تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۵۰: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۴۹ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۵۱}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link32'><span> | <span id='link32'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ يَوْمَ | وَ يَوْمَ تَشقَّقُ السمَاءُ بِالْغَمَمِ وَ نُزِّلَ المَْلَئكَةُ تَنزِيلاً(۲۵) | ||
الْمُلْك يَوْمَئذٍ | الْمُلْك يَوْمَئذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَ كانَ يَوْماً عَلى الْكَفِرِينَ عَسِيراً(۲۶) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۲۵ - و به خاطر آور روزى را كه آسمان با ابرها از هم شكافته مى شود، و فرشتگان نازل مى گردند. | ۲۵ - و به خاطر آور روزى را كه آسمان با ابرها از هم شكافته مى شود، و فرشتگان نازل مى گردند. | ||
خط ۴۹: | خط ۵۱: | ||
<span id='link35'><span> | <span id='link35'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ يَوْمَ يَعَض الظالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يَلَيْتَنى اتخَذْت مَعَ | وَ يَوْمَ يَعَض الظالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يَلَيْتَنى اتخَذْت مَعَ الرَّسولِ سبِيلاً(۲۷) | ||
يَوَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ أَتخِذْ فُلاناً خَلِيلاً(۲۸) | يَوَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ أَتخِذْ فُلاناً خَلِيلاً(۲۸) | ||
لَّقَدْ أَضلَّنى عَنِ الذِّكرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنى وَ كانَ الشيْطنُ لِلانسنِ خَذُولاً(۲۹) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۲۷ - و به خاطر بياور روزى را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم . | ۲۷ - و به خاطر بياور روزى را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم . | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۴: | ||
<span id='link40'><span> | <span id='link40'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ قَالَ | وَ قَالَ الرَّسولُ يَرَب إِنَّ قَوْمِى اتخَذُوا هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُوراً(۳۰) | ||
وَ كَذَلِك جَعَلْنَا | وَ كَذَلِك جَعَلْنَا لِكلِّ نَبىٍ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفَى بِرَبِّك هَادِياً وَ نَصِيراً(۳۱) | ||
وَ قَالَ | وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَحِدَةً كذَلِك لِنُثَبِّت بِهِ فُؤَادَك وَ رَتَّلْنَهُ تَرْتِيلاً(۳۲) | ||
وَ لا يَأْتُونَك بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَك | وَ لا يَأْتُونَك بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَك بِالْحَقِّ وَ أَحْسنَ تَفْسِيراً(۳۳) | ||
الَّذِينَ يحْشرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُولَئك شرُّ مَّكاناً وَ أَضلُّ سبِيلاً(۳۴) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۳۰ - پيامبر عرضه داشت : پروردگارا! اين قوم من از قرآن دورى جستند. | ۳۰ - پيامبر عرضه داشت : پروردگارا! اين قوم من از قرآن دورى جستند. | ||
خط ۲۱۴: | خط ۲۱۶: | ||
و گاه گفته اند: اين كنايه مانند تعبير مخصوصى است كه در ادبيات عرب وجود دارد كه ميگويند: فلان مر على وجهه يعنى او نميدانست به كجا ميرود؟ ولى روشن است تا دليلى بر معنى كنائى نداشته باشيم بايد به همان معنى اول كه معنى حقيقى است تفسير شود. | و گاه گفته اند: اين كنايه مانند تعبير مخصوصى است كه در ادبيات عرب وجود دارد كه ميگويند: فلان مر على وجهه يعنى او نميدانست به كجا ميرود؟ ولى روشن است تا دليلى بر معنى كنائى نداشته باشيم بايد به همان معنى اول كه معنى حقيقى است تفسير شود. | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۴۹ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۵۱}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۱۵
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۵ - ۲۶
آيه و ترجمه
وَ يَوْمَ تَشقَّقُ السمَاءُ بِالْغَمَمِ وَ نُزِّلَ المَْلَئكَةُ تَنزِيلاً(۲۵) الْمُلْك يَوْمَئذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَ كانَ يَوْماً عَلى الْكَفِرِينَ عَسِيراً(۲۶) ترجمه : ۲۵ - و به خاطر آور روزى را كه آسمان با ابرها از هم شكافته مى شود، و فرشتگان نازل مى گردند. ۲۶ - حكومت در آن روز از آن خداوند رحمان است و آنروز روز سختى براى كافران خواهد بود. تفسير: آسمان با ابرها شكافته مى شود! باز در اين آيات بحث درباره قيامت و سرنوشت مجرمان در آن روز ادامه مى يابد نخست مى گويد: روز گرفتارى و اندوه مجرمان ، روزى است كه آسمان با ابرها از هم مى شكافد و فرشتگان پى در پى نازل مى شوند! (و يوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائكة تنزيلا). غمام از غم به معنى پوشاندن چيزى است و از آنجا كه ابر آفتاب
را مى پوشاند به آن غمام گفته مى شود همچنين به اندوه كه قلب را مى پوشاند غم مى گويند. اين آيه در حقيقت پاسخى است به درخواست مشركان ، و يكى ديگر از بهانه جوئيهاى آنها زيرا آنها انتظار داشتند خداوند و فرشتگان ، طبق اساطير و افسانه هاى آنان ، در ميان ابرها به سراغشان بيايند و آنها را به سوى حق دعوت كنند، در اسطوره هاى يهود نيز آمده كه گاه خداوند در لابلاى ابرها ظاهر مى شد!. قرآن در پاسخ آنها مى گويد: آرى فرشتگان (و نه خدا) روزى به سراغ آنها مى آيند، اما كدام روز؟ روزى كه مجازات و كيفر اين بدكاران فرا مى رسد و بيهوده گوئى هاى آنها را پايان مى دهد. اكنون ببينيم منظور از شكافته شدن آسمان با ابرها چيست ؟ با اينكه مى دانيم اطراف ما چيزى به نام آسمان كه قابل شكافته شدن باشد وجود ندارد. بعضى از مفسران مانند علامه طباطبائى (رضوان الله عليه ) در تفسير الميزان فرموده اند: منظور شكافته شدن آسمان عالم شهود و كنار رفتن حجاب جهل و نادانى و نمايان گشتن عالم غيب است ، يعنى انسان در آن روز درك و ديدى پيدا مى كند كه با امروز بسيار متفاوت است ، پرده ها كنار مى رود، و فرشتگان را كه در حال نزول از عالم بالا هستند مى بيند. تفسير ديگر اين است كه منظور از سماء، كرات آسمانى است كه بر اثر انفجارات پى در پى از هم متلاشى مى شود، و ابرى كه حاصل از اين انفجارات و متلاشى شدن كوهها است صفحه آسمانها را فرا مى گيرد، بنابراين كرات آسمانى شكافته مى شود، در حالى كه همراه با ابرهاى حاصل از آن است .
آيات بسيارى از قرآن مجيد، مخصوصا آنها كه در سوره هاى كوتاه آخر قرآن آمده ، بيانگر اين حقيقت است كه در آستانه قيامت ، دگرگونيهاى عظيم و انقلاب و تحول عجيب ، سر تا سر عالم هستى را فرا مى گيرد كوهها متلاشى شده و همچون غبار در فضا پخش مى گردد خورشيد بى نور، و ستارگان بى فروغ مى شود، حتى فاصله ماه و خورشيد از بين مى رود، و لرزه و زلزله عجيبى سراسر زمين را فرا مى گيرد. آرى در چنان روز، متلاشى شدن آسمان ، يعنى كرات آسمانى و پوشيده شدن صفحه آسمان از يك ابر غليظ امرى طبيعى خواهد بود. همين تفسير را به نحو ديگرى مى توان بيان كرد: شدت دگرگونيها و انفجارات كواكب و سيارات سبب مى شود كه آسمان از ابرى غليظ پوشيده شود، اما در لابلاى اين ابر گاه شكافهائى وجود دارد، بنابراين آسمانى كه در حال عادى با چشم ديده مى شود به وسيله اين ابرهاى عظيم انفجارى از هم جدا مى شود. تفسيرهاى ديگرى نيز براى اين آيه گفته شده است كه با اصول علمى و منطقى سازگار نيست و در عين حال تفسيرهاى سه گانه فوق منافاتى با هم ندارد، ممكن است از يكسو پرده هاى جهان ماده از مقابل چشم انسان كنار برود و عالم ماوراء طبيعت را مشاهده كند، و از سوى ديگر كرات آسمانى متلاشى شوند و ابرهاى انفجارى آشكار گردند، و در لابلاى آنها شكافهائى نمايان باشد، آن روز، روز پايان اين جهان و آغاز رستاخيز است ، روز بسيار دردناكى است براى مجرمان بى ايمان و ستمكاران لجوج . سپس به يكى از روشنترين مشخصات آن روز پرداخته ، و مى گويد:
حكومت در آن روز از آن خداوند رحمان است (الملك يومئذ الحق للرحمان ). حتى آنها كه در اين جهان نوعى حكومت مجازى و محدود و فانى و زودگذر داشتند نيز از صحنه حكومت كنار مى روند، و حاكميت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص ذات پاك او مى شود، و به همين دليل آن روز روز سختى براى كافران خواهد بود (و كان يوما على الكافرين عسيرا). آرى در آن روز كه قدرتهاى خيالى به كلى از ميان مى روند و حاكميت مخصوص خدا مى شود پناهگاههاى كافران فرو مى ريزد، و قدرتهاى جبار و طاغوتى محو مى شوند، هر چند در اين جهان نيز همه در برابر اراده او بى رنگ بودند ولى در اينجا ظاهرا زرق و برقى داشتند اما در قيامت كه صحنه بروز واقعيتها، و برچيده شدن مجازها و خيالها و پندارها است ، افراد بى ايمان در برابر مجازاتهاى الهى چه تكيه گاهى مى توانند داشته باشند و به همين دليل آن روز فوق العاده بر آنها سخت خواهد گذشت . در حالى كه براى مؤ منان بسيار يسير و سهل و آسان است . در حديثى از ابو سعيد خدرى نقل شده كه وقتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آيه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة را كه نشان مى دهد روز قيامت معادل پنجاه هزار سال است تلاوت فرمود عرض كردم چه روز طولانى و عجيبى است ؟! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: و الذى نفسى بيده انه ليخفف عن المؤ من حتى يكون اخف عليه من صلاة مكتوبة يصليها فى الدنيا: سوگند به آن كسى كه جانم به دست او است كه آن روز براى مؤ من سبك مى شود به مقدار مدت يك نماز فريضه كه در دنيا انجام مى دهد!. دقت در ساير آيات قرآن ، دلائل سخت بودن آن روز را بر كافران روشن
مى سازد، چرا كه از يكسو مى خوانيم : در آن روز تمام پيوندها و وسائل عالم اسباب ، گسسته مى شود (و تقطعت بهم الاسباب ) (بقره - ۱۶۶) از سوئى ديگر، نه مال آنها و نه آنچه را اكتساب كردند آنانرا سودى نمى دهد (ما اغنى عنه ماله و ما كسب ) (سوره تبت آيه ۲). و از سوى سوم هيچكس در آنجا به داد هيچكس نمى رسد (يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا) (دخان - ۴۱). حتى شفاعت كه تنها راه نجات است در اختيار گنهكارانى است كه پيوندى با خدا و دوستان خدا داشته اند (من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه ) (بقره - ۲۵۵). و نيز در آن روز به آنها اجازه عذر خواهى داده نمى شود تا چه رسد به قبول عذرهاى غير موجه (فلا يؤ ذن لهم فيعتذرون ) (مرسلات - ۳۶).
آيه ۲۷ - ۲۹
آيه و ترجمه
وَ يَوْمَ يَعَض الظالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يَلَيْتَنى اتخَذْت مَعَ الرَّسولِ سبِيلاً(۲۷) يَوَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ أَتخِذْ فُلاناً خَلِيلاً(۲۸) لَّقَدْ أَضلَّنى عَنِ الذِّكرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنى وَ كانَ الشيْطنُ لِلانسنِ خَذُولاً(۲۹) ترجمه : ۲۷ - و به خاطر بياور روزى را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم . ۲۸ - اى واى بر من ! كاش فلان (شخص گمراه ) را دوست خود انتخاب نكرده بودم ! ۲۹ - او مرا از ياد حق گمراه ساخت ، بعد از آنكه آگاهى به سراغ من آمده بود، و شيطان هميشه مخذول كننده انسان بوده است . شان نزول : براى اين آيات شان نزولى نقل كرده اند كه فشرده اش چنين است : در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دو نفر دوست در ميان مشركان به نام عقبه و ابى بودند هر زمان عقبه از سفر مى آمد غذائى ترتيب مى داد و اشراف قومش را دعوت مى كرد و در عين حال دوست مى داشت به محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود. روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد،
در ضمن از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز دعوت نموده . نگامى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من از غذاى تو نمى خورم تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهى ، عقبه شهادتين بر زبان جارى كرد. اين خبر به گوش دوستش ابى رسيد، گفت اى عقبه از آئينت منحرف شدى ؟ او گفت نه به خدا سوگند من منحرف نشدم ، و لكن مردى بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخورد جز اينكه شهادتين بگويم ، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد بى آنكه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم ! ابى گفت من هرگز از تو راضى نمى شوم مگر اينكه در برابر او بايستى و سخت توهين كنى !، عقبه اين كار را كرد و مرتد شد، و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش ابى نيز در روز جنگ احد كشته شد. آيات فوق نازل گرديد و سرنوشت مردى را كه در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مى شود و او را به گمراهى مى كشاند شرح داد. بارها گفته ايم كه شان نزولها گر چه خاص است ولى هرگز مفهوم آيات را محدود نمى كند بلكه كليت آن شامل تمام افراد مشابه مى گردد. تفسير: دوست بد مرا گمراه كرد! روز قيامت صحنه هاى عجيبى دارد كه بخشى از آن در آيات گذشته آمد و در آيات مورد بحث بخش ديگرى خاطر نشان شده ، و آن مساله حسرت فوق العاده ظالمان از گذشته خويش است نخست مى فرمايد: بخاطر آور روزى را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان
مى گزد، مى گويد: اى كاش با رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) راهى برگزيده بودم (و يوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا). يعض از ماده عض (بر وزن سد) به معنى گاز گرفتن با دندان است و معمولا اين تعبير در مورد كسانى كه از شدت حسرت و تاسف ناراحتند به كار مى رود، چنانكه در فارسى نيز ضرب المثل است كه فلانكس انگشت حسرت به دندان مى گزيد (ولى در عربى به جاى انگشت ، دست گفته مى شود و شايد رساتر باشد چون هميشه انسان در چنين حالاتى انگشت نمى گزد بلكه گاه پشت دست را مى گزد مخصوصا در عربى بسيار مى شود كه همچون آيه مورد بحث يديه يعنى هر دو دست ، گفته مى شود كه شدت تاسف و حسرت را به طرز گوياترى بيان مى كند). اين كار شايد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه گذشته خويش را مى نگرند خود را مقصر مى دانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مى گيرند و اين نوعى انتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند. و براستى آن روز را بايد يوم الحسرة گفت ، چنانكه در قرآن از روز قيامت نيز به همين عنوان ياد شده است (سوره مريم آيه ۳۹) چرا كه افراد خطاكار خود را در برابر يك زندگى جاويدان در بدترين شرائط مى بينند در حالى كه مى توانستند با چند روز صبر و شكيبائى و مبارزه با نفس و جهاد و ايثار، آن را به يك زندگى پر افتخار و سعادتبخش مبدل سازند.
حتى براى نيكوكاران هم روز تاسف است ، تاسف از اينكه چرا بيشتر از اين نيكى نكردند؟! سپس اضافه مى كند كه اين ظالم بيدادگر كه در دنيائى از تاسف فرو رفته مى گويد: اى واى بر من كاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نكرده بودم (يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا). روشن است كه منظور از فلان همان شخصى است كه او را به گمراهى كشانده : شيطان يا دوست بد يا خويشاوند گمراه ، و فردى همچون ابى براى عقبه كه در شان نزول آمده بود. در واقع اين آيه و آيه قبل دو حالت نفى و اثبات را در مقابل هم قرار مى دهد در يكجا مى گويد: اى كاش راهى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيدا كرده بودم و در اينجا مى گويد: اى كاش فلان شخص را دوست خود انتخاب نكرده بودم كه تمام بدبختى در ترك رابطه با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و قبول رابطه با اين دوست گمراه بود. باز ادامه مى دهد و مى گويد: بيدارى و آگاهى به سراغ من آمده بود (و سعادت در خانه مرا كوبيد) ولى اين دوست بى ايمان مرا گمراه ساخت (لقد اضلنى عن الذكر بعد اذ جائنى ). اگر از ايمان و سعادت جاويدان ، فاصله زيادى مى داشتم ، اين اندازه جاى تاسف نبود، ولى تا نزديك مرز پيش رفتم ، يك گام بيشتر نمانده بود كه براى هميشه خوشبخت شوم ، اما اين كور دل متعصب لجوج مرا از لب چشمه آب حيات
تشنه بازگرداند و در گرداب بدبختى فرو برد. ذكر در جمله بالا معنى وسيعى دارد و تمام آيات الهى را كه در كتب آسمانى نازل شده شامل مى شود، بلكه هر چيز كه موجب بيدارى و آگاهى انسان باشد در آن جمع است . و در پايان آيه مى گويد: شيطان هميشه مخذول كننده انسان بوده است (و كان الشيطان للانسان خذولا). چرا كه انسان را به بيراهه ها و مناطق خطر مى كشاند و بعد او را سرگردان رها كرده و به دنبال كار خود مى برد. بايد توجه داشت كه خذول صيغه مبالغه است و به معنى بسيار مخذول كننده . حقيقت خذلان اين است كه كسى دل به يارى ديگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از كمك و ياريش بردارد. در اينكه جمله اخير (كان الشيطان للانسان خذولا) گفتار خداوند است به عنوان هشدار براى همه ظالمان و گمراهان و يا دنباله گفتار اين افراد حسرت زده در قيامت است ، مفسران دو تفسير ذكر كرده اند، و هر دو با معنى آيه متناسب است ولى گفتار خدا بودن تناسب بيشترى دارد.
نكته :
نقش دوست در سرنوشت انسان بدون شك عامل سازنده شخصيت انسان - بعد از اراده و خواست و تصميم او - امور مختلفى است كه از اهم آنها همنشين و دوست و معاشر است ، چرا كه انسان خواه و ناخواه تاثير پذير است ، و بخش مهمى از افكار و صفات اخلاقى خود را از طريق دوستانش مى گيرد، اين حقيقت هم از نظر علمى و هم از طريق تجربه
و مشاهدات حسى به ثبوت رسيده است . اين تاثير پذيرى از نظر منطق اسلام تا آن حد است كه در روايات اسلامى از پيامبر خدا حضرت سليمان (عليه السلام ) چنين نقل شده : لا تحكموا على رجل بشى ء حتى تنظروا الى من يصاحب ، فانما يعرف الرجل باشكاله و اقرانه و ينسب الى اصحابه و اخدانه : درباره كسى قضاوت نكنيد تا به دوستانش نظر بيفكنيد چرا كه انسان بوسيله دوستان و ياران و رفقايش شناخته مى شود.! امام امير المؤ منين على بن ابيطالب (عليه السلام ) در گفتار گوياى خود مى فرمايد: و من اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه ، فانظروا الى خلطائه ، فان كانوا اهل دين الله فهو على دين الله ، و ان كانوا على غير دين الله فلا حظ له من دين الله : هر گاه وضع كسى بر شما مشتبه شد و دين او را نشناختيد به دوستانش نظر كنيد، اگر اهل دين و آئين خدا باشند او نيز پيرو آئين خدا است ، و اگر بر آئين خدا نباشند او نيز بهره اى از آئين حق ندارد. و براستى گاه نقش دوست در خوشبختى و بدبختى يك انسان از هر عاملى مهمتر است ، گاه او را تا سر حد فنا و نيستى پيش مى برد، و گاه او را به اوج افتخار مى رساند. آيات مورد بحث و شان نزول آن به خوبى نشان مى دهد كه انسان چگونه ممكن است تا مرز سعادت پيش برود، اما يك وسوسه شيطانى از ناحيه يك دوست بد او را به قهقرا بازگرداند و سرنوشتى مرگبار براى او فراهم سازد كه از حسرت آن روز قيامت هر دو دست را به دندان بگزد، و فرياد يا ويلتى از او بلند شود. در كتاب العشرة (آداب معاشرت ) روايات بسيارى در همين زمينه وارد
شده كه نشان مى دهد تا چه اندازه اسلام در مساله انتخاب دوست سختگير و دقيق و موشكاف است . اين بحث كوتاه را با نقل دو حديث در اين زمينه پايان مى دهيم ، و آنها كه اطلاعات بيشترى در اين زمينه مى خواهند به كتاب العشرة بحار الانوار جلد ۷۴ مراجعه كنند. در حديثى از نهمين پيشواى بزرگ اسلام امام محمد تقى الجواد (عليه السلام ) مى خوانيم : اياك و مصاحبة الشرير فانه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح اثره : از همنشينى بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنه اند، ظاهرش زيبا و اثرش بسيار زشت است !. پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اربع يمتن القلب : الذنب على الذنب ... و مجالسة الموتى ، و قيل له يا رسول الله و ما الموتى ؟ قال كل غنى مترف : چهار چيز است كه قلب انسان را مى ميراند: تكرار گناه - تا آنجا كه فرمود: و همنشينى با مردگان ، كسى پرسيد اى رسول خدا مردگان كيانند؟! فرمود: ثروتمندانى كه مست ثروت .
آيه ۳۰ - ۳۴
آيه و ترجمه
وَ قَالَ الرَّسولُ يَرَب إِنَّ قَوْمِى اتخَذُوا هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُوراً(۳۰) وَ كَذَلِك جَعَلْنَا لِكلِّ نَبىٍ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفَى بِرَبِّك هَادِياً وَ نَصِيراً(۳۱) وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَحِدَةً كذَلِك لِنُثَبِّت بِهِ فُؤَادَك وَ رَتَّلْنَهُ تَرْتِيلاً(۳۲) وَ لا يَأْتُونَك بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَك بِالْحَقِّ وَ أَحْسنَ تَفْسِيراً(۳۳) الَّذِينَ يحْشرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُولَئك شرُّ مَّكاناً وَ أَضلُّ سبِيلاً(۳۴) ترجمه : ۳۰ - پيامبر عرضه داشت : پروردگارا! اين قوم من از قرآن دورى جستند. ۳۱ - و اينگونه براى هر پيامبرى دشمنى از مجرمان قرار داديم ، اما همين بس كه خدا هادى و ياور تو است . ۳۲ - و كافران گفتند: چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى شود؟ اين بخاطر آنست كه قلب تو را محكم داريم ، و آن را تدريجا بر تو خوانديم .
۳۳ - آنها هيچ مثلى براى تو نمى آورند مگر اينكه ما حق را براى تو مى آوريم و تفسيرى بهتر (و پاسخى دندانشكن كه ناچار به تسليم شوند). ۳۴ - آنها كه بر صورتهايشان به سوى جهنم محشور مى شوند بدترين محل را دارند و گمراه ترين افرادند! تفسير: خدايا، مردم قرآن را ترك كردند! از آنجا كه در آيات گذشته انواع بهانه جوئيهاى مشركان لجوج و افراد بى ايمان مطرح شده بود نخستين آيه مورد بحث ، ناراحتى و شكايت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در پيشگاه خدا از كيفيت برخورد اين گروه با قرآن بازگو مى كند، مى گويد: پيامبر به پيشگاه خدا عرضه داشت : پروردگارا! اين قوم من قرآن را ترك گفتند و از آن دورى جستند (و قال الرسول يا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن محجورا). اين سخن و اين شكايت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) امروز نيز همچنان ادامه دارد، كه از گروه عظيمى از مسلمانان به پيشگاه خدا شكايت مى برد كه اين قرآن را به دست فراموشى سپردند، قرآنى كه رمز حيات است و وسيله نجات قرآنى كه عامل پيروزى و حركت و ترقى است ، قرآنى كه مملو از برنامه هاى زندگى مى باشد، اين قرآن را رها ساختند و حتى براى قوانين مدنى و جزائيشان دست گدائى به سوى ديگران دراز كردند!
هم اكنون اگر به وضع بسيارى از كشورهاى اسلامى مخصوصا آنها كه زير سلطه فرهنگى شرق و غرب زندگى مى كنند نظر بيفكنيم مى بينيم قرآن در ميان آنها به صورت يك كتاب تشريفاتى درآمده است ، تنها الفاظش را با صداى جالب از دستگاههاى فرستنده پخش مى كنند، و جاى آن در كاشى كاريهاى مساجد به عنوان هنر معمارى است ، براى افتتاح خانه نو، و يا حفظ مسافر، و شفاى بيماران ، و حداكثر براى تلاوت به عنوان ثواب از آن استفاده مى كنند. حتى گاه كه با قرآن استدلال مى نمايند هدفشان اثبات پيشداوريهاى خود به كمك آيات با استفاده از روش انحرافى تفسير به راءى است . در بعضى از كشورهاى اسلامى مدارس پر طول و عرضى به عنوان مدارس تحفيظ القرآن ديده مى شود، و گروه عظيمى از پسران و دختران به حفظ قرآن مشغولند، در حالى كه انديشه هاى آنها گاهى از غرب و گاه از شرق ، و قوانين و مقرراتشان از بيگانگان از اسلام گرفته شده است ، و قرآن فقط پوششى است براى خلافكاريهايشان . آرى امروز هم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرياد مى زند: خدايا! قوم من قرآن را مهجور داشتند! مهجور از نظر مغز و محتوا، متروك از نظر انديشه و تفكر و متروك از نظر برنامه هاى سازنده اش ! آيه بعد براى دلدارى پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه با اين موضعگيرى خصمانه دشمنان مواجه بود مى فرمايد: و اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از مجرمان قرار داديم (و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا من المجرمين ). فقط تو نيستى كه با عداوت سرسختانه اين گروه روبرو شده اى ، همه پيامبران در چنين شرائطى قرار داشتند كه گروهى از مجرمان به مخالفت آنها
برمى خاستند و كمر دشمنى آنان را مى بستند. ولى بدان تو تنها و بدون ياور نيستى همين بس كه خدا هادى و راهنما، و يار و ياور تو است (و كفى بربك هاديا و نصيرا). نه وسوسه هاى آنها مى تواند تو را گمراه سازد چرا كه هاديت خدا است ، و نه توطئه هاى آنها مى تواند تو را در هم بشكند چرا كه ياورت پروردگار است كه علمش برترين علمها و قدرتش مافوق همه قدرتها است . خلاصه تو بايد بگوئى : هزار دشمنم ار مى كنند قصد هلاك توام چو دوستى از دشمنان ندارم باك باز در آيه بعد به يكى ديگر از بهانه جوئيهاى اين مجرمان بهانه جو اشاره كرده مى گويد: كافران گفتند: چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى شود؟! (و قال الذين كفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة ). مگر نه اين است كه همه آن از سوى خدا است ؟ آيا بهتر نيست كه اول و آخر و تمام محتواى اين كتاب يكجا نازل شود تا مردم بيشتر به عظمت آن واقف گردند؟ خلاصه چرا اين آيات تدريجا و با فواصل مختلف زمانى نازل مى گردد؟ البته براى افراد سطحى مخصوصا اگر بهانه جو باشند، اين اشكال در كيفيت نزول قرآن پيدا خواهد شد كه چرا اين كتاب بزرگ آسمانى كه پايه و مايه همه چيز مسلمانان و محور همه قوانين سياسى و اجتماعى و حقوقى و عبادى آنان است يكجا به صورت كامل بر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل نشد، تا مردم پيوسته آن را از آغاز تا انجام بخوانند و از محتوايش آگاه شوند؟ اصولا بهتر بود خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز از تمام اين قرآن يكجا با خبر باشد تا هر چه مردم از او مى خواهند و مى پرسند فورا پاسخ گويد. ولى در دنباله همين آيه به آنها چنين پاسخ مى گويد:
ما قرآن را تدريجا نازل كرديم تا قلب تو را محكم داريم ، و آن را به صورت آيات جداگانه و آرام اما پشت سر هم بر تو وحى كرديم (كذلك لنثبت به فؤ ادك و رتلناه ترتيلا). آنها از اين واقعيتها بيخبرند كه چنان ايرادهائى مى كنند. البته ارتباط نزول تدريجى قرآن با تقويت قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان ، بحث جالب و مشروحى دارد كه در نكات پايان اين آيات خواهد آمد. سپس براى تاكيد بيشتر روى پاسخ فوق مى فرمايد: آنها هيچ مثلى براى تو نمى آورند، و هيچ بحث و سخنى را براى تضعيف دعوت تو طرح نمى كنند مگر اينكه ما سخن حقى را كه دلائل سست آنها را در هم مى شكنند به قاطع ترين وجهى به آنها پاسخ مى گويد در اختيار تو مى گذاريم و تفسير بهتر و بيانى جالبتر براى تو مى گوئيم (و لا ياتونك بمثل الا جئناك بالحق و احسن تفسيرا). و از آنجا كه اين دشمنان كينه توز و مشركان متعصب و لجوج بعد از مجموعه ايرادات خود چنين استنتاج كرده بودند كه محمد و يارانش با اين صفات و اين كتاب و اين برنامه هائى كه دارند بدترين خلق خدايند (العياذ بالله ) و چون ذكر اين سخن با كلام فصيح و بليغى همچون قرآن تناسب نداشت در آخرين آيه مورد بحث خداوند به پاسخ اين سخن مى پردازد بى آنكه اصل گفتار آنها را نقل كند، مى گويد: آنهائى كه بر صورتهايشان محشور مى شوند و با اين وضع به سوى جهنمشان مى برند، آنها بدترين محل را دارند و گمراه ترين افرادند (الذين يحشرون على وجوههم الى جهنم اولئك شر مكانا و اضل سبيلا). آرى نتيجه برنامه هاى زندگى انسانها در آنجا روشن مى شود، گروهى قامتهائى همچون سرو دارند و صورتهاى درخشانى همچون ماه ، با گامهاى بلند
به سرعت به سوى بهشت مى روند، در مقابل جمعى به صورت بر خاك افتاده و فرشتگان عذاب آنها را به سوى جهنم مى كشانند، اين سرنوشت متفاوت نشان مى دهد چه كسى گمراه و شر بوده و چه كسى خوشبخت و هدايت يافته ؟!
نكته ها:
تفسير جعلنا لكل نبى عدوا
گاه از اين جمله چنين به نظر مى رسد كه خداوند براى دلدارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گويد: تنها تو نيستى كه دشمن دارى بلكه براى هر پيامبرى دشمنى از سوى ما قرار داده شده و لازمه اين سخن استناد وجود دشمنان انبيا به خدا است كه نه با حكمت خدا سازگار است و نه با اصل آزادى اراده انسانها. مفسران جوابهاى متعددى از اين سؤ ال داده اند. ولى ما كرارا گفته ايم تمام اعمال انسانها از يك نظر منتسب به خدا است ، زيرا همه چيز ما، قدرت ما، نيروى ما، عقل و فكر ما و حتى آزادى و اختيار ما نيز از ناحيه او است ، بنابراين وجود اين دشمنان را براى انبيا مى توان از اين نظر به خدا نسبت داد، بى آنكه مستلزم جبر و سلب اختيار گردد، و به مسئوليت آنها در مقابل كارهايشان خدشه اى وارد شود (دقت كنيد). علاوه بر اين وجود اين دشمنان سرسخت و مخالفت آنان با پيامبران سبب مى شد كه مؤ منان در كار خود ورزيده تر و ثابت قدمتر شوند، و آزمايش الهى در مورد همگان تحقق يابد. اين آيه در حقيقت همانند آيه ۱۱۲ سوره انعام است كه مى فرمايد: و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا: اين گونه در برابر هر پيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار
داديم كه سخنان فريبنده و بى اساس را به طور سرى به يكديگر مى گويند. در مقابل گلها، خارها مى رويد، و در برابر نيكان ، بدان قرار دارند، بى آنكه مسئوليت هيچيك از دو دسته از ميان برود. بعضى نيز گفته اند منظور از جعلنا (قرار داديم ) همان اوامر و نواهى و برنامه هاى سازنده انبياء است كه خواه و ناخواه عده اى را به دشمنى مى كشاند و اگر به خدا اسناد داده شده به خاطر آنست كه اين اوامر و نواهى از سوى او است . تفسير ديگر اينكه جمعى هستند كه بر اثر اصرار در گناه و افراط در تعصب و لجاجت خداوند بر دلهاى آنها مهر مى زند و چشم و گوششان را كور و كر مى سازد اين دسته بر اثر كوردلى سرانجام دشمن انبياء مى شوند اما عوامل آن را خود فراهم ساخته اند. اين سه تفسير با هم منافاتى ندارد و همه آنها ممكن است در مفهوم آيه جمع باشد.
اثرات عميق نزول تدريجى قرآن
درست است كه طبق روايات (بلكه ظاهر بعضى از آيات ) قرآن دو نزول داشته : يكى نزول دفعى و يكجا در شب قدر بر قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ديگر نزول تدريجى در بيست و سه سال ، ولى بدون شك آنچه جنبه رسميت داشته و پيامبر و مردم با آن روبرو بوده اند نزول تدريجى قرآن است . و همين نزول تدريجى اسباب ايراد دشمنان بهانه گير شده بود كه چرا قرآن يكمرتبه نازل نمى شود؟ و يكباره در اختيار مردم قرار نمى گيرد؟ تا آگاهتر و روشنتر شوند و جاى شك و ترديدى باقى نماند. ولى چنانكه ديديم قرآن با جمله كذلك لنثبت به فؤ ادك جواب كوتاه و جامع و پر معنى به آنها داد كه هر چه بيشتر روى آن بينديشيم اثرات نزول تدريجى
قرآن آشكارتر مى شود: ۱ - بدون شك هم از نظر تلقى وحى و هم از نظر ابلاغ به مردم ، اگر مطالب به طور تدريجى و طبق نيازها پياده شود و براى هر مطلبى شاهد و مصداق عينى وجود داشته باشد، بسيار مؤ ثرتر خواهد بود. اصول تربيتى ايجاب مى كند كه شخص يا اشخاص تربيت شونده قدم به قدم اين راه را بپيمايند، و براى هر روز آنها برنامه اى تنظيم شود تا از مرحله پائين شروع كرده به مراحل عالى برسند، برنامه هائى كه اين گونه پياده مى شود هم براى گوينده و هم براى شنونده دلچسبتر و عميقتر است . ۲ - اصولا آنها كه چنين ايرادهائى را به قرآن مى كردند به اين حقيقت توجه نداشتند كه قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه درباره موضوع يا علم معينى صحبت كند، بلكه يك برنامه زندگى است براى ملتى كه انقلاب كرده و در تمام ابعاد زندگى از آن الهام مى گيرد. بسيارى از آيات قرآن به مناسبتهاى تاريخى مانند جنگ بدر و احد و احزاب و حنين نازل شده ، و دستورالعمل ها يا نتيجه گيريهائى از اين حوادث بوده است ، آيا معنى دارد كه اينها يكجا نوشته شود و به مردم عرضه گردد. به تعبير ديگر قرآن مجموعه اى است از اوامر و نواهى ، احكام و قوانين تاريخ و موعظه ، و مجموعه اى از استراتژى و تاكتيكهاى مختلف در برخورد با حوادثى كه در مسير امت اسلامى به سوى جلو پيش مى آمده است . چنين كتابى كه همه برنامه هاى خود را، حتى قوانين كليش را از طريق حضور در صحنه هاى زندگى مردم تبيين و اجرا مى كند امكان ندارد قبلا يكجا تدوين و تنظيم شود، اين بدان ميماند كه رهبر بزرگى براى پياده كردن انقلاب تمام اعلاميه ها و بيانيه ها و امر و نهى هايش را كه به مناسبتهاى مختلف ايراد مى شود يكجا بنويسد و نشر دهد، آيا هيچكس مى تواند چنين سخنى را عاقلانه بداند؟!
۳ - نزول تدريجى قرآن سبب ارتباط دائم و مستمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مبدء وحى بود، اين ارتباط دائمى قلب او را قويتر، و اراده او را نيرومندتر مى ساخت و تاثيرش در برنامه هاى تربيتى او انكار ناپذير بود. ۴ - از سوئى ديگر ادامه وحى بيانگر ادامه رسالت و سفارت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، و جائى براى وسوسه دشمنان نخواهد گذاشت كه بگويند اين يك روز از سوى خدا مبعوث شد، سپس خدايش او را ترك گفت !، همانگونه كه در تاريخ اسلام مى خوانيم كه به هنگام تاخير وحى ، در آغاز نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين زمزمه پيدا شد و سوره والضحى براى نفى آن نازل گرديد. ۵ - بدون شك اگر بنا بود برنامه هاى اسلام همه يكجا نازل شود، لازم بود يكجا نيز اجرا گردد، زيرا نازل شدن بدون اجرا ارزش آن را از بين مى برد، و مى دانيم اجراى همه برنامه ها اعم از عبادات زكات و جهاد و رعايت تمام واجبات و پرهيز از تمام محرمات يكجا كار بسيار سنگينى بود كه موجب فرار گروه عظيمى از اسلام مى شد. پس چه بهتر كه تدريجا نازل شود، و تدريجا مورد عمل قرار گيرد. و به تعبير ديگر هر يك از اين برنامه ها به خوبى جذب شود و اگر سؤ ال و گفتگوئى پيرامون آن است ، مطرح گردد و جواب گفته شود. ۶ - يكى ديگر از اثرات اين نزول تدريجى روشن شدن عظمت و اعجاز قرآن است ، چرا كه در هر واقعه آياتى نازل مى گردد، به تنهائى خود دليل بر عظمت و اعجاز است و هر قدر تكرار مى شود، اين عظمت و اعجاز روشنتر مى گردد و در اعماق قلوب مردم نفوذ مى كند.
معنى ترتيل در قرآن
واژه ترتيل از ماده رتل (بر وزن قمر) به معنى منظم بودن
و مرتب بودن است ، لذا كسى كه دندانهايش خوب و منظم و مرتب باشد، عرب به او رتل الاسنان مى گويد، روى اين جهت ترتيل به معنى پى در پى آوردن سخنان يا آيات روى نظام و حساب گفته شده . بنابراين جمله و رتلناه ترتيلا اشاره به اين واقعيت است كه آيات قرآن گر چه تدريجا و در مدت ۲۳ سال نازل شده است اما اين نزول تدريجى روى نظم و حساب و برنامه اى بوده ، به گونه اى كه در افكار، رسوخ كند، و دلها را مجذوب خود سازد. در تفسير كلمه ترتيل روايات جالبى نقل شده كه به بعضى از آنها ذيلا اشاره مى كنيم : در تفسير مجمع البيان از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل شده كه به ابن عباس فرمود: اذا قرأ ت القرآن فرتله ترتيلا: هنگامى كه قرآن را خواندى آن را با ترتيل بخوان . ابن عباس مى گويد پرسيدم : ترتيل چيست ؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: بينه تبيينا، و لا تنثره نثر الدغل (الرمل ) و لا تهذه هذا الشعر، قفوا عند عجائبه ، و حركوا به القلوب ، و لا يكونن هم احدكم آخر السورة : حروف و كلمات آن را كاملا روشن ادا كن ، نه همچون خرماى خشكيده (يا ذرات شن ) آن را پراكنده كن ، و نه همچون شعر آن را با سرعت پشت سر هم بخوان ، به هنگام برخورد با عجائب قرآن توقف كنيد و بينديشيد و دلها را با آن تكان دهيد، و هرگز نبايد همت شما اين باشد كه به سرعت سوره را به پايان رسانيد (بلكه مهم انديشه و تدبر و بهره گيرى از قرآن است ). نظير همين معنى در اصول كافى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل شده است .
از امام صادق (عليه السلام ) نيز چنين نقل شده است : الترتيل ان تتمكث به و تحسن به صوتك ، و اذا مررت باية فيها ذكر النار فتعوذ بالله من النار و اذا مررت باية فيها ذكر الجنة فاسئل الله الجنة : ترتيل آنست كه آيات را با تانى بخوانى و با صداى زيبا و هنگامى كه به آيه اى برخورد مى كنى كه در آن سخن از آتش دوزخ است به خدا پناه بر، و هنگامى كه به آيه اى مى رسى كه در آن بيان بهشت است از خدا بهشت را بطلب (خود را به اوصاف بهشتيان متصف كن و از صفات دوزخيان بپرهيز).
تفسير يحشرون على وجوههم الى جهنم
در اينكه منظور از محشور شدن اين گروه از مجرمان بر صورتشان چيست در ميان مفسران گفتگو بسيار است : جمعى آن را به همان معنى حقيقيش تفسير كرده اند و گفته اند فرشتگان عذاب آنها را در حالى كه به صورت به روى زمين افتاده اند كشان كشان به دوزخ مى برند اين از يكسو نشانه خوارى و ذلت آنها است چرا كه آنها در دنيا نهايت كبر و غرور و خود برتربينى نسبت به خلق خدا داشتند، و از سوى ديگر تجسمى است از گمراهيشان در اين جهان ، چرا كه چنين كسى را كه به اين طريق مى برند به هيچوجه جلو خود را نمى بيند، و از آنچه در اطراف او مى گذرد، آگاه نيست . اما بعضى ديگر آن را به معنى كنائيش گرفته اند: گاهى گفته اند اين جمله كنايه از تعلق قلب آنها به دنيا است ، يعنى آنها به خاطر اينكه صورت قلبشان هنوز هم با دنيا ارتباط دارد به سوى جهنم كشيده مى شوند.
و گاه گفته اند: اين كنايه مانند تعبير مخصوصى است كه در ادبيات عرب وجود دارد كه ميگويند: فلان مر على وجهه يعنى او نميدانست به كجا ميرود؟ ولى روشن است تا دليلى بر معنى كنائى نداشته باشيم بايد به همان معنى اول كه معنى حقيقى است تفسير شود.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |