قَضَى: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
=== ریشه کلمه ===
=== ریشه کلمه ===
*[[ریشه قضى‌ | قضى‌]] (۶۳ بار) [[کلمه با ریشه:: قضى‌| ]]
*[[ریشه قضى‌ | قضى‌]] (۶۳ بار) [[کلمه با ریشه:: قضى‌| ]]
=== قاموس قرآن ===
قضاء در اصل به معنى فيصله دادن به امر است قولى باشد يافعلى از خدا باشد يا از بشر(راغب) طبرسى ذيل آيه 117 بقره فرموده: قضاو حكم نظير هم اند و اصل آن به معنى فيصله دادن و محكم كردن شى‏ء است. قاموس آن را حكم، صنع، حتم وبيان معنى كرده است. اين لفظ در قرآن مجيد در چندين معنا بكار رفته كه هريك نوعى فيصله دادن و تمام كردن است: 1- اراده. مثل [بقره:117]. در آيه ديگر بجاى «قَضى» اراده آمده است [يس:82]. 2- حكم و الزام. مثل [اسراء:23]. پروردگار تو حكم كرده كه جز او را نپرستيد. 3- اعلام و خبر دادن. مثل [اسراء:4]. به بنى اسرائيل در كتاب اعلام كرديم كه حتماحتما دوبار در زمين افساد خواهيد كرد. [حجر:66]. به لوط «عليه السلام» آنكار را اعلام‏كرديم . 4- تمام كردن. مثل [قصص:29]. چون موسى مدت را تمام كرد و با اهلش به راه افتاد... [بقره:200]. در آيه [احزاب:37]. مراد تمام كردن حاجت به وسيله طلاق دادن است طبرسى فرموده: كسى كه به خواسته‏اش برسدگويند: «قَضى وَ طَرَهُ» ايضاًآيه: «اِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَ طَراً» در ذيل همين آيه است. 5- فعل. مثل [طه:72]. بكن هر چه مى‏كنى. *** * [قصص:15]. گفته‏اند «قَضى عَلَيْهِ» يعنى مرگ را بر او وارد كرد و او را كشت ظاهراً «قَضى» در اينگونه موارد به معنى تمام كردن است يعنى موسى مشتى بر او زد و كار او را تمام نمود [زخرف:77]. گويند اى مالك پروردگارت كار را بر ما تمام كند و ما را بميراند گويد شما ماندنى هستيد ايضاً ايه [فاطر:36]. كار آنها تمام كرده نمى‏شود تا بميرند. * [فصّلت:12]. پرداخت آنها را و تمام كرد، هفت آسمان در دو دوران. در اقرب الموارد آمده: «قضى الشى‏ء» كار را به طور محكم انجام داد. * [يونس:71]. ظاهراً قضا در اين آيه به معنى اداء و تنفيذ است. و تعديه با «اِلى» براى افاده ايصال و رساندن است چنانكه در المنار گفته يعنى كارتان را جمع و محكم كنيد سپس همان تصميم و اراده را بر من برسانيد (و مرا بكشيد). * [حاقة:27]. گفته‏اند: ضمير «لَيْتَها» راجع به مرگ در دنيا و ظاهراً قاضى به معنى تمام كننده است يعنى كافر در آخرت مى‏گويد: اى كاش مرگ دنيا كار مرا تمام مى‏كرد و ديگر زنده نمى‏شدم. * [مريم:21]. مقتضى به معنى تمام شده و حتمى است مثل [يوسف:41].


[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۳۱ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۱۵

آیات شامل این کلمه

«قَضى» از مادّه «َقضاء» در اینجا به معناى «قضاى تشریعى» و قانون و فرمان و داورى است و بدیهى است که نه خدا نیازى به اطاعت و تسلیم مردم دارد، و نه پیامبر چشم داشتى، در حقیقت، مصالح خود آنها است که گاهى بر اثر محدود بودن آگاهیشان از آن با خبر نمى شوند، ولى خدا مى داند، و به پیامبرش دستور مى دهد.

«قَضى» از مادّه «قضاء» در اصل به معناى جدا ساختن چیزى است، با عمل و یا با سخن، و بعضى گفته اند: در اصل به معناى «پایان دادن» به چیزى است، و هر دو معنا در واقع قریب الافق مى باشند. و از آنجا که پایان دادن و جدا ساختن، معناى وسیعى دارد، این کلمه در مفاهیم مختلفى به کار رفته است.

«قرطبى» در تفسیرش، شش معنا براى آن ذکر کرده:

  1. «قضاء» به معناى «امر» و فرمان مانند: وَ قَضى رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ: «پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید».
  2. «قضاء» به معناى «خلق» مانند: فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوات فِی یَوْمَیْنِ: «خداوند جهان را به صورت هفت آسمان، در دو دوران آفرید».
  3. «قضاء» به معناى «حکم» و داورى مانند: فَاقْضِ مَا أَنْتَ قاض: «هر داورى مى خواهى بکن».
  4. «قضاء» به معناى «فراغت از چیزى» مانند: قُضِیَ الأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ: «کارى را که درباره آن نظر خواهى مى کردید پایان یافت».
  5. «قضاء» به معناى «اراده» مانند: إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: «هنگامى که کارى را اراده کند به آن مى گوید موجود باش، آن هم موجود مى شود».
  6. و «قضاء» به معناى «عهد» مانند: إِذْ قَضَیْنَا إِلى مُوسَى الأَمْرَ: «هنگامى که از موسى پیمان و عهد گرفتیم».

«ابوالفتوح رازى» بر این معانى اضافه مى کند: «قضاء» به معناى «اخبار و اعلام» مانند: وَ قَضَیْنَا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ: «ما به بنى اسرائیل در تورات اعلام نمودیم».

و بر این مى توان اضافه کرد که «قضاء» به معناى «مرگ» مانند:فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ: «موسى ضربه اى بر او زد و او جان داد» نیز است.

حتى بعضى از مفسران معانى «قضاء» را بالغ بر سیزده معنا در قرآن مجید دانسته اند. ولى اینها را نمى توان معانى متعددى براى کلمه «قضاء» دانست، زیرا همه آنها جامعى دارند که در آن جمع اند، و در حقیقت غالب معانى که در بالا ذکر شد، از قبیل «اشتباه مصداق به مفهوم» است، چه این که هر یک از اینها مصداقى است، براى آن معناى کلّى و جامع یعنى «پایان دادن و جدا ساختن».

فى المثل، شخص قاضى با حکم خود به دعوا خاتمه مى دهد، آفریدگار با آفرینش خود به خلقت چیزى پایان مى دهد،خبردهنده با اخبارش به بیان چیزى پایان مى دهد، تعهّدکننده وفرمان دهنده با تعهّد و فرمانشان مسأله اى را خاتمه یافته تلقّى مى کنند، به گونه اى که بازگشت در آن ممکن نیست.

ولى نمى توان انکار کرد که در بعضى از این مصداق ها آن قدر این لفظ به کار رفته است که به صورت معناى جدیدى درآمده است، از جمله «قضاء» به معناى «داورى» و به معناى «امر و فرمان».

ریشه کلمه

قاموس قرآن

قضاء در اصل به معنى فيصله دادن به امر است قولى باشد يافعلى از خدا باشد يا از بشر(راغب) طبرسى ذيل آيه 117 بقره فرموده: قضاو حكم نظير هم اند و اصل آن به معنى فيصله دادن و محكم كردن شى‏ء است. قاموس آن را حكم، صنع، حتم وبيان معنى كرده است. اين لفظ در قرآن مجيد در چندين معنا بكار رفته كه هريك نوعى فيصله دادن و تمام كردن است: 1- اراده. مثل [بقره:117]. در آيه ديگر بجاى «قَضى» اراده آمده است [يس:82]. 2- حكم و الزام. مثل [اسراء:23]. پروردگار تو حكم كرده كه جز او را نپرستيد. 3- اعلام و خبر دادن. مثل [اسراء:4]. به بنى اسرائيل در كتاب اعلام كرديم كه حتماحتما دوبار در زمين افساد خواهيد كرد. [حجر:66]. به لوط «عليه السلام» آنكار را اعلام‏كرديم . 4- تمام كردن. مثل [قصص:29]. چون موسى مدت را تمام كرد و با اهلش به راه افتاد... [بقره:200]. در آيه [احزاب:37]. مراد تمام كردن حاجت به وسيله طلاق دادن است طبرسى فرموده: كسى كه به خواسته‏اش برسدگويند: «قَضى وَ طَرَهُ» ايضاًآيه: «اِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَ طَراً» در ذيل همين آيه است. 5- فعل. مثل [طه:72]. بكن هر چه مى‏كنى. *** * [قصص:15]. گفته‏اند «قَضى عَلَيْهِ» يعنى مرگ را بر او وارد كرد و او را كشت ظاهراً «قَضى» در اينگونه موارد به معنى تمام كردن است يعنى موسى مشتى بر او زد و كار او را تمام نمود [زخرف:77]. گويند اى مالك پروردگارت كار را بر ما تمام كند و ما را بميراند گويد شما ماندنى هستيد ايضاً ايه [فاطر:36]. كار آنها تمام كرده نمى‏شود تا بميرند. * [فصّلت:12]. پرداخت آنها را و تمام كرد، هفت آسمان در دو دوران. در اقرب الموارد آمده: «قضى الشى‏ء» كار را به طور محكم انجام داد. * [يونس:71]. ظاهراً قضا در اين آيه به معنى اداء و تنفيذ است. و تعديه با «اِلى» براى افاده ايصال و رساندن است چنانكه در المنار گفته يعنى كارتان را جمع و محكم كنيد سپس همان تصميم و اراده را بر من برسانيد (و مرا بكشيد). * [حاقة:27]. گفته‏اند: ضمير «لَيْتَها» راجع به مرگ در دنيا و ظاهراً قاضى به معنى تمام كننده است يعنى كافر در آخرت مى‏گويد: اى كاش مرگ دنيا كار مرا تمام مى‏كرد و ديگر زنده نمى‏شدم. * [مريم:21]. مقتضى به معنى تمام شده و حتمى است مثل [يوسف:41].