايَةٌ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ...رِسالَتَهُ
اينكه گفتند: «''' ما به تو ايمان نخواهيم آورد تا آنكه به خود ما نازل شود '''» آنچه كه به رسولان خدا نازل مى شود مقصودشان اين بوده كه آنان نيز به مقام رسالت نائل شده و علاوه بر اصول و فروع معارف دينى ، داراى خود رسالت نيز بشوند، و گر نه اگر مقصودشان اين نبود جا داشت گفته آنان به عبارت : «''' مثل ما اوتى انبياء الله '''» و امثال آن حكايت شود، مانند آيه «''' لو لا يكلمنا الله او تاتينا آية '''» و آيه «''' لو لا انزل علينا الملئكة او نرى ربنا '''» .
اينكه گفتند: «''' ما به تو ايمان نخواهيم آورد تا آنكه به خود ما نازل شود '''» آنچه كه به رسولان خدا نازل مى شود مقصودشان اين بوده كه آنان نيز به مقام رسالت نائل شده و علاوه بر اصول و فروع معارف دينى ، داراى خود رسالت نيز بشوند، و گر نه اگر مقصودشان اين نبود جا داشت گفته آنان به عبارت : «''' مثل ما اوتى انبياء الله '''» و امثال آن حكايت شود، مانند آيه «''' لو لا يكلمنا الله او تاتينا آية '''» و آيه «''' لو لا انزل علينا الملئكة او نرى ربنا '''» .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۷۰ </center>
خط ۲۴: خط ۲۶:
و عيد و تهديدى هم كه در ذيل آيه است ، يعنى جمله «''' سيصيب الذين اجرموا صغار عند الله و عذاب شديد بما كانوا يمكرون '''» نيز نظر ما را تاءييد مى كند، براى اينكه اين جمله مى فهماند اين آرزو از همان اكابرى است كه مرتكب جرم شده اند، و علت عذاب را هم همان مكرى قرار داده كه در آيه قبل به اكابر مجرمين نسبت داده بود. پس معلوم مى شود صغار و ذلت و خوارى هم عذاب همانها است ، نه ديگران .
و عيد و تهديدى هم كه در ذيل آيه است ، يعنى جمله «''' سيصيب الذين اجرموا صغار عند الله و عذاب شديد بما كانوا يمكرون '''» نيز نظر ما را تاءييد مى كند، براى اينكه اين جمله مى فهماند اين آرزو از همان اكابرى است كه مرتكب جرم شده اند، و علت عذاب را هم همان مكرى قرار داده كه در آيه قبل به اكابر مجرمين نسبت داده بود. پس معلوم مى شود صغار و ذلت و خوارى هم عذاب همانها است ، نه ديگران .
معناى «''' شرح صدر '''» و بيان اينكه خداوند براى هدايت بنده سينه او را شرح و توسعه مى دهد.
معناى «''' شرح صدر '''» و بيان اينكه خداوند براى هدايت بنده سينه او را شرح و توسعه مى دهد.
فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَحْ صدْرَهُ لِلاسلَمِ
فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَحْ صدْرَهُ لِلاسلَمِ
كلمه «''' شرح '''» به معناى بسط و وسعت دادن است . راغب در مفردات خود گفته : اصل اين كلمه به معناى پهن كردن و بسط كردن گوشت و امثال آن است . و شرح صدرى هم كه در قرآن به معناى ظرفيت داشتن براى فرا گرفتن علم و عرفان آمده در حقيقت به همان معناى اصليش استعمال شده ، چون سينه را شرح دادن و آنرا پذيراى هر معارفى كه پيش بيايد كردن خود يك نحو توسعه است ، به شهادت اينكه در باره اضلال كه مقابل شرح صدر است مى فرمايد: «''' يجعل صدره ضيقا حرجا '''» .
كلمه «''' شرح '''» به معناى بسط و وسعت دادن است . راغب در مفردات خود گفته : اصل اين كلمه به معناى پهن كردن و بسط كردن گوشت و امثال آن است . و شرح صدرى هم كه در قرآن به معناى ظرفيت داشتن براى فرا گرفتن علم و عرفان آمده در حقيقت به همان معناى اصليش استعمال شده ، چون سينه را شرح دادن و آنرا پذيراى هر معارفى كه پيش بيايد كردن خود يك نحو توسعه است ، به شهادت اينكه در باره اضلال كه مقابل شرح صدر است مى فرمايد: «''' يجعل صدره ضيقا حرجا '''» .
پس كسى كه خداوند سينهاش را براى قبول اسلام كه همان تسليم بودن است شرح كرده باشد در حقيقت سينه اش را براى تسليم در برابر اعتقادات صحيح و عمل صالح وسعت داده ، به طورى كه هيچ مطلب حق و صحيحى به او پيشنهاد نمى شود مگر آنكه او را مى پذيرد، و اين نيست مگر بخاطر اينكه چشم بصيرتش نورى دارد كه هميشه به اعتقاد صحيح و عمل صحيح ميتابد، به خلاف آن كسى كه چشم دلش كور شده ، او حق را از باطل و راست را از دروغ تشخيص نمى دهد، همچنانكه فرموده : «''' فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور '''» .
پس كسى كه خداوند سينهاش را براى قبول اسلام كه همان تسليم بودن است شرح كرده باشد در حقيقت سينه اش را براى تسليم در برابر اعتقادات صحيح و عمل صالح وسعت داده ، به طورى كه هيچ مطلب حق و صحيحى به او پيشنهاد نمى شود مگر آنكه او را مى پذيرد، و اين نيست مگر بخاطر اينكه چشم بصيرتش نورى دارد كه هميشه به اعتقاد صحيح و عمل صحيح ميتابد، به خلاف آن كسى كه چشم دلش كور شده ، او حق را از باطل و راست را از دروغ تشخيص نمى دهد، همچنانكه فرموده : «''' فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور '''» .
خط ۳۲: خط ۳۴:
از اينجا معلوم مى شود جمله «''' فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للاسلام '''» در حقيقت به منزله بيان ديگرى است براى جمله «''' او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس '''» . و اگر بر سر جمله مزبور «''' فاء '''» تفريع درآمده از باب تفريع يك بيان بر بيان ديگر و نتيجه بودن دومى براى اولى است ، و مى فهماند كه بين اين دو بيان آنقدر تصادق هست كه ميتوان يكى را نتيجه ديگرى دانست ، و اين خود عنايتى است لطيف .
از اينجا معلوم مى شود جمله «''' فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للاسلام '''» در حقيقت به منزله بيان ديگرى است براى جمله «''' او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس '''» . و اگر بر سر جمله مزبور «''' فاء '''» تفريع درآمده از باب تفريع يك بيان بر بيان ديگر و نتيجه بودن دومى براى اولى است ، و مى فهماند كه بين اين دو بيان آنقدر تصادق هست كه ميتوان يكى را نتيجه ديگرى دانست ، و اين خود عنايتى است لطيف .
پس بنا بر آنچه گفته شد، معناى جمله مورد بحث اين مى شود: وقتى حال كسى كه خداوند او را پس از مرده بودن زنده كرده چنين باشد، يعنى بر نورى خدايى سوار باشد كه با آن نور اعتقادات و اعمال صحيح روشن شود لاجرم كسى كه خداوند خواسته باشد هدايتش كند سينه اش را فراخ مى كند تا در نتيجه تسليم اوامر پروردگار خود شده از عبادت او استنكاف نورزد. پس اسلام نورى است از ناحيه خداوند و مسلمانان يعنى آنان كه تسليم امر پروردگار خود شدهاند بر نورى سوارند كه خدا روزيشان كرده است .
پس بنا بر آنچه گفته شد، معناى جمله مورد بحث اين مى شود: وقتى حال كسى كه خداوند او را پس از مرده بودن زنده كرده چنين باشد، يعنى بر نورى خدايى سوار باشد كه با آن نور اعتقادات و اعمال صحيح روشن شود لاجرم كسى كه خداوند خواسته باشد هدايتش كند سينه اش را فراخ مى كند تا در نتيجه تسليم اوامر پروردگار خود شده از عبادت او استنكاف نورزد. پس اسلام نورى است از ناحيه خداوند و مسلمانان يعنى آنان كه تسليم امر پروردگار خود شدهاند بر نورى سوارند كه خدا روزيشان كرده است .
وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يجْعَلْ صدْرَهُ ضيِّقاً حَرَجاً ...
وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يجْعَلْ صدْرَهُ ضيِّقاً حَرَجاً ...
«''' اضلال '''» معناى مقابل «''' هدايت '''» است ، و به همين جهت اثرش هم مقابل اثر آن است ، و آن اين است كه دل گنجايش حق و صدقه را نداشته و از داخل شدن حق و صدق در آن امتناع داشته باشد، لذا دنبال كلمه «''' ضيقا '''» كلمه «''' حرجا '''» را كه همان امتناع داشتن است ذكر فرمود.
«''' اضلال '''» معناى مقابل «''' هدايت '''» است ، و به همين جهت اثرش هم مقابل اثر آن است ، و آن اين است كه دل گنجايش حق و صدقه را نداشته و از داخل شدن حق و صدق در آن امتناع داشته باشد، لذا دنبال كلمه «''' ضيقا '''» كلمه «''' حرجا '''» را كه همان امتناع داشتن است ذكر فرمود.
كلمه «''' حرج '''» بطورى كه صاحب مجمع البيان گفته به معناى تنگترين تنگ است . و در مفردات گفته : «''' حرج '''» و «''' حراج '''» در اصل به معناى آن فاصله تنگى است كه در هنگام اجتماع دو چيز در ميان آن دو مشاهده مى شود و به همين جهت هر فضاى تنگى را حرج مى نامند و گناه را هم حرج مى خوانند.
كلمه «''' حرج '''» بطورى كه صاحب مجمع البيان گفته به معناى تنگترين تنگ است . و در مفردات گفته : «''' حرج '''» و «''' حراج '''» در اصل به معناى آن فاصله تنگى است كه در هنگام اجتماع دو چيز در ميان آن دو مشاهده مى شود و به همين جهت هر فضاى تنگى را حرج مى نامند و گناه را هم حرج مى خوانند.
خط ۵۳: خط ۵۵:
و صرف اينكه اراده فعل مستلزم رغبت ، و كراهت از فعل مستلزم نفرت است باعث نمى شود كه بگوييم مراد از سعه قلب اراده و مقصود از ضيق قلب كراهت است و اين مغالطه ، و يكى از دو مقارن را در جاى آن ديگرى اخذ كردن است . و از اين عجيب تر اينكه چون خيال كرده كه آيه با آن دليل عقلى كه اقامه كرده منطبق است گفته : لفظ آيه بر اين دليل عقلى دلالت دارد!!!.
و صرف اينكه اراده فعل مستلزم رغبت ، و كراهت از فعل مستلزم نفرت است باعث نمى شود كه بگوييم مراد از سعه قلب اراده و مقصود از ضيق قلب كراهت است و اين مغالطه ، و يكى از دو مقارن را در جاى آن ديگرى اخذ كردن است . و از اين عجيب تر اينكه چون خيال كرده كه آيه با آن دليل عقلى كه اقامه كرده منطبق است گفته : لفظ آيه بر اين دليل عقلى دلالت دارد!!!.
سوم اينكه در سابق گفتيم آيه شريفه تنها در مقام بيان عملى است كه خدا در موقع هدايت و اضلال در قلب انجام مى دهد و اما اينكه آيا تمامى هدايتها و ضلالتها تنها از ناحيه خدا است ، آيه از آن اجنبى است ، گو اينكه هدايت و ضلالت از ناحيه خدا است و ليكن غرض از آيه مورد بحث ، افاده آن نيست .
سوم اينكه در سابق گفتيم آيه شريفه تنها در مقام بيان عملى است كه خدا در موقع هدايت و اضلال در قلب انجام مى دهد و اما اينكه آيا تمامى هدايتها و ضلالتها تنها از ناحيه خدا است ، آيه از آن اجنبى است ، گو اينكه هدايت و ضلالت از ناحيه خدا است و ليكن غرض از آيه مورد بحث ، افاده آن نيست .
وَ هَذَا صرَط رَبِّك مُستَقِيماً ...
وَ هَذَا صرَط رَبِّك مُستَقِيماً ...
اين جمله اشاره است به همان بيانى كه در آيه قبلى گذشت ، و ما سابقا معناى صراط و استقامت را بيان كرديم . خداى تعالى در اين جمله شرح صدر دادن در موقع هدايت را و سينه را ضيق و حرج قرار دادن در موقعى كه بخواهد كسى را گمراه كند، صراط مستقيم و سنت جارى خود خوانده ، و خاطرنشان ساخته كه اين سنت جارى اختلاف و تخلف پذير نيست ، پس هيچ مؤ منى نيست مگر آنكه داراى شرح صدر و دلش براى تسليم در برابر خداوند آماده است و هيچ غير مؤ منى نيست مگر آنكه وضعش عكس اين است .
اين جمله اشاره است به همان بيانى كه در آيه قبلى گذشت ، و ما سابقا معناى صراط و استقامت را بيان كرديم . خداى تعالى در اين جمله شرح صدر دادن در موقع هدايت را و سينه را ضيق و حرج قرار دادن در موقعى كه بخواهد كسى را گمراه كند، صراط مستقيم و سنت جارى خود خوانده ، و خاطرنشان ساخته كه اين سنت جارى اختلاف و تخلف پذير نيست ، پس هيچ مؤ منى نيست مگر آنكه داراى شرح صدر و دلش براى تسليم در برابر خداوند آماده است و هيچ غير مؤ منى نيست مگر آنكه وضعش عكس اين است .
پس در حقيقت جمله «''' و هذا صراط ربك مستقيما '''» بيان دومى است كه تعريف در آيه قبلى را تاءكيد نموده و ميفهماند كه تعريف مزبور براى هدايت و ضلالت تعريفى است جامع افراد و مانع اغيار، و همين معنا را نيز در جمله «''' قد فصلنا الايات لقوم يذكرون '''» تاءكيد نموده مى فرمايد: بيان مزبور نزد آنان كه متذكر معارف فطرى و عقايد اوليهاى شوند كه خداوند در نفس آنان به وديعه سپرده و با تذكر آن انسان به معرفت هر حق و تشخيص آن از باطل راه مى يابد بيانى است حق و روشن ، علاوه بر اينكه ، اين بيان بيان آن خدايى است كه همو انسان را بعد از هدايت به حجت به سوى نتيجه حجت هدايت مى كند.
پس در حقيقت جمله «''' و هذا صراط ربك مستقيما '''» بيان دومى است كه تعريف در آيه قبلى را تاءكيد نموده و ميفهماند كه تعريف مزبور براى هدايت و ضلالت تعريفى است جامع افراد و مانع اغيار، و همين معنا را نيز در جمله «''' قد فصلنا الايات لقوم يذكرون '''» تاءكيد نموده مى فرمايد: بيان مزبور نزد آنان كه متذكر معارف فطرى و عقايد اوليهاى شوند كه خداوند در نفس آنان به وديعه سپرده و با تذكر آن انسان به معرفت هر حق و تشخيص آن از باطل راه مى يابد بيانى است حق و روشن ، علاوه بر اينكه ، اين بيان بيان آن خدايى است كه همو انسان را بعد از هدايت به حجت به سوى نتيجه حجت هدايت مى كند.
لهَُمْ دَارُ السلَمِ عِندَ رَبهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُم بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ
لهَُمْ دَارُ السلَمِ عِندَ رَبهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُم بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ
به طورى كه از ظاهر سياق برمى آيد كلمه «''' سلام '''» در اينجا به همان معناى لغوى يعنى دور بودن از آفات ظاهرى و باطنى است . و «''' دارالسلام '''» به معناى آن محلى است كه در آن هيچ آفتى از قبيل مرگ ، مرض و فقر و هيچ عدم و فقدانى ديگر و هيچ غم و اندوهى واردين را تهديد نمى كند، و چنين محلى همان بهشت موعود است و جز آن نمى تواند باشد، مخصوصا بعد از آنكه مقيد به قيد «''' عند ربهم '''» شده است .
به طورى كه از ظاهر سياق برمى آيد كلمه «''' سلام '''» در اينجا به همان معناى لغوى يعنى دور بودن از آفات ظاهرى و باطنى است . و «''' دارالسلام '''» به معناى آن محلى است كه در آن هيچ آفتى از قبيل مرگ ، مرض و فقر و هيچ عدم و فقدانى ديگر و هيچ غم و اندوهى واردين را تهديد نمى كند، و چنين محلى همان بهشت موعود است و جز آن نمى تواند باشد، مخصوصا بعد از آنكه مقيد به قيد «''' عند ربهم '''» شده است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۷۶ </center>
خط ۷۴: خط ۷۶:
خداى تعالى براى اين قسم هدايت رسم ديگرى را هم ترسيم كرده ، آنجا كه هدايت انبيا (عليهم السلام ) و اختصاصات ايشان را ذكر كرده دنبالش مى فرمايد: «''' و اجتبيناهم و هديناهم الى صراط مستقيم ذلك هدى الله يهدى به من يشاء من عباده '''» و اين آيه همچنانكه در تفسيرش بيان داشتيم دلالت دارد بر اينكه يكى از خواص هدايت الهى افتادن به راه مستقيم و طريقى است كه انحراف و اختلاف در آن نيست ، و آن همانا دين او است كه نه معارف اصولى و شرايع فروعيش با هم اختلاف دارد، و نه حاملين آن دين و راهروان در آن راه با يكديگر مناقضت و مخالفت دارند، براى اينكه منظور از تمامى معارف و شرايع دين الهى يك چيز است و آن توحيد خالص است كه خود حقيقت واحدى است ثابت و تغيير ناپذير. و نيز خود آن معارف هم همه مطابق با فطرت الهى است كه نه خود آن فطرت عوض شدنى است و نه احكام و مقتضياتش قابل تغيير است ، به همين جهت حاملين دين خدا يعنى انبيا (عليهم السلام ) نيز با يكديگر اختلاف ندارند، همه به يك چيز دعوت نموده خاتم آنان همان را مى گويد كه آدم آنان گفته بود، تنها اختلاف آنان از جهات اجمال دعوت و تفصيل آن است .
خداى تعالى براى اين قسم هدايت رسم ديگرى را هم ترسيم كرده ، آنجا كه هدايت انبيا (عليهم السلام ) و اختصاصات ايشان را ذكر كرده دنبالش مى فرمايد: «''' و اجتبيناهم و هديناهم الى صراط مستقيم ذلك هدى الله يهدى به من يشاء من عباده '''» و اين آيه همچنانكه در تفسيرش بيان داشتيم دلالت دارد بر اينكه يكى از خواص هدايت الهى افتادن به راه مستقيم و طريقى است كه انحراف و اختلاف در آن نيست ، و آن همانا دين او است كه نه معارف اصولى و شرايع فروعيش با هم اختلاف دارد، و نه حاملين آن دين و راهروان در آن راه با يكديگر مناقضت و مخالفت دارند، براى اينكه منظور از تمامى معارف و شرايع دين الهى يك چيز است و آن توحيد خالص است كه خود حقيقت واحدى است ثابت و تغيير ناپذير. و نيز خود آن معارف هم همه مطابق با فطرت الهى است كه نه خود آن فطرت عوض شدنى است و نه احكام و مقتضياتش قابل تغيير است ، به همين جهت حاملين دين خدا يعنى انبيا (عليهم السلام ) نيز با يكديگر اختلاف ندارند، همه به يك چيز دعوت نموده خاتم آنان همان را مى گويد كه آدم آنان گفته بود، تنها اختلاف آنان از جهات اجمال دعوت و تفصيل آن است .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۳۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۳۹}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]