الْحَق: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
=== ریشه کلمه === | === ریشه کلمه === | ||
*[[ریشه حقق | حقق]] (۲۸۷ بار) [[کلمه با ریشه:: حقق| ]] | *[[ریشه حقق | حقق]] (۲۸۷ بار) [[کلمه با ریشه:: حقق| ]] | ||
=== قاموس قرآن === | |||
ثابت. ضدّ باطل. راغب گويد: اصل حقّ به معنى مطابقت و موافقت است. در قاموس ضدّ باطل، صدق، وجود ثابت و غيره گفته است. در مجمع ذيل آيه 7 از سوره انفال گويد: حقّ آن است كه شىء در موقع خود واقع شود. سخن مجمع عبارت از اخراى قول راغب است پس معناى حقّ مطابقت و وقوع شىء در محل خويش است و آن در تمام مصاديق قابل تطبيق است. مثلا در آيه [نحل:36] مراد آن است كه ضلالت در موقع خود واقع شد و گمراهى مطابق وضع آنها گرديد و اگر بگوئيم ضلالت بر آنها حتمى و ثابت شد باز درست است . * [انشقاق:2] آن گاه كه آسمان بشكافد و از پروردگار خويش فرمان برد و ثابت و حتمى است كه فرمان برد و ثابت و حتمى است كه فرمان خواهد برد يعنى: «حقّت السماء للطاعة عن امر ربّها» همچنين است آيه پنجم همان سوره . * [انفال:8]، احقاق حق و باطل، ثابت كردن حق و روشن كردن بطلان باطل است يعنى: تا خدا حق را اثبات و بطلان باطل را آشكار نمايد. * [بقره:61] اين تعبير در چند محل از قرآن كريم آمده است و مفهوم ظاهرى آنست كه پيامبران را بنا حق مىكشتند و از آن به نظر مىآيد كه پيامبران را به حق مىتوان كشت يعنى صورتى هست كه در آن كشتن پيغمبر، حق است. نا گفته نماند: قيد «بِغَيْرِالْحَقِّ» مفهوم مخالف ندارد بلكه صفت قتل پيامبران است و مقصود آن است كه قتل پيغمبر فقط ظلم و به ناحق است چنانكه در آيه «وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللّهِ اِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» معنايش آن است كه ادعاى شريك بر خدابى برهان است نه اينكه ممكن است كسى در اين ادّعا با برهان باشد و امثال آن بسيار است (مجمع ) * [انعام:62] «حق» از اسماء حسنى است الميزان گويد: چون خدا بذاته و صفاته غير قابل زوال است لذا حقّ از اسماء حسناب اوست. در مجمع نقل مىكند علّت اين تسميه آن است كه امر خدا همه حقّ است و باطل در آن نيست . بهتر است گفته شود كه ذات و افعال و صفات خدا حقّ است يعنى همه آنها مطابق واقع و درجاى و موقع خويش است و معنى حق چنانكه گفته شد مطابقت است . * [اعراف:105] حقيق را جدير و سزاوار معنى كردهاند يعنى سزاوارم كه بر خدا جز حقّ نگويم. و احتمال دادهاند كه تعديه به «على» براى تضمين معناى حريص است يعنى: حريصم كه بر خدا جز حقّ نگويم در اقرب آمده: «حقيق عليه:حريص». به هر حال، آن از حقّ است يعنى مطابق حال من آن است... چنانكه «احقّ» در آيه [بقره:247] و غيره نيز به معنى سزاوارتر و از مصاديق معنى اصلى كلمه است . * [حاقة:1-3] حاقّة يكى از نامهاى قيامت است و شايد بواسطه ثابت و حتمى بودن حاقّة گفته شده است در مجمع گويد، «حقّه و حاقّه» هر دو به يك معنى است. و تأنيث آن به واسطه موصوف است مثل الساعة الحاقة و شايد تاء براى مبالغه باشد. در علّت اين تسميه وجوه ديگرى نيز گفتهاند ولى وجه فوق از همه بهتر است چنانكه در تعبير ديگر آمده «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَهٌ» كاذبة نبودن همان حاقّة و حتمى بودن است يعنى اين خبر مطابق واقع است . | |||
*[[ال]] | *[[ال]] | ||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۱۸
ریشه کلمه
- حقق (۲۸۷ بار)
قاموس قرآن
ثابت. ضدّ باطل. راغب گويد: اصل حقّ به معنى مطابقت و موافقت است. در قاموس ضدّ باطل، صدق، وجود ثابت و غيره گفته است. در مجمع ذيل آيه 7 از سوره انفال گويد: حقّ آن است كه شىء در موقع خود واقع شود. سخن مجمع عبارت از اخراى قول راغب است پس معناى حقّ مطابقت و وقوع شىء در محل خويش است و آن در تمام مصاديق قابل تطبيق است. مثلا در آيه [نحل:36] مراد آن است كه ضلالت در موقع خود واقع شد و گمراهى مطابق وضع آنها گرديد و اگر بگوئيم ضلالت بر آنها حتمى و ثابت شد باز درست است . * [انشقاق:2] آن گاه كه آسمان بشكافد و از پروردگار خويش فرمان برد و ثابت و حتمى است كه فرمان برد و ثابت و حتمى است كه فرمان خواهد برد يعنى: «حقّت السماء للطاعة عن امر ربّها» همچنين است آيه پنجم همان سوره . * [انفال:8]، احقاق حق و باطل، ثابت كردن حق و روشن كردن بطلان باطل است يعنى: تا خدا حق را اثبات و بطلان باطل را آشكار نمايد. * [بقره:61] اين تعبير در چند محل از قرآن كريم آمده است و مفهوم ظاهرى آنست كه پيامبران را بنا حق مىكشتند و از آن به نظر مىآيد كه پيامبران را به حق مىتوان كشت يعنى صورتى هست كه در آن كشتن پيغمبر، حق است. نا گفته نماند: قيد «بِغَيْرِالْحَقِّ» مفهوم مخالف ندارد بلكه صفت قتل پيامبران است و مقصود آن است كه قتل پيغمبر فقط ظلم و به ناحق است چنانكه در آيه «وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللّهِ اِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» معنايش آن است كه ادعاى شريك بر خدابى برهان است نه اينكه ممكن است كسى در اين ادّعا با برهان باشد و امثال آن بسيار است (مجمع ) * [انعام:62] «حق» از اسماء حسنى است الميزان گويد: چون خدا بذاته و صفاته غير قابل زوال است لذا حقّ از اسماء حسناب اوست. در مجمع نقل مىكند علّت اين تسميه آن است كه امر خدا همه حقّ است و باطل در آن نيست . بهتر است گفته شود كه ذات و افعال و صفات خدا حقّ است يعنى همه آنها مطابق واقع و درجاى و موقع خويش است و معنى حق چنانكه گفته شد مطابقت است . * [اعراف:105] حقيق را جدير و سزاوار معنى كردهاند يعنى سزاوارم كه بر خدا جز حقّ نگويم. و احتمال دادهاند كه تعديه به «على» براى تضمين معناى حريص است يعنى: حريصم كه بر خدا جز حقّ نگويم در اقرب آمده: «حقيق عليه:حريص». به هر حال، آن از حقّ است يعنى مطابق حال من آن است... چنانكه «احقّ» در آيه [بقره:247] و غيره نيز به معنى سزاوارتر و از مصاديق معنى اصلى كلمه است . * [حاقة:1-3] حاقّة يكى از نامهاى قيامت است و شايد بواسطه ثابت و حتمى بودن حاقّة گفته شده است در مجمع گويد، «حقّه و حاقّه» هر دو به يك معنى است. و تأنيث آن به واسطه موصوف است مثل الساعة الحاقة و شايد تاء براى مبالغه باشد. در علّت اين تسميه وجوه ديگرى نيز گفتهاند ولى وجه فوق از همه بهتر است چنانكه در تعبير ديگر آمده «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَهٌ» كاذبة نبودن همان حاقّة و حتمى بودن است يعنى اين خبر مطابق واقع است .