أَيْمَان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(افزودن نمودار دفعات) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
تسليم توأم با اطمينان خاطر. اگر گويند: چرا بر خلاف اهل تفسير ايمان را تسليم معنى مىكنيد با آن كه طبرسى رحمةاله فرموده: ازهرى مىگويد: علماء انفاق دارند بر اين كه ايمان به معنى تصديق است، الميزان آن را استقرار اعتقاد در قلب معنى كرده و راغب تصديق توأم با اطمينان خاطر گفته است. گوئيم: قرآن مجيد ايمان به معنى اعتقاد را تأييد نمىكند بلكه بهترين معناى آن همان تسليم است زيرا مىبينيم آنان را كه اعتقاد دارند ولى تسليم عقيده خويش نيستند كافر مىشمارد. درباره فرعون و قوم او آمده: [نمل:14]، فرعونيان در باطن و نفس خويش عقيده داشتند كه آيات موسى از قبيل عصا و غيره از جانب خداست ولى در ظاهر تسليم و اقرار نكردند نظير اين آيه قول موسى «عليه السلام» است به فرعون كه فرمود [اسراء:102]، فرعون يقين داشت كه آيات از جانب خداست ولى تسليم نبود. شيطان به خدا عقيده داشت مىگفت: [اعراف:12]، مىگفت [حجر:39]، خدا را خالق خود مىدانست و او را «رَبّ» خطاب مىكرد. به معاد نيز عقيده داشت لذا مىگفت: تا روز قيامت مهلتم ده: [اعراف:14]. ايضاً به انبیاء معتقد بود و مىدانست به عباد مُخلصين راهى ندارد و آنها را نتواند فريفت [حجر:40]، با همه اينها دربارهاش فرموده [بقره:34]. بسيارى از اهل كتاب به حضرت رسول اكرم «صلى اللّه عليه و آله» عقيده داشتند و مىدانستند كه او پيغمبر است و حتى او را مانند پسران خود مىشناختند ولى حق را كتمان مىكرند و به عقيده خويش تسليم نبودند [بقره:146]، آيه 20 سوره انعام نيز چنين مىباشد: «اَللذّينَ خَسَروا اَنْفُسَهُم فَهُم لا يُؤمِنُونَ». پس ايمان به معنى اعتقاد و تصديق نيست و گرنه مىبايست اين اشخاص مؤمن باشند بلكه ايمان به معنى تسليم است. مؤمن كسى است كه بحق تسليم باشد و آن قهراً به عمل توأم است و بدون آن مصداق ندارد. وانگهى در آياتى نظير [نساء:137]، نظير: [منافقون:3]. چطور مىشود گفت: آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شدهاند بلكه آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شدهاند بلكه آنها تسليم شده و بعداًاز تسليم بيرون رفتهاند. خلاصه سخن آن كه: ايمان پس از اعتقاد است، شخص اگر پس از اعتقاد به عقيدهاش تسليم شد مؤمن است و گرنه منافق يا كافر مىباشد، از طرف ديگر هر قدر اعتقاد قوى باشد تسليم محكم خواهد بود، شدت و ضعف ايمان و داراى مراتب بودنش از اين روشن مىشود. [اعراف:101]، به نظر ما منظور همان عدم تسليم است يعنى: به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند تسليم شونده نبودند (احتمال دارد که فاعِلِ «یؤمنوا» غیر از فاعل «کذّبوا» باشد.) بقيّه مطلب را در «سلم-اسلام» مطالعه كنيد. اگر گويند: چرا در معنى ايمان اطمينان خاطر را قيد كرديد؟ گوئيم: آن براى ملاحظه اصل مادّه است كه ايمان بالاخره از امن مشتق است پس مؤمن آنست كه بحق تسليم شود و قلبش در آن تسليم مطمئن و آرام و بىاضطراب باشد. [حجرات:15]، اصل ريب چنان كه در اقرب المورد گويد: قلق و اضطراب قلب است. * [بقره:6]، [يس:7]، در اينگونه آيات آيا منظور عدم قدرت ايمان است يعنى آنها ديگر قدرت تسليم ندارند و نمىتوانند بحق تسليم شوند و قابليّت تسليم از بين رفته است و يا منظور آنست كه قدرت دارند ولى با عنادى كه دارند تسليم نخواهند شد؟ مىشود گفت: فرض دوم مراد است يعنى قدرت دارند و اگر بخواهند خواست خدا در مقام اخبار مىفرمايد كه تسليم نخواهند شد. و نيز مىشود گفت در اثر استكبار و عناد طورى قلوبشان از حق اعراض كرده كه ديگر توجّه بحّق و قدرت ايمان از آنها سلب شده است. در اين صورت نمىشود گفت: كه با عدم قدرت تكليف ساقط است كه عدم قدرت نتيجه اعمال اختيارى آنهاست. آنها از اوّل اعراض كردهاند بر اعراضشان افزوده [صف:5]، مىبينيم كه بنى اسرائيل با علم آن كه موسى رسول خداست اذيتش مىكردند خداوند قلوبشان را از حق كنار كرد. هكذا: [توبه:127]، بنابر آن كه دعا نباشد. عل هذا اين عدم قدرت مُسْقِط تكليف نيست كه خود سبب آن را فراهم آوردهاند. ناگفته نماند: ملاحظه «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلوبِهِم وَ عَلى سَمْعِهِم وَ على اَبصارِهِمْ غِشاوَةٌ» كه بعد از آيه «اِنَّ الّذينَ كَفَروا...» واقع شده و ملاحظه «اِنّا جَعَلْنا فى اَعْنلقِهِم اَغلالاً... فَاَغْشَينا هُم فَهُم لا يُبْصِرونَ» بعد از آيه «لَقَد حَقَّ القَولُ...» نشان مىدهد كه به مسلوب القدرة بودن نزديكاند و بنظر نگارنده قدرت بكلى از آنها سلب نشده است. ايضاً: اينگونه اشخاص از روى عناد كافرند نه از روى جهل و گرنه جاهل پس از علم ايمان آوردنش سهل است. مراد از (كفر) در مقابل ايمان در آياتى نظير [بقره:253]، كفر از روى علم است كه همان استكبار و عدم تسليم باشد و اِلّا كُفر از روى جهل كه در (كفر) خواهد آمد حساب ديگرى دارد، و خلاصه: پس از وضوح حقّ هر كه به آن تسليم شود مؤمن و هر كه آن را كتمان كند و تسليم نشود كافر است اين ايمان و كفر است كه سبب بهشت و جهنّم مىگردد. و سر و كار قرآن مجيد با اين ايمان و كفر است. در آياتى كه خدا از مردم ايمان مىخواهد نظير [بقره:13]، [بقره:41]، بنظر نگارنده مراد آن نيست كه: عقيده پيدا كنيد و معتقد باشيد كه آن بسته به استدلال و مشاهده براهين است، بلكه مقصود آنست كه: خدا و بحق تسليم شويد. ايضاً در آياتى كه خطاب «يا اِيُّها الّذينِ آمَنوُا» آمده منظور آن نيست كه: اى باور كنندگان خدا و حق، بلكهاى تسليم شوندگان. ولى مىدانيم كه تسليم بعد از علم و عقيده است. تكميل اين بحث با مطالعه «اسلام» و «كفر» است. | تسليم توأم با اطمينان خاطر. اگر گويند: چرا بر خلاف اهل تفسير ايمان را تسليم معنى مىكنيد با آن كه طبرسى رحمةاله فرموده: ازهرى مىگويد: علماء انفاق دارند بر اين كه ايمان به معنى تصديق است، الميزان آن را استقرار اعتقاد در قلب معنى كرده و راغب تصديق توأم با اطمينان خاطر گفته است. گوئيم: قرآن مجيد ايمان به معنى اعتقاد را تأييد نمىكند بلكه بهترين معناى آن همان تسليم است زيرا مىبينيم آنان را كه اعتقاد دارند ولى تسليم عقيده خويش نيستند كافر مىشمارد. درباره فرعون و قوم او آمده: [نمل:14]، فرعونيان در باطن و نفس خويش عقيده داشتند كه آيات موسى از قبيل عصا و غيره از جانب خداست ولى در ظاهر تسليم و اقرار نكردند نظير اين آيه قول موسى «عليه السلام» است به فرعون كه فرمود [اسراء:102]، فرعون يقين داشت كه آيات از جانب خداست ولى تسليم نبود. شيطان به خدا عقيده داشت مىگفت: [اعراف:12]، مىگفت [حجر:39]، خدا را خالق خود مىدانست و او را «رَبّ» خطاب مىكرد. به معاد نيز عقيده داشت لذا مىگفت: تا روز قيامت مهلتم ده: [اعراف:14]. ايضاً به انبیاء معتقد بود و مىدانست به عباد مُخلصين راهى ندارد و آنها را نتواند فريفت [حجر:40]، با همه اينها دربارهاش فرموده [بقره:34]. بسيارى از اهل كتاب به حضرت رسول اكرم «صلى اللّه عليه و آله» عقيده داشتند و مىدانستند كه او پيغمبر است و حتى او را مانند پسران خود مىشناختند ولى حق را كتمان مىكرند و به عقيده خويش تسليم نبودند [بقره:146]، آيه 20 سوره انعام نيز چنين مىباشد: «اَللذّينَ خَسَروا اَنْفُسَهُم فَهُم لا يُؤمِنُونَ». پس ايمان به معنى اعتقاد و تصديق نيست و گرنه مىبايست اين اشخاص مؤمن باشند بلكه ايمان به معنى تسليم است. مؤمن كسى است كه بحق تسليم باشد و آن قهراً به عمل توأم است و بدون آن مصداق ندارد. وانگهى در آياتى نظير [نساء:137]، نظير: [منافقون:3]. چطور مىشود گفت: آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شدهاند بلكه آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شدهاند بلكه آنها تسليم شده و بعداًاز تسليم بيرون رفتهاند. خلاصه سخن آن كه: ايمان پس از اعتقاد است، شخص اگر پس از اعتقاد به عقيدهاش تسليم شد مؤمن است و گرنه منافق يا كافر مىباشد، از طرف ديگر هر قدر اعتقاد قوى باشد تسليم محكم خواهد بود، شدت و ضعف ايمان و داراى مراتب بودنش از اين روشن مىشود. [اعراف:101]، به نظر ما منظور همان عدم تسليم است يعنى: به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند تسليم شونده نبودند (احتمال دارد که فاعِلِ «یؤمنوا» غیر از فاعل «کذّبوا» باشد.) بقيّه مطلب را در «سلم-اسلام» مطالعه كنيد. اگر گويند: چرا در معنى ايمان اطمينان خاطر را قيد كرديد؟ گوئيم: آن براى ملاحظه اصل مادّه است كه ايمان بالاخره از امن مشتق است پس مؤمن آنست كه بحق تسليم شود و قلبش در آن تسليم مطمئن و آرام و بىاضطراب باشد. [حجرات:15]، اصل ريب چنان كه در اقرب المورد گويد: قلق و اضطراب قلب است. * [بقره:6]، [يس:7]، در اينگونه آيات آيا منظور عدم قدرت ايمان است يعنى آنها ديگر قدرت تسليم ندارند و نمىتوانند بحق تسليم شوند و قابليّت تسليم از بين رفته است و يا منظور آنست كه قدرت دارند ولى با عنادى كه دارند تسليم نخواهند شد؟ مىشود گفت: فرض دوم مراد است يعنى قدرت دارند و اگر بخواهند خواست خدا در مقام اخبار مىفرمايد كه تسليم نخواهند شد. و نيز مىشود گفت در اثر استكبار و عناد طورى قلوبشان از حق اعراض كرده كه ديگر توجّه بحّق و قدرت ايمان از آنها سلب شده است. در اين صورت نمىشود گفت: كه با عدم قدرت تكليف ساقط است كه عدم قدرت نتيجه اعمال اختيارى آنهاست. آنها از اوّل اعراض كردهاند بر اعراضشان افزوده [صف:5]، مىبينيم كه بنى اسرائيل با علم آن كه موسى رسول خداست اذيتش مىكردند خداوند قلوبشان را از حق كنار كرد. هكذا: [توبه:127]، بنابر آن كه دعا نباشد. عل هذا اين عدم قدرت مُسْقِط تكليف نيست كه خود سبب آن را فراهم آوردهاند. ناگفته نماند: ملاحظه «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلوبِهِم وَ عَلى سَمْعِهِم وَ على اَبصارِهِمْ غِشاوَةٌ» كه بعد از آيه «اِنَّ الّذينَ كَفَروا...» واقع شده و ملاحظه «اِنّا جَعَلْنا فى اَعْنلقِهِم اَغلالاً... فَاَغْشَينا هُم فَهُم لا يُبْصِرونَ» بعد از آيه «لَقَد حَقَّ القَولُ...» نشان مىدهد كه به مسلوب القدرة بودن نزديكاند و بنظر نگارنده قدرت بكلى از آنها سلب نشده است. ايضاً: اينگونه اشخاص از روى عناد كافرند نه از روى جهل و گرنه جاهل پس از علم ايمان آوردنش سهل است. مراد از (كفر) در مقابل ايمان در آياتى نظير [بقره:253]، كفر از روى علم است كه همان استكبار و عدم تسليم باشد و اِلّا كُفر از روى جهل كه در (كفر) خواهد آمد حساب ديگرى دارد، و خلاصه: پس از وضوح حقّ هر كه به آن تسليم شود مؤمن و هر كه آن را كتمان كند و تسليم نشود كافر است اين ايمان و كفر است كه سبب بهشت و جهنّم مىگردد. و سر و كار قرآن مجيد با اين ايمان و كفر است. در آياتى كه خدا از مردم ايمان مىخواهد نظير [بقره:13]، [بقره:41]، بنظر نگارنده مراد آن نيست كه: عقيده پيدا كنيد و معتقد باشيد كه آن بسته به استدلال و مشاهده براهين است، بلكه مقصود آنست كه: خدا و بحق تسليم شويد. ايضاً در آياتى كه خطاب «يا اِيُّها الّذينِ آمَنوُا» آمده منظور آن نيست كه: اى باور كنندگان خدا و حق، بلكهاى تسليم شوندگان. ولى مىدانيم كه تسليم بعد از علم و عقيده است. تكميل اين بحث با مطالعه «اسلام» و «كفر» است. | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::أَيْمَان]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۲
«أَیْمَان» جمع «یمین» به معناى سوگند است، و در اصل، «یمین» به معناى دست راست مى باشد، اما از آنجا که به هنگام سوگند و بستن عهد و پیمان دست راست را به هم مى دهند، و قسم یاد مى کنند، این کلمه تدریجاً در معناى سوگند به کار رفته است.
ریشه کلمه
- يمن (۷۱ بار)
قاموس قرآن
تسليم توأم با اطمينان خاطر. اگر گويند: چرا بر خلاف اهل تفسير ايمان را تسليم معنى مىكنيد با آن كه طبرسى رحمةاله فرموده: ازهرى مىگويد: علماء انفاق دارند بر اين كه ايمان به معنى تصديق است، الميزان آن را استقرار اعتقاد در قلب معنى كرده و راغب تصديق توأم با اطمينان خاطر گفته است. گوئيم: قرآن مجيد ايمان به معنى اعتقاد را تأييد نمىكند بلكه بهترين معناى آن همان تسليم است زيرا مىبينيم آنان را كه اعتقاد دارند ولى تسليم عقيده خويش نيستند كافر مىشمارد. درباره فرعون و قوم او آمده: [نمل:14]، فرعونيان در باطن و نفس خويش عقيده داشتند كه آيات موسى از قبيل عصا و غيره از جانب خداست ولى در ظاهر تسليم و اقرار نكردند نظير اين آيه قول موسى «عليه السلام» است به فرعون كه فرمود [اسراء:102]، فرعون يقين داشت كه آيات از جانب خداست ولى تسليم نبود. شيطان به خدا عقيده داشت مىگفت: [اعراف:12]، مىگفت [حجر:39]، خدا را خالق خود مىدانست و او را «رَبّ» خطاب مىكرد. به معاد نيز عقيده داشت لذا مىگفت: تا روز قيامت مهلتم ده: [اعراف:14]. ايضاً به انبیاء معتقد بود و مىدانست به عباد مُخلصين راهى ندارد و آنها را نتواند فريفت [حجر:40]، با همه اينها دربارهاش فرموده [بقره:34]. بسيارى از اهل كتاب به حضرت رسول اكرم «صلى اللّه عليه و آله» عقيده داشتند و مىدانستند كه او پيغمبر است و حتى او را مانند پسران خود مىشناختند ولى حق را كتمان مىكرند و به عقيده خويش تسليم نبودند [بقره:146]، آيه 20 سوره انعام نيز چنين مىباشد: «اَللذّينَ خَسَروا اَنْفُسَهُم فَهُم لا يُؤمِنُونَ». پس ايمان به معنى اعتقاد و تصديق نيست و گرنه مىبايست اين اشخاص مؤمن باشند بلكه ايمان به معنى تسليم است. مؤمن كسى است كه بحق تسليم باشد و آن قهراً به عمل توأم است و بدون آن مصداق ندارد. وانگهى در آياتى نظير [نساء:137]، نظير: [منافقون:3]. چطور مىشود گفت: آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شدهاند بلكه آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شدهاند بلكه آنها تسليم شده و بعداًاز تسليم بيرون رفتهاند. خلاصه سخن آن كه: ايمان پس از اعتقاد است، شخص اگر پس از اعتقاد به عقيدهاش تسليم شد مؤمن است و گرنه منافق يا كافر مىباشد، از طرف ديگر هر قدر اعتقاد قوى باشد تسليم محكم خواهد بود، شدت و ضعف ايمان و داراى مراتب بودنش از اين روشن مىشود. [اعراف:101]، به نظر ما منظور همان عدم تسليم است يعنى: به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند تسليم شونده نبودند (احتمال دارد که فاعِلِ «یؤمنوا» غیر از فاعل «کذّبوا» باشد.) بقيّه مطلب را در «سلم-اسلام» مطالعه كنيد. اگر گويند: چرا در معنى ايمان اطمينان خاطر را قيد كرديد؟ گوئيم: آن براى ملاحظه اصل مادّه است كه ايمان بالاخره از امن مشتق است پس مؤمن آنست كه بحق تسليم شود و قلبش در آن تسليم مطمئن و آرام و بىاضطراب باشد. [حجرات:15]، اصل ريب چنان كه در اقرب المورد گويد: قلق و اضطراب قلب است. * [بقره:6]، [يس:7]، در اينگونه آيات آيا منظور عدم قدرت ايمان است يعنى آنها ديگر قدرت تسليم ندارند و نمىتوانند بحق تسليم شوند و قابليّت تسليم از بين رفته است و يا منظور آنست كه قدرت دارند ولى با عنادى كه دارند تسليم نخواهند شد؟ مىشود گفت: فرض دوم مراد است يعنى قدرت دارند و اگر بخواهند خواست خدا در مقام اخبار مىفرمايد كه تسليم نخواهند شد. و نيز مىشود گفت در اثر استكبار و عناد طورى قلوبشان از حق اعراض كرده كه ديگر توجّه بحّق و قدرت ايمان از آنها سلب شده است. در اين صورت نمىشود گفت: كه با عدم قدرت تكليف ساقط است كه عدم قدرت نتيجه اعمال اختيارى آنهاست. آنها از اوّل اعراض كردهاند بر اعراضشان افزوده [صف:5]، مىبينيم كه بنى اسرائيل با علم آن كه موسى رسول خداست اذيتش مىكردند خداوند قلوبشان را از حق كنار كرد. هكذا: [توبه:127]، بنابر آن كه دعا نباشد. عل هذا اين عدم قدرت مُسْقِط تكليف نيست كه خود سبب آن را فراهم آوردهاند. ناگفته نماند: ملاحظه «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلوبِهِم وَ عَلى سَمْعِهِم وَ على اَبصارِهِمْ غِشاوَةٌ» كه بعد از آيه «اِنَّ الّذينَ كَفَروا...» واقع شده و ملاحظه «اِنّا جَعَلْنا فى اَعْنلقِهِم اَغلالاً... فَاَغْشَينا هُم فَهُم لا يُبْصِرونَ» بعد از آيه «لَقَد حَقَّ القَولُ...» نشان مىدهد كه به مسلوب القدرة بودن نزديكاند و بنظر نگارنده قدرت بكلى از آنها سلب نشده است. ايضاً: اينگونه اشخاص از روى عناد كافرند نه از روى جهل و گرنه جاهل پس از علم ايمان آوردنش سهل است. مراد از (كفر) در مقابل ايمان در آياتى نظير [بقره:253]، كفر از روى علم است كه همان استكبار و عدم تسليم باشد و اِلّا كُفر از روى جهل كه در (كفر) خواهد آمد حساب ديگرى دارد، و خلاصه: پس از وضوح حقّ هر كه به آن تسليم شود مؤمن و هر كه آن را كتمان كند و تسليم نشود كافر است اين ايمان و كفر است كه سبب بهشت و جهنّم مىگردد. و سر و كار قرآن مجيد با اين ايمان و كفر است. در آياتى كه خدا از مردم ايمان مىخواهد نظير [بقره:13]، [بقره:41]، بنظر نگارنده مراد آن نيست كه: عقيده پيدا كنيد و معتقد باشيد كه آن بسته به استدلال و مشاهده براهين است، بلكه مقصود آنست كه: خدا و بحق تسليم شويد. ايضاً در آياتى كه خطاب «يا اِيُّها الّذينِ آمَنوُا» آمده منظور آن نيست كه: اى باور كنندگان خدا و حق، بلكهاى تسليم شوندگان. ولى مىدانيم كه تسليم بعد از علم و عقيده است. تكميل اين بحث با مطالعه «اسلام» و «كفر» است.