الْجَاهِلِين: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
=== ریشه کلمه === | === ریشه کلمه === | ||
*[[ریشه جهل | جهل]] (۲۴ بار) [[کلمه با ریشه:: جهل| ]] | *[[ریشه جهل | جهل]] (۲۴ بار) [[کلمه با ریشه:: جهل| ]] | ||
=== قاموس قرآن === | |||
نادانى. جاهل: نادان. سفينه. بى اعتنا. در كتب لغت آن را نادانى معنى كردهاند. طبرسى ذيل آيه 67 بقره فرموده: به فولى ان ضدّ حلم است (يعنى سفاهت). نگاررنده اين معنى را مىپسندم و در بيشتر آيات قرآن، آن به معنى سفاهت و بى اعتنائى استعمال شده است. مثلا آنجا كه آمده: [يوسف:33] مقصود آنست كه: به زنان ميل كرده و از كسانى مىشوم كه سفينهاند و به حقائق بى اعتنا. در اين گونه آيات و نظائر آنها كه خواهد آمد آن را به عدم علم حمل كردن غلط است وانگهى عدم علم در بيشتر موارد عذر است حال آنكه اين كلمه بيشتر در مقام عدم عذر و عقوبت آمده است . بلى در آيه [بقره:273] منظور عدم علم است . * [يوسف:89] برادران يوسف از كار و عمل خود بى خبر نبودند بلكه جهالت آنها همان بى اعتنائى بود زيرا كه آنها يوسف را مىشناختند و ميدانستند كار خلاف مىكنند، اين جهالت باعث مسئوليّت در پيشگاه خدا و سبب عذاب دنيا و آخرت است و گرنه جهالت به معناى عدم علم حسابش چندان سخن نيست مخصوصاً كه به اعناد توأم نباشد. [بقره:67] مراد آنست كه مسخره كار مردان سفيه و بى اعتنا به حقائق است و كار كسانى است كه بر خلاف آنچه درك مىكنند كار انجام مىدهند، نظير اين آيه است آيه [نمل:55] يعنى خود را به بى اعتنائى مىزنيد. اينگونه جهالتها همه توأم با علم اند يعنى عامل در وقت عمل نسبت به فهم و عقيدهاش عالم و نسبت به عملش بى اعتنا است و علت مسئول بودن همان است. در اينجا دو آيه را بررسى مىكنيم: الف: [احزاب:72-73]. يعنى: ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم ولى از برداشتن آن امتناع كردند و از آن بترسيد پس انسان آن را برداشت زيرا كه وى ستم پيشه و نادان بود، تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و بر مردان و زنان مؤمن توبه نمايد و خدا چاره ساز مهربان است . به نظر نگارنده مراد از امانت عقل و تفكّر و استعداد تكليف است و آن همان عهداللّه است كه انسان آن را درك مىكند و تعليم انبیاء آن را محكم كرده است و آنانكه همان عهد را بعد از محكم شدن نقص مىكنند مورد لعنت خدايند [رعد:25] مهمّترين فرقيكه ما بين انسان و ساير موجودات هست تفكّر و تكامل است، موجودات ديگر در هزاران سال قدمى براى ترقّى بر نمىدارند مثلاً گوسفندان و ساير حيوانات و حشرات در قالبگيرى مخصوص خود زندگى مىكنند و قدرت بر تعويض آن ندارد بر خلاف بشر كه به سرعت برق مىجهد و كاينات را زير پا مىگذارد و اقطار جوّ را سوراخ كرده به سوى كرات ديگر پرواز مىكند. بشر اسلحه عجيبى دارد كه به آن آرزو و خواستن مىگوئيم چيزهائيكه به خيال شياطين در نمىآيد بشر آرزو مىكند و مىخواهد بالاخره موّفق مىشود هزاران سال آرزو كرد و خواست كه ايكاش به كره ماه قدم بگذارد و در آخر گذاشت و همچنين . على هذا مراد از اينكه آسمانها و زمين و كوهها آن را نپذيرفتند و ترسيد، آنست كه اين استعداد در آنها گذاشته نشده است خداوند همه چيز و همه كمال آنها را در يك دفعه داده است بر خلاف انسان كه به تدريج به سوى كمال مىرود. نگارنده احتمال نزديك به يقين دارد جمله «اَنَّهُ كانَ ظُلُوماً جَهولاً» علت حمل است ولى نه آن طور كه گفتهاند بلكه به اين معنى كه سموات و ارض احتياج به حمل امانت نداشتند زيرا كمال آنها از اوّل داده شده بود به عبارت ديگر آن طور كه مىبايست بشوند از اوّل شدهاند ولى انسان چون ذاتاً ظلوم و جهول بود احتياج داشت امانت خدا را حمل كند تا خود را از ظلوم و جهول بودن نجات دهد، ترقّى نمايد و با عقل و توحيد زندگى كند. على هذا بعدى «لِيُعَذَّبَ اللّهُ الْمُنافِقينَ...» مبيّن آنست مه مردم در اثر حمل اين امانت و عمل به مقتضاى آن به سه گروه مؤمن و مشرك و منافق تقسيم مىشوند و هر يك جاى خود را از رحمت و عذاب خداوند مىگيرند.روايات آيه را در كتب تفسير مطالعه كنيد. ب: [مائده:50] مراد از جاهليّت كه در چهار محل از قرآن مجيد آمده چيست؟ ناگفته نماند جاهليّت به معناى حالت جهل است چنانكه در اقرب الموارد گفته است . ابن اثير در نهايه گويد: مراد از آن صفت و حالى است كه عرب قيل از اسلام داشتند از قبيل جهل به خدا و رسول و افتخار بانساب و خود پسندى و ظلم و غيره. در نهج البلاغه (نامه18) به ابن عباس درباره بنى تميم مىنويسد: «وَ اِنَّهُم لَمْ يَسبَقُوا بِوَغمٍ فى جاهِلِيَّةٍ وَ لا اِسلامٍ»: آنها نه در جاهليّت و نه در اسلام در جنگى مغلوب نشدهاند. اين نيز به همان معنى است كه ابن اثير گفته است. به هر حال مراد از جاهليّت حالتى است كه جهالى در آن حكم فرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان كه باشد ولى مراد از موارد آن در قرآن حالت مردم قبل از اسلام است. از آيه [احزاب:33] به نظر مىآيد كه دو جاهليّت هست يكى اوّلى و ديگرى آخرى. الميزان آن را جاهليّت قبل از بعثت و به معنى جاهليّت گذشته گرفته است بعضىها آن را زمان بين آدم و نوح و بعضى ما بين ادريس و نوح و بعضى زمان داود و سليمان، بعضى زمان ولادت ابراهيم و بعضى زمان فترت ما بين حضرت عيسى و حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» گرفتهاند كه به قوا الميزان همه بىدليل است. قول الميزان از همه قوى است جاهليّة الاولى يعنى جاهليّتى كه در اوّل و گذشته بود و آن جاهليّت قبل از بعثت است. در كمال الدين (ص 27 ط) جديد در روايت ابن مسعود هست كه حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» جاهليّت اوّلى را قيام زن موسى در مقابل يوشع وصى موسى فرموده است يعنى زنان آن حضرت چنان نكنند و اللّه العالم. | |||
*[[ال]] | *[[ال]] | ||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۲۸
ریشه کلمه
- جهل (۲۴ بار)
قاموس قرآن
نادانى. جاهل: نادان. سفينه. بى اعتنا. در كتب لغت آن را نادانى معنى كردهاند. طبرسى ذيل آيه 67 بقره فرموده: به فولى ان ضدّ حلم است (يعنى سفاهت). نگاررنده اين معنى را مىپسندم و در بيشتر آيات قرآن، آن به معنى سفاهت و بى اعتنائى استعمال شده است. مثلا آنجا كه آمده: [يوسف:33] مقصود آنست كه: به زنان ميل كرده و از كسانى مىشوم كه سفينهاند و به حقائق بى اعتنا. در اين گونه آيات و نظائر آنها كه خواهد آمد آن را به عدم علم حمل كردن غلط است وانگهى عدم علم در بيشتر موارد عذر است حال آنكه اين كلمه بيشتر در مقام عدم عذر و عقوبت آمده است . بلى در آيه [بقره:273] منظور عدم علم است . * [يوسف:89] برادران يوسف از كار و عمل خود بى خبر نبودند بلكه جهالت آنها همان بى اعتنائى بود زيرا كه آنها يوسف را مىشناختند و ميدانستند كار خلاف مىكنند، اين جهالت باعث مسئوليّت در پيشگاه خدا و سبب عذاب دنيا و آخرت است و گرنه جهالت به معناى عدم علم حسابش چندان سخن نيست مخصوصاً كه به اعناد توأم نباشد. [بقره:67] مراد آنست كه مسخره كار مردان سفيه و بى اعتنا به حقائق است و كار كسانى است كه بر خلاف آنچه درك مىكنند كار انجام مىدهند، نظير اين آيه است آيه [نمل:55] يعنى خود را به بى اعتنائى مىزنيد. اينگونه جهالتها همه توأم با علم اند يعنى عامل در وقت عمل نسبت به فهم و عقيدهاش عالم و نسبت به عملش بى اعتنا است و علت مسئول بودن همان است. در اينجا دو آيه را بررسى مىكنيم: الف: [احزاب:72-73]. يعنى: ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم ولى از برداشتن آن امتناع كردند و از آن بترسيد پس انسان آن را برداشت زيرا كه وى ستم پيشه و نادان بود، تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و بر مردان و زنان مؤمن توبه نمايد و خدا چاره ساز مهربان است . به نظر نگارنده مراد از امانت عقل و تفكّر و استعداد تكليف است و آن همان عهداللّه است كه انسان آن را درك مىكند و تعليم انبیاء آن را محكم كرده است و آنانكه همان عهد را بعد از محكم شدن نقص مىكنند مورد لعنت خدايند [رعد:25] مهمّترين فرقيكه ما بين انسان و ساير موجودات هست تفكّر و تكامل است، موجودات ديگر در هزاران سال قدمى براى ترقّى بر نمىدارند مثلاً گوسفندان و ساير حيوانات و حشرات در قالبگيرى مخصوص خود زندگى مىكنند و قدرت بر تعويض آن ندارد بر خلاف بشر كه به سرعت برق مىجهد و كاينات را زير پا مىگذارد و اقطار جوّ را سوراخ كرده به سوى كرات ديگر پرواز مىكند. بشر اسلحه عجيبى دارد كه به آن آرزو و خواستن مىگوئيم چيزهائيكه به خيال شياطين در نمىآيد بشر آرزو مىكند و مىخواهد بالاخره موّفق مىشود هزاران سال آرزو كرد و خواست كه ايكاش به كره ماه قدم بگذارد و در آخر گذاشت و همچنين . على هذا مراد از اينكه آسمانها و زمين و كوهها آن را نپذيرفتند و ترسيد، آنست كه اين استعداد در آنها گذاشته نشده است خداوند همه چيز و همه كمال آنها را در يك دفعه داده است بر خلاف انسان كه به تدريج به سوى كمال مىرود. نگارنده احتمال نزديك به يقين دارد جمله «اَنَّهُ كانَ ظُلُوماً جَهولاً» علت حمل است ولى نه آن طور كه گفتهاند بلكه به اين معنى كه سموات و ارض احتياج به حمل امانت نداشتند زيرا كمال آنها از اوّل داده شده بود به عبارت ديگر آن طور كه مىبايست بشوند از اوّل شدهاند ولى انسان چون ذاتاً ظلوم و جهول بود احتياج داشت امانت خدا را حمل كند تا خود را از ظلوم و جهول بودن نجات دهد، ترقّى نمايد و با عقل و توحيد زندگى كند. على هذا بعدى «لِيُعَذَّبَ اللّهُ الْمُنافِقينَ...» مبيّن آنست مه مردم در اثر حمل اين امانت و عمل به مقتضاى آن به سه گروه مؤمن و مشرك و منافق تقسيم مىشوند و هر يك جاى خود را از رحمت و عذاب خداوند مىگيرند.روايات آيه را در كتب تفسير مطالعه كنيد. ب: [مائده:50] مراد از جاهليّت كه در چهار محل از قرآن مجيد آمده چيست؟ ناگفته نماند جاهليّت به معناى حالت جهل است چنانكه در اقرب الموارد گفته است . ابن اثير در نهايه گويد: مراد از آن صفت و حالى است كه عرب قيل از اسلام داشتند از قبيل جهل به خدا و رسول و افتخار بانساب و خود پسندى و ظلم و غيره. در نهج البلاغه (نامه18) به ابن عباس درباره بنى تميم مىنويسد: «وَ اِنَّهُم لَمْ يَسبَقُوا بِوَغمٍ فى جاهِلِيَّةٍ وَ لا اِسلامٍ»: آنها نه در جاهليّت و نه در اسلام در جنگى مغلوب نشدهاند. اين نيز به همان معنى است كه ابن اثير گفته است. به هر حال مراد از جاهليّت حالتى است كه جهالى در آن حكم فرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان كه باشد ولى مراد از موارد آن در قرآن حالت مردم قبل از اسلام است. از آيه [احزاب:33] به نظر مىآيد كه دو جاهليّت هست يكى اوّلى و ديگرى آخرى. الميزان آن را جاهليّت قبل از بعثت و به معنى جاهليّت گذشته گرفته است بعضىها آن را زمان بين آدم و نوح و بعضى ما بين ادريس و نوح و بعضى زمان داود و سليمان، بعضى زمان ولادت ابراهيم و بعضى زمان فترت ما بين حضرت عيسى و حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» گرفتهاند كه به قوا الميزان همه بىدليل است. قول الميزان از همه قوى است جاهليّة الاولى يعنى جاهليّتى كه در اوّل و گذشته بود و آن جاهليّت قبل از بعثت است. در كمال الدين (ص 27 ط) جديد در روايت ابن مسعود هست كه حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» جاهليّت اوّلى را قيام زن موسى در مقابل يوشع وصى موسى فرموده است يعنى زنان آن حضرت چنان نكنند و اللّه العالم.