بِالْعَهْد: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(افزودن نمودار دفعات) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
نگهدارى و مراعات پى در پى در شىء. پيمان را از آن جهت عهد گويند كه مراعات آن لازم است (راغب) در اقرب الموارد گويد:«عهد فلان...الشىء» يعنى آن را پى در پى نگهدارى و مراعات كرد و به قولى اصل آن نگهدارى و مراعات است سپس در پيمان كه مراعات آن لازم است بكار رفته. [اسراء:34]. پس اصل عهد نگهدارى و مراعات است. و پيمان را از جهت لازم المراعاة بودن عهد گفتهاند و اگر به معنى امر و توصيه و غيره آيد از جهت لازم الحفظ بودن است مثلا در آيه [بقره:125]. «عَهِدْنا»به معنى دستور داديم و امر كرديم است ولى چون دستور اكيد و لازم المراعاة است لذا با «عَهِدْنا» تعبير آورده شده همچنين در آيه [يس:60]. كه به معنى توصيه لازم الحفظ است. معاهده: با همديگر پيمان بستن پيمانيكه لازم المراعاة است. نحو [توبه:7]. معاهده گاهى به معنى مبالغه آيد چنانكه در«اخذ- مؤاخذه» گذشت مثل [توبه:75]. پيداست كه «عاهد» در آيه پيمان شديد را مىرساند زيرا عهد يك طرفى و فقط از جانب بنده است. اينك به بعضى از آيات اشاره مىشود: 1- [اعراف:134]. به نظر مىآيد مراد از«بِما عَهِدَ عِنْدَكَ» آن است كه خدا به موسى وعده كرده بود كه در صورت آمدن رجز(طوفان،جراد،قمّل و...) اگر فرعونيان ايمان آورند عذاب برداشته خواهد شد و موسى اين وعده را به فرعونيان فرموده بود. لذا گفتند: اى موسى پروردگارت راباآن وعده كه به تو داده بخوان اگر عذاب را از بين بردى حتماًبه تو ايمان مىآوريم. نظير آن، آيه ديگرى است كه فرموده [زخرف:49]. 2- [بقره:27-26]. تعبير «عَهْدَاللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ» در آيات ديگر نيز آمده است ميثاق گرچه به معنى پيمان اكيد و مايوثق به آمده ولى مانعى ندارد كه مصدر ميمى هم باشد چنانكه در جوامع الجامع اشاره كرده «ميثاق» در آيه فوق مصدر و به معنى محكم كردن يا محكم شدن است. به نظر مىآيد مراد از عهداللَّه هدايت تكوينى باشد كه در وجود هر فرد به وديعه گذاشته شده و مراد از ميثاق عهد محكم شدن آن به وسيله انبیاء و اوصياء باشد يعنى فاسقين كسانىاند كه هدايت تكوينى و درك فطرى خود را پس از آنكه بوسيله انبیاء محكم شده، مىشكنند، آنوقت «يَقْطَعُونَ وَ يُفْسِدُونَ» بيان نقض عهد است «ميثاق» را مىشود مصدر از براى فاعل گرفت و فاعلش خداست و نيز جايز است كه از براى مفعول باشد چنانكه همانطور ترجمه شد. ناگفته نماند: همه مردم از هدايت تكوينى برخوردارند [روم:30]. و انبیاء براى ميثاق و تقويت همان فطرت آمدهاند. 3- [اعراف:101-102]. در مجمع «عهد» را وفا به عهد معنى كرده و فرموده: گويند «فُلانٌ لاعَهْدَ لَهُ» يعنى به عهد وفا نمىكند. اهل لغت «وفا» را از معانى عهد شمردهاند. به نظر من مراد از عهد معناى اوّلى آن است كه نگهدارى و مراعات شىء باشد يعنى: ما در آنها نسبت به آيات خود مراعاتى نيافتيم كه به آيات ما اهميت بدهند و اعتنائى داشته باشند مثل [آل عمران:187]. مسلّم است كه پس از «يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرينَ» ديگر در كافر اعتنائى به آيات خدا نخواهد بود. وخلاصه عهد در آيه فوق در جاى «عزم» است كه درباره آدم آمده: [طه:115]. 4- [نحل:91]. در اينگونه آيات ظاهراًمراد از «عهداللَّه» پيمان و سوگندى است كه شخص بر خود لازم مىكند و چون يك طرف پيمان و سوگند خداست لذا عهداللَّه تعبير آمده. بهترين دليل مطلب ذيل آيه است كه فرموده: «وَ لاتَنْقُضُوا الْاَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهُ عَلَيْكُمْ كَفيلاً...». عهد ابراهيم عليهالسلام [بقره:124]. مقصود از امامت در اين آيه چيست؟ مقصود از امامت به نظر من بقاء شريعت است و مقتدا بودن ابراهيم «عليهالسلام» از همين جهت مىباشد. مثلا مىگوئيم: گاندى امام هند است يعنى مردم حتى پس از مرگ او طبق نقشهها و رهبرىهاى او عمل مىكنند راه او و مرام او در ميان مردم هند باقى است. و مىگوئيم بطلميوس امام هيئت نيست زيرا گفتههاى او به صورت افسانه درآمده و علم خلاف آن را اثبات كرده است. اكنون مىرسيم به آيه: 1- مراد از ابتلاء به كلمات ظاهراً قربانى اسمعيل است كه درباره آن آمده [صافات:106]. همچنين اسكان دادن خانوادهاش در سرزمين مكّه با آنكه در آنجا از آبادى خبرى نبود: [ابراهيم:37]. ايضاً شكستن بتهاى بابل كه در نتيجه به آتش انداخته شد و غير آنها. در مجمع گويد از امام صادق «عليهالسلام» روايت شده كه ابتلاء به كلمات ذبح اسمعيل است. 2- مراد از «اَتَمَّهُنَّ» آن است كه ابراهيم «عليهالسلام» از عهده آنها برآمد و مطابق رضاى خدا به انجام برد و چون آن حضرت به هنگام آن امتحانها پيغمبر بود قهراً «اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً» اعطاء مقام ديگرى بود به آن حضرت كه قبلاً نداشت على هذا ممكن است كسى پيامبر باشد ولى امام نباشد لذا در كافى از امام باقر «عليهالسلام» نقل شده: خدا ابراهيم «عليهالسلام» را عبد اتخاذ كرد پيش از آنكه مبعوث گرداند و او را نبّى گردانيد پيش از آنكه رسول گرداند و رسولش گردانيد پيش از آنكه خليل اتخاذ كند و خليلش كرد پيش از آنكه امام گرداند پس چون همه اينها براى او جمع گرديد -امام در اينجا مشتش را گره كرد- خدا به او گفت: «يا اِبْراهيمُ اِنّى جاعِلُكَ لِلناسِ اِماماً» از بزرگى امامت در نظرش بود كه گفت «يا رَّبَّ وَ مَنْ ذُرِّيَّتى قالَ لايَنالُ عَهْدِى الظَّالِمينَ». 3- گفتيم: مراد از امامت به نظر ما بقاء شريعت و مقتدا بودن ابراهيم «عليهالسلام» است [زخرف:26-28]. «جَعَلَها» راجع به كلمه توحيد و بيزارى از شرك است كه از دو آيه قبل مستفاده مىشود يعنى ابراهيم كلمه توحيد را كلمه هميشگى قرار داد در فرزندان خويش. پس آنچه ابراهيم «عليهالسلام» گذاشته هميشگى است و مرام او باقى است و او امام است النهايه در اين آيه «لِلنّاس» نيست بلكه فقط «فى عَقِبِهِ» است. [شعراء:84]. اين دعاى ابراهيم «عليهالسلام» و ظاهراً مراد از لسان صدق چنانكه در «لسن» خواهد آمد و الميزان گفته بقاء دعوت آن حضرت است ايضاً در آيه: [مريم:50]. كه بعد از ذكر چند نفر از پيامبران از جمله ابراهيم «عليهالسلام» آمده است كه ظاهراً مراد فقط نام نيك نيست بلكه بقاء شريعت توأم با نام نيك است. [بقره:125]. [بقره:130]. [آل عمران:95]. [انعام:161]. [نحل:123]. اين آيات همه دليلاند بر اينكه دين قرآن، دين ابراهيم «عليهالسلام» است پس او بر ما امام و مقتداست و ما پيرو او هستيم و اسلام دين او است كه به وسيله نوادهاش حضرت محمدبنعبداللَّه «صلىاللَّهعليهوآله» توضيح و تبيين گشته است. چنانكه نوع «عليهالسلام» بر ابراهيم «عليهالسلام» امام بود و آن حضرت از نوح پيروى كرده و قرآن فرمايد: [صافات:83]. در [سجده:23-24]. و در سوره انبیاء پس از ذكر موسى و هارون و ابراهيم و لوط و اسحق و يعقوب فرموده [انبیاء:73]. ظاهراً مراد از اين امامت همان نبوّت و رسالت است به قرينه «يَهْدُونَ بِاَمْرِنا» در هر دو آيه، ولى امامت در «اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً» منصبى بعد از نبوت است. 4- به طور كلى انبیاء اولواالعزم و صاحب شريعت همه امامند كه به موجب آيه [شورى:13]. در اين آيه مىبينيم دين ما همان دينى است كه به نوح و رسول خدا و ابراهيم و موسى و عيسى عليهمالسلام وحى شده پس همه اينها امام و مقتدا هستند و به ترتيب امام بعد از امام مىباشند. 5- لفظ «لِلنَّاسِ» در «اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً» روشن مىكند كه آن بزرگوار براى عموم مردم پس از خود تا روز قيامت امام است. عموم «لِلنَّاسِ» مثل «عالَمين» است در: [صافات:79]. 6- مراد از «وَ مِنْ ذُرِّيَّتى» آن است كه آيا در فرزندان من هم امام خواهد بود؟ چنانكه در دعاى خويش درباره ذرّيهاش گفته: [بقره:129]. خداوند در جواب فقط ظالمان را اخراج كرد و فرمود «لايَنالُ عَهْدى الظَّالِمينَ» مراد از «عهد» همان امامت است كه به ظالم نمىرسد و ظالم لياقت امامت را ندارد آيه [حديد:26]. مىرساند كه خواست ابراهيم در ذرّيهاش مورد اجابت شده به استثناء ظالمين. | نگهدارى و مراعات پى در پى در شىء. پيمان را از آن جهت عهد گويند كه مراعات آن لازم است (راغب) در اقرب الموارد گويد:«عهد فلان...الشىء» يعنى آن را پى در پى نگهدارى و مراعات كرد و به قولى اصل آن نگهدارى و مراعات است سپس در پيمان كه مراعات آن لازم است بكار رفته. [اسراء:34]. پس اصل عهد نگهدارى و مراعات است. و پيمان را از جهت لازم المراعاة بودن عهد گفتهاند و اگر به معنى امر و توصيه و غيره آيد از جهت لازم الحفظ بودن است مثلا در آيه [بقره:125]. «عَهِدْنا»به معنى دستور داديم و امر كرديم است ولى چون دستور اكيد و لازم المراعاة است لذا با «عَهِدْنا» تعبير آورده شده همچنين در آيه [يس:60]. كه به معنى توصيه لازم الحفظ است. معاهده: با همديگر پيمان بستن پيمانيكه لازم المراعاة است. نحو [توبه:7]. معاهده گاهى به معنى مبالغه آيد چنانكه در«اخذ- مؤاخذه» گذشت مثل [توبه:75]. پيداست كه «عاهد» در آيه پيمان شديد را مىرساند زيرا عهد يك طرفى و فقط از جانب بنده است. اينك به بعضى از آيات اشاره مىشود: 1- [اعراف:134]. به نظر مىآيد مراد از«بِما عَهِدَ عِنْدَكَ» آن است كه خدا به موسى وعده كرده بود كه در صورت آمدن رجز(طوفان،جراد،قمّل و...) اگر فرعونيان ايمان آورند عذاب برداشته خواهد شد و موسى اين وعده را به فرعونيان فرموده بود. لذا گفتند: اى موسى پروردگارت راباآن وعده كه به تو داده بخوان اگر عذاب را از بين بردى حتماًبه تو ايمان مىآوريم. نظير آن، آيه ديگرى است كه فرموده [زخرف:49]. 2- [بقره:27-26]. تعبير «عَهْدَاللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ» در آيات ديگر نيز آمده است ميثاق گرچه به معنى پيمان اكيد و مايوثق به آمده ولى مانعى ندارد كه مصدر ميمى هم باشد چنانكه در جوامع الجامع اشاره كرده «ميثاق» در آيه فوق مصدر و به معنى محكم كردن يا محكم شدن است. به نظر مىآيد مراد از عهداللَّه هدايت تكوينى باشد كه در وجود هر فرد به وديعه گذاشته شده و مراد از ميثاق عهد محكم شدن آن به وسيله انبیاء و اوصياء باشد يعنى فاسقين كسانىاند كه هدايت تكوينى و درك فطرى خود را پس از آنكه بوسيله انبیاء محكم شده، مىشكنند، آنوقت «يَقْطَعُونَ وَ يُفْسِدُونَ» بيان نقض عهد است «ميثاق» را مىشود مصدر از براى فاعل گرفت و فاعلش خداست و نيز جايز است كه از براى مفعول باشد چنانكه همانطور ترجمه شد. ناگفته نماند: همه مردم از هدايت تكوينى برخوردارند [روم:30]. و انبیاء براى ميثاق و تقويت همان فطرت آمدهاند. 3- [اعراف:101-102]. در مجمع «عهد» را وفا به عهد معنى كرده و فرموده: گويند «فُلانٌ لاعَهْدَ لَهُ» يعنى به عهد وفا نمىكند. اهل لغت «وفا» را از معانى عهد شمردهاند. به نظر من مراد از عهد معناى اوّلى آن است كه نگهدارى و مراعات شىء باشد يعنى: ما در آنها نسبت به آيات خود مراعاتى نيافتيم كه به آيات ما اهميت بدهند و اعتنائى داشته باشند مثل [آل عمران:187]. مسلّم است كه پس از «يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرينَ» ديگر در كافر اعتنائى به آيات خدا نخواهد بود. وخلاصه عهد در آيه فوق در جاى «عزم» است كه درباره آدم آمده: [طه:115]. 4- [نحل:91]. در اينگونه آيات ظاهراًمراد از «عهداللَّه» پيمان و سوگندى است كه شخص بر خود لازم مىكند و چون يك طرف پيمان و سوگند خداست لذا عهداللَّه تعبير آمده. بهترين دليل مطلب ذيل آيه است كه فرموده: «وَ لاتَنْقُضُوا الْاَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهُ عَلَيْكُمْ كَفيلاً...». عهد ابراهيم عليهالسلام [بقره:124]. مقصود از امامت در اين آيه چيست؟ مقصود از امامت به نظر من بقاء شريعت است و مقتدا بودن ابراهيم «عليهالسلام» از همين جهت مىباشد. مثلا مىگوئيم: گاندى امام هند است يعنى مردم حتى پس از مرگ او طبق نقشهها و رهبرىهاى او عمل مىكنند راه او و مرام او در ميان مردم هند باقى است. و مىگوئيم بطلميوس امام هيئت نيست زيرا گفتههاى او به صورت افسانه درآمده و علم خلاف آن را اثبات كرده است. اكنون مىرسيم به آيه: 1- مراد از ابتلاء به كلمات ظاهراً قربانى اسمعيل است كه درباره آن آمده [صافات:106]. همچنين اسكان دادن خانوادهاش در سرزمين مكّه با آنكه در آنجا از آبادى خبرى نبود: [ابراهيم:37]. ايضاً شكستن بتهاى بابل كه در نتيجه به آتش انداخته شد و غير آنها. در مجمع گويد از امام صادق «عليهالسلام» روايت شده كه ابتلاء به كلمات ذبح اسمعيل است. 2- مراد از «اَتَمَّهُنَّ» آن است كه ابراهيم «عليهالسلام» از عهده آنها برآمد و مطابق رضاى خدا به انجام برد و چون آن حضرت به هنگام آن امتحانها پيغمبر بود قهراً «اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً» اعطاء مقام ديگرى بود به آن حضرت كه قبلاً نداشت على هذا ممكن است كسى پيامبر باشد ولى امام نباشد لذا در كافى از امام باقر «عليهالسلام» نقل شده: خدا ابراهيم «عليهالسلام» را عبد اتخاذ كرد پيش از آنكه مبعوث گرداند و او را نبّى گردانيد پيش از آنكه رسول گرداند و رسولش گردانيد پيش از آنكه خليل اتخاذ كند و خليلش كرد پيش از آنكه امام گرداند پس چون همه اينها براى او جمع گرديد -امام در اينجا مشتش را گره كرد- خدا به او گفت: «يا اِبْراهيمُ اِنّى جاعِلُكَ لِلناسِ اِماماً» از بزرگى امامت در نظرش بود كه گفت «يا رَّبَّ وَ مَنْ ذُرِّيَّتى قالَ لايَنالُ عَهْدِى الظَّالِمينَ». 3- گفتيم: مراد از امامت به نظر ما بقاء شريعت و مقتدا بودن ابراهيم «عليهالسلام» است [زخرف:26-28]. «جَعَلَها» راجع به كلمه توحيد و بيزارى از شرك است كه از دو آيه قبل مستفاده مىشود يعنى ابراهيم كلمه توحيد را كلمه هميشگى قرار داد در فرزندان خويش. پس آنچه ابراهيم «عليهالسلام» گذاشته هميشگى است و مرام او باقى است و او امام است النهايه در اين آيه «لِلنّاس» نيست بلكه فقط «فى عَقِبِهِ» است. [شعراء:84]. اين دعاى ابراهيم «عليهالسلام» و ظاهراً مراد از لسان صدق چنانكه در «لسن» خواهد آمد و الميزان گفته بقاء دعوت آن حضرت است ايضاً در آيه: [مريم:50]. كه بعد از ذكر چند نفر از پيامبران از جمله ابراهيم «عليهالسلام» آمده است كه ظاهراً مراد فقط نام نيك نيست بلكه بقاء شريعت توأم با نام نيك است. [بقره:125]. [بقره:130]. [آل عمران:95]. [انعام:161]. [نحل:123]. اين آيات همه دليلاند بر اينكه دين قرآن، دين ابراهيم «عليهالسلام» است پس او بر ما امام و مقتداست و ما پيرو او هستيم و اسلام دين او است كه به وسيله نوادهاش حضرت محمدبنعبداللَّه «صلىاللَّهعليهوآله» توضيح و تبيين گشته است. چنانكه نوع «عليهالسلام» بر ابراهيم «عليهالسلام» امام بود و آن حضرت از نوح پيروى كرده و قرآن فرمايد: [صافات:83]. در [سجده:23-24]. و در سوره انبیاء پس از ذكر موسى و هارون و ابراهيم و لوط و اسحق و يعقوب فرموده [انبیاء:73]. ظاهراً مراد از اين امامت همان نبوّت و رسالت است به قرينه «يَهْدُونَ بِاَمْرِنا» در هر دو آيه، ولى امامت در «اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً» منصبى بعد از نبوت است. 4- به طور كلى انبیاء اولواالعزم و صاحب شريعت همه امامند كه به موجب آيه [شورى:13]. در اين آيه مىبينيم دين ما همان دينى است كه به نوح و رسول خدا و ابراهيم و موسى و عيسى عليهمالسلام وحى شده پس همه اينها امام و مقتدا هستند و به ترتيب امام بعد از امام مىباشند. 5- لفظ «لِلنَّاسِ» در «اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً» روشن مىكند كه آن بزرگوار براى عموم مردم پس از خود تا روز قيامت امام است. عموم «لِلنَّاسِ» مثل «عالَمين» است در: [صافات:79]. 6- مراد از «وَ مِنْ ذُرِّيَّتى» آن است كه آيا در فرزندان من هم امام خواهد بود؟ چنانكه در دعاى خويش درباره ذرّيهاش گفته: [بقره:129]. خداوند در جواب فقط ظالمان را اخراج كرد و فرمود «لايَنالُ عَهْدى الظَّالِمينَ» مراد از «عهد» همان امامت است كه به ظالم نمىرسد و ظالم لياقت امامت را ندارد آيه [حديد:26]. مىرساند كه خواست ابراهيم در ذرّيهاش مورد اجابت شده به استثناء ظالمين. | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::بِالْعَهْد]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۸
ریشه کلمه
قاموس قرآن
نگهدارى و مراعات پى در پى در شىء. پيمان را از آن جهت عهد گويند كه مراعات آن لازم است (راغب) در اقرب الموارد گويد:«عهد فلان...الشىء» يعنى آن را پى در پى نگهدارى و مراعات كرد و به قولى اصل آن نگهدارى و مراعات است سپس در پيمان كه مراعات آن لازم است بكار رفته. [اسراء:34]. پس اصل عهد نگهدارى و مراعات است. و پيمان را از جهت لازم المراعاة بودن عهد گفتهاند و اگر به معنى امر و توصيه و غيره آيد از جهت لازم الحفظ بودن است مثلا در آيه [بقره:125]. «عَهِدْنا»به معنى دستور داديم و امر كرديم است ولى چون دستور اكيد و لازم المراعاة است لذا با «عَهِدْنا» تعبير آورده شده همچنين در آيه [يس:60]. كه به معنى توصيه لازم الحفظ است. معاهده: با همديگر پيمان بستن پيمانيكه لازم المراعاة است. نحو [توبه:7]. معاهده گاهى به معنى مبالغه آيد چنانكه در«اخذ- مؤاخذه» گذشت مثل [توبه:75]. پيداست كه «عاهد» در آيه پيمان شديد را مىرساند زيرا عهد يك طرفى و فقط از جانب بنده است. اينك به بعضى از آيات اشاره مىشود: 1- [اعراف:134]. به نظر مىآيد مراد از«بِما عَهِدَ عِنْدَكَ» آن است كه خدا به موسى وعده كرده بود كه در صورت آمدن رجز(طوفان،جراد،قمّل و...) اگر فرعونيان ايمان آورند عذاب برداشته خواهد شد و موسى اين وعده را به فرعونيان فرموده بود. لذا گفتند: اى موسى پروردگارت راباآن وعده كه به تو داده بخوان اگر عذاب را از بين بردى حتماًبه تو ايمان مىآوريم. نظير آن، آيه ديگرى است كه فرموده [زخرف:49]. 2- [بقره:27-26]. تعبير «عَهْدَاللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ» در آيات ديگر نيز آمده است ميثاق گرچه به معنى پيمان اكيد و مايوثق به آمده ولى مانعى ندارد كه مصدر ميمى هم باشد چنانكه در جوامع الجامع اشاره كرده «ميثاق» در آيه فوق مصدر و به معنى محكم كردن يا محكم شدن است. به نظر مىآيد مراد از عهداللَّه هدايت تكوينى باشد كه در وجود هر فرد به وديعه گذاشته شده و مراد از ميثاق عهد محكم شدن آن به وسيله انبیاء و اوصياء باشد يعنى فاسقين كسانىاند كه هدايت تكوينى و درك فطرى خود را پس از آنكه بوسيله انبیاء محكم شده، مىشكنند، آنوقت «يَقْطَعُونَ وَ يُفْسِدُونَ» بيان نقض عهد است «ميثاق» را مىشود مصدر از براى فاعل گرفت و فاعلش خداست و نيز جايز است كه از براى مفعول باشد چنانكه همانطور ترجمه شد. ناگفته نماند: همه مردم از هدايت تكوينى برخوردارند [روم:30]. و انبیاء براى ميثاق و تقويت همان فطرت آمدهاند. 3- [اعراف:101-102]. در مجمع «عهد» را وفا به عهد معنى كرده و فرموده: گويند «فُلانٌ لاعَهْدَ لَهُ» يعنى به عهد وفا نمىكند. اهل لغت «وفا» را از معانى عهد شمردهاند. به نظر من مراد از عهد معناى اوّلى آن است كه نگهدارى و مراعات شىء باشد يعنى: ما در آنها نسبت به آيات خود مراعاتى نيافتيم كه به آيات ما اهميت بدهند و اعتنائى داشته باشند مثل [آل عمران:187]. مسلّم است كه پس از «يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرينَ» ديگر در كافر اعتنائى به آيات خدا نخواهد بود. وخلاصه عهد در آيه فوق در جاى «عزم» است كه درباره آدم آمده: [طه:115]. 4- [نحل:91]. در اينگونه آيات ظاهراًمراد از «عهداللَّه» پيمان و سوگندى است كه شخص بر خود لازم مىكند و چون يك طرف پيمان و سوگند خداست لذا عهداللَّه تعبير آمده. بهترين دليل مطلب ذيل آيه است كه فرموده: «وَ لاتَنْقُضُوا الْاَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهُ عَلَيْكُمْ كَفيلاً...». عهد ابراهيم عليهالسلام [بقره:124]. مقصود از امامت در اين آيه چيست؟ مقصود از امامت به نظر من بقاء شريعت است و مقتدا بودن ابراهيم «عليهالسلام» از همين جهت مىباشد. مثلا مىگوئيم: گاندى امام هند است يعنى مردم حتى پس از مرگ او طبق نقشهها و رهبرىهاى او عمل مىكنند راه او و مرام او در ميان مردم هند باقى است. و مىگوئيم بطلميوس امام هيئت نيست زيرا گفتههاى او به صورت افسانه درآمده و علم خلاف آن را اثبات كرده است. اكنون مىرسيم به آيه: 1- مراد از ابتلاء به كلمات ظاهراً قربانى اسمعيل است كه درباره آن آمده [صافات:106]. همچنين اسكان دادن خانوادهاش در سرزمين مكّه با آنكه در آنجا از آبادى خبرى نبود: [ابراهيم:37]. ايضاً شكستن بتهاى بابل كه در نتيجه به آتش انداخته شد و غير آنها. در مجمع گويد از امام صادق «عليهالسلام» روايت شده كه ابتلاء به كلمات ذبح اسمعيل است. 2- مراد از «اَتَمَّهُنَّ» آن است كه ابراهيم «عليهالسلام» از عهده آنها برآمد و مطابق رضاى خدا به انجام برد و چون آن حضرت به هنگام آن امتحانها پيغمبر بود قهراً «اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً» اعطاء مقام ديگرى بود به آن حضرت كه قبلاً نداشت على هذا ممكن است كسى پيامبر باشد ولى امام نباشد لذا در كافى از امام باقر «عليهالسلام» نقل شده: خدا ابراهيم «عليهالسلام» را عبد اتخاذ كرد پيش از آنكه مبعوث گرداند و او را نبّى گردانيد پيش از آنكه رسول گرداند و رسولش گردانيد پيش از آنكه خليل اتخاذ كند و خليلش كرد پيش از آنكه امام گرداند پس چون همه اينها براى او جمع گرديد -امام در اينجا مشتش را گره كرد- خدا به او گفت: «يا اِبْراهيمُ اِنّى جاعِلُكَ لِلناسِ اِماماً» از بزرگى امامت در نظرش بود كه گفت «يا رَّبَّ وَ مَنْ ذُرِّيَّتى قالَ لايَنالُ عَهْدِى الظَّالِمينَ». 3- گفتيم: مراد از امامت به نظر ما بقاء شريعت و مقتدا بودن ابراهيم «عليهالسلام» است [زخرف:26-28]. «جَعَلَها» راجع به كلمه توحيد و بيزارى از شرك است كه از دو آيه قبل مستفاده مىشود يعنى ابراهيم كلمه توحيد را كلمه هميشگى قرار داد در فرزندان خويش. پس آنچه ابراهيم «عليهالسلام» گذاشته هميشگى است و مرام او باقى است و او امام است النهايه در اين آيه «لِلنّاس» نيست بلكه فقط «فى عَقِبِهِ» است. [شعراء:84]. اين دعاى ابراهيم «عليهالسلام» و ظاهراً مراد از لسان صدق چنانكه در «لسن» خواهد آمد و الميزان گفته بقاء دعوت آن حضرت است ايضاً در آيه: [مريم:50]. كه بعد از ذكر چند نفر از پيامبران از جمله ابراهيم «عليهالسلام» آمده است كه ظاهراً مراد فقط نام نيك نيست بلكه بقاء شريعت توأم با نام نيك است. [بقره:125]. [بقره:130]. [آل عمران:95]. [انعام:161]. [نحل:123]. اين آيات همه دليلاند بر اينكه دين قرآن، دين ابراهيم «عليهالسلام» است پس او بر ما امام و مقتداست و ما پيرو او هستيم و اسلام دين او است كه به وسيله نوادهاش حضرت محمدبنعبداللَّه «صلىاللَّهعليهوآله» توضيح و تبيين گشته است. چنانكه نوع «عليهالسلام» بر ابراهيم «عليهالسلام» امام بود و آن حضرت از نوح پيروى كرده و قرآن فرمايد: [صافات:83]. در [سجده:23-24]. و در سوره انبیاء پس از ذكر موسى و هارون و ابراهيم و لوط و اسحق و يعقوب فرموده [انبیاء:73]. ظاهراً مراد از اين امامت همان نبوّت و رسالت است به قرينه «يَهْدُونَ بِاَمْرِنا» در هر دو آيه، ولى امامت در «اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً» منصبى بعد از نبوت است. 4- به طور كلى انبیاء اولواالعزم و صاحب شريعت همه امامند كه به موجب آيه [شورى:13]. در اين آيه مىبينيم دين ما همان دينى است كه به نوح و رسول خدا و ابراهيم و موسى و عيسى عليهمالسلام وحى شده پس همه اينها امام و مقتدا هستند و به ترتيب امام بعد از امام مىباشند. 5- لفظ «لِلنَّاسِ» در «اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً» روشن مىكند كه آن بزرگوار براى عموم مردم پس از خود تا روز قيامت امام است. عموم «لِلنَّاسِ» مثل «عالَمين» است در: [صافات:79]. 6- مراد از «وَ مِنْ ذُرِّيَّتى» آن است كه آيا در فرزندان من هم امام خواهد بود؟ چنانكه در دعاى خويش درباره ذرّيهاش گفته: [بقره:129]. خداوند در جواب فقط ظالمان را اخراج كرد و فرمود «لايَنالُ عَهْدى الظَّالِمينَ» مراد از «عهد» همان امامت است كه به ظالم نمىرسد و ظالم لياقت امامت را ندارد آيه [حديد:26]. مىرساند كه خواست ابراهيم در ذرّيهاش مورد اجابت شده به استثناء ظالمين.