بَرْزَخ: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
=== ریشه کلمه ===
=== ریشه کلمه ===
*[[ریشه برزخ‌ | برزخ‌]] (۳ بار) [[کلمه با ریشه:: برزخ‌| ]]
*[[ریشه برزخ‌ | برزخ‌]] (۳ بار) [[کلمه با ریشه:: برزخ‌| ]]
=== قاموس قرآن ===
واسطه و حايل ميان دو چيز. [رحمن:20] ميان آن دو حايلى است كه تجاوز نمى‏كند. [مؤمنون:100] از پس آنان برزخى هست تا روزى كه برانگيخته مى‏شود. عالم مرگ را برزخ گوئيم چون ميان زندگى دنيا و آخرت واسطه است. راجع به برزخ ميان دو دريا به (بحر) رجوع شود. طبرسى در مجمع البيان در تفسير [رحمن:19] مى‏گويد: از سلمان و سعيد بن جبير و سفيان ثورى نقل شده كه دو دريا على و فاطمه «عليهماالسلام»اند، برزخ ميان آن دو محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، لوء لوء و مرجان كه از آن دو خارج مى‏شود حسنين «عليهما السلام»اند. بعد مى‏گويد: عجب نيست كه على و فاطمه «عليه السلام» دو دريا باشند، چون فضل و خيرشان وسيع است، دريا را به جهت وسعتش بحر گويند. نا گفته نماند: حديث شريف از معانى تطبيقى قرآن مجيد مى‏باشد. زندگى برزخ‏ گفتيم كه عالم مرگ را برزخ گوئيم كه ميان زندگى دنيا و آخرت واسطه است. آيا عالم برزخ مرگ صفر است يا يك نوع حيات مرموز؟ و در صورت دوّم آيا آن براى همه است يا براى اشخاص مخصوص؟. بايد در اين باره ابتدا آيات را نقل و سپس آنها را بررسى كنيم تا به بينيم مطلب به كجا مى‏انجامد. [بقره:154]، [آل عمران:169-171]. يعنى با آنها كه در راه خدا كشته مى‏شوند نگوئيد مردگانند بلكه زندگانند ولى نمى‏فهميد. كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند گمان نكن مردگانند بلكه زندگانند و نزد پرورگارشان روزى داده مى‏شوند و به آنچه خدا از كرم خود داده شادمانند. و درباره كسانى كه هنوز به آنها نپيوسته‏اند شادى مى‏كنند كه نه بيمى دارند و نه غمگين مى‏شوند (شهداء از اين كه مى‏دانند براى مؤمنان كه در دنيا مانده‏اند بيمى و اندوهى در آخرت نيست شادمان و خوش دلند) به نعمت و فضل خدا و اين كه خدا پاداش مؤمنان را تباه نمى‏كند مسروراند. از اين دو آيه چند مطلب به دست مى‏آيد: 1- شهيدان راه خدا پس از مرگ زنده‏اند و آن يك نوع زندگى است كه براى ما مشخّص نيست «ولكن لا تشعرون» نمى‏شود گفت: مقصود بقاء نام نيك و فداكارى آنهاست زيرا آن اعتبارى صرف است و كلام روشن و قابل فهم است پس چرا فرمود «ولكن لا تشعرون»؟! 2- شهيدان راه خدا نه تنها زنده‏اند، بلكه نزد پروردگار روزى مى‏خورند و از سرنوشت مؤمنانى كه نمرده‏اند دلخوشند زيرا كه مى‏دانند براى آنها بيم و اندوهى نيست. 3- اگر اين حقيقت ثابت شود كه همه مردگان در عالم برزخ يك نوع حيات خفته و خفيف دارند نظير سلّولهاى زنده و خفته دانه‏هاى گياهان، در اين صورت بايد گفت: مدلول دو آيه‏ى فوق غير از اين حقيقت است، زيرا اين دو آيه مخصوص شهداء است و شامل عموم نيست. 4- اين آيات چنان كه گفته شد در زندگى برزخى شهيدان راه حق صريح‏اند، و عموم زندگى برزخ را نمى‏توان از آنها استفاده كرد. [يس:27]، گفته شد داخل بهشت شو گفت: اى كاش قوم من مى‏دانستند كه پروردگارم مرا آمرزيد و از اكرام شدگان گردانيد. آيه درباره مرد مؤمنى است كه از رسولان دفاع مى‏كرد و او را كشتند، و مى‏رساند كه به محض كشته شدن داخل بهشت شد و آرزو كرد اى كاش قوم وى از اين ماجرى مطّلع مى‏شدند، اين بهشت قهراً يك حيات برزخى است ولى مثل آيات گذشته درباره‏ى كسى است كه در راه خدا كشته شده است و اين آيه «عِنْدَرَبّهِمْ يُرْزِقون» را بهتر روشن مى‏كند كه روزى خوردن در يك چنان بهشت مخصوص است. [غافر:46]، عذاب بد به خاندان فرعون رسيد (و آن) آتش است كه بامداد و شبانگاه به آن نزديك مى‏گردند و روز قيامت آل فرعون را به سخت‏ترين عذاب در آريد. اين آيه كه عرض نار را از دخول آتش در روز قيامت، جدا كرده روشن مى‏كند كه نزديك شدن به آتش در برزخ و عالم قبر است. الميزان در ذيل اين آيه فرموده: آيه اوّلاً صريح است در اينكه ابتدا نشان دادن به آتش هست سپس وارد كردن در آن... ثانياً عرض به آتش پيش از قيامت است و آن عذاب برزخ مى‏باشد... ثالثاً عذاب برزخ و آخرت با يك چيز است و آن نار آخرت است ليكن اهل برزخ از دور با آن معذّب مى‏شوند و اهل آخرت با دخول بر آن.... ممكن است از «غُدُوّاً و عَشِيّاً» به دست آورد كه اهل برزخ با صبح و شام دنيا ارتباط مختصرى دارند زيرا كه از دنيا بالكلّيه منقطع نشده‏اند. در اينجا چهار آيه درباره برزخ آورديم، سه آيه اوّل درباره حيات برزخى شهداء و آيه چهارم در خصوص برزخ كفّار است. نتيجه آنكه شهيدان در برزخ منعّم و كفّار معذّب اند و عذاب كفّار يك نوع بيم و هراسى است كه از نزديك شدن به آتش حاصل مى‏شود مانند كابوسهاى وحشتناك و خوابهاى پريشان و هراس‏انگيز و آن در نوبت خود و مخصوصاً در صورت دائمى بودن يك عذاب شديد و درد ناك است، به نظر آوريد خوابهاى پريشان و وحشتناك دنيا را كه خواب بيننده بچه حال مى‏افتد و گاهى از فرياد خويش بيننده بچه بيدار مى‏شود «نعوذ باللّه منه». شيخ مفيد عليه الرحمه در شرح عقائد صدوق در فصل نفوس و ارواح نقل مى‏كند: حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله وسلم» در كنار گودالى كه مقتولين بدر در آن بودند ايستاد و فرمود: براى رسول خدا همسايگان بدى بوديد: او را از منزلش بيرون كرديد بعد جمع شده با او جنگيديد، من آنچه پروردگارم وعده كرده بود حق يافتم آيا شما هم وعده او را حق يافتيد؟ عمر گفت يا رسول اللّه با اجسادى كه مرده‏اند چه سخن مى‏گوئى: فرمود ساكت شو پسر خطاب تو از آنها شنواتر نيستى، ميان اينان و اينكه ملائكه آنها را به زير عمودهاى آهنين بكشند فقط اين مانده كه من از آنها روى گردانم. آنگاه نظير اين مطلب را از على «عليه السلام» درباره مقتولين اهل بصره نقل مى‏كند و در ذيل آن هست كه امام «عليه السلام» فرمود: قسم به خدا كَعْب بن سور و طلحه (هر دو از مخالفين امام بودند و حضرت بجسد آن دو خطاب كرد) سخن مرا شنيدند چنان كه اهل گودال (گودال بدر) كلام رسول خدا را شنيدند. در سوره واقعه، اهل قيامت به سه دسته تقسيم شده: سابقون، اصحاب يمين، اصحاب شمال، آنگاه درباره قيامت هر يك به تفصيل سخن رفته است و در آخر سوره مى‏فرمايد :چون حيات و روح به حلقوم محتضر رسيد شما آنوقت نگاه مى‏كنيد، ما به او از شما نزديك‏تريم ولكن نمى‏بيند و اگر درباره مرگ مجبور نمى‏بوديد حتماً حيات را به بدن او عودت مى‏داديد. آنوقت در پايان سوره به طور اجمال چنين آمده «فَاَمّا اِنْ كانَ مِنَ المُقَرَّبينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ. وَ اَمّا اِنْ كانَ مِنْ اَصْحابِ الْيَمينِ فَسَلامٌ لَكَ مِنْ اَصْحابِ الْيَمينِ وَاَمّا اِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبينَ الضّالّينَ فَنْزُلٌ مِنْ حَميمٍ وَ تَصْلِيَةُ جَحيمٍ...». يعنى محتضر اگر از مقرّبان باشد پس (براى اوست) راحتى و ريحان و بهشت پر نعمت و اما اگر از اصحاب يمين باشد، سلام بر تو از اصحاب يمين و اما اگر از تكذيب كنان گمراه باشد پذيرائى است از آب گرم و ورود به جهنم. از اينكه (روح و ريحان) از «جنة نعيم» و همچنين «نُزُلٌ من حميم» از «تصلية حجيم» جدا شده مى‏فهميم كه روح و ريحان و نزل حميم در برزخ است و الّا ظاهراً لازم بود كه جنّت و جحيم تنها گفته شوند زيرا روح و ريحان از جنّت و جحيم از جهنم جدا نيست. در تفسير برهان سه حديث از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده است كه فرموده: روح ريحان مال مؤمن است در قبر و جنّت نعيم در قيامت و حميم در آخرت. ناگفته نماند آيه مُقَربين اعم از سه آيه گذشته است كه فقط درباره شهيدان راه حق بود يعنى شامل شهداء و مقربين است و آيه اخير مثل آيه كه درباره فرعون و فرعونيان بود، منحصر به كفّار است و آيه وسط كه درباره اصحاب يمين است از همه عمومى‏تر مى‏باشد. در كتب حديث روايات بى شمارى داريم درباره حيات برزخى كه تدبّر در كثرت و مضامين آنها، يقين مى‏آورد كه عالم قبر يك عالم مرموزى است و مردگان در آن يك نوع حيات به خصوصى و غير قابل درك دارند از قبيل روايات نماز وحشت در شب اول دفن و زيارت اموات و خيرات و صدقات درباره آنها و اين كه مردگان گاهى به منازل خودشان متوجه مى‏شوند و با زائران خود انس مى‏گيرند و بعد از رفتن آنها متوجه‏اش مى‏شوند و غيره اينها. براى نمونه مى‏توان مقدارى از اين روايات را در كتاب كافى ج 3 ص 228- 263 طبع آخوندى و بحار الانوار ج 6 ابواب برزخ طبع اخير، مطالعه كرد. اين روايات چنان كه گفتيم مى‏فهمانند: حيات برزخى بى شكّ وجود دارد و نوعى از تنعّم و عذاب در آن هست. ملاحظه عالم خواب بهترين نمونه براى درك عالم برزخ است ما سه جور خواب داريم يكى اينكه شخص مى‏خوابد و در خواب چيزى نمى‏بيند و هيچ چيز نمى‏فهمد فقط پس از بيدار شدن مى‏داند كه خوابيده بود. ديگرى اينكه شخص، خوابهاى خوش مى‏بيند و تمام آرزوهاى خود را در مرحله وجود مشاهده مى‏كند به طورى كه بعد از بيدار شدن تأسف مى‏خورد كه اى كاش بيدار نمى‏شدم. سوم آنكه خوابهاى پريشان مى‏بيند گاه اين خوابها طورى دلخراش و طاقت فرساست كه از ترس فرياد مى‏كشد و به صداى خويش از خواب مى‏پرد. عالم برزخ بايد اين طور باشد شهيدان و مؤمنان خالص مانند شخص دوّم و كفار و مكذبين حقّ نظير شخص سوّم و ديگران همچون شخص اوّل بى خبر مانند. رواياتى داريم كه مضمون آنها چنين است: (در قبر سؤال نمى‏شود مگر از مؤمن محض و كافر محض، ديگران به سر خود رها مى‏شوند). در اين مضمون در كافى سه حديث از ابى بكر حَضْرَمى و عبداللّه بن سنان و محمدبن مسلم از امام صادق «عليه السلام» و يك حديث از امام باقر «عليه السلام» منقول است (كافى ج 3 ص 235). اين روايات مفيد آن مطلب‏اند كه درباره خواب و مقايسه برزخ به آن، گفته شد و بالملازمه تنعّم مؤمن خالص و تعذيب كافر و خالص را مى فهمانند در خاتمه نا گفته نماند: موجودات زنده به چيزى مى‏گويند كه چهار خاصيت جذب و دفع و حركت و توليد مثل داشته باشد و در غير اين صورت زنده نيست. دانه‏هاى گندم و ساير حبوبات و تخم گياهان و گلها و غيره قبل از كاشته شدن هيچ يك از چهار خاصيّت فوق را ندارند ولى مى‏دانيم درون هر يك از آنها سلّول زنده‏اى به صورت خفته و بى حركت وجود دارد كه وقت كاشتن در اثر حرارت و رطوبت بيدار شده شروع به فعاليّت مى‏كند. دانه گندم مثلاً به ظاهر مرده است ولى مانند شخص خوابيده نسبت به خود عالمى مرموز دارد و صندوق سر بسته‏اى است. هكذا، انسان آنگاه كه مى‏ميرد حيات فعال او به صورت حيات خوابيده و بى‏اثر در مى‏آيد كه ما از آن بى خبريم ولى نسبت به خود دنيائى است و داراى بعضى از شعور و آنگاه كه پوسيد و خاك شد، حيات درون ذرات خاك شده مثل تخمها به صورت خفته موجود است و نسبت به خود درك و شعور دارد. اين در صورتى است كه كسى به روح مجرّد قائل نشود و اگر وجود روح مجرّد را قبول داشته باشد كه حتمى است و در روح و نفس خواهد آمد، درك مطلب بيش از پيش آسان خواهد بود. قابل دقّت است كه قرآن از مرگ به (وفات) تعبير مى‏كند و آن در لغت به معنى اخذ است پس مرگ اخذ شدن و گرفته شدن انسان از فعاليت است نه از بين رفتن و درباره وفات ائمه «عليه السلام» آمده «قُبِضَ عليه السلام فى يوم كذا» يعنى در فلان روز اخذ و مقبوض گرديد.


[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۲ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۱۲

آیات شامل این کلمه

«برزخ» به معناى حجاب و حائل میان دو چیز است.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

واسطه و حايل ميان دو چيز. [رحمن:20] ميان آن دو حايلى است كه تجاوز نمى‏كند. [مؤمنون:100] از پس آنان برزخى هست تا روزى كه برانگيخته مى‏شود. عالم مرگ را برزخ گوئيم چون ميان زندگى دنيا و آخرت واسطه است. راجع به برزخ ميان دو دريا به (بحر) رجوع شود. طبرسى در مجمع البيان در تفسير [رحمن:19] مى‏گويد: از سلمان و سعيد بن جبير و سفيان ثورى نقل شده كه دو دريا على و فاطمه «عليهماالسلام»اند، برزخ ميان آن دو محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، لوء لوء و مرجان كه از آن دو خارج مى‏شود حسنين «عليهما السلام»اند. بعد مى‏گويد: عجب نيست كه على و فاطمه «عليه السلام» دو دريا باشند، چون فضل و خيرشان وسيع است، دريا را به جهت وسعتش بحر گويند. نا گفته نماند: حديث شريف از معانى تطبيقى قرآن مجيد مى‏باشد. زندگى برزخ‏ گفتيم كه عالم مرگ را برزخ گوئيم كه ميان زندگى دنيا و آخرت واسطه است. آيا عالم برزخ مرگ صفر است يا يك نوع حيات مرموز؟ و در صورت دوّم آيا آن براى همه است يا براى اشخاص مخصوص؟. بايد در اين باره ابتدا آيات را نقل و سپس آنها را بررسى كنيم تا به بينيم مطلب به كجا مى‏انجامد. [بقره:154]، [آل عمران:169-171]. يعنى با آنها كه در راه خدا كشته مى‏شوند نگوئيد مردگانند بلكه زندگانند ولى نمى‏فهميد. كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند گمان نكن مردگانند بلكه زندگانند و نزد پرورگارشان روزى داده مى‏شوند و به آنچه خدا از كرم خود داده شادمانند. و درباره كسانى كه هنوز به آنها نپيوسته‏اند شادى مى‏كنند كه نه بيمى دارند و نه غمگين مى‏شوند (شهداء از اين كه مى‏دانند براى مؤمنان كه در دنيا مانده‏اند بيمى و اندوهى در آخرت نيست شادمان و خوش دلند) به نعمت و فضل خدا و اين كه خدا پاداش مؤمنان را تباه نمى‏كند مسروراند. از اين دو آيه چند مطلب به دست مى‏آيد: 1- شهيدان راه خدا پس از مرگ زنده‏اند و آن يك نوع زندگى است كه براى ما مشخّص نيست «ولكن لا تشعرون» نمى‏شود گفت: مقصود بقاء نام نيك و فداكارى آنهاست زيرا آن اعتبارى صرف است و كلام روشن و قابل فهم است پس چرا فرمود «ولكن لا تشعرون»؟! 2- شهيدان راه خدا نه تنها زنده‏اند، بلكه نزد پروردگار روزى مى‏خورند و از سرنوشت مؤمنانى كه نمرده‏اند دلخوشند زيرا كه مى‏دانند براى آنها بيم و اندوهى نيست. 3- اگر اين حقيقت ثابت شود كه همه مردگان در عالم برزخ يك نوع حيات خفته و خفيف دارند نظير سلّولهاى زنده و خفته دانه‏هاى گياهان، در اين صورت بايد گفت: مدلول دو آيه‏ى فوق غير از اين حقيقت است، زيرا اين دو آيه مخصوص شهداء است و شامل عموم نيست. 4- اين آيات چنان كه گفته شد در زندگى برزخى شهيدان راه حق صريح‏اند، و عموم زندگى برزخ را نمى‏توان از آنها استفاده كرد. [يس:27]، گفته شد داخل بهشت شو گفت: اى كاش قوم من مى‏دانستند كه پروردگارم مرا آمرزيد و از اكرام شدگان گردانيد. آيه درباره مرد مؤمنى است كه از رسولان دفاع مى‏كرد و او را كشتند، و مى‏رساند كه به محض كشته شدن داخل بهشت شد و آرزو كرد اى كاش قوم وى از اين ماجرى مطّلع مى‏شدند، اين بهشت قهراً يك حيات برزخى است ولى مثل آيات گذشته درباره‏ى كسى است كه در راه خدا كشته شده است و اين آيه «عِنْدَرَبّهِمْ يُرْزِقون» را بهتر روشن مى‏كند كه روزى خوردن در يك چنان بهشت مخصوص است. [غافر:46]، عذاب بد به خاندان فرعون رسيد (و آن) آتش است كه بامداد و شبانگاه به آن نزديك مى‏گردند و روز قيامت آل فرعون را به سخت‏ترين عذاب در آريد. اين آيه كه عرض نار را از دخول آتش در روز قيامت، جدا كرده روشن مى‏كند كه نزديك شدن به آتش در برزخ و عالم قبر است. الميزان در ذيل اين آيه فرموده: آيه اوّلاً صريح است در اينكه ابتدا نشان دادن به آتش هست سپس وارد كردن در آن... ثانياً عرض به آتش پيش از قيامت است و آن عذاب برزخ مى‏باشد... ثالثاً عذاب برزخ و آخرت با يك چيز است و آن نار آخرت است ليكن اهل برزخ از دور با آن معذّب مى‏شوند و اهل آخرت با دخول بر آن.... ممكن است از «غُدُوّاً و عَشِيّاً» به دست آورد كه اهل برزخ با صبح و شام دنيا ارتباط مختصرى دارند زيرا كه از دنيا بالكلّيه منقطع نشده‏اند. در اينجا چهار آيه درباره برزخ آورديم، سه آيه اوّل درباره حيات برزخى شهداء و آيه چهارم در خصوص برزخ كفّار است. نتيجه آنكه شهيدان در برزخ منعّم و كفّار معذّب اند و عذاب كفّار يك نوع بيم و هراسى است كه از نزديك شدن به آتش حاصل مى‏شود مانند كابوسهاى وحشتناك و خوابهاى پريشان و هراس‏انگيز و آن در نوبت خود و مخصوصاً در صورت دائمى بودن يك عذاب شديد و درد ناك است، به نظر آوريد خوابهاى پريشان و وحشتناك دنيا را كه خواب بيننده بچه حال مى‏افتد و گاهى از فرياد خويش بيننده بچه بيدار مى‏شود «نعوذ باللّه منه». شيخ مفيد عليه الرحمه در شرح عقائد صدوق در فصل نفوس و ارواح نقل مى‏كند: حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله وسلم» در كنار گودالى كه مقتولين بدر در آن بودند ايستاد و فرمود: براى رسول خدا همسايگان بدى بوديد: او را از منزلش بيرون كرديد بعد جمع شده با او جنگيديد، من آنچه پروردگارم وعده كرده بود حق يافتم آيا شما هم وعده او را حق يافتيد؟ عمر گفت يا رسول اللّه با اجسادى كه مرده‏اند چه سخن مى‏گوئى: فرمود ساكت شو پسر خطاب تو از آنها شنواتر نيستى، ميان اينان و اينكه ملائكه آنها را به زير عمودهاى آهنين بكشند فقط اين مانده كه من از آنها روى گردانم. آنگاه نظير اين مطلب را از على «عليه السلام» درباره مقتولين اهل بصره نقل مى‏كند و در ذيل آن هست كه امام «عليه السلام» فرمود: قسم به خدا كَعْب بن سور و طلحه (هر دو از مخالفين امام بودند و حضرت بجسد آن دو خطاب كرد) سخن مرا شنيدند چنان كه اهل گودال (گودال بدر) كلام رسول خدا را شنيدند. در سوره واقعه، اهل قيامت به سه دسته تقسيم شده: سابقون، اصحاب يمين، اصحاب شمال، آنگاه درباره قيامت هر يك به تفصيل سخن رفته است و در آخر سوره مى‏فرمايد :چون حيات و روح به حلقوم محتضر رسيد شما آنوقت نگاه مى‏كنيد، ما به او از شما نزديك‏تريم ولكن نمى‏بيند و اگر درباره مرگ مجبور نمى‏بوديد حتماً حيات را به بدن او عودت مى‏داديد. آنوقت در پايان سوره به طور اجمال چنين آمده «فَاَمّا اِنْ كانَ مِنَ المُقَرَّبينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ. وَ اَمّا اِنْ كانَ مِنْ اَصْحابِ الْيَمينِ فَسَلامٌ لَكَ مِنْ اَصْحابِ الْيَمينِ وَاَمّا اِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبينَ الضّالّينَ فَنْزُلٌ مِنْ حَميمٍ وَ تَصْلِيَةُ جَحيمٍ...». يعنى محتضر اگر از مقرّبان باشد پس (براى اوست) راحتى و ريحان و بهشت پر نعمت و اما اگر از اصحاب يمين باشد، سلام بر تو از اصحاب يمين و اما اگر از تكذيب كنان گمراه باشد پذيرائى است از آب گرم و ورود به جهنم. از اينكه (روح و ريحان) از «جنة نعيم» و همچنين «نُزُلٌ من حميم» از «تصلية حجيم» جدا شده مى‏فهميم كه روح و ريحان و نزل حميم در برزخ است و الّا ظاهراً لازم بود كه جنّت و جحيم تنها گفته شوند زيرا روح و ريحان از جنّت و جحيم از جهنم جدا نيست. در تفسير برهان سه حديث از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده است كه فرموده: روح ريحان مال مؤمن است در قبر و جنّت نعيم در قيامت و حميم در آخرت. ناگفته نماند آيه مُقَربين اعم از سه آيه گذشته است كه فقط درباره شهيدان راه حق بود يعنى شامل شهداء و مقربين است و آيه اخير مثل آيه كه درباره فرعون و فرعونيان بود، منحصر به كفّار است و آيه وسط كه درباره اصحاب يمين است از همه عمومى‏تر مى‏باشد. در كتب حديث روايات بى شمارى داريم درباره حيات برزخى كه تدبّر در كثرت و مضامين آنها، يقين مى‏آورد كه عالم قبر يك عالم مرموزى است و مردگان در آن يك نوع حيات به خصوصى و غير قابل درك دارند از قبيل روايات نماز وحشت در شب اول دفن و زيارت اموات و خيرات و صدقات درباره آنها و اين كه مردگان گاهى به منازل خودشان متوجه مى‏شوند و با زائران خود انس مى‏گيرند و بعد از رفتن آنها متوجه‏اش مى‏شوند و غيره اينها. براى نمونه مى‏توان مقدارى از اين روايات را در كتاب كافى ج 3 ص 228- 263 طبع آخوندى و بحار الانوار ج 6 ابواب برزخ طبع اخير، مطالعه كرد. اين روايات چنان كه گفتيم مى‏فهمانند: حيات برزخى بى شكّ وجود دارد و نوعى از تنعّم و عذاب در آن هست. ملاحظه عالم خواب بهترين نمونه براى درك عالم برزخ است ما سه جور خواب داريم يكى اينكه شخص مى‏خوابد و در خواب چيزى نمى‏بيند و هيچ چيز نمى‏فهمد فقط پس از بيدار شدن مى‏داند كه خوابيده بود. ديگرى اينكه شخص، خوابهاى خوش مى‏بيند و تمام آرزوهاى خود را در مرحله وجود مشاهده مى‏كند به طورى كه بعد از بيدار شدن تأسف مى‏خورد كه اى كاش بيدار نمى‏شدم. سوم آنكه خوابهاى پريشان مى‏بيند گاه اين خوابها طورى دلخراش و طاقت فرساست كه از ترس فرياد مى‏كشد و به صداى خويش از خواب مى‏پرد. عالم برزخ بايد اين طور باشد شهيدان و مؤمنان خالص مانند شخص دوّم و كفار و مكذبين حقّ نظير شخص سوّم و ديگران همچون شخص اوّل بى خبر مانند. رواياتى داريم كه مضمون آنها چنين است: (در قبر سؤال نمى‏شود مگر از مؤمن محض و كافر محض، ديگران به سر خود رها مى‏شوند). در اين مضمون در كافى سه حديث از ابى بكر حَضْرَمى و عبداللّه بن سنان و محمدبن مسلم از امام صادق «عليه السلام» و يك حديث از امام باقر «عليه السلام» منقول است (كافى ج 3 ص 235). اين روايات مفيد آن مطلب‏اند كه درباره خواب و مقايسه برزخ به آن، گفته شد و بالملازمه تنعّم مؤمن خالص و تعذيب كافر و خالص را مى فهمانند در خاتمه نا گفته نماند: موجودات زنده به چيزى مى‏گويند كه چهار خاصيت جذب و دفع و حركت و توليد مثل داشته باشد و در غير اين صورت زنده نيست. دانه‏هاى گندم و ساير حبوبات و تخم گياهان و گلها و غيره قبل از كاشته شدن هيچ يك از چهار خاصيّت فوق را ندارند ولى مى‏دانيم درون هر يك از آنها سلّول زنده‏اى به صورت خفته و بى حركت وجود دارد كه وقت كاشتن در اثر حرارت و رطوبت بيدار شده شروع به فعاليّت مى‏كند. دانه گندم مثلاً به ظاهر مرده است ولى مانند شخص خوابيده نسبت به خود عالمى مرموز دارد و صندوق سر بسته‏اى است. هكذا، انسان آنگاه كه مى‏ميرد حيات فعال او به صورت حيات خوابيده و بى‏اثر در مى‏آيد كه ما از آن بى خبريم ولى نسبت به خود دنيائى است و داراى بعضى از شعور و آنگاه كه پوسيد و خاك شد، حيات درون ذرات خاك شده مثل تخمها به صورت خفته موجود است و نسبت به خود درك و شعور دارد. اين در صورتى است كه كسى به روح مجرّد قائل نشود و اگر وجود روح مجرّد را قبول داشته باشد كه حتمى است و در روح و نفس خواهد آمد، درك مطلب بيش از پيش آسان خواهد بود. قابل دقّت است كه قرآن از مرگ به (وفات) تعبير مى‏كند و آن در لغت به معنى اخذ است پس مرگ اخذ شدن و گرفته شدن انسان از فعاليت است نه از بين رفتن و درباره وفات ائمه «عليه السلام» آمده «قُبِضَ عليه السلام فى يوم كذا» يعنى در فلان روز اخذ و مقبوض گرديد.