تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۴۹: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۴۸ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۵۰}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link13'><span> | <span id='link13'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ هُوَ | وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشهُ عَلى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكمْ أَيُّكُمْ أَحْسنُ عَمَلاً وَ لَئن قُلْت إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۷) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۷ - او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران ) آفريد و عرش (قدرت ) او بر آب قرار داشت ، (بخاطر اين آفريد) تا شما را آزمايش كند تا كداميك عملتان بهتر است و اگر بگوئى شما بعد از مرگ برانگيخته مى شويد مسلما كافران مى گويند اين سحر آشكارى است !. | ۷ - او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران ) آفريد و عرش (قدرت ) او بر آب قرار داشت ، (بخاطر اين آفريد) تا شما را آزمايش كند تا كداميك عملتان بهتر است و اگر بگوئى شما بعد از مرگ برانگيخته مى شويد مسلما كافران مى گويند اين سحر آشكارى است !. | ||
خط ۴۹: | خط ۵۱: | ||
<span id='link16'><span> | <span id='link16'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ لَئنْ | وَ لَئنْ أَخَّرْنَا عَنهُمُ الْعَذَاب إِلى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يحْبِسهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْس مَصرُوفاً عَنهُمْ وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۸) | ||
وَ لَئنْ أَذَقْنَا الانسنَ | وَ لَئنْ أَذَقْنَا الانسنَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كفُورٌ(۹) | ||
وَ لَئنْ أَذَقْنَهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ | وَ لَئنْ أَذَقْنَهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضرَّاءَ مَستْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَب السيِّئَات عَنى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ(۱۰) | ||
إِلا | إِلا الَّذِينَ صبرُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ أُولَئك لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كبِيرٌ(۱۱) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۸ - و اگر مجازات را تا زمان محدود از آنها به تاخير اندازيم (از روى استهزا) مى گويند چه چيز مانع آن شده ؟! آگاه باشيد آن روز كه به سراغشان مى آيد هيچ چيز مانع آن نخواهد بود و آنچه را مسخره مى كردند دامنشان را مى گيرد! | ۸ - و اگر مجازات را تا زمان محدود از آنها به تاخير اندازيم (از روى استهزا) مى گويند چه چيز مانع آن شده ؟! آگاه باشيد آن روز كه به سراغشان مى آيد هيچ چيز مانع آن نخواهد بود و آنچه را مسخره مى كردند دامنشان را مى گيرد! | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۷: | ||
<span id='link25'><span> | <span id='link25'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
فَلَعَلَّك تَارِك بَعْض مَا يُوحَى إِلَيْك وَ ضائقُ بِهِ صدْرُك أَن يَقُولُوا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنت نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكيلٌ(۱۲) | |||
أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشرِ سوَرٍ | أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشرِ سوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْترَيَتٍ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۱۳) | ||
فَإِلَّمْ يَستَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَن لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ(۱۴) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۱۲ - شايد ابلاغ بعض آياتى را كه به تو وحى مى شود به تاخير مى اندازى و سينه ات از اين جهت تنگ (و ناراحت ) مى شود كه مى گويند چرا گنجى بر او نازل نشده و يا چرا فرشتهاى همراه او نيامده است ؟ (ابلاغ كن و نگران و ناراحت مباش چرا كه ) تو فقط بيم دهنده (و بيانگر اعلام خطرهاى الهى ) هستى و خداوند نگاهبان و ناظر بر همه چيز است (و به حساب آنان مى رسد). | ۱۲ - شايد ابلاغ بعض آياتى را كه به تو وحى مى شود به تاخير مى اندازى و سينه ات از اين جهت تنگ (و ناراحت ) مى شود كه مى گويند چرا گنجى بر او نازل نشده و يا چرا فرشتهاى همراه او نيامده است ؟ (ابلاغ كن و نگران و ناراحت مباش چرا كه ) تو فقط بيم دهنده (و بيانگر اعلام خطرهاى الهى ) هستى و خداوند نگاهبان و ناظر بر همه چيز است (و به حساب آنان مى رسد). | ||
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۵: | ||
البته از نظر نتيجه تفاوت چندانى ميان دو تفسير نيست ولى احتمال اول نزديكتر به نظر مى رسد. | البته از نظر نتيجه تفاوت چندانى ميان دو تفسير نيست ولى احتمال اول نزديكتر به نظر مى رسد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۴۸ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۵۰}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۹:۰۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۷
آيه و ترجمه
وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشهُ عَلى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكمْ أَيُّكُمْ أَحْسنُ عَمَلاً وَ لَئن قُلْت إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۷) ترجمه : ۷ - او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران ) آفريد و عرش (قدرت ) او بر آب قرار داشت ، (بخاطر اين آفريد) تا شما را آزمايش كند تا كداميك عملتان بهتر است و اگر بگوئى شما بعد از مرگ برانگيخته مى شويد مسلما كافران مى گويند اين سحر آشكارى است !. تفسير : هدف آفرينش در اين آيه از سه نكته اساسى بحث شده است : نخست از آفرينش جهان هستى و مخصوصا آغاز آفرينش كه نشانه قدرت پروردگار و دليل عظمت او است : او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد (و هو الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ايام ). نياز به توضيح ندارد كه منظور از روز در اينجا روز معمولى بيست و چهار ساعته نيست زيرا آن زمان كه آسمان و زمين وجود نداشت ، نه كره زمين بود و نه حركت بيست و چهار ساعته اش بدور خود، بلكه منظور از آن - چنانكه سابقا هم گفته ايم - دوران است ، خواه اين دوران كوتاه باشد و خواه بسيار طولانى و حتى به مقدار ملياردها سال ، و چون در ذيل آيه ۵۴ سوره اعراف شرح كافى و جامع در اين زمينه داده ايم نيازى به تكرار نيست (به تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۰۰ به بعد مراجعه فرمائيد)
و نيز همانجا يادآور شديم كه آفرينش جهان در شش دوران متوالى و پى در پى با اينكه خدا قدرت داشت تمام عالم را در يك لحظه بيافريند به خاطر آنست كه اين آفرينش تدريجى كه هر زمان چهره تازه و رنگ نو و شكل بديعى پيدا مى كند، بهتر و بيشتر، قدرت و عظمت خدا را معرفى مى نمايد. او مى خواست قدرت خويش را در هزاران چهره بنمايد، نه تنها در يك چهره ، در هزاران لباس حكمتش را نشان دهد، نه تنها در يك لباس ، تا شناخت ذات پاكش و همچنين شناخت قدرت و حكمتش آسانتر و روشنتر باشد، و دلائلى به تعداد ايام و سالها و قرون و اعصارى كه بر عالم گذشته است ، براى معرفتش در اختيار ما باشد. سپس اضافه مى كند: و عرش او (عرش خداوند) بر آب قرار داشت (و كان عرشه على الماء). براى فهم تفسير اين جمله بايد به مفهوم دو كلمه عرش و ماء آشنا شويم : عرش در اصل به معنى سقف يا شيئى سقفدار است ، و به تختهاى بلند همانند تختهاى سلاطين گذشته نيز عرش گفته مى شود و همچنين داربستهائى كه درختهاى مو و مانند آنرا روى آن قرار مى دهند. اما اين كلمه بعدا به معنى قدرت نيز به كار رفته است ، همانگونه كه واژه تخت در فارسى نيز به همين معنى استعمال مى شود: در عربى گفته مى شود فلان استوى على عرشه - او - ثل عرشه : فلانكس بر تخت نشست يا تختش فرو ريخت كنايه از اينكه به قدرت رسيد و يا قدرتش نابود شد، در فارسى نيز مى گوئيم فلانكس را بر تخت نشاندند و يا از تخت بپائينش كشيدند.
اين نكته را نيز بايد توجه داشت كه گاهى كلمه عرش به معنى مجموعه جهان هستى است زيرا تخت قدرت خداوند همه اين جهان را فرا مى گيرد و اما كلمه ماء معنى معمولى آن آب است ، اما گاهى به هر شئى مايع ماء گفته مى شود مانند فلزات مايع و امثال آن . با آنچه در تفسير اين دو كلمه گفتيم چنين استفاده مى شود كه در آغاز آفرينش ، جهان هستى به صورت مواد مذابى بود (يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت ). سپس در اين توده آبگونه حركات شديد و انفجارات عظيمى رخ داد، و قسمتهائى از سطح آن پى در پى به خارج پرتاب شد، اين اتصال و به هم پيوستگى به انفصال و جدائى گرائيد، و كواكب و سيارات و منظومه ها يكى بعد از ديگرى تشكيل يافتند. بنابراين جهان هستى و پايه تخت قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت . اين همان چيزى است كه در آيه ۳۰ سوره انبياء نيز به آن اشاره شده است اءولم ير الذين كفروا ان السماوات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شيى ء حى : آيا آنها كه خدا را انكار مى كنند با چشم علم و دانش اين حقيقت را نديدند كه آسمانها و زمين در آغاز به هم پيوسته بود، سپس ما آنها را از هم گشوديم و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم . در نخستين خطبه نهج البلاغه نيز اشارات روشنى به همين معنى شده است . دومين مطلبى كه آيه فوق به آن اشاره مى كند هدف آفرينش جهان هستى است ، همان هدفى كه قسمت عمده اش به گل سرسبد اين جهان يعنى انسان باز مى گردد، انسانى كه بايد در مسير تعليم و تربيت قرار گيرد و راه تكامل را
بپويد و هر لحظه به خدا نزديكتر شود، مى فرمايد: اين آفرينش با عظمت را به اين خاطر قرار داد كه شما را بيازمايد تا كدامين بهتر عمل مى كنيد (ليبلوكم ايكم احسن عملا). ليبلوكم از ماده بلاء و ابتلاء به معنى آزمايش است ، همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم آزمايشهاى الهى براى كشف حال و پى بردن به وضع درونى و روحى و فكرى افراد نيست بلكه به معنى پرورش دادن و تربيت نمودن است (شرح اين موضوع ذيل آيه ۱۵۵ سوره بقره جلد اول صفحه ۳۸۴ به بعد بيان شد) جالب اينكه اين آيه ارزش هر انسانى را به حسن عمل او مربوط مى داند نه به كثرت و فزونى عمل او، و اين نشان مى دهد كه اسلام در همه جا روى كيفيت عمل تكيه مى كند نه روى كثرت و كميت عمل . در حديثى در همين زمينه از امام صادق (عليه السلام ) چنين نقل شده : ليس يعنى اكثر عملا و لكن اصوبكم عملا، و انما الاصابة خشية الله ، و النية الصادقة ، ثم قال الابقاء على العمل حتى يخلص اشد من العمل ، و العمل الخالص ، الذى لا تريد ان يحمدك عليه احد الا الله عزوجل . خداوند كثرت عمل را نمى خواهد بلكه درستى عمل را مى خواهد، و درستى عمل به آن است كه با خدا ترسى و نيت پاك تواءم باشد، سپس فرمود: نگهدارى عمل از آلودگى به ريا و نيات نادرست مشكلتر از خود عمل است و عمل خالص عملى است كه نخواهى هيچكس جز خدا ترا بخاطر آن ستايش كند. سومين مطلبى كه در اين آيه به آن اشاره شده مساله معاد است كه پيوند ناگسستنى با مساله آفرينش جهان و بيان هدف خلقت دارد، زيرا آفرينش جهان هدفش تكامل انسانها است ، و تكامل انسانها به خاطر آماده شدن براى زندگى در يك جهان وسيعتر و متكاملتر است ، لذا مى گويد: اگر به آنها بگوئى شما بعد از مرگ برانگيخته مى شويد كافران از روى
تعجب مى گويند: اين باور كردنى نيست ، اين حقيقت و واقعيت ندارد بلكه اين يك سحر آشكار است (و لئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين ). كلمه هذا اشاره به گفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درباره معاد است ، يعنى اين ادعائى كه تو درباره معاد دارى سحر آشكارى مى باشد، بنابراين كلمه سحر در اينجا به معنى سخن عارى از حقيقت و گفتار بى اساس و به تعبير ساده ، حقه و كلك است ، زيرا ساحران غالبا با كار خود چيزهائى را به ناظران نشان مى دهند كه واقعيت و حقيقتى در آن نيست ، بنابراين كلمه سحر مى تواند به معنى هر چيز عارى از حقيقت به كار رود. اما اينكه بعضى گفته اند هذا اشاره به قرآن مجيد است ، زيرا قرآن نفوذ و جاذبه سحرانگيزى در شنوندگان داشت ، صحيح به نظر نمى رسد، چرا كه در آيه سخن از معاد است نه سخن از قرآن ، هر چند جاذبه فوق العاده قرآن جاى انكار نيست .
آيه ۸ - ۱۱
آيه و ترجمه
وَ لَئنْ أَخَّرْنَا عَنهُمُ الْعَذَاب إِلى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يحْبِسهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْس مَصرُوفاً عَنهُمْ وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۸) وَ لَئنْ أَذَقْنَا الانسنَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كفُورٌ(۹) وَ لَئنْ أَذَقْنَهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضرَّاءَ مَستْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَب السيِّئَات عَنى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ(۱۰) إِلا الَّذِينَ صبرُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ أُولَئك لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كبِيرٌ(۱۱) ترجمه : ۸ - و اگر مجازات را تا زمان محدود از آنها به تاخير اندازيم (از روى استهزا) مى گويند چه چيز مانع آن شده ؟! آگاه باشيد آن روز كه به سراغشان مى آيد هيچ چيز مانع آن نخواهد بود و آنچه را مسخره مى كردند دامنشان را مى گيرد! ۹ - و اگر به انسان نعمتى بچشانيم سپس از او بگيريم بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. ۱۰ - و اگر نعمتهائى پس از شدت و ناراحتى به او برسانيم مى گويد مشكلات از من بر طرف شد و ديگر باز نخواهد گشت و غرق شادى و غفلت و فخر فروشى مى شود. ۱۱ - مگر آنها كه (در سايه ايمان راستين ) صبر و استقامت ورزيدند و عمل صالح انجام دادند، كه براى آنها آمرزش و اجر بزرگى است . تفسير : مؤ منان پر ظرفيت و افراد بى ايمان كم ظرفيتند در اين آيات - به تناسب بحثى كه درباره افراد بى ايمان گذشت - گوشه هائى از حالات روانى و نقاط ضعف اخلاقى اين گونه افراد تشريح شده ، همان نقاط ضعفى كه انسان را به راههاى تاريك و فساد مى كشاند.
نخستين صفتى كه براى آنها ذكر مى كند، شوخى كردن با حقايق و مسخره نمودن مسائل سرنوشت ساز است ، آنها بر اثر جهل و نادانى و غرور هنگامى كه تهديد رجال آسمانى را در زمينه مجازات و كيفر بدكاران مى شنوند، و چند صباحى بر آنها مى گذرد و خداوند به لطفش عذاب و مجازات را تاخير مى اندازد با بيشرمى مخصوصى مى گويند چه چيز اين عذاب الهى را به تاخير انداخت ؟ چه شد اين مجازات ، كجا رفت اين كيفر؟ (و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة ليقولن ما يحبسه ). امت از ماده ام (بر وزن قم ) به معنى مادر است ، و در اصل به معنى انضمام اشياء به يكديگر مى باشد و به همين جهت به هر گروهى كه در هدف ، يا در زمان و مكان واحدى جمعند امت گفته مى شود، ولى اين كلمه به معنى وقت و زمان نيز آمده است ، چرا كه اجزاى زمان بهم پيوسته اند و يا به خاطر اينكه هر جماعت و گروهى در عصر و زمانى زندگى مى كنند، در سوره يوسف آيه ۴۵ مى خوانيم و ادكر بعد امة زندانى آزاد شده بعد از مدتى به ياد يوسف افتاد در آيه مورد بحث نيز امت به همين معنى آمده است ، و لذا با كلمه معدودة توصيف شده است ، يعنى اگر مدت كوتاهى مجازات را از آنها تاخير بيندازيم مى گويند: چه چيز مانع آن شده است ؟ بهر حال اين شيوه همه جاهلان مغرور و بى خبر است ، كه هر چه با تمايلات آنها سازگار نباشد، در نظرشان مسخره است ، لذا تهديدهاى تكان دهنده و بيدار كننده مردان حق را، به شوخى مى گيرند و هميشه با آتش بازى مى كنند. اما قرآن با صراحت به آنها پاسخ مى گويد: آگاه باشيد آن روز كه مجازات الهى فرا رسيد هيچ چيز جلو آن را نخواهد گرفت (الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم ). و آنچه را مسخره مى كردند بر آنان نازل مى شود و آنها را در هم مى كوبد (و حاق بهم ما كانوا به يستهزئون ).
درست است كه در آن موقع ناله و فريادشان به آسمان بلند مى شود، و از گفته هاى شرم آور خود، پشيمان ميگردند، اما نه آن ناله به جائى مى رسد و نه اين پشيمانى سودى خواهد داشت . ديگر از نقطه هاى ضعف آنان ، كم ظرفيتى در برابر مشكلات و ناراحتيها و قطع بركات الهى است چنانكه در آيه بعد مى گويد: «و هر گاه نعمت و رحمتى به انسان بچشانيم و سپس آن را از او بر گيريم او مايوس و نوميد مى شود و به كفران و ناسپاسى بر مى خيزد» (و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤ س كفور). گرچه در اين آيه سخن از انسان به طور كلى به ميان آمده ولى همانگونه كه سابقا هم به آن اشاره كرديم ، كلمه «انسان » در اين گونه آيات اشاره به انسانهاى تربيت نايافته و خودرو و بى ارزش است بنابراين با بحثى كه در آيه قبل درباره افراد بى ايمان گذشت ، تطبيق مى كند. سومين نقطه ضعف آنها اين است كه به هنگامى كه در ناز و نعمت فرو مى روند، چنان خود باختگى و غرور و تكبر بر آنها چيره مى شود كه همه چيز را فراموش مى كنند، چنانكه قرآن مى گويد: و اگر نعمتهائى بعد از ناراحتيها به اين انسان برسد چنان از خود مغرور مى شود كه مى گويد ديگر همه مشكلات و ناراحتيهاى من برطرف شد و هرگز باز نخواهد گشت ، و به همين جهت شادى و سرور بى حساب و فخر فروشى و غرور بيجا سر تا پاى او را فرا مى گيرد آنچنان كه از شكر نعمتهاى پروردگار غافل مى گردد(و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عنى انه لفرح فخور). احتمال ديگرى در تفسير اين آيه در جمله «ذهب السيئات عنى » نيز هست و آن اينكه هنگامى كه اين گونه اشخاص گرفتار شدائدى مى شوند و سپس به
لطف پروردگار شدائد جاى خود را به نعمتها مى دهد، آنها مى گويند شدائد گذشته كفاره گناهان ما بود، و تمام معاصى ما با آن شسته شد ما ديگر پاك و پاكيزه شديم !، و از مقربان درگاه خدا و به همين دليل نيازى به توبه و بازگشت به درگاه او نداريم : سپس اضافه مى كند «تنها افراد با ايمان كه صبر را در برابر شدائد و حوادث سخت زندگى پيشه كرده اند و در همه حال از اعمال صالح فروگذار نمى كنند، از تنگ نظريها و ناسپاسيها و غرور، و تكبر بر كنارند»(الا الذين صبروا و عملوا الصالحات ). آنها نه به هنگام وفور نعمت ، مغرور مى شوند و خدا را فراموش مى كنند، و نه به هنگام شدت و مصيبت مايوس مى گردند و كفران مى كنند، بلكه روح بزرگ و فكر بلندشان «نعمت » و «بلا» را هر دو در خود هضم كرده و در هر حال از ياد خدا و وظائفشان غافل نمى گردند. و به همين دليل «براى اين افراد آمرزش و پاداش بزرگى خواهد بود» (اولئك لهم مغفرة و اجر كبير).
نكته ها :
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
امت معدوده و ياران مهدى (عليه السلام )
۱ - در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده ، امت معدوده به معنى نفرات كم ، و اشاره به ياران مهدى (عليه السلام ) گرفته شده است ، به اين ترتيب معنى آيه نخستين چنين مى شود: اگر ما مجازات اين ستمگران و بدكاران را به قيام مهدى و يارانش واگذار كنيم آنها مى گويند چه چيز جلو عذاب خدا را گرفته است ؟
ولى البته همانگونه كه گفتيم معنى ظاهر آيه اين است كه امة معدودة به معنى زمان معدود و معين است و اتفاقا در روايتى كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در تفسير آيه نقل شده امت معدوده همين گونه تفسير گرديده ، بنابراين روايات مزبور ممكن است اشاره به معنى دوم آيه و به اصطلاح «بطن » آيه بوده باشد كه البته در اين صورت بيان يك قانون كلى در مورد ستمگران است ، نه يك مساله مربوط به مشركان و مجرمان زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مى دانيم كه قرآن آياتش معانى مختلفى دارد، معنى نخستين و ظاهر آن ممكن است يك مساله خاص يا گروه معينى باشد، اما معنى دوم آن يك معنى عام و مجرد از زمان و گروه معين .
چهار پديده كوتاه فكرى
۲ - در آيات فوق سه حالت مختلف از حالات روحى مشركان و گنهكاران ترسيم شده كه در ضمن آن چهار وصف براى آنان آمده است : نخست اينكه آنها در برابر قطع نعمتها يؤ وس يعنى بسيار نااميد، و ديگر اينكه كفور يعنى بسيار ناسپاسند. و به عكس هنگامى كه غرق نعمت مى شوند، يا حتى مختصر نعمتى به آنها مى رسد از خوشحالى دست و پاى خود را گم كرده ، يعنى چنان ذوق زده و غرق لذت و نشاط مى گردند كه از همه چيز غافل مى شوند، و اين سرمستى از باده لذت و غرور آنها را به فساد و تجاوز از حدود الهى مى كشاند. ديگر اينكه فخور يعنى در موقع نعمت بسيار متكبر و خود برتربين و فخر فروش مى شوند. به هر حال اين صفات چهارگانه همه پديده هائى هستند از كوتاهى فكر و كمى ظرفيت و اينها اختصاص به گروه معينى از افراد بى ايمان و آلوده ندارد،
بلكه يك سلسله اوصاف عمومى براى همه آنها است . ولى مردم باايمان كه روحى بزرگ ، و فكرى بلند، و سينه اى گشاده ، و ظرفيتى وافر دارند، نه دگرگونيهاى روزگار آنها را تكان مى دهد، نه سلب نعمتها آنانرا به ناسپاسى و نوميدى مى كشاند، و نه روى آوردن نعمتها آنها را در غرور و غفلت فرو مى برد. لذا در آخرين آيه كه از اين به عنوان يك استثنا ياد مى كند بجاى كلمه ايمان صبر و استقامت را بكار مى برد (دقت كنيد)
ميزان كم ظرفيتى
۳ - نكته ديگرى كه بايد به آن توجه كرد اين است كه در هر دو مورد (هم مورد سلب نعمت پس از اعطاى آن ، و هم مورد اعطاى نعمت پس از سلب آن ) تعبير به «اذقنا» كه از ماده اذاقه بمعنى چشانيدن است شده ، اشاره به اينكه آنها بقدرى كم ظرفيتند كه حتى اگر مختصر نعمتى به آنها داده شود و سپس آن را از آنها بگيريم داد و فرياد و ناسپاسيشان بلند مى شود و نيز اگر بعد از ناراحتيها مختصر نعمتى به آنها برسد چنان ذوق زده مى شوند كه سر از پا نمى شناسند:!
نعمتها همه موهبت است
۴ - جالب اينكه در آيه اول نعمت را با كلمه «رحمت » بيان كرده ، و در آيه دوم با همان كلمه نعمت و اين ممكن است اشاره به آن باشد كه نعمتهاى الهى همه از طريق تفضل و رحمت خدا به انسان مى رسد، نه از طريق استحقاق ، و اگر بنا بود نعمتها جنبه استحقاقى پيدا كند گروه كمى مشمول آن مى شدند،
يا هيچكس مشمول آن نمى شد.
اعمال نيك دو اثر دارد
۵ - در آخرين آيه به افراد با ايمان و با استقامت كه داراى عمل صالحند هم وعده «مغفرت » و آمرزش از گناه داده شده و هم وعده «اجر كبير»، اشاره به اينكه اعمال نيك دو اثر دارد، يكى شستشوى گناهان و ديگرى جلب پاداشهاى بزرگ .
آيه ۱۲-۱۴
آيه و ترجمه
فَلَعَلَّك تَارِك بَعْض مَا يُوحَى إِلَيْك وَ ضائقُ بِهِ صدْرُك أَن يَقُولُوا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنت نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكيلٌ(۱۲) أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشرِ سوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْترَيَتٍ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۱۳) فَإِلَّمْ يَستَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَن لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ(۱۴) ترجمه : ۱۲ - شايد ابلاغ بعض آياتى را كه به تو وحى مى شود به تاخير مى اندازى و سينه ات از اين جهت تنگ (و ناراحت ) مى شود كه مى گويند چرا گنجى بر او نازل نشده و يا چرا فرشتهاى همراه او نيامده است ؟ (ابلاغ كن و نگران و ناراحت مباش چرا كه ) تو فقط بيم دهنده (و بيانگر اعلام خطرهاى الهى ) هستى و خداوند نگاهبان و ناظر بر همه چيز است (و به حساب آنان مى رسد). ۱۳ - بلكه آنها مى گويند اين (قرآن ) را بدروغ (به خدا) نسبت مى دهد، بگو اگر راست مى گوئيد شما هم ده سوره همانند اين سوره هاى دروغين بياوريد و تمام كسانى را كه ميتوانيد غير از خدا (براى اين كار) دعوت كنيد. ۱۴ - و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند بدانيد با علم الهى نازل شده و هيچ معبودى جز او نيست آيا با اينحال تسليم مى شويد؟ شان نزول : براى آيات فوق دو شان نزول نقل شده كه ممكن است هر دو صحيح باشد:
نخست اينكه گروهى از رؤ ساى كفار مكه نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و گفتند: اگر راست ميگوئى كه پيامبر خدا هستى كوههاى مكه را براى ما طلا كن : و يا فرشتگانى را بياور كه نبوت تو را تصديق كنند: آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت . شان نزول ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده و آن اينكه پيامبر به على (عليه السلام ) فرمود من از خدا خواسته ام كه ميان من و تو برادرى بر قرار سازد و اين درخواست قبول شد و نيز خواسته ام كه تو را وصى من كند اين درخواست نيز اجابت گرديد، هنگامى كه اين سخن به گوش بعضى از مخالفان رسيد (از روى عداوت و دشمنى ) گفتند به خدا سوگند يك من خرما در يك مشك خشكيده از آنچه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از خداى خود خواسته بهتر است (اگر راست مى گويد ) چرا از خدا نخواست فرشتهاى براى يارى او بر دشمنان بفرستد و يا گنجى كه او را از فقر نجات دهد - آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد. تفسير : قرآن معجزه جاويدان از اين آيات چنين بر مى آيد كه گاهى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان ابلاغ بعضى از آيات را به آخرين فرصت موكول مى كرده است ، لذا خداوند در نخستين آيه مورد بحث پيامبرش را با اين بيان ، از اين كار نهى مى كند: «گويا ابلاغ بعضى از آياتيكه بر تو وحى مى شود ترك مى كنى و سينه تو از آن نظر تنگ و ناراحت مى شود» (فلعلك تارك بعض ما يوحى اليك و ضائق به صدرك ). از اين ناراحت مى شوى كه مبادا آنها معجزات اقتراحى از تو بخواهند و «بگويند چرا گنجى بر او نازل نشده ؟ و يا چرا فرشتهاى همراه او نيامده »؟ (ان يقولوا لو لا انزل عليه كنز او جاء معه ملك ).
البته همانگونه كه از آيات ديگر قرآن مانند سوره اسراء آيه ۹۰ تا ۹۳ بر مى آيد آنها با اين تقاضاهاى خود درخواست معجزه براى پذيرش حق و پى بردن به صدق دعوت او نمى كردند، بلكه هدفشان بهانه جوئى و لجاجت و عناد بوده است . لذا بلافاصله اضافه مى كند «تو تنها بيم دهنده و انذار كننده اى » (انما انت نذير). يعنى خواه آنها بپذيرند، يا نپذيرند و مسخره كنند و لجاجت بخرج دهند. و در پايان آيه مى گويد: «خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چيز است » (و الله على كل شى وكيل ). يعنى از ايمان و كفر آنها پروا مكن و اين به تو مربوط نيست وظيفه تو ابلاغ است خداوند خودش مى داند با آنها چگونه رفتار كند و او است كه حساب كار آنان را دارد. از آنجا كه اين بهانه جوئيها و ايرادتراشيها بخاطر آن بود كه آنها اصولا وحى الهى را منكر بودند و مى گفتند اين آيات از طرف خدا نيست ، اينها جمله هائى است كه «محمد» به دروغ بر خدا بسته ، لذا آيه بعد به پاسخ اين سخن با صراحت هر چه بيشتر پرداخته ، مى گويد ((آنها ميگويند او (پيامبر) آنها را به خدا افترا بسته )) (ام يقولون افتراه ). «به آنها بگو اگر راست مى گوئيد كه اينها ساخته و پرداخته مغز بشر است شما هم ده سوره همانند اين سوره هاى دروغين بياوريد و از هر كس مى توانيد - جز خدا - براى اين كار دعوت كنيد» (قل فاتوا بعشر سور مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين ). «اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نكردند و حاضر نشدند لا اقل
ده سوره همانند اين سورهها بياورند بدانيد كه اين ضعف و ناتوانى نشانه آن است كه اين آيات از علم الهى سرچشمه گرفته » و الا اگر ساخته فكر بشر بود، آنها هم بشرند (فان لم يستجيبوا لكم فاعلموا انما انزل بعلم الله ). و نيز بدانيد كه معبودى جز خدا نيست و نزول اين آيات معجز نشان دليل بر اين حقيقت است (و ان لا اله الا هو). «آيا با اين حال در برابر فرمان الهى شما اى مخالفان تسليم مى شويد»؟ (فهل انتم مسلمون ). آيا با اينكه از شما دعوت به مبارزه كرديم و عجز و ناتوانيتان در برابر اين دعوت ثابت شد جاى ترديد مى ماند كه اين آيات از طرف خدا است ، با اين معجزه روشن باز هم راه انكار را مى پوئيد يا تسليم خواهيد شد؟
نكته ها :
در اينجا به چند نكته مهم بايد توجه كرد: ۱ - همانطور كه مى دانيم « لعل » معمولا براى اظهار اميدوارى به انجام چيزى ذكر مى شود، ولى در اينجا به «معنى » نهى آمده است ، درست مثل اينكه پدرى مى خواهد فرزند خود را از انجام چيزى نهى كند مى گويد شايد تو با فلان كس رفاقت مى كنى كه در كارهاى خود زياد جدى نيستى ، يعنى با او رفاقت مكن زيرا رفاقت با او تو را سست مى كند. بنابراين «لعل » در اينگونه موارد هر چند در همان معنى «شايد»به كار رفته است ، ولى مفهوم التزامى آن نهى از انجام كارى است . در آيات مورد بحث نيز خداوند به پيامبرش تاكيد مى كند كه ابلاغ آيات الهى را به خاطر وحشت از تكذيب مخالفان و يا تقاضاى معجزات «اقتراحى » به تاخير نيندازد.
۲ - در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه : چگونه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ممكن است ابلاغ آيات الهى را تاخير اندازد، و يا اصولا از ابلاغ آنها خوددارى كند؟ با اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) معصوم است و هيچگونه گناه و خطائى از او سر نمى زند. پاسخ اين است كه هر گاه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مامور به ابلاغ فورى حكمى باشد مسلما بدون واهمه آن را ابلاغ خواهد كردولى گاه مى شود كه وقت ابلاغ وسيع است ، و پيامبر روى ملاحظاتى آنهم نه ملاحظاتى كه به شخص خودش باز گردد، بلكه ملاحظاتى كه جنبه عمومى و دفاع از مكتب دارد، ابلاغ آن را به عقب مى اندازد و اين مسلما گناه نيست ، همانگونه كه نظير آن را در سوره «مائده » آيه ۶۷ خوانديم كه خداوند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تاكيد مى كند كه آيات الهى را ابلاغ نمايد و از تهديدهاى مردم نهراسد، و خدا او را حفظ خواهد كرد (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ). در واقع با اينكه تاخير ابلاغ در اينجا ممنوع نبود، ولى سرعت در آن كه توام با نشان دادن قاطعيت بوده اولى محسوب ميشده است ، خداوند به اين طريق مى خواهد پيامبرش را از نظر روانى تقويت كند و قاطعيت او را در مقابل مخالفان بيشتر سازد كه از جار و جنجال و در خواستهاى بى اساس و بهانه جوئيهاى مسخره آنان وحشتى به خود راه ندهد. ۳ - درباره معنى «ام » در آغاز آيه دوم (ام يقولون افتراه ...) مفسران دو احتمال داده اند يكى اينكه به معنى «او» (يا) بوده باشد و ديگر اينكه به معنى «بل » (بلكه ) است . در صورت اول معنى آيه چنين مى شود كه : شايد تو آيات ما را از ترس بهانه جوئيهاى مخالفان بر آنها تلاوت نكردى ، يا اينكه آيات را خواندى ولى آنها
- آن را افترا و دروغ بر خدا قلمداد كردند. و در صورت دوم معنى چنين خواهد بود: ابلاغ آيات الهى را به خاطر بهانه - جوئيهاى آنها به تاخير نينداز، سپس اضافه مى كند: اينها اساسا منكر وحى و نبوتند، و مى گويند پيامبر به خدا دروغ بسته است . در حقيقت خداوند با اين بيان به پيامبرش خبر ميدهد كه درخواستهاى آنها در زمينه معجزات اقتراحى نه به خاطر حقيقت طلبى است بلكه به خاطر آن است كه آنها اصولا منكر نبوتند و اينها همه بهانه است . به هر حال دقت در مفهوم آيات فوق ، و مخصوصا دقت روى كلمات آن ، از نظر ادبى نشان مى دهد كه معنى دوم به مفاد آيات نزديكتر است (دقت كنيد). ۴ - شك نيست كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بايد در مقابل حق طلبان معجزاتى به عنوان سند حقانيت خود ارائه كند و هيچ پيامبرى نمى تواند تنها روى ادعا تكيه نمايد ولى بدون شك مخالفانى كه در آيات فوق سخنى از آنان به ميان آمده در جستجوى حقيقت نبودند، و معجزاتى را كه مطالبه مى كردند معجزات اقتراحى بود (منظور از معجزات اقتراحى اين است كه هر كس به ميل و هوس خود پيشنهاد معجزهاى بكند و به هيچ معجزه ديگرى قناعت نكند) مسلما چنين افرادى بهانه جو هستند نه حقيقت خواه . آيا حتما لازم است پيامبر داراى گنجهاى عظيمى باشد آنچنان كه مشركان مكه پيشنهاد مى كردند؟ و يا حتما بايد فرشتهاى همراه او به تبليغ رسالت پردازد؟ از اين گذشته آيا خود قرآن از هر معجزهاى برتر و بالاتر نبود؟ اگر واقعا آنها در صدد بهانه جوئى نبودند چرا به همين گفتار قرآن گوش فرا نمى دادند كه مى گويد: «اگر معتقديد اين آيات را پيامبر از پيش خود گفته برويد و همانند آن را بياوريد و از تمام مردم جهان كمك بگيريد».
۵ - آيات فوق بار ديگر اعجاز قرآن را تاءكيد مى كند و مى گويد: اين يك سخن عادى نيست ، تراوش مغز بشر نمى باشد بلكه وحى آسمانى است كه از علم و قدرت بى پايان خداوند سرچشمه گرفته ، و به همين جهت تحدى مى كند و تمام جهانيان را به مبارزه مى طلبد و با توجه به اينكه معاصران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و حتى اقوام كه تا به امروز روى كار آمدند از انجام چنين چيزى عاجز ماندند و تن به آنهمه مشكلات دادند اما اقدامى در راه معارضه با آيات قرآن انجام ندادند روشن مى شود كه چنين كارى اصولا از بشر ساخته نبوده و نيست ، آيا معجزه چيزى غير از اين است اين نداى قرآن هنوز در گوش ماست ، و اين معجزه جاويدان همچنان جهانيان را بسوى خود مى خواند و تمام محافل علمى دنيا را تحدى مى كند نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت يعنى شيرينى و جذابيت عبارات ، و رسائى مفاهيم ، بلكه از جهت محتوا، علومى كه آن زمان از نظر انسانها پنهان بود، قوانين و مقرراتى كه ضامن سعادت و نجات بشريت است ، بياناتى خالى از هر گونه تناقض و پراكنده گوئى ، تواريخى خالى از هر گونه خرافات و گزافگوئى و مانند اينها (در تفسير آيات ۲۳ و ۲۴ سوره بقره پيرامون اعجاز قرآن مشروحا بحث كرديم جلد اول تفسير نمونه صفحه ۸۳ به بعد). همه قرآن يا ده سوره يا يك سوره ؟ ۶ - همانگونه كه ميدانيم قرآن مجيد در يكجا مخالفان را دعوت به آوردن مثل قرآن كرده است (سوره اسراء - ۸۸) و در جاى ديگر به آوردن ده سوره همانند قرآن (مانند آيات مورد بحث ) و در مورد ديگر به آوردن يك سوره مثل سورههاى قرآن (بقره - ۲۳).
به همين دليل در ميان گروهى از مفسران بحث شده كه اين تفاوت در تحدى و دعوت به مبارزه براى چيست ؟ چرا يكجا همه قرآن و جاى ديگر ۱۰ سوره و جاى ديگر يك سوره ؟ در پاسخ اين سؤ ال طرق مختلفى پيموده اند: الف - بعضى معتقدند اين تفاوت از قبيل تنزل از مرحله بالاتر به مرحله پائينتر است درست مثل اينكه كسى به ديگرى مى گويد: اگر تو هم مثل من در فن نويسندگى و شعر مهارت دارى كتاب و ديوانى همچون كتاب و ديوان من بنويس بعد تنزل مى كند و مى گويد يك فصل مانند آن را و يا حتى يك صفحه مثل آن ارائه بده : ولى اين پاسخ در صورتى صحيح است كه سوره هاى «اسراء» و «هود» و «يونس » و بقره به همين ترتيب نازل شده باشد، البته آن با ترتيبى كه در كتاب «تاريخ القرآن » از «فهرست ابن نديم » نقل شده سازگار است : چرا كه او مى گويد: سوره اسراء سوره ۴۸ و هود ۴۹ و يونس ۵۱ و بقره نودمين سوره است كه بر پيامبر نازل شده . اما متاسفانه اين سخن با ترتيب معروفى كه براى سوره هاى فوق در تفاسير اسلامى آمده است سازگار نمى باشد. ب - بعضى گفته اند گرچه ترتيب نزول سوره هاى فوق منطبق بر تنزل از مرحله بالا به مرحله پائين نيست ، ولى مى دانيم كه همه آيات يك سوره با هم نازل نمى شده چه بسا آياتى كه مدتى بعد نازل مى شد به دستور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر تناسبهائى كه داشت در سوره قبل قرار داده مى شد. در محل كلام ما نيز ممكن است چنين باشد ، و از اين رو تاريخ سوره هاى فوق منافاتى با تنزل از مرحله بالاتر به پائين تر ندارد. ج - احتمال ديگرى كه براى حل اين مشكل وجود دارد اين است كه اصولا
واژه قرآن واژهاى است كه به تمام و «بعض » قرآن هر دو اطلاق مى شود، مثلا در آيه اول سوره جن مى خوانيم «انا سمعنا قرآنا عجبا»: «ما قرآن عجيبى شنيديم » پيدا است كه آنها قسمتى از قرآن را شنيده بودند. اصولا «قرآن » از ماده قرائت است ، و مى دانيم قرائت و تلاوت ، هم بر كل قرآن صادق است و هم بر جزء آن ، بنابراين تحدى بمثل قرآن مفهومش تمام قرآن نيست و با ده سوره و حتى يك سوره نيز سازگار مى باشد. از سوى ديگر «سوره » نيز در اصل به معنى مجموعه و محدوده است ، و بر مجموعهاى از آيات نيز تطبيق مى كند هر چند يك سوره كامل به اصطلاح معمولى نبوده باشد. و به تعبير ديگر سوره در دو معنى استعمال مى شود يكى به معنى مجموع آياتى كه هدف معينى را تعقيب مى كند و ديگر يك سوره كامل كه با بسم الله شروع و پيش از بسم الله سوره بعد پايان مى پذيرد. شاهد اين سخن آيه ۸۶ سوره توبه است آنجا كه مى فرمايد: «و اذا انزلت سورة أ ن آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله ...» (هنگامى كه سورهاى نازل مى شود كه ايمان به خدا بياوريد و با پيامبرش جهاد كنيد ...) روشن است كه منظور از سوره در اينجا همان آياتى است كه هدف فوق (يعنى ايمان به خدا و جهاد) را تعقيب مى كند هر چند قسمتى از يك سوره كامل باشد. «راغب » نيز در كتاب مفردات در تفسير آيه اول سوره نور «سورة انزلناها...» مى گويد: «اى جملة من الاحكام و الحكم ...» همانگونه كه ملاحظه مى كنيم سوره را به معنى مجموعهاى از احكام تفسير كرده است . بنابراين فرق چندانى ميان «قرآن » و «سوره » و «ده سوره » از نظر مفهوم لغت باقى نمى ماند يعنى همه اينها به مجموعه اى از آيات قرآن اطلاق مى گردد نتيجه اينكه تحدى قرآن به يك كلمه و يك جمله نيست كه كسى ادعا كند من
مى توانم مثل آيه «والضحى » و «آيه مدهامتان » و يا جمله هاى سادهاى از قرآن را بياورم ، بلكه تحدى در همه جا به مجموعه اى از آيات است كه هدف مهمى را تعقيب مى كند.(دقت كنيد). ۷ - در اينكه مخاطب در جمله «ان لم يستجيبوا لكم » كيست در ميان مفسران گفتگو است بعضى گفتهاند مخاطب مسلمانانند، يعنى اگر منكران ، دعوت شما را اجابت نكردند و همانند ده سوره از قرآن را نياوردند بدانيد كه اين قرآن از طرف خدا است و اين خود دليل اعجاز قرآن است . بعضى ديگر گفته اند مخاطب منكران هستند يعنى اى منكران : اگر ساير انسانها و هر چه غير از خدا است دعوت شما را براى كمك كردن به آوردن مثل قرآن اجابت نكردند و عاجز و ناتوان ماندند بدانيد كه اين قرآن از طرف خدا است : البته از نظر نتيجه تفاوت چندانى ميان دو تفسير نيست ولى احتمال اول نزديكتر به نظر مى رسد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |