أَيْمَان: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
*[[ریشه يمن‌ | يمن‌]] (۷۱ بار) [[کلمه با ریشه:: يمن‌| ]]
*[[ریشه يمن‌ | يمن‌]] (۷۱ بار) [[کلمه با ریشه:: يمن‌| ]]


=== قاموس قرآن ===
تسليم توأم با اطمينان خاطر. اگر گويند: چرا بر خلاف اهل تفسير ايمان را تسليم معنى مى‏كنيد با آن كه طبرسى رحمةاله فرموده: ازهرى مى‏گويد: علماء انفاق دارند بر اين كه ايمان به معنى تصديق است، الميزان آن را استقرار اعتقاد در قلب معنى كرده و راغب تصديق توأم با اطمينان خاطر گفته است. گوئيم: قرآن مجيد ايمان به معنى اعتقاد را تأييد نمى‏كند بلكه بهترين معناى آن همان تسليم است زيرا مى‏بينيم آنان را كه اعتقاد دارند ولى تسليم عقيده خويش نيستند كافر مى‏شمارد. درباره فرعون و قوم او آمده: [نمل:14]، فرعونيان در باطن و نفس خويش عقيده داشتند كه آيات موسى از قبيل عصا و غيره از جانب خداست ولى در ظاهر تسليم و اقرار نكردند نظير اين آيه قول موسى «عليه السلام» است به فرعون كه فرمود [اسراء:102]، فرعون يقين داشت كه آيات از جانب خداست ولى تسليم نبود. شيطان به خدا عقيده داشت مى‏گفت: [اعراف:12]، مى‏گفت [حجر:39]، خدا را خالق خود مى‏دانست و او را «رَبّ» خطاب مى‏كرد. به معاد نيز عقيده داشت لذا مى‏گفت: تا روز قيامت مهلتم ده: [اعراف:14]. ايضاً به انبیاء معتقد بود و مى‏دانست به عباد مُخلصين راهى ندارد و آنها را نتواند فريفت [حجر:40]، با همه اينها درباره‏اش فرموده [بقره:34]. بسيارى از اهل كتاب به حضرت رسول اكرم «صلى اللّه عليه و آله» عقيده داشتند و مى‏دانستند كه او پيغمبر است و حتى او را مانند پسران خود مى‏شناختند ولى حق را كتمان مى‏كرند و به عقيده خويش تسليم نبودند [بقره:146]، آيه 20 سوره انعام نيز چنين مى‏باشد: «اَللذّينَ خَسَروا اَنْفُسَهُم فَهُم لا يُؤمِنُونَ». پس ايمان به معنى اعتقاد و تصديق نيست و گرنه مى‏بايست اين اشخاص مؤمن باشند بلكه ايمان به معنى تسليم است. مؤمن كسى است كه بحق تسليم باشد و آن قهراً به عمل توأم است و بدون آن مصداق ندارد. وانگهى در آياتى نظير [نساء:137]، نظير: [منافقون:3]. چطور مى‏شود گفت: آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شده‏اند بلكه آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شده‏اند بلكه آنها تسليم شده و بعداًاز تسليم بيرون رفته‏اند. خلاصه سخن آن كه: ايمان پس از اعتقاد است، شخص اگر پس از اعتقاد به عقيده‏اش تسليم شد مؤمن است و گرنه منافق يا كافر مى‏باشد، از طرف ديگر هر قدر اعتقاد قوى باشد تسليم محكم خواهد بود، شدت و ضعف ايمان و داراى مراتب بودنش از اين روشن مى‏شود. [اعراف:101]، به نظر ما منظور همان عدم تسليم است يعنى: به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند تسليم شونده نبودند (احتمال دارد که فاعِلِ «یؤمنوا» غیر از فاعل «کذّبوا» باشد.) بقيّه مطلب را در «سلم-اسلام» مطالعه كنيد. اگر گويند: چرا در معنى ايمان اطمينان خاطر را قيد كرديد؟ گوئيم: آن براى ملاحظه اصل مادّه است كه ايمان بالاخره از امن مشتق است پس مؤمن آنست كه بحق تسليم شود و قلبش در آن تسليم مطمئن و آرام و بى‏اضطراب باشد. [حجرات:15]، اصل ريب چنان كه در اقرب المورد گويد: قلق و اضطراب قلب است. * [بقره:6]، [يس:7]، در اينگونه آيات آيا منظور عدم قدرت ايمان است يعنى آنها ديگر قدرت تسليم ندارند و نمى‏توانند بحق تسليم شوند و قابليّت تسليم از بين رفته است و يا منظور آنست كه قدرت دارند ولى با عنادى كه دارند تسليم نخواهند شد؟ مى‏شود گفت: فرض دوم مراد است يعنى قدرت دارند و اگر بخواهند خواست خدا در مقام اخبار مى‏فرمايد كه تسليم نخواهند شد. و نيز مى‏شود گفت در اثر استكبار و عناد طورى قلوبشان از حق اعراض كرده كه ديگر توجّه بحّق و قدرت ايمان از آنها سلب شده است. در اين صورت نمى‏شود گفت: كه با عدم قدرت تكليف ساقط است كه عدم قدرت نتيجه اعمال اختيارى آنهاست. آنها از اوّل اعراض كرده‏اند بر اعراض‏شان افزوده [صف:5]، مى‏بينيم كه بنى اسرائيل با علم آن كه موسى رسول خداست اذيتش مى‏كردند خداوند قلوبشان را از حق كنار كرد. هكذا: [توبه:127]، بنابر آن كه دعا نباشد. عل هذا اين عدم قدرت مُسْقِط تكليف نيست كه خود سبب آن را فراهم آورده‏اند. ناگفته نماند: ملاحظه «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلوبِهِم وَ عَلى سَمْعِهِم وَ على اَبصارِهِمْ غِشاوَةٌ» كه بعد از آيه «اِنَّ الّذينَ كَفَروا...» واقع شده و ملاحظه «اِنّا جَعَلْنا فى اَعْنلقِهِم اَغلالاً... فَاَغْشَينا هُم فَهُم لا يُبْصِرونَ» بعد از آيه «لَقَد حَقَّ القَولُ...» نشان مى‏دهد كه به مسلوب القدرة بودن نزديك‏اند و بنظر نگارنده قدرت بكلى از آنها سلب نشده است. ايضاً: اينگونه اشخاص از روى عناد كافرند نه از روى جهل و گرنه جاهل پس از علم ايمان آوردنش سهل است. مراد از (كفر) در مقابل ايمان در آياتى نظير [بقره:253]، كفر از روى علم است كه همان استكبار و عدم تسليم باشد و اِلّا كُفر از روى جهل كه در (كفر) خواهد آمد حساب ديگرى دارد، و خلاصه: پس از وضوح حقّ هر كه به آن تسليم شود مؤمن و هر كه آن را كتمان كند و تسليم نشود كافر است اين ايمان و كفر است كه سبب بهشت و جهنّم مى‏گردد. و سر و كار قرآن مجيد با اين ايمان و كفر است. در آياتى كه خدا از مردم ايمان مى‏خواهد نظير [بقره:13]، [بقره:41]، بنظر نگارنده مراد آن نيست كه: عقيده پيدا كنيد و معتقد باشيد كه آن بسته به استدلال و مشاهده براهين است، بلكه مقصود آنست كه: خدا و بحق تسليم شويد. ايضاً در آياتى كه خطاب «يا اِيُّها الّذينِ آمَنوُا» آمده منظور آن نيست كه: اى باور كنندگان خدا و حق، بلكه‏اى تسليم شوندگان. ولى مى‏دانيم كه تسليم بعد از علم و عقيده است. تكميل اين بحث با مطالعه «اسلام» و «كفر» است.
[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۱۹ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۵۳

آیات شامل این کلمه

«أَیْمَان» جمع «یمین» به معناى سوگند است، و در اصل، «یمین» به معناى دست راست مى باشد، اما از آنجا که به هنگام سوگند و بستن عهد و پیمان دست راست را به هم مى دهند، و قسم یاد مى کنند، این کلمه تدریجاً در معناى سوگند به کار رفته است.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

تسليم توأم با اطمينان خاطر. اگر گويند: چرا بر خلاف اهل تفسير ايمان را تسليم معنى مى‏كنيد با آن كه طبرسى رحمةاله فرموده: ازهرى مى‏گويد: علماء انفاق دارند بر اين كه ايمان به معنى تصديق است، الميزان آن را استقرار اعتقاد در قلب معنى كرده و راغب تصديق توأم با اطمينان خاطر گفته است. گوئيم: قرآن مجيد ايمان به معنى اعتقاد را تأييد نمى‏كند بلكه بهترين معناى آن همان تسليم است زيرا مى‏بينيم آنان را كه اعتقاد دارند ولى تسليم عقيده خويش نيستند كافر مى‏شمارد. درباره فرعون و قوم او آمده: [نمل:14]، فرعونيان در باطن و نفس خويش عقيده داشتند كه آيات موسى از قبيل عصا و غيره از جانب خداست ولى در ظاهر تسليم و اقرار نكردند نظير اين آيه قول موسى «عليه السلام» است به فرعون كه فرمود [اسراء:102]، فرعون يقين داشت كه آيات از جانب خداست ولى تسليم نبود. شيطان به خدا عقيده داشت مى‏گفت: [اعراف:12]، مى‏گفت [حجر:39]، خدا را خالق خود مى‏دانست و او را «رَبّ» خطاب مى‏كرد. به معاد نيز عقيده داشت لذا مى‏گفت: تا روز قيامت مهلتم ده: [اعراف:14]. ايضاً به انبیاء معتقد بود و مى‏دانست به عباد مُخلصين راهى ندارد و آنها را نتواند فريفت [حجر:40]، با همه اينها درباره‏اش فرموده [بقره:34]. بسيارى از اهل كتاب به حضرت رسول اكرم «صلى اللّه عليه و آله» عقيده داشتند و مى‏دانستند كه او پيغمبر است و حتى او را مانند پسران خود مى‏شناختند ولى حق را كتمان مى‏كرند و به عقيده خويش تسليم نبودند [بقره:146]، آيه 20 سوره انعام نيز چنين مى‏باشد: «اَللذّينَ خَسَروا اَنْفُسَهُم فَهُم لا يُؤمِنُونَ». پس ايمان به معنى اعتقاد و تصديق نيست و گرنه مى‏بايست اين اشخاص مؤمن باشند بلكه ايمان به معنى تسليم است. مؤمن كسى است كه بحق تسليم باشد و آن قهراً به عمل توأم است و بدون آن مصداق ندارد. وانگهى در آياتى نظير [نساء:137]، نظير: [منافقون:3]. چطور مى‏شود گفت: آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شده‏اند بلكه آنها چندين بار اعتقاد پيدا كرده و سپس كافر شده‏اند بلكه آنها تسليم شده و بعداًاز تسليم بيرون رفته‏اند. خلاصه سخن آن كه: ايمان پس از اعتقاد است، شخص اگر پس از اعتقاد به عقيده‏اش تسليم شد مؤمن است و گرنه منافق يا كافر مى‏باشد، از طرف ديگر هر قدر اعتقاد قوى باشد تسليم محكم خواهد بود، شدت و ضعف ايمان و داراى مراتب بودنش از اين روشن مى‏شود. [اعراف:101]، به نظر ما منظور همان عدم تسليم است يعنى: به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند تسليم شونده نبودند (احتمال دارد که فاعِلِ «یؤمنوا» غیر از فاعل «کذّبوا» باشد.) بقيّه مطلب را در «سلم-اسلام» مطالعه كنيد. اگر گويند: چرا در معنى ايمان اطمينان خاطر را قيد كرديد؟ گوئيم: آن براى ملاحظه اصل مادّه است كه ايمان بالاخره از امن مشتق است پس مؤمن آنست كه بحق تسليم شود و قلبش در آن تسليم مطمئن و آرام و بى‏اضطراب باشد. [حجرات:15]، اصل ريب چنان كه در اقرب المورد گويد: قلق و اضطراب قلب است. * [بقره:6]، [يس:7]، در اينگونه آيات آيا منظور عدم قدرت ايمان است يعنى آنها ديگر قدرت تسليم ندارند و نمى‏توانند بحق تسليم شوند و قابليّت تسليم از بين رفته است و يا منظور آنست كه قدرت دارند ولى با عنادى كه دارند تسليم نخواهند شد؟ مى‏شود گفت: فرض دوم مراد است يعنى قدرت دارند و اگر بخواهند خواست خدا در مقام اخبار مى‏فرمايد كه تسليم نخواهند شد. و نيز مى‏شود گفت در اثر استكبار و عناد طورى قلوبشان از حق اعراض كرده كه ديگر توجّه بحّق و قدرت ايمان از آنها سلب شده است. در اين صورت نمى‏شود گفت: كه با عدم قدرت تكليف ساقط است كه عدم قدرت نتيجه اعمال اختيارى آنهاست. آنها از اوّل اعراض كرده‏اند بر اعراض‏شان افزوده [صف:5]، مى‏بينيم كه بنى اسرائيل با علم آن كه موسى رسول خداست اذيتش مى‏كردند خداوند قلوبشان را از حق كنار كرد. هكذا: [توبه:127]، بنابر آن كه دعا نباشد. عل هذا اين عدم قدرت مُسْقِط تكليف نيست كه خود سبب آن را فراهم آورده‏اند. ناگفته نماند: ملاحظه «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلوبِهِم وَ عَلى سَمْعِهِم وَ على اَبصارِهِمْ غِشاوَةٌ» كه بعد از آيه «اِنَّ الّذينَ كَفَروا...» واقع شده و ملاحظه «اِنّا جَعَلْنا فى اَعْنلقِهِم اَغلالاً... فَاَغْشَينا هُم فَهُم لا يُبْصِرونَ» بعد از آيه «لَقَد حَقَّ القَولُ...» نشان مى‏دهد كه به مسلوب القدرة بودن نزديك‏اند و بنظر نگارنده قدرت بكلى از آنها سلب نشده است. ايضاً: اينگونه اشخاص از روى عناد كافرند نه از روى جهل و گرنه جاهل پس از علم ايمان آوردنش سهل است. مراد از (كفر) در مقابل ايمان در آياتى نظير [بقره:253]، كفر از روى علم است كه همان استكبار و عدم تسليم باشد و اِلّا كُفر از روى جهل كه در (كفر) خواهد آمد حساب ديگرى دارد، و خلاصه: پس از وضوح حقّ هر كه به آن تسليم شود مؤمن و هر كه آن را كتمان كند و تسليم نشود كافر است اين ايمان و كفر است كه سبب بهشت و جهنّم مى‏گردد. و سر و كار قرآن مجيد با اين ايمان و كفر است. در آياتى كه خدا از مردم ايمان مى‏خواهد نظير [بقره:13]، [بقره:41]، بنظر نگارنده مراد آن نيست كه: عقيده پيدا كنيد و معتقد باشيد كه آن بسته به استدلال و مشاهده براهين است، بلكه مقصود آنست كه: خدا و بحق تسليم شويد. ايضاً در آياتى كه خطاب «يا اِيُّها الّذينِ آمَنوُا» آمده منظور آن نيست كه: اى باور كنندگان خدا و حق، بلكه‏اى تسليم شوندگان. ولى مى‏دانيم كه تسليم بعد از علم و عقيده است. تكميل اين بحث با مطالعه «اسلام» و «كفر» است.