تَطّلِع: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(افزودن نمودار دفعات) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
طلوع و مطلع به معنى آشكار شدن است. «طَلَعَ الشَّمْسُ وَ الْكَوْكَبُ طُلُوعاً وَ مَطْلَعا: ظَهَرَ». راغب معناى ديگر را از قبيل آمدن و رو كردن و دانستن از باب استعاره مى داند. [طه:130]، [قدر:5] مطلع در آيه مصدر ميمى و به معنى طلوع است. در آيه «حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ...» اسم مكان و به معنى محل طلوع شمس است. راجع به اين آيه بعداً توضيح خواهيم داد. اطلاع: به معنى ظاهر شدن و آگاه كردن است لازم و متعدى هر دو مىآيد [آل عمران:179]. يعنى خدا عادت نداشت كه شما را بر غيب مطلع كند. اطلاع: از باب افتعال به معنى آگاه شدن است [مائده:13]. و نيز به معنى اشراف و از بالا نگاه كردن است [صافات:54-55]. يعنى آيا شما از جاى و حال رفيق من آگاهيد؟ پس سر بلند كرد و او را در وسط آتش ديد. بعضى مطّلعئن را نيز اشراف معنى كردهاند. در آيه: [كهف:18]. گمان مىكنم به معنى اطلاع ناگهانى است در اقرب گويد: «اِطَّلَعَ فُلانٌ عَلَيْنا:اَتانا فُجْأَةً» يعنى اگر ناگهان و بى مقدّمه به آنها نگاه ميكردى ولى بعضى آن را اشراف معنى كردهاند گرچه آن نيز درست است. در نهايه آمده: «اِطَّلَعَ عَلى الشَّىْءِ:عَلِمَهُ». * [قصص:38]. در جوامع الجامع، اطلاع را بالارفتن معنى كرده يعنى براى من بناى بلندى بساز تا به طرف خداى موسى بالا روم. اين مطلب در نهايه نيز ذكر شده است. * [همزه:6-7]. نا گفته نماند: اشراف نوعاً توأم با تسلّط است به نظر مىآيد مراد از «تَطَّلِعُ» تسلط و استيلا يعنى: آتش افروخته خدا كه بر دلهاچيره شود: و احتمال دارد كه به معنى بر روى قلبها آشكار مىشود و آن ظاهراً سر زدن از قلبها است با بالا رفتن ضربان آنها به طور شديد. به عبارت ديگر آتش افروخته خدا كه از قلوب اهل آتش زبانه مىكشد. * [كهف:90]. مراد از مَطْلِعَ الشَّمْسِ طرف مشرق است كه ذوالقرنين در مسافت دوم به طرف شرق كشور خويش براى خواباندن شورش بدويان رفت. و گرنه محلى در زمين نيست كه آفتاب از آنجا خارج شود و زمين با افتاب در حدود صدو پنجاه ميليون كيلومتر فاصله دارد و مشرق و مغرب اعتبارى است به اعتبار ظهورو غروب آفتاب. طلوع چنانكه گفته شد به معنى به روز است به همين مناسبت به ميوه و غنچه و گل طلع گفته مىشود كه از درخت ظاهر مىشود. [انعام:99]. از درخت خرما از ميوهاش خوشههاى نزديك به هم يا سهل الاخذ رويانديم. ايضاً [ق:10]. در مجمع فرموده: طلع اولين ظهور ميوه خرماست . اين كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته، سه بار در ميوه خرما چنانكه در دو آيه گذشت همچنين آيه [شعراء:148]. و آيه [صافات:65]. درباره درخت زقّوم است در اقرب علاوه از ميوه آن را چيزى كه مانند دو نعل روى هم معنى كرده است. | طلوع و مطلع به معنى آشكار شدن است. «طَلَعَ الشَّمْسُ وَ الْكَوْكَبُ طُلُوعاً وَ مَطْلَعا: ظَهَرَ». راغب معناى ديگر را از قبيل آمدن و رو كردن و دانستن از باب استعاره مى داند. [طه:130]، [قدر:5] مطلع در آيه مصدر ميمى و به معنى طلوع است. در آيه «حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ...» اسم مكان و به معنى محل طلوع شمس است. راجع به اين آيه بعداً توضيح خواهيم داد. اطلاع: به معنى ظاهر شدن و آگاه كردن است لازم و متعدى هر دو مىآيد [آل عمران:179]. يعنى خدا عادت نداشت كه شما را بر غيب مطلع كند. اطلاع: از باب افتعال به معنى آگاه شدن است [مائده:13]. و نيز به معنى اشراف و از بالا نگاه كردن است [صافات:54-55]. يعنى آيا شما از جاى و حال رفيق من آگاهيد؟ پس سر بلند كرد و او را در وسط آتش ديد. بعضى مطّلعئن را نيز اشراف معنى كردهاند. در آيه: [كهف:18]. گمان مىكنم به معنى اطلاع ناگهانى است در اقرب گويد: «اِطَّلَعَ فُلانٌ عَلَيْنا:اَتانا فُجْأَةً» يعنى اگر ناگهان و بى مقدّمه به آنها نگاه ميكردى ولى بعضى آن را اشراف معنى كردهاند گرچه آن نيز درست است. در نهايه آمده: «اِطَّلَعَ عَلى الشَّىْءِ:عَلِمَهُ». * [قصص:38]. در جوامع الجامع، اطلاع را بالارفتن معنى كرده يعنى براى من بناى بلندى بساز تا به طرف خداى موسى بالا روم. اين مطلب در نهايه نيز ذكر شده است. * [همزه:6-7]. نا گفته نماند: اشراف نوعاً توأم با تسلّط است به نظر مىآيد مراد از «تَطَّلِعُ» تسلط و استيلا يعنى: آتش افروخته خدا كه بر دلهاچيره شود: و احتمال دارد كه به معنى بر روى قلبها آشكار مىشود و آن ظاهراً سر زدن از قلبها است با بالا رفتن ضربان آنها به طور شديد. به عبارت ديگر آتش افروخته خدا كه از قلوب اهل آتش زبانه مىكشد. * [كهف:90]. مراد از مَطْلِعَ الشَّمْسِ طرف مشرق است كه ذوالقرنين در مسافت دوم به طرف شرق كشور خويش براى خواباندن شورش بدويان رفت. و گرنه محلى در زمين نيست كه آفتاب از آنجا خارج شود و زمين با افتاب در حدود صدو پنجاه ميليون كيلومتر فاصله دارد و مشرق و مغرب اعتبارى است به اعتبار ظهورو غروب آفتاب. طلوع چنانكه گفته شد به معنى به روز است به همين مناسبت به ميوه و غنچه و گل طلع گفته مىشود كه از درخت ظاهر مىشود. [انعام:99]. از درخت خرما از ميوهاش خوشههاى نزديك به هم يا سهل الاخذ رويانديم. ايضاً [ق:10]. در مجمع فرموده: طلع اولين ظهور ميوه خرماست . اين كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته، سه بار در ميوه خرما چنانكه در دو آيه گذشت همچنين آيه [شعراء:148]. و آيه [صافات:65]. درباره درخت زقّوم است در اقرب علاوه از ميوه آن را چيزى كه مانند دو نعل روى هم معنى كرده است. | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::تَطّلِع]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۰
ریشه کلمه
- طلع (۱۹ بار)
قاموس قرآن
طلوع و مطلع به معنى آشكار شدن است. «طَلَعَ الشَّمْسُ وَ الْكَوْكَبُ طُلُوعاً وَ مَطْلَعا: ظَهَرَ». راغب معناى ديگر را از قبيل آمدن و رو كردن و دانستن از باب استعاره مى داند. [طه:130]، [قدر:5] مطلع در آيه مصدر ميمى و به معنى طلوع است. در آيه «حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ...» اسم مكان و به معنى محل طلوع شمس است. راجع به اين آيه بعداً توضيح خواهيم داد. اطلاع: به معنى ظاهر شدن و آگاه كردن است لازم و متعدى هر دو مىآيد [آل عمران:179]. يعنى خدا عادت نداشت كه شما را بر غيب مطلع كند. اطلاع: از باب افتعال به معنى آگاه شدن است [مائده:13]. و نيز به معنى اشراف و از بالا نگاه كردن است [صافات:54-55]. يعنى آيا شما از جاى و حال رفيق من آگاهيد؟ پس سر بلند كرد و او را در وسط آتش ديد. بعضى مطّلعئن را نيز اشراف معنى كردهاند. در آيه: [كهف:18]. گمان مىكنم به معنى اطلاع ناگهانى است در اقرب گويد: «اِطَّلَعَ فُلانٌ عَلَيْنا:اَتانا فُجْأَةً» يعنى اگر ناگهان و بى مقدّمه به آنها نگاه ميكردى ولى بعضى آن را اشراف معنى كردهاند گرچه آن نيز درست است. در نهايه آمده: «اِطَّلَعَ عَلى الشَّىْءِ:عَلِمَهُ». * [قصص:38]. در جوامع الجامع، اطلاع را بالارفتن معنى كرده يعنى براى من بناى بلندى بساز تا به طرف خداى موسى بالا روم. اين مطلب در نهايه نيز ذكر شده است. * [همزه:6-7]. نا گفته نماند: اشراف نوعاً توأم با تسلّط است به نظر مىآيد مراد از «تَطَّلِعُ» تسلط و استيلا يعنى: آتش افروخته خدا كه بر دلهاچيره شود: و احتمال دارد كه به معنى بر روى قلبها آشكار مىشود و آن ظاهراً سر زدن از قلبها است با بالا رفتن ضربان آنها به طور شديد. به عبارت ديگر آتش افروخته خدا كه از قلوب اهل آتش زبانه مىكشد. * [كهف:90]. مراد از مَطْلِعَ الشَّمْسِ طرف مشرق است كه ذوالقرنين در مسافت دوم به طرف شرق كشور خويش براى خواباندن شورش بدويان رفت. و گرنه محلى در زمين نيست كه آفتاب از آنجا خارج شود و زمين با افتاب در حدود صدو پنجاه ميليون كيلومتر فاصله دارد و مشرق و مغرب اعتبارى است به اعتبار ظهورو غروب آفتاب. طلوع چنانكه گفته شد به معنى به روز است به همين مناسبت به ميوه و غنچه و گل طلع گفته مىشود كه از درخت ظاهر مىشود. [انعام:99]. از درخت خرما از ميوهاش خوشههاى نزديك به هم يا سهل الاخذ رويانديم. ايضاً [ق:10]. در مجمع فرموده: طلع اولين ظهور ميوه خرماست . اين كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته، سه بار در ميوه خرما چنانكه در دو آيه گذشت همچنين آيه [شعراء:148]. و آيه [صافات:65]. درباره درخت زقّوم است در اقرب علاوه از ميوه آن را چيزى كه مانند دو نعل روى هم معنى كرده است.