يُحْمَدُوا: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
=== ریشه کلمه ===
=== ریشه کلمه ===
*[[ریشه حمد | حمد]] (۶۸ بار) [[کلمه با ریشه:: حمد| ]]
*[[ریشه حمد | حمد]] (۶۸ بار) [[کلمه با ریشه:: حمد| ]]
=== قاموس قرآن ===
ستايش. ثناگويى. ستودن. [آل عمران:188] و دوست دارند براى كارى كه نكرده‏اند ستوده و مدح شوند. در نهج البلاغه خطبه 220 آمده: «اِطَّلَعَ اللّهُ عَلَيْهِمْ فيهِ فَرَضِىَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ» خدا به آنها توجه كرد. از سعى شان خشنود شد و مقامشان را ستود. ودر حكمت 131 درباره دنيا فرموده: «فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النِّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَرونَ يِوْمَ الْقِيمَةِ» دميا رامردانى در صباح پشيمانى ذمّ كردند و مردان ديگرى روز قيامت ستودند. زيرا كه ديدند بوسيله آن صاحب بهشت شده‏اند. تدبّر در موارد استعمال نشان مى‏دهد، كه: حمد به معناى ستودن، ستايش، ثناگوئى، مدح، و تعريف كردن است . راغب در مفردات گويد: حمد خدا به معنى ثنا گوئى اوست در مقابل فضيلت. حمد از مدح اخصّ و از شكر اعمّ است، زيرا مدح در مقابل اختيارى و غير اختيارى مى‏شود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زيبائى اندام كه غير اختيارى است و همچنين در مقابل بذل مال و سخاوت و علم مدح مى‏كنند ولى حمد فقط در مقابل اختيارى است. و شكر تنها در مقابل نعمت و بذل به كار مى‏رود پس هر شكر حمد است ولى هر حمد شكر نيست و هر حمد مدح است ولى هر مدح حمد نيست . * [فاتحه:2] اين تعبير شش بار در قرآن مجيد آمده است يونس:10، صافات:182، زمر:75، غافر:65، انعام:45، و هيجده بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و چندين بار «لَهُ الْحَمْدُ» ذكر شده است . الف و لام در «اَلْحَمْد» براى استغراق يا براى جنس است و لام در «لِلّهِ» براى اختصاص و ملك است معنى آيه چنين مى‏شود: جنس حمد يا هر حمد مخصوص خداست خدائيكه پرور دگار همه مخلوقات است . يعنى هر حمد و ستايش از هر كس درباره هر كس و هر چيز كه بوده باشد مخصوص خدا و از براى خداست مردم خواه خدا را حمد كنند، خواه شخص ديگر و شى‏ء ديگر را، همه آنها مال خدا و از آن خداست . الميزان در توضيح جنس و استغراق چنين گويد: خداوند مى‏فرمايد: [غافر:62] با اين روشن مى‏كند كه هر چيز مخلوق خداست و نيز فرمايد: [سجده:7] و يا اين ثابت مى‏كند هر چيز از لحاظ خلقت و از لحاظ نسبت به خدا خوب است... اينها از جهت فعل و امّا از جهت اسم، فرموده [طه:8]... پس خدا از حيث افعال و اسماء جميل و نيك است... و هر جميلى كه در مقابل آن حمد مى‏شود از اوست پس جنس حمد و هر حمد براى خداى سبحان است (به اختصار) . * [بقره:30]، [رعد:13]، [اسراء:44] باء در «بِحَمْدِهِ» در اين آيات و غيره چه بائى است و چه معنى دارد؟ طبرسى ذيل آيه 52 سوره اسراء گويد: با «بحمد» براى حال است. ايضاً در كشّاف ذيل آيه 30 بقره گويد: بحمدك در موضع حال است . بنابراين معنى «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» آن است كه تو را تسبيح مى‏گوئيم حاليكه حامديم... «وَاِنْ مِنْ شَىْ‏ءِ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهر» يعنى يعنى هر چيز خدا را در حال حمد تسبيح مى‏گويد. بعيد نيست: باء به معنى مع و مصاحبت باشد چنانكه در [حجر:46]، [هود:48] گفته‏اند. گر چه با حال از لحاظ معنى يكى است . اين معنى كاملا ساده و روان است و معنى آيات چنين مى‏شود: ما تو را تيبيح و حمد مى‏گوئيم، رعد خدا را تسبيح مى‏گويد و مى‏ستايد - و هر چيز تسبيح خوان و حمدگوى خداست نا گفته نماند: تسبيح راجع به تنزيه خداوند و پاك دانستن او از نعمتهاى خداوندى است پس «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» راجع به هر دو مطلب است و اينكه بعضى گفته‏اند حمد خدا تسبيح است و خدا را با حمد تسبيح كن درست نيست. * [اسراء:52] آيه شريفه مى‏فهماند كه روز ثيامت بشر چون زنده شد اعاده و بعث را فعل جميل شمرده و خدا را در اين باره حمد خواهد كرد چون حقائق به روى منكشف گشته و قيامت را از لحاظ حكمت خدائى واجب خواهد دى (از الميزان) يعنى: روزى شما را مى‏خواند شما او را حمد گويان اجابت مى‏كنيد. * محمود: ستوده. [اسراء:79] * حميد: ممكن است به معنى فاعل باشد يعنى ستاينده و ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى ستوده. و آن از اسماء حسنى است و هفده بار در قرآن مجيد آمده است [بقره:267] بدانيد خدا بى نياز و ستوده است. يا بدانيد خدا بى نياز و ستاينده است و اعمال بنده را مى‏ستايد. چنانكه در مجمه نقل شده است. ولى معناى اوّل بهتر به نظر مى‏رسد. * محمّد: راغب گويد محمود آن است كه ستوده شود، محمّد آن است كه خصال پسنديده‏اش بسيار باشد. جوهرى گويد: «اَلْمُحَمَّدُ: اَلَّذى كَثُرَتْ خِصالُهُ الْمَحْمودةُ» اقرب الموارد نيز عين اين جمله را دارد. در مجمع ذيل آيه 144 آل عمران گويد: محمّد يعنى جامع تمام محامد زيرا تمحيد درباره كمال محامد به كار مى‏رود. على هذا كلمه محمّد به عنوان وصف به كسى اطلاق مى‏شود كه داراى محامد بوده باشد و تفعيل در آن به معنى كثرت است و اين كلمه كه نام مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است چهار بار در قرآن مجيد آمده است [آل عمران:144]، [احزاب:40]، [محمّد:2]، [فتح:29]. محمّد هر چند اسم و علم آن حضرت است ولى بنا بر صفاتيكه حقّ تعالى براى آن حضرت در قرآن مى‏شمارد و از جمله «وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» «اللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» و غيره، روشن مى‏شود كه در ذكر نام مبارك آن حضرت، صفات محموده‏اش ملحوظ است . گرچه اين نام بوسيله خانواده‏اش در كودكى بوى نامگذارى شده است اللّه اعلم.


[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۴ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۰۸

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

ستايش. ثناگويى. ستودن. [آل عمران:188] و دوست دارند براى كارى كه نكرده‏اند ستوده و مدح شوند. در نهج البلاغه خطبه 220 آمده: «اِطَّلَعَ اللّهُ عَلَيْهِمْ فيهِ فَرَضِىَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ» خدا به آنها توجه كرد. از سعى شان خشنود شد و مقامشان را ستود. ودر حكمت 131 درباره دنيا فرموده: «فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النِّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَرونَ يِوْمَ الْقِيمَةِ» دميا رامردانى در صباح پشيمانى ذمّ كردند و مردان ديگرى روز قيامت ستودند. زيرا كه ديدند بوسيله آن صاحب بهشت شده‏اند. تدبّر در موارد استعمال نشان مى‏دهد، كه: حمد به معناى ستودن، ستايش، ثناگوئى، مدح، و تعريف كردن است . راغب در مفردات گويد: حمد خدا به معنى ثنا گوئى اوست در مقابل فضيلت. حمد از مدح اخصّ و از شكر اعمّ است، زيرا مدح در مقابل اختيارى و غير اختيارى مى‏شود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زيبائى اندام كه غير اختيارى است و همچنين در مقابل بذل مال و سخاوت و علم مدح مى‏كنند ولى حمد فقط در مقابل اختيارى است. و شكر تنها در مقابل نعمت و بذل به كار مى‏رود پس هر شكر حمد است ولى هر حمد شكر نيست و هر حمد مدح است ولى هر مدح حمد نيست . * [فاتحه:2] اين تعبير شش بار در قرآن مجيد آمده است يونس:10، صافات:182، زمر:75، غافر:65، انعام:45، و هيجده بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و چندين بار «لَهُ الْحَمْدُ» ذكر شده است . الف و لام در «اَلْحَمْد» براى استغراق يا براى جنس است و لام در «لِلّهِ» براى اختصاص و ملك است معنى آيه چنين مى‏شود: جنس حمد يا هر حمد مخصوص خداست خدائيكه پرور دگار همه مخلوقات است . يعنى هر حمد و ستايش از هر كس درباره هر كس و هر چيز كه بوده باشد مخصوص خدا و از براى خداست مردم خواه خدا را حمد كنند، خواه شخص ديگر و شى‏ء ديگر را، همه آنها مال خدا و از آن خداست . الميزان در توضيح جنس و استغراق چنين گويد: خداوند مى‏فرمايد: [غافر:62] با اين روشن مى‏كند كه هر چيز مخلوق خداست و نيز فرمايد: [سجده:7] و يا اين ثابت مى‏كند هر چيز از لحاظ خلقت و از لحاظ نسبت به خدا خوب است... اينها از جهت فعل و امّا از جهت اسم، فرموده [طه:8]... پس خدا از حيث افعال و اسماء جميل و نيك است... و هر جميلى كه در مقابل آن حمد مى‏شود از اوست پس جنس حمد و هر حمد براى خداى سبحان است (به اختصار) . * [بقره:30]، [رعد:13]، [اسراء:44] باء در «بِحَمْدِهِ» در اين آيات و غيره چه بائى است و چه معنى دارد؟ طبرسى ذيل آيه 52 سوره اسراء گويد: با «بحمد» براى حال است. ايضاً در كشّاف ذيل آيه 30 بقره گويد: بحمدك در موضع حال است . بنابراين معنى «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» آن است كه تو را تسبيح مى‏گوئيم حاليكه حامديم... «وَاِنْ مِنْ شَىْ‏ءِ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهر» يعنى يعنى هر چيز خدا را در حال حمد تسبيح مى‏گويد. بعيد نيست: باء به معنى مع و مصاحبت باشد چنانكه در [حجر:46]، [هود:48] گفته‏اند. گر چه با حال از لحاظ معنى يكى است . اين معنى كاملا ساده و روان است و معنى آيات چنين مى‏شود: ما تو را تيبيح و حمد مى‏گوئيم، رعد خدا را تسبيح مى‏گويد و مى‏ستايد - و هر چيز تسبيح خوان و حمدگوى خداست نا گفته نماند: تسبيح راجع به تنزيه خداوند و پاك دانستن او از نعمتهاى خداوندى است پس «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» راجع به هر دو مطلب است و اينكه بعضى گفته‏اند حمد خدا تسبيح است و خدا را با حمد تسبيح كن درست نيست. * [اسراء:52] آيه شريفه مى‏فهماند كه روز ثيامت بشر چون زنده شد اعاده و بعث را فعل جميل شمرده و خدا را در اين باره حمد خواهد كرد چون حقائق به روى منكشف گشته و قيامت را از لحاظ حكمت خدائى واجب خواهد دى (از الميزان) يعنى: روزى شما را مى‏خواند شما او را حمد گويان اجابت مى‏كنيد. * محمود: ستوده. [اسراء:79] * حميد: ممكن است به معنى فاعل باشد يعنى ستاينده و ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى ستوده. و آن از اسماء حسنى است و هفده بار در قرآن مجيد آمده است [بقره:267] بدانيد خدا بى نياز و ستوده است. يا بدانيد خدا بى نياز و ستاينده است و اعمال بنده را مى‏ستايد. چنانكه در مجمه نقل شده است. ولى معناى اوّل بهتر به نظر مى‏رسد. * محمّد: راغب گويد محمود آن است كه ستوده شود، محمّد آن است كه خصال پسنديده‏اش بسيار باشد. جوهرى گويد: «اَلْمُحَمَّدُ: اَلَّذى كَثُرَتْ خِصالُهُ الْمَحْمودةُ» اقرب الموارد نيز عين اين جمله را دارد. در مجمع ذيل آيه 144 آل عمران گويد: محمّد يعنى جامع تمام محامد زيرا تمحيد درباره كمال محامد به كار مى‏رود. على هذا كلمه محمّد به عنوان وصف به كسى اطلاق مى‏شود كه داراى محامد بوده باشد و تفعيل در آن به معنى كثرت است و اين كلمه كه نام مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است چهار بار در قرآن مجيد آمده است [آل عمران:144]، [احزاب:40]، [محمّد:2]، [فتح:29]. محمّد هر چند اسم و علم آن حضرت است ولى بنا بر صفاتيكه حقّ تعالى براى آن حضرت در قرآن مى‏شمارد و از جمله «وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» «اللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» و غيره، روشن مى‏شود كه در ذكر نام مبارك آن حضرت، صفات محموده‏اش ملحوظ است . گرچه اين نام بوسيله خانواده‏اش در كودكى بوى نامگذارى شده است اللّه اعلم.