بَاء: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(افزودن نمودار دفعات)
خط ۹: خط ۹:
حرف دوم از الفباى عربى و فارسى و حرف جرّ است، اهل لغت از براى آن چهارده معنى گفته‏اند. در اينجا بعضى از آنها كه مناسب اين كتاب است نقل مى‏شود. 1- تعديه. مثل [فرقان:72]، [بقره:20]، [انعام:160] در اين آيات و امثال آنها چنانكه مى‏بينيم «باء» براى تعديه فعل آمده است. ممكن است بعضى‏ها در آياتى نظير [بقره:92] و غيره، «باء» را به معنى مع و مصاحب بگيرند يعنى: موسى با بيّنات آمد! ولى معناى تعديه بهتر و دلچسب است. يعنى: موسى بيّنات را آورد. 2- تأكيد و آن را زائده گويند: ظاهراً زائد به معناى بى فايده نيست بلكه از اين جهت كه در تغيير معنى كلام مثل تعديه و غيره نيست، در كلماتى كه بعد از ماده «كفى» واقع‏اند «باء» را زائد گفته‏اند مثل [نساء:6]، [نساء:45]، [اسراء:14] در بيست و هفت محلّ از قرآن كه فعل كفى به صورت ماضى آمده، ما بعد همه باء است جز آيه [احزاب:25]. در صحاح و اقرب الموارد و مجمع البيان «باء» را بعد از كفى زائد گفته‏اند. بيضاوى ذيل آيه 45 سوره نساء گويد: باء براى تأكيد اتصال به فاعل كفى اضافه مى‏شود. ولى از انصاف نبايد گذشت اگر باء در اين گونه موارد زائد مى‏بود لازم بود كه در «كَفَى اللّهُ الْمؤْمِنينَالْقِتالَ» نيز جايز باشد كه بگوييم «كَفى براللّهِ الْمُؤْمِنينَ القتال» و اين جايز نيست و معنى درست در نمى‏آيد ما دراينجا قول راغب و زجّاج را اختيار مى‏كنيم كه گفته‏اند: كَفى در مواردى كه بعد از آن باء آمده به معناى «اِكْتَفِ» است «كَفى براللّه شهيداً» يعنى كفايت كن و بس كن به خدا در گواهى «اِقْرَؤْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيِوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» بخوان كتاب خود را و بس كن به نفس خود در حسابگرى بر خود. در اين صورت باء براى تعديه است و اتفاقاً معناى آيات كاملاً درست و دلچسب در مى‏آيد وانگهى باء در صورتى بعد از كفى مى‏آيد كه ما بعد آن منصوبى در معناى حال باشد (مثل حسيباً،شهيداً، وليّاً نصيراً در آيات گذشته) چنانكه راغب گفته است پس صحيح اين است كه كفى در اين گونه موارد در جاى «اكتف» است چنانكه فعل تعجّب «اَحْسِنْ بِيزيد» و معنايش اين است: «اِكْتِفِ باللّه شهيداً». طبرسى در ذيل آيه 45 از سوره نساء فرموده: درباره دخول باء بلفظ اللّه دو قول است يكى تأكيد اتصال، دوّمى به قول زجاج: «كَفى باللّه وليّاً» در معنى «اِكْتِفوا باللّه» است يعنى بس كنيد به خدا در ولايت. پس اين كه گفته‏اند: باء در فاعل كفى و باء در آن زائد است صحّت ندارد، باء در اين گونه موارد زائد نيست بلكه براى تعديه است. و نيز گفته‏اند باء در مفعول زائد مى‏آيد مثل [بقره:195] «بِاَيْديكُم» را مفعول «لا تُلْقُوا» و باء آن را زائد گفته‏اند چنانكه اقرب الموارد و طبرسى و بيضاوى تصريح كرده‏اند. راغب گويد: صحيح آنست كه معناى آيه «لا تُلقوا النْفُسِكُم بِاَيْديكُم اِلَى التَّهْلُكَةِ» باشد مفعول حذف شده به جهت دلالت بر عموم زيرا نه هلاكت خويشتن جايز است و نه ديگران و اگر «انفسكم» ذكر مى‏شد دلالت بر عموم نمى‏كرد. طبرسى اين قول را از ديگران نقل كرده و گويد: گفته‏اند آيه در معنى «لا تذهْلِكُوا اَنْفُسِكُمْ براَيْديكُمْ» است و دخول باء براى دلالت به اين معنى مى‏باشد. اين سخن كاملاً صحيح است و باءِ زائد نیست نظیر [انعام:6] باءِ در اينجا به معنى سبب و علّت است همچنين در آيه «ما نحن فيه» يعنى به سبب كارهائيكه با دست خود انجام مى‏دهيد خودتان را به مهلكه نياندازيد. [مؤمنون:20] كلمه «تنبت» را هم از باب نصر ينصرو هم از باب افعال خوانده‏اند در صورت اوّل باء در «بِالدُّهْنِ» به معنى مع و مصاحبت است يعنى ميوه و ثمره آن با روغن مى‏رويد و شايد براى تعديه باشد. و در صورت دوّم براى تعديه است يعنى: روغن را مى‏روياند بنا بر آنكه فعل را لازم بگيريم چنانكه در «اَنْبَتَ البَقْلُ» بقل را فاعل «انبت» و آنرا لازم گفته‏اند. و در هر صورت باء زائد نيست مراد از درخت طور سيناء درخت زيتون و مراد از صِبغ خورش طعام است چون روغن زيتون را هم در روغن مالى بدن مصرف مى‏كنند و هم در خورش و «شجرة» عطف به آيه سابق است: و به وجود آورد براى شما درختى را كه در طور سيناء است و ميوه‏اش با روغن و خورش خورندگان مى‏رويد. 3- مع (مصاحبت) [هود:48]، [حجر:46] اى نوح به سلام و بركات پياده شو به سلامت داخل بهشت شويد. 4- ظرفيّت [قمر:34] مگر آل لوط كه وقت سحر نجاتشان داديم. [انسان:6]، بعضى‏ها باء را در «بها» به معنى «من» گفته‏اند «يشرب منها عباداللّه». طبرسى «بها» را مفعول «يشرب» و باء را زائد گرفته و از فراء نقل كرده «شَرِبَها وَ شَرِبَ بها» در معنى يكى است. ناگفته نماند: نظير اين آيه در سوره ديگر آمده ما ابتدا هر دو را نقل مى‏كنيم بعد نظر خود را اظهار مى‏داريم [انسان:5-6]. [مطفّفين:22-28]. در آيات اوّل «عيناً» راجع به «كافور» است يعنى كافور چشمه ايست كه بندگان خدا مى‏آشامند، پس ابرار «اصحاب يمين» از شرابى مى‏آشامند كه آميخته به كافور است ولى عباداللّه «مقرّبين» از خود آن چشمه كه مقدارى از آن به شراب ابرار آميخته است، مى‏نوشند در آيات دوّم «عيناً» راجع به «تسنيم» است اگر آن مثل كافور نوشيدنى باشد، معنى همان است كه در آيات اوّل گفته شد و اگر نام چشمه باشد در اينصورت «عيناً» بيان آنست يعنى تسنيم چشمه ايست كه مقرّبون مى‏نوشند. در اين آيات نيز مال ابرار شرابى است آميخته به شراب چشمه‏اى كه مخصوص مقرّبين مى‏باشد، و مقرّبين در آيات دوّم همان «عباداللّه»اند كه در آيات اول واقع اند و ابرار در هر دو يكى اند و با مراجعه به سوره واقعه كه اهل قيامت را به سه دسته سابقون، اصحاب يمين، و اصحاب شمال تقسيم كرده مى‏دانيم كه مراد از «ابرار» اصحاب يمين و از عباداللّه و مقرّبين همان سابقون اند و شراب ابرار آميخته از چشمه‏اى است كه به مقرّبين اختصاص دارد. در هر دو آيه «بها» براى تعديه است زيرا از فرّاء نقل شد كه فعل: شرب هم بنفسه و هم با باء متعدى مى‏شود در نهج البلاغه آمده «قَدْذاقُوا حَلاوَةِ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بِالْكَاْسِ الروّيَةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ» خطبه 81 و نيز آمده «وَتَرَكُوا صافِياً و شَرِبُوا آجِناً» خطبه:142. چنانكه ملاحظه مى‏شود: شرب بنفسه و با باء هر دو آمده است درباره حرف باء مطالب ديگرى نيز هست طالبين به كتب ادب مراجعه كنند.
حرف دوم از الفباى عربى و فارسى و حرف جرّ است، اهل لغت از براى آن چهارده معنى گفته‏اند. در اينجا بعضى از آنها كه مناسب اين كتاب است نقل مى‏شود. 1- تعديه. مثل [فرقان:72]، [بقره:20]، [انعام:160] در اين آيات و امثال آنها چنانكه مى‏بينيم «باء» براى تعديه فعل آمده است. ممكن است بعضى‏ها در آياتى نظير [بقره:92] و غيره، «باء» را به معنى مع و مصاحب بگيرند يعنى: موسى با بيّنات آمد! ولى معناى تعديه بهتر و دلچسب است. يعنى: موسى بيّنات را آورد. 2- تأكيد و آن را زائده گويند: ظاهراً زائد به معناى بى فايده نيست بلكه از اين جهت كه در تغيير معنى كلام مثل تعديه و غيره نيست، در كلماتى كه بعد از ماده «كفى» واقع‏اند «باء» را زائد گفته‏اند مثل [نساء:6]، [نساء:45]، [اسراء:14] در بيست و هفت محلّ از قرآن كه فعل كفى به صورت ماضى آمده، ما بعد همه باء است جز آيه [احزاب:25]. در صحاح و اقرب الموارد و مجمع البيان «باء» را بعد از كفى زائد گفته‏اند. بيضاوى ذيل آيه 45 سوره نساء گويد: باء براى تأكيد اتصال به فاعل كفى اضافه مى‏شود. ولى از انصاف نبايد گذشت اگر باء در اين گونه موارد زائد مى‏بود لازم بود كه در «كَفَى اللّهُ الْمؤْمِنينَالْقِتالَ» نيز جايز باشد كه بگوييم «كَفى براللّهِ الْمُؤْمِنينَ القتال» و اين جايز نيست و معنى درست در نمى‏آيد ما دراينجا قول راغب و زجّاج را اختيار مى‏كنيم كه گفته‏اند: كَفى در مواردى كه بعد از آن باء آمده به معناى «اِكْتَفِ» است «كَفى براللّه شهيداً» يعنى كفايت كن و بس كن به خدا در گواهى «اِقْرَؤْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيِوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» بخوان كتاب خود را و بس كن به نفس خود در حسابگرى بر خود. در اين صورت باء براى تعديه است و اتفاقاً معناى آيات كاملاً درست و دلچسب در مى‏آيد وانگهى باء در صورتى بعد از كفى مى‏آيد كه ما بعد آن منصوبى در معناى حال باشد (مثل حسيباً،شهيداً، وليّاً نصيراً در آيات گذشته) چنانكه راغب گفته است پس صحيح اين است كه كفى در اين گونه موارد در جاى «اكتف» است چنانكه فعل تعجّب «اَحْسِنْ بِيزيد» و معنايش اين است: «اِكْتِفِ باللّه شهيداً». طبرسى در ذيل آيه 45 از سوره نساء فرموده: درباره دخول باء بلفظ اللّه دو قول است يكى تأكيد اتصال، دوّمى به قول زجاج: «كَفى باللّه وليّاً» در معنى «اِكْتِفوا باللّه» است يعنى بس كنيد به خدا در ولايت. پس اين كه گفته‏اند: باء در فاعل كفى و باء در آن زائد است صحّت ندارد، باء در اين گونه موارد زائد نيست بلكه براى تعديه است. و نيز گفته‏اند باء در مفعول زائد مى‏آيد مثل [بقره:195] «بِاَيْديكُم» را مفعول «لا تُلْقُوا» و باء آن را زائد گفته‏اند چنانكه اقرب الموارد و طبرسى و بيضاوى تصريح كرده‏اند. راغب گويد: صحيح آنست كه معناى آيه «لا تُلقوا النْفُسِكُم بِاَيْديكُم اِلَى التَّهْلُكَةِ» باشد مفعول حذف شده به جهت دلالت بر عموم زيرا نه هلاكت خويشتن جايز است و نه ديگران و اگر «انفسكم» ذكر مى‏شد دلالت بر عموم نمى‏كرد. طبرسى اين قول را از ديگران نقل كرده و گويد: گفته‏اند آيه در معنى «لا تذهْلِكُوا اَنْفُسِكُمْ براَيْديكُمْ» است و دخول باء براى دلالت به اين معنى مى‏باشد. اين سخن كاملاً صحيح است و باءِ زائد نیست نظیر [انعام:6] باءِ در اينجا به معنى سبب و علّت است همچنين در آيه «ما نحن فيه» يعنى به سبب كارهائيكه با دست خود انجام مى‏دهيد خودتان را به مهلكه نياندازيد. [مؤمنون:20] كلمه «تنبت» را هم از باب نصر ينصرو هم از باب افعال خوانده‏اند در صورت اوّل باء در «بِالدُّهْنِ» به معنى مع و مصاحبت است يعنى ميوه و ثمره آن با روغن مى‏رويد و شايد براى تعديه باشد. و در صورت دوّم براى تعديه است يعنى: روغن را مى‏روياند بنا بر آنكه فعل را لازم بگيريم چنانكه در «اَنْبَتَ البَقْلُ» بقل را فاعل «انبت» و آنرا لازم گفته‏اند. و در هر صورت باء زائد نيست مراد از درخت طور سيناء درخت زيتون و مراد از صِبغ خورش طعام است چون روغن زيتون را هم در روغن مالى بدن مصرف مى‏كنند و هم در خورش و «شجرة» عطف به آيه سابق است: و به وجود آورد براى شما درختى را كه در طور سيناء است و ميوه‏اش با روغن و خورش خورندگان مى‏رويد. 3- مع (مصاحبت) [هود:48]، [حجر:46] اى نوح به سلام و بركات پياده شو به سلامت داخل بهشت شويد. 4- ظرفيّت [قمر:34] مگر آل لوط كه وقت سحر نجاتشان داديم. [انسان:6]، بعضى‏ها باء را در «بها» به معنى «من» گفته‏اند «يشرب منها عباداللّه». طبرسى «بها» را مفعول «يشرب» و باء را زائد گرفته و از فراء نقل كرده «شَرِبَها وَ شَرِبَ بها» در معنى يكى است. ناگفته نماند: نظير اين آيه در سوره ديگر آمده ما ابتدا هر دو را نقل مى‏كنيم بعد نظر خود را اظهار مى‏داريم [انسان:5-6]. [مطفّفين:22-28]. در آيات اوّل «عيناً» راجع به «كافور» است يعنى كافور چشمه ايست كه بندگان خدا مى‏آشامند، پس ابرار «اصحاب يمين» از شرابى مى‏آشامند كه آميخته به كافور است ولى عباداللّه «مقرّبين» از خود آن چشمه كه مقدارى از آن به شراب ابرار آميخته است، مى‏نوشند در آيات دوّم «عيناً» راجع به «تسنيم» است اگر آن مثل كافور نوشيدنى باشد، معنى همان است كه در آيات اوّل گفته شد و اگر نام چشمه باشد در اينصورت «عيناً» بيان آنست يعنى تسنيم چشمه ايست كه مقرّبون مى‏نوشند. در اين آيات نيز مال ابرار شرابى است آميخته به شراب چشمه‏اى كه مخصوص مقرّبين مى‏باشد، و مقرّبين در آيات دوّم همان «عباداللّه»اند كه در آيات اول واقع اند و ابرار در هر دو يكى اند و با مراجعه به سوره واقعه كه اهل قيامت را به سه دسته سابقون، اصحاب يمين، و اصحاب شمال تقسيم كرده مى‏دانيم كه مراد از «ابرار» اصحاب يمين و از عباداللّه و مقرّبين همان سابقون اند و شراب ابرار آميخته از چشمه‏اى است كه به مقرّبين اختصاص دارد. در هر دو آيه «بها» براى تعديه است زيرا از فرّاء نقل شد كه فعل: شرب هم بنفسه و هم با باء متعدى مى‏شود در نهج البلاغه آمده «قَدْذاقُوا حَلاوَةِ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بِالْكَاْسِ الروّيَةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ» خطبه 81 و نيز آمده «وَتَرَكُوا صافِياً و شَرِبُوا آجِناً» خطبه:142. چنانكه ملاحظه مى‏شود: شرب بنفسه و با باء هر دو آمده است درباره حرف باء مطالب ديگرى نيز هست طالبين به كتب ادب مراجعه كنند.


{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::بَاء]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۶

آیات شامل این کلمه

«بْاءَ» از مادّه «بَواء» به معناى مراجعت و منزل گرفتن آمده است، ولى ریشه آن به معناى صاف و مسطح کردن یک محل و مکان است; و از آنجا که انسان به هنگام منزل گرفتن محل خود را صاف و مسطح مى کند این کلمه به این معنا آمده است، همچنین چون انسان به منزلگاه خویش مراجعت مى کند به معناى بازگشت نیز آمده است و در آیه اشاره به این است که آنها مشمول غضب مستمر و مداوم پروردگار مى شوند; گویى در خشم و غضب پروردگار منزل گرفته اند. در سوره «آل عمران» کنایه از استحقاق پیدا کردن است، یعنى قوم یهود بر اثر خلافکارى خود، مستحق مجازات الهى شدند و خشم پروردگار را همچون منزل و مکانى براى خود انتخاب کردند.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

حرف دوم از الفباى عربى و فارسى و حرف جرّ است، اهل لغت از براى آن چهارده معنى گفته‏اند. در اينجا بعضى از آنها كه مناسب اين كتاب است نقل مى‏شود. 1- تعديه. مثل [فرقان:72]، [بقره:20]، [انعام:160] در اين آيات و امثال آنها چنانكه مى‏بينيم «باء» براى تعديه فعل آمده است. ممكن است بعضى‏ها در آياتى نظير [بقره:92] و غيره، «باء» را به معنى مع و مصاحب بگيرند يعنى: موسى با بيّنات آمد! ولى معناى تعديه بهتر و دلچسب است. يعنى: موسى بيّنات را آورد. 2- تأكيد و آن را زائده گويند: ظاهراً زائد به معناى بى فايده نيست بلكه از اين جهت كه در تغيير معنى كلام مثل تعديه و غيره نيست، در كلماتى كه بعد از ماده «كفى» واقع‏اند «باء» را زائد گفته‏اند مثل [نساء:6]، [نساء:45]، [اسراء:14] در بيست و هفت محلّ از قرآن كه فعل كفى به صورت ماضى آمده، ما بعد همه باء است جز آيه [احزاب:25]. در صحاح و اقرب الموارد و مجمع البيان «باء» را بعد از كفى زائد گفته‏اند. بيضاوى ذيل آيه 45 سوره نساء گويد: باء براى تأكيد اتصال به فاعل كفى اضافه مى‏شود. ولى از انصاف نبايد گذشت اگر باء در اين گونه موارد زائد مى‏بود لازم بود كه در «كَفَى اللّهُ الْمؤْمِنينَالْقِتالَ» نيز جايز باشد كه بگوييم «كَفى براللّهِ الْمُؤْمِنينَ القتال» و اين جايز نيست و معنى درست در نمى‏آيد ما دراينجا قول راغب و زجّاج را اختيار مى‏كنيم كه گفته‏اند: كَفى در مواردى كه بعد از آن باء آمده به معناى «اِكْتَفِ» است «كَفى براللّه شهيداً» يعنى كفايت كن و بس كن به خدا در گواهى «اِقْرَؤْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيِوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» بخوان كتاب خود را و بس كن به نفس خود در حسابگرى بر خود. در اين صورت باء براى تعديه است و اتفاقاً معناى آيات كاملاً درست و دلچسب در مى‏آيد وانگهى باء در صورتى بعد از كفى مى‏آيد كه ما بعد آن منصوبى در معناى حال باشد (مثل حسيباً،شهيداً، وليّاً نصيراً در آيات گذشته) چنانكه راغب گفته است پس صحيح اين است كه كفى در اين گونه موارد در جاى «اكتف» است چنانكه فعل تعجّب «اَحْسِنْ بِيزيد» و معنايش اين است: «اِكْتِفِ باللّه شهيداً». طبرسى در ذيل آيه 45 از سوره نساء فرموده: درباره دخول باء بلفظ اللّه دو قول است يكى تأكيد اتصال، دوّمى به قول زجاج: «كَفى باللّه وليّاً» در معنى «اِكْتِفوا باللّه» است يعنى بس كنيد به خدا در ولايت. پس اين كه گفته‏اند: باء در فاعل كفى و باء در آن زائد است صحّت ندارد، باء در اين گونه موارد زائد نيست بلكه براى تعديه است. و نيز گفته‏اند باء در مفعول زائد مى‏آيد مثل [بقره:195] «بِاَيْديكُم» را مفعول «لا تُلْقُوا» و باء آن را زائد گفته‏اند چنانكه اقرب الموارد و طبرسى و بيضاوى تصريح كرده‏اند. راغب گويد: صحيح آنست كه معناى آيه «لا تُلقوا النْفُسِكُم بِاَيْديكُم اِلَى التَّهْلُكَةِ» باشد مفعول حذف شده به جهت دلالت بر عموم زيرا نه هلاكت خويشتن جايز است و نه ديگران و اگر «انفسكم» ذكر مى‏شد دلالت بر عموم نمى‏كرد. طبرسى اين قول را از ديگران نقل كرده و گويد: گفته‏اند آيه در معنى «لا تذهْلِكُوا اَنْفُسِكُمْ براَيْديكُمْ» است و دخول باء براى دلالت به اين معنى مى‏باشد. اين سخن كاملاً صحيح است و باءِ زائد نیست نظیر [انعام:6] باءِ در اينجا به معنى سبب و علّت است همچنين در آيه «ما نحن فيه» يعنى به سبب كارهائيكه با دست خود انجام مى‏دهيد خودتان را به مهلكه نياندازيد. [مؤمنون:20] كلمه «تنبت» را هم از باب نصر ينصرو هم از باب افعال خوانده‏اند در صورت اوّل باء در «بِالدُّهْنِ» به معنى مع و مصاحبت است يعنى ميوه و ثمره آن با روغن مى‏رويد و شايد براى تعديه باشد. و در صورت دوّم براى تعديه است يعنى: روغن را مى‏روياند بنا بر آنكه فعل را لازم بگيريم چنانكه در «اَنْبَتَ البَقْلُ» بقل را فاعل «انبت» و آنرا لازم گفته‏اند. و در هر صورت باء زائد نيست مراد از درخت طور سيناء درخت زيتون و مراد از صِبغ خورش طعام است چون روغن زيتون را هم در روغن مالى بدن مصرف مى‏كنند و هم در خورش و «شجرة» عطف به آيه سابق است: و به وجود آورد براى شما درختى را كه در طور سيناء است و ميوه‏اش با روغن و خورش خورندگان مى‏رويد. 3- مع (مصاحبت) [هود:48]، [حجر:46] اى نوح به سلام و بركات پياده شو به سلامت داخل بهشت شويد. 4- ظرفيّت [قمر:34] مگر آل لوط كه وقت سحر نجاتشان داديم. [انسان:6]، بعضى‏ها باء را در «بها» به معنى «من» گفته‏اند «يشرب منها عباداللّه». طبرسى «بها» را مفعول «يشرب» و باء را زائد گرفته و از فراء نقل كرده «شَرِبَها وَ شَرِبَ بها» در معنى يكى است. ناگفته نماند: نظير اين آيه در سوره ديگر آمده ما ابتدا هر دو را نقل مى‏كنيم بعد نظر خود را اظهار مى‏داريم [انسان:5-6]. [مطفّفين:22-28]. در آيات اوّل «عيناً» راجع به «كافور» است يعنى كافور چشمه ايست كه بندگان خدا مى‏آشامند، پس ابرار «اصحاب يمين» از شرابى مى‏آشامند كه آميخته به كافور است ولى عباداللّه «مقرّبين» از خود آن چشمه كه مقدارى از آن به شراب ابرار آميخته است، مى‏نوشند در آيات دوّم «عيناً» راجع به «تسنيم» است اگر آن مثل كافور نوشيدنى باشد، معنى همان است كه در آيات اوّل گفته شد و اگر نام چشمه باشد در اينصورت «عيناً» بيان آنست يعنى تسنيم چشمه ايست كه مقرّبون مى‏نوشند. در اين آيات نيز مال ابرار شرابى است آميخته به شراب چشمه‏اى كه مخصوص مقرّبين مى‏باشد، و مقرّبين در آيات دوّم همان «عباداللّه»اند كه در آيات اول واقع اند و ابرار در هر دو يكى اند و با مراجعه به سوره واقعه كه اهل قيامت را به سه دسته سابقون، اصحاب يمين، و اصحاب شمال تقسيم كرده مى‏دانيم كه مراد از «ابرار» اصحاب يمين و از عباداللّه و مقرّبين همان سابقون اند و شراب ابرار آميخته از چشمه‏اى است كه به مقرّبين اختصاص دارد. در هر دو آيه «بها» براى تعديه است زيرا از فرّاء نقل شد كه فعل: شرب هم بنفسه و هم با باء متعدى مى‏شود در نهج البلاغه آمده «قَدْذاقُوا حَلاوَةِ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بِالْكَاْسِ الروّيَةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ» خطبه 81 و نيز آمده «وَتَرَكُوا صافِياً و شَرِبُوا آجِناً» خطبه:142. چنانكه ملاحظه مى‏شود: شرب بنفسه و با باء هر دو آمده است درباره حرف باء مطالب ديگرى نيز هست طالبين به كتب ادب مراجعه كنند.


در حال بارگیری...