تَظْلِم: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(افزودن نمودار دفعات)
خط ۷: خط ۷:
(بضم ظاء) ستم. اصل آن بمعنى ناقص كردن حق و يا گذاشتن شى‏ء در غير موضع خويش است [كهف:33] هر دو باغ ميوه خود را داد و از آن چيزى كم نكرد. طبرسى ذيل آيه 35 بقره فرموده: اصل ظلم كم كردن حق است خدا فرموده: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ اُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيئاً» يعنى ناقص نكرد و به قولى اصل آن وضع شيى‏ء در غير موضعش است «مَنْ اَشْبَهَ اَباهُ فَما ظَلَمَ» هر كه به پدرش شبيه باشد شباهت را در غير محلش نگذاشته آنگاه فرمود: هر دو معنى مطّرد و معمول است. در صحاح و قاموس آمده: «اَلْظُّلْمُ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوْضِعِهِ». در نهايه گفته «اَصْل الظُّلْمِ الْجَوْرُ وَ مُجاوَزَةُ الْحَدِّ». راغب گويد: «اَلظُّلْمُ عِنْدَ اَهْلِ اللُّغَةِ وَ كَثيرٍ مِنَ الْعُلَماءِ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوضِعِهِ... وَ الظُّلْمُ يُقالَ فِى مُجاوَزَةِ الْحَقِّ...». مأل اين معانى يكى است در قرآن مجيد به هر سه معنى آمده است در آيه گذشته به معنى كم كم كردن است ايضاً در آياتى نظير: [بقره:281]. بقرينه «تُوَّفى‏» به معنى نقصان است يعنى كسب هر نفس بى كم و كاست به خودش داده مى‏شود و در آياتى نظير [نساء:148]. به معنى جور و ستم است. ظلوم: صيغه مبالغه است مثل كذوب، ودود [ابراهيم:34]. راستى انسان بسيار ستمگر و بسيار كفران كننده است اين حكم نسبت به انسانى است كه تربيت دينى ندارد. راجع به آيه [احزاب:72]. در «جهل» سخن گفته‏ايم. ظّلام: صيغه مبالغه است اين كلمه پنج بار در قرآن به كار رفته: آل عمران:182، انفال:51، حج:10، فصلت:46، ق:29. و همه درباره نفى ظلم از پروردگار است «وَ اَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» «وَ ما اَنَا بِظَّلامٍ لَلْعَبيدِ». در سه سوره اول در ما قبل آيه جمله «ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ» «وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريق» واقع شده و در سوره ق چند آيه قبل آمده «اَلْقِيا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنيدٍ» و در سوره فصلت آيه چنين است «مَنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ اَساءَ فَعَلَيها وَ ما رَبُّكَ بظَّلامٍ لِلعَبيدِ» و در آيه اول پس از ذكر عذاب آمده «ذلكَ بِما قَدَّمِتْ يَداكَ اَيْدِيكُمْ» «وَ اَنَّ اللَّه لَيسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» در سوره ق نيز قريب به آن است. به نظر من آمدن صيغه مبالغه به مناسبت مقام است يعنى اگر خداوند كافر و ظالم را عذاب نمى‏كرد و آنها را در عمل را در رديف پاكان قرار مى‏داد و يا عمل هر كس را بخودش بر نمى‏گرداند بسيار ستمگر بود و چون ظّلام نيست لذا روى عدل عذاب مى‏كند... پس از توّجه به اين معنى ديدم الميزان و المنار نيز قريب به اين مضمون گفته‏اند. به قول بعضى از بزرگان صيغه ظّلام براى مبالغه در نفى از آن بهتر است ولى مطلب فوق از آن بهتر است و بقول بعضى خداوند اگر ظلمى مى‏كرد حتماً ظّلام بود نه ظالم زيرا اگر به هر يك از بندگان جزئى‏ترين ظلمى مى‏كرد نسبت به ملاحظه همه آنها ظّلام مى‏شد. اين سخن فى نفسه درست است و در قرآن درباره خدا «لَيْسَ بِظالِم» نيامده و پيوسته «لَيْسَ بِظَّلام» آمده ولى آيات فوق در اين صدد نيست. بلى در افعال اين ماده آمده [يونس:44]. [كهف:49]. بعضى جاها نسبت ظلم به غير اولى العقل داده شد مثل [هود:102]. اين تعبير در سوره انبياء آيه 11 و حج آيه 45 و 48 نيز آمده است مراد از آن ظاهراً ظلم اهل شهر است چنان كه در آيه [نساء:75]. صريحاً نسبت ظلم به اهل داده شده است.
(بضم ظاء) ستم. اصل آن بمعنى ناقص كردن حق و يا گذاشتن شى‏ء در غير موضع خويش است [كهف:33] هر دو باغ ميوه خود را داد و از آن چيزى كم نكرد. طبرسى ذيل آيه 35 بقره فرموده: اصل ظلم كم كردن حق است خدا فرموده: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ اُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيئاً» يعنى ناقص نكرد و به قولى اصل آن وضع شيى‏ء در غير موضعش است «مَنْ اَشْبَهَ اَباهُ فَما ظَلَمَ» هر كه به پدرش شبيه باشد شباهت را در غير محلش نگذاشته آنگاه فرمود: هر دو معنى مطّرد و معمول است. در صحاح و قاموس آمده: «اَلْظُّلْمُ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوْضِعِهِ». در نهايه گفته «اَصْل الظُّلْمِ الْجَوْرُ وَ مُجاوَزَةُ الْحَدِّ». راغب گويد: «اَلظُّلْمُ عِنْدَ اَهْلِ اللُّغَةِ وَ كَثيرٍ مِنَ الْعُلَماءِ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوضِعِهِ... وَ الظُّلْمُ يُقالَ فِى مُجاوَزَةِ الْحَقِّ...». مأل اين معانى يكى است در قرآن مجيد به هر سه معنى آمده است در آيه گذشته به معنى كم كم كردن است ايضاً در آياتى نظير: [بقره:281]. بقرينه «تُوَّفى‏» به معنى نقصان است يعنى كسب هر نفس بى كم و كاست به خودش داده مى‏شود و در آياتى نظير [نساء:148]. به معنى جور و ستم است. ظلوم: صيغه مبالغه است مثل كذوب، ودود [ابراهيم:34]. راستى انسان بسيار ستمگر و بسيار كفران كننده است اين حكم نسبت به انسانى است كه تربيت دينى ندارد. راجع به آيه [احزاب:72]. در «جهل» سخن گفته‏ايم. ظّلام: صيغه مبالغه است اين كلمه پنج بار در قرآن به كار رفته: آل عمران:182، انفال:51، حج:10، فصلت:46، ق:29. و همه درباره نفى ظلم از پروردگار است «وَ اَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» «وَ ما اَنَا بِظَّلامٍ لَلْعَبيدِ». در سه سوره اول در ما قبل آيه جمله «ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ» «وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريق» واقع شده و در سوره ق چند آيه قبل آمده «اَلْقِيا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنيدٍ» و در سوره فصلت آيه چنين است «مَنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ اَساءَ فَعَلَيها وَ ما رَبُّكَ بظَّلامٍ لِلعَبيدِ» و در آيه اول پس از ذكر عذاب آمده «ذلكَ بِما قَدَّمِتْ يَداكَ اَيْدِيكُمْ» «وَ اَنَّ اللَّه لَيسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» در سوره ق نيز قريب به آن است. به نظر من آمدن صيغه مبالغه به مناسبت مقام است يعنى اگر خداوند كافر و ظالم را عذاب نمى‏كرد و آنها را در عمل را در رديف پاكان قرار مى‏داد و يا عمل هر كس را بخودش بر نمى‏گرداند بسيار ستمگر بود و چون ظّلام نيست لذا روى عدل عذاب مى‏كند... پس از توّجه به اين معنى ديدم الميزان و المنار نيز قريب به اين مضمون گفته‏اند. به قول بعضى از بزرگان صيغه ظّلام براى مبالغه در نفى از آن بهتر است ولى مطلب فوق از آن بهتر است و بقول بعضى خداوند اگر ظلمى مى‏كرد حتماً ظّلام بود نه ظالم زيرا اگر به هر يك از بندگان جزئى‏ترين ظلمى مى‏كرد نسبت به ملاحظه همه آنها ظّلام مى‏شد. اين سخن فى نفسه درست است و در قرآن درباره خدا «لَيْسَ بِظالِم» نيامده و پيوسته «لَيْسَ بِظَّلام» آمده ولى آيات فوق در اين صدد نيست. بلى در افعال اين ماده آمده [يونس:44]. [كهف:49]. بعضى جاها نسبت ظلم به غير اولى العقل داده شد مثل [هود:102]. اين تعبير در سوره انبياء آيه 11 و حج آيه 45 و 48 نيز آمده است مراد از آن ظاهراً ظلم اهل شهر است چنان كه در آيه [نساء:75]. صريحاً نسبت ظلم به اهل داده شده است.


{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::تَظْلِم]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۰۰

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

(بضم ظاء) ستم. اصل آن بمعنى ناقص كردن حق و يا گذاشتن شى‏ء در غير موضع خويش است [كهف:33] هر دو باغ ميوه خود را داد و از آن چيزى كم نكرد. طبرسى ذيل آيه 35 بقره فرموده: اصل ظلم كم كردن حق است خدا فرموده: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ اُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيئاً» يعنى ناقص نكرد و به قولى اصل آن وضع شيى‏ء در غير موضعش است «مَنْ اَشْبَهَ اَباهُ فَما ظَلَمَ» هر كه به پدرش شبيه باشد شباهت را در غير محلش نگذاشته آنگاه فرمود: هر دو معنى مطّرد و معمول است. در صحاح و قاموس آمده: «اَلْظُّلْمُ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوْضِعِهِ». در نهايه گفته «اَصْل الظُّلْمِ الْجَوْرُ وَ مُجاوَزَةُ الْحَدِّ». راغب گويد: «اَلظُّلْمُ عِنْدَ اَهْلِ اللُّغَةِ وَ كَثيرٍ مِنَ الْعُلَماءِ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوضِعِهِ... وَ الظُّلْمُ يُقالَ فِى مُجاوَزَةِ الْحَقِّ...». مأل اين معانى يكى است در قرآن مجيد به هر سه معنى آمده است در آيه گذشته به معنى كم كم كردن است ايضاً در آياتى نظير: [بقره:281]. بقرينه «تُوَّفى‏» به معنى نقصان است يعنى كسب هر نفس بى كم و كاست به خودش داده مى‏شود و در آياتى نظير [نساء:148]. به معنى جور و ستم است. ظلوم: صيغه مبالغه است مثل كذوب، ودود [ابراهيم:34]. راستى انسان بسيار ستمگر و بسيار كفران كننده است اين حكم نسبت به انسانى است كه تربيت دينى ندارد. راجع به آيه [احزاب:72]. در «جهل» سخن گفته‏ايم. ظّلام: صيغه مبالغه است اين كلمه پنج بار در قرآن به كار رفته: آل عمران:182، انفال:51، حج:10، فصلت:46، ق:29. و همه درباره نفى ظلم از پروردگار است «وَ اَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» «وَ ما اَنَا بِظَّلامٍ لَلْعَبيدِ». در سه سوره اول در ما قبل آيه جمله «ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ» «وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريق» واقع شده و در سوره ق چند آيه قبل آمده «اَلْقِيا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنيدٍ» و در سوره فصلت آيه چنين است «مَنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ اَساءَ فَعَلَيها وَ ما رَبُّكَ بظَّلامٍ لِلعَبيدِ» و در آيه اول پس از ذكر عذاب آمده «ذلكَ بِما قَدَّمِتْ يَداكَ اَيْدِيكُمْ» «وَ اَنَّ اللَّه لَيسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» در سوره ق نيز قريب به آن است. به نظر من آمدن صيغه مبالغه به مناسبت مقام است يعنى اگر خداوند كافر و ظالم را عذاب نمى‏كرد و آنها را در عمل را در رديف پاكان قرار مى‏داد و يا عمل هر كس را بخودش بر نمى‏گرداند بسيار ستمگر بود و چون ظّلام نيست لذا روى عدل عذاب مى‏كند... پس از توّجه به اين معنى ديدم الميزان و المنار نيز قريب به اين مضمون گفته‏اند. به قول بعضى از بزرگان صيغه ظّلام براى مبالغه در نفى از آن بهتر است ولى مطلب فوق از آن بهتر است و بقول بعضى خداوند اگر ظلمى مى‏كرد حتماً ظّلام بود نه ظالم زيرا اگر به هر يك از بندگان جزئى‏ترين ظلمى مى‏كرد نسبت به ملاحظه همه آنها ظّلام مى‏شد. اين سخن فى نفسه درست است و در قرآن درباره خدا «لَيْسَ بِظالِم» نيامده و پيوسته «لَيْسَ بِظَّلام» آمده ولى آيات فوق در اين صدد نيست. بلى در افعال اين ماده آمده [يونس:44]. [كهف:49]. بعضى جاها نسبت ظلم به غير اولى العقل داده شد مثل [هود:102]. اين تعبير در سوره انبياء آيه 11 و حج آيه 45 و 48 نيز آمده است مراد از آن ظاهراً ظلم اهل شهر است چنان كه در آيه [نساء:75]. صريحاً نسبت ظلم به اهل داده شده است.


در حال بارگیری...