تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۵۰: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۴۹ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۵۱}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link16'><span> | <span id='link16'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِئَايَتِ | قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِئَايَتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شهِيدٌ عَلى مَا تَعْمَلُونَ(۹۸) | ||
قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ | قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ تَبْغُونهَا عِوَجاً وَ أَنتُمْ شهَدَاءُ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(۹۹) | ||
يَأَيهَا | يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن تُطِيعُوا فَرِيقاً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَنِكُمْ كَفِرِينَ(۱۰۰) | ||
وَ كَيْف تَكْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ ءَايَت | وَ كَيْف تَكْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ ءَايَت اللَّهِ وَ فِيكمْ رَسولُهُ وَ مَن يَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِى إِلى صرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۱۰۱) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۹۸ - بگو: «'''اى اهل كتاب ! چرا به آيات خدا كفر مى ورزيد؟! و خدا گواه بر اعمالى كه انجام مى دهيد!'''». | ۹۸ - بگو: «'''اى اهل كتاب ! چرا به آيات خدا كفر مى ورزيد؟! و خدا گواه بر اعمالى كه انجام مى دهيد!'''». | ||
خط ۵۲: | خط ۵۴: | ||
<span id='link20'><span> | <span id='link20'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
يَأَيهَا | يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لا تمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسلِمُونَ(۱۰۲) | ||
وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ | وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّف بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ كُنتُمْ عَلى شفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنهَا كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكمْ تهْتَدُونَ(۱۰۳) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۱۰۲ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آنچنان كه حق تقوى و پرهيزكارى است ، از خدا بپرهيزيد! و از دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد! (بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر حفظ كنيد!) | ۱۰۲ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آنچنان كه حق تقوى و پرهيزكارى است ، از خدا بپرهيزيد! و از دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد! (بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر حفظ كنيد!) | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۲۱: | ||
و نيز مى فرمايد: «'''مثل المؤ منين فى توادهم و تراحمهم كمثل الجسد الواحد اذا اشتكى بعضه تداعى سائره بالسهر و الحمى ؛ مثل افراد با ايمان در دوستى و نيكى به يكديگر همچون اعضاى يك پيكر است كه چون بعضى از آن رنجور شود و به درد آيد اعضاى ديگر را قرار و آرامش نخواهد بود'''». | و نيز مى فرمايد: «'''مثل المؤ منين فى توادهم و تراحمهم كمثل الجسد الواحد اذا اشتكى بعضه تداعى سائره بالسهر و الحمى ؛ مثل افراد با ايمان در دوستى و نيكى به يكديگر همچون اعضاى يك پيكر است كه چون بعضى از آن رنجور شود و به درد آيد اعضاى ديگر را قرار و آرامش نخواهد بود'''». | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۴۹ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۵۱}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۳۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۹۸ - ۱۰۱
آيه و ترجمه
قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِئَايَتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شهِيدٌ عَلى مَا تَعْمَلُونَ(۹۸) قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ تَبْغُونهَا عِوَجاً وَ أَنتُمْ شهَدَاءُ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(۹۹) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن تُطِيعُوا فَرِيقاً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَنِكُمْ كَفِرِينَ(۱۰۰) وَ كَيْف تَكْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ ءَايَت اللَّهِ وَ فِيكمْ رَسولُهُ وَ مَن يَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِى إِلى صرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۱۰۱) ترجمه : ۹۸ - بگو: «اى اهل كتاب ! چرا به آيات خدا كفر مى ورزيد؟! و خدا گواه بر اعمالى كه انجام مى دهيد!». ۹۹ - بگو: ((اى اهل كتاب ! چرا افرادى را كه ايمان آورده اند، از راه خدا باز مى داريد، و مى خواهيد اين راه را كج سازيد؟! در حالى كه شما (به درستى اين راه ) گواه هستيد؛ و خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست . ۱۰۰ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از گروهى از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكنى و شعله ور ساختن آتش كينه و عداوت است ) اطاعت كنيد شما را پس از ايمان به كفر باز مى گردانند. ۱۰۱ - و چگونه ممكن است شما كافر شويد با اينكه (در دامان وحى قرار گرفته ايد و) آيات خدا بر شما خوانده مى شود، و پيامبر او در ميان شماست ؟! (بنابراين ، به خدا تمسك جوييد!) و هر كس به خدا تمسك جويد، به راه راست ، هدايت شده است .
شان نزول : از مجموع آنچه در كتب شيعه و اهل تسنن درباره شاءن نزول اين آيات نقل شده چنين استفاده مى شود كه : يكى از يهوديان به نام «شاس بن قيس » كه پيرمردى تاريك دل و در كفر و عناد كم نظير بود روزى از كنار مجمع مسلمانان مى گذشت ، ديد جمعى از طايفه «اوس » و «خزرج » كه سالها با هم جنگهاى خونينى داشتند، در نهايت صفا و صميميت گرد هم نشسته ، مجلس انسى به وجود آورده اند، و آتش اختلافات شديدى كه در جاهليت در ميان آنها شعله ور بود به كلى خاموش شده است . او از ديدن اين صحنه بسيار ناراحت شد و با خود گفت اگر اينها تحت رهبرى محمد صلى اللّه عليه و آله از همين راه پيش روند موجوديت يهود به كلى در خطر است ، در اين حال نقشه اى به نظر او رسيد، و يكى از جوانان يهودى را دستور داد كه به جمع آنها بپيوندد، و حوادث خونين «بغاث » (محلى كه جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) به ياد آنها بياورد، و آن حوادث را پيش چشم آنها مجسم سازد. اتفاقا اين نقشه كه با مهارت به وسيله آن جوان يهودى پياده شد، مؤ ثر واقع گرديد و جمعى از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتگو پرداختند، و حتى بعضى از افراد طايفه «اوس » و «خزرج » يكديگر را به تجديد آن صحنه ها تهديد كردند، چيزى نمانده بود كه آتش خاموش شده ديرين بار ديگر شعله ور گردد. خبر به پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيد، فورا با جمعى از مهاجرين به سراغ آنها آمد، و با اندرزهاى مؤ ثر و سخنان تكان دهنده خود آنها را بيدار ساخت . جمعيت چون سخنان آرام بخش پيامبر را شنيدند از تصميم خود برگشتند، و سلاحها را بر زمين گذاشته ، دست در گردن هم افكنده ، به شدت گريه كردند، و دانستند اين از نقشه هاى دشمنان اسلام بوده است ، و صلح و صفا و آشتى بار ديگر كينه هايى را كه مى خواست زنده شود شستشو داد.
در اين هنگام چهار آيه فوق نازل شد كه در دو آيه نخست ، يهوديان اغوا كننده را نكوهش مى كنند، و در دو آيه بعد به مسلمانان هشدار مى دهد. تفسير : نفاق افكنان در نخستين آيه مورد بحث روى سخن به اهل كتاب كه منظور در اينجا يهود است مى باشد، و خداوند به پيغمبرش فرمان مى دهد كه با زبان ملامت و سرزنش از آنها بپرسد انگيزه آنها در كفر ورزيدن به آيات خدا چيست ؟ در حالى كه مى دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است . قرآن مى گويد: «بگو: اى اهل كتاب ! چرا به آيات خدا كفر مى ورزيد با آنكه خدا گواه بر اعمال شماست »(قل يا اهل الكتاب لم تكفرون بايات الله و الله شهيد على ما تعملون ). منظور از «آيات خدا» در اينجا يا آياتى است كه در تورات درباره نشانه هاى پيامبر اسلام وارد شده بود، و يا مجموعه آيات و معجزاتى است كه به پيامبر اسلام نازل گرديد و حكايت از حقانيت او مى كرد. سپس در آيه بعد آنها را ملامت مى كند كه اگر خود شما حاضر به پذيرفتن حق نيستيد چه اصرارى داريد كه ديگران را نيز از راه خدا منحرف سازيد و راه مستقيم الهى را در نظر آنها كج و نادرست جلوه دهيد؟ قرآن مى گويد: ((بگو: اى اهل كتاب ! چرا افرادى را كه ايمان آورده اند از راه خدا باز مى داريد و مى خواهيد اين راه را كج سازيد در حالى كه شما (به درستى اين راه ) گواه هستيد)).(قل يا اهل الكتاب لم تصدون عن سبيل الله من آمن تبغونها عوجا و انتم شهداء). در حالى كه شما بايد نخستين دسته اى باشيد كه اين منادى الهى را «لبيك »
گوئيد، زيرا بشارات ظهور اين پيامبر قبلا در كتب شما داده شده و شما گواه بر آنيد. بنابراين چرا با سمپاشيها و وسوسه ها و القاى شبهات و روشن ساختن آتش كينه هاى فراموش شده ، مردم را از راه مستقيم الهى دور مى سازيد، و علاوه بر انحراف خود بار سنگين مسئوليت انحراف ديگران را نيز بر دوش مى كشيد؟! چرا؟ در پايان آيه آنها را تهديد مى كند كه : «خدا هرگز از اعمال شما غافل نيست » (و ما الله بغافل عما تعملون ). شايد تعبير به «عدم غفلت خداوند» در اينجا بخاطر اين باشد، كه : يهود براى پيشبرد مقاصد شوم خود غالبا دست به نقشه هاى مخفيانه و توطئه هاى پنهانى مى زدند، كه در افراد غافل و بى اطلاع زود مؤ ثر واقع مى شد، و لذا مى فرمايد: اگر بعضى از مردم بخاطر غفلت تحت تاءثير توطئه هاى شوم شما قرار گيرند، خداوندى كه از اسرار نهان و آشكار آنها آگاه است ، غافل نخواهد بود، و مجازات او در انتظار شما است !. سپس در آيه بعد روى سخن را به مسلمانان اغفال شده كرده ، مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از جمعى از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكنى و شعله ور ساختن آتش كينه و عداوت در ميان شماست ) اطاعت كنيد شما را پس از ايمان به كفر باز مى گردانند)) (يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا فريقا من الذين اوتوا الكتاب يردوكم بعد ايمانكم كافرين ). به اين ترتيب به آنها هشدار مى دهد كه اگر تحت تاءثير سخنان مسموم دشمن واقع شوند، و به آنها اجازه دهند كه در ميان افرادشان نفوذ كنند، و به وسوسه هاى آنها ترتيب اثر دهند، چيزى نخواهد گذشت كه رشته ايمان را به كلى خواهند گسست و به سوى كفر باز مى گردند، زيرا دشمن ، نخست مى كوشد آتش عداوت را
در ميان آنها شعله ور سازد و آنها را به جان هم بيفكند و مسلما به اين مقدار قناعت نخواهد كرد، و به وسوسه هاى خود همچنان ادامه مى دهد تا به كلى آنها را از اسلام بيگانه سازد. از آنچه گفته شد، روشن مى شود كه منظور از بازگشت به كفر كه در آيه فوق به آن اشاره شده ، «كفر حقيقى و بيگانگى مطلق » از اسلام است و نيز ممكن است منظور از «كفر» همان عداوتها و دشمنيهاى دوران جاهليت باشد، كه آن خود يكى از شعبه ها و نشانه هاى كفر محسوب مى شود، چه اينكه ايمان سرچشمه محبت و برادرى است ، و كفر سرچشمه پراكندگى و عداوت است . در آخرين آيه مورد بحث به صورت تعجب از مؤ منان سؤ ال مى كند: ((و چگونه ممكن است شما كافر شويد با اينكه (در دامان وحى قرار گرفته ايد) و آيات خدا بر شما خوانده مى شود و پيامبر او در ميان شماست )) (و كيف تكفرون و انتم تتلى عليكم آيات الله و فيكم رسوله ) اين جمله در حقيقت اشاره به اين است كه اگر ديگران گمراه شوند، زياد جاى تعجب نيست ، تعجب در اين است كه افرادى كه پيامبر را در ميان خود مى بينند، و دائما با عالم وحى در تماس هستند چگونه ممكن است گمراه گردند، و مسلما اگر چنين اشخاصى گمراه شوند، مقصر اصلى خود آنها هستند و مجازاتشان بسيار دردناك خواهد بود. در پايان اين آيات به مسلمانان توصيه مى كند، كه براى نجات خود از وسوسه هاى دشمنان ، و براى هدايت يافتن به صراط مستقيم ، دست به دامن لطف پروردگار بزنند، و به ذات پاك او و آيات قرآن مجيد متمسك شوند، و قرآن مى گويد: «و هر كس به خدا تمسك جويد به راه مستقيم هدايت شده است » (و من يعتصم بالله فقد
هدى الى صراط مستقيم ). از نكته هايى كه در اين آيات جلب توجه مى كند اين است كه در دو آيه اول كه روى سخن در آن به يهود است به صورت خطاب بالواسطه است ، زيرا به پيامبر دستور مى دهد كه اين مطالب را به آنها بگويد، لذا با كلمه قل (بگو) شروع شده است ، اما در دو آيه اخير كه روى سخن به مؤ منان است ، خطاب بدون واسطه صورت گرفته ، و بدون كلمه «قل » شروع شده است ، و اين نشانه نهايت لطف و توجه خاص خداوند به بندگان با ايمان است .
آيه ۱۰۲-۱۰۳
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لا تمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسلِمُونَ(۱۰۲) وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّف بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ كُنتُمْ عَلى شفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنهَا كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكمْ تهْتَدُونَ(۱۰۳) ترجمه : ۱۰۲ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آنچنان كه حق تقوى و پرهيزكارى است ، از خدا بپرهيزيد! و از دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد! (بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر حفظ كنيد!) ۱۰۳ - و همگى به ريسمان خدا ( قرآن و اسلام و هر گونه وسيله ارتباط ديگر) چنگ زنيد، و پراكنده نشويد! و نعمت (بزرگ ) خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او، برادر شديد! و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد؛ اين چنين ، خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد، شايد هدايت شويد. شان نزول : مى دانيم كه در دوران جاهليت دو قبيله بزرگ در مدينه به نام «اوس » و «خزرج » وجود داشتند كه بيش از يكصد سال ! جنگ و خونريزى و اختلاف در ميان آن دو جريان داشت ، و هر چند وقت ناگهان به جان يكديگر مى افتادند و خسارات جانى و مالى فراوانى به يكديگر وارد مى كردند. يكى از موفقيتهاى بزرگ پيغمبر صلى اللّه عليه و آله پس از هجرت به مدينه ، اين بود كه به وسيله اسلام صلح و صفا در ميان آن دو ايجاد كرد، و با اتحاد آنها جبهه نيرومندى
در مدينه به وجود آمد. اما از آنجا كه ريشه هاى اختلاف فوق العاده زياد و نيرومند، و اتحاد تازه و جوان بود گاه بيگاه ، بر اثر عواملى ، اختلافات فراموش شده شعله ور مى شد، كه به زودى در پرتو تعليمات اسلام و تدبير پيامبر صلى اللّه عليه و آله خاموش مى گشت . در آيات پيش نمونه اى از بروز اختلافات را بر اثر تحريكات دشمنان دانا مشاهده كرديم ، ولى اين آيات اشاره به نوع ديگرى از اين اختلافات است كه بر اثر دوستان نادان و تعصبهاى جاهلانه به وجود آمد. مى گويند روزى دو نفر از قبيله «اوس » و «خزرج » به نام «ثعلبة بن غنم » و «اسعد بن زراره » در برابر يكديگر قرار گرفتند، و هر كدام افتخاراتى را كه بعد از اسلام نصيب قبيله او شده بود بر مى شمرد، «ثعلبه » گفت : خزيمة بن ثابت (ذوالشهادتين ) و حنظله (غسيل الملائكه ) كه هر كدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنين عاصم بن ثابت ، و سعد بن معاذ از ما مى باشند. در برابر او «اسعد بن زراره » كه از طايفه خزرج بود گفت : چهار نفر از قبيله ما در راه نشر و تعليم قرآن خدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن كعب ، و معاذ بن جبل ، و زيد بن ثابت ، و ابو زيد، به علاوه «سعد بن عباده » رئيس و خطيب مردم مدينه از ما است . كم كم كار به جاى باريك كشيد، و قبيله دو طرف از جريان آگاه شدند، و دست به اسلحه كرده ، در برابر يكديگر قرار گرفتند، بيم آن مى رفت كه بار ديگر آتش جنگ بين آنها شعله ور گردد و زمين از خون آنها رنگين شود! خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، حضرت فورا به محل حادثه آمد، و با بيان و تدبير خاص خود به آن وضع خطرناك پايان داد، و صلح و صفا را در ميان آنها بر قرار نمود. آيات فوق در اينجا نازل گرديد و به صورت يك حكم عمومى همه مسلمانان را با بيان مؤ ثر و مؤ كدى دعوت به اتحاد نمود.
تفسير :
دعوت به تقوى
در اين آيه نخست دعوت به تقوى شده است تا مقدمه اى براى دعوت به سوى اتحاد باشد، در حقيقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از يك ريشه اخلاقى و عقيده اى بى اثر و يا بسيار كم اثر است ، به همين دليل در اين آيه كوشش شده است تا عوامل ايجاد كننده اختلاف و پراكندگى در پرتو ايمان و تقوى تضعيف گردند، لذا افراد با ايمان را مخاطب ساخته و مى گويد «همگى از خدا بپرهيزيد، و حق تقوى و پرهيزگارى را انجام دهيد».(يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته ) در اينكه منظور از «حق تقوى » چيست ؟ در ميان مفسران سخن بسيار است اما شك نيست كه حق تقوى آخرين و عاليترين درجه پرهيزگارى است ، كه پرهيز از هرگونه گناه و عصيان و تعدى و انحراف از حق را شامل مى گردد، و لذا در تفسير «الدر المنثور» از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و در تفسير «عياشى » و «معانى الاخبار» از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه در تفسير «حق تقوى » فرمودند: ((ان يطاع فلا يعصى و يذكر فلا ينسى و يشكر فلا يكفر) يعنى ؛ «حق تقوى » و پرهيزگارى اين است كه پيوسته اطاعت فرمان او كنى ، و هيچگاه معصيت ننمايى ، همواره به ياد او باشى ، و او را فراموش نكنى ، و در برابر نعمتهاى او شكرگزار باشى و كفران نعمت او ننمايى )). بديهى است انجام اين دستور همانند همه دستورات الهى بستگى به ميزان توانايى انسان دارد بنابراين آيه فوق با آيه ۱۶ سوره تغابن كه مى گويد: «فاتقوا الله ما استطعتم ؛ ((تا آنجا كه توانايى داريد پرهيزگارى پيشه كنيد» هيچگونه منافاتى ندارد و گفتگو درباره تضاد اين دو آيه و نسخ يكى به وسيله ديگرى به كلى بى اساس است . البته آيه دوم در حقيقت بيان قيد و به اصطلاح تخصيص در آيه اول است و آن را مقيد به مقدار توانايى انسان مى كند و از آنجا كه ظاهرا در ميان قدما گاهى كلمه «نسخ » بر «تخصيص » اطلاق مى شده ممكن است منظور كسانى كه آيه دوم را ناسخ
آيه اول دانسته اند همان «تخصيص » بوده باشد. به هر حال در پايان آيه هشدار مى دهد به طايفه اوس و خزرج و همه مسلمانان جهان كه به هوش باشند، تنها اسلام آوردن كافى نيست ، مهم آن است كه ايمان و اسلام خود را تا واپسين ساعات عمر حفظ كنند، و با روشن ساختن آتشهاى خاموش شده كينه هاى دوران جاهلى و پيروى از تعصبهاى نابخردانه ، ايمان و اعمال پاك خود را بر باد ندهند، تا عاقبت و پايان كار آنها به بدبختى نگرايد، لذا با تاءكيد مى فرمايد: ((مراقب باشيد كه از دنيا جز با ايمان و اسلام بيرون نرويد. (و لا تموتن الا و انتم مسلمون ).
دعوت به سوى اتحاد
در آيه بحث نهايى كه همان «مساءله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه » باشد مطرح شده و مى فرمايد: «همگى به ريسمان الهى چنگ بزنيد، و از هم پراكنده نشويد» (و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا) درباره اينكه منظور از «حبل الله » (ريسمان الهى ) چيست ؟ مفسران احتمالات مختلفى ذكر كرده اند، بعضى مى گويند منظور از آن قرآن است ، و بعضى مى گويند اسلام ، و بعضى ديگر گفته اند منظور خاندان پيامبر و ائمه معصومين هستند. در رواياتى كه از پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمه اهل بيت نقل شده نيز همين تعبيرات گوناگون ديده مى شود، مثلا در تفسير در «الدر المنثور» از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و در كتاب «معانى الاخبار» از امام سجاد (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند: «حبل الله قرآن است »، و در تفسير «عياشى » از امام باقر (عليه السلام ) كه فرمود: «ريسمان الهى آل محمد صلى اللّه عليه و آله مى باشند، كه مردم ماءمور به تمسك به آن هستند.»
ولى نه اين احاديث و نه آن تفسيرها، هيچ كدام با يكديگر اختلاف ندارند، زيرا منظور از ريسمان الهى هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوند است ، خواه اين وسيله ، اسلام باشد، يا قرآن ، يا پيامبر و اهل بيت او، و به عبارت ديگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسيع «ارتباط با خدا» كه از معنى «حبل الله » استفاده مى شود، جمع است .
تعبير به (حبل الله ) براى چيست ؟
نكته جالب اينكه تعبير از اين امور به «حبل الله » در واقع اشاره به يك حقيقت است ، كه انسان در شرائط عادى و بدون داشتن مربى و راهنما، در قعر دره طبيعت ، و چاه تاريك غرائز سركش ، و جهل و نادانى باقى خواهد ماند. و براى نجات از اين دره و بر آمدن از اين چاه نياز به رشته و ريسمان محكمى دارد كه به آن چنگ بزند و بيرون آيد، اين رشته محكم همان ارتباط با خدا از طريق قرآن و آورنده قرآن و جانشينان واقعى او مى باشد، كه مردم را از سطوح پائين و پست بالا برده و به آسمان تكامل معنوى و مادى مى رسانند.
دشمنان ديروز و برادران امروز
سپس قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره كرده و مسلمانان را به تفكر در وضع اندوه بار گذشته ، و مقايسه آن «پراكندگى » با اين «وحدت » دعوت مى كند، و مى گويد: «فراموش نكنيد كه در گذشته چگونه با هم دشمن بوديد ولى خداوند در پرتو اسلام و ايمان دلهاى شما را به هم مربوط ساخت ، و شما دشمنان ديروز، برادران امروز شديد» (و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا) و جالب توجه اينكه كلمه نعمت را دو بار در اين جمله تكرار كرده و به اين طريق اهميت موهبت اتفاق و برادرى را گوش زد مى كند.
نكته ديگر اينكه مساءله تاءليف قلوب مؤ منان را به خود نسبت داده ، مى گويد: «خدا در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد» و با اين تعبير، اشاره به يك معجزه اجتماعى اسلام شده ، زيرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پيشين عرب را درست دقت كنيم كه چگونه كينه هاى ريشه دار در طول سالهاى متمادى در دلهاى آنها انباشته شده بود، و چگونه يك موضوع جزئى و ساده كافى بود آتش جنگ خونينى در ميان آنها بيفروزد مخصوصا با توجه به اينكه مردم نادان و بى سواد و نيمه وحشى معمولا افرادى لجوج و انعطاف ناپذيرند، و به آسانى حاضر به فراموش كردن كوچكترين مسائل گذشته نيستند، در اين صورت اهميت اين «معجزه بزرگ اجتماعى » اسلام آشكار مى شود، و ثابت مى گردد كه از طرق عادى و معمولى امكان پذير نبود كه در طى چند سال ، از چنان ملت پراكنده و كينه توز و نادان و بى خبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند.
اعتراف مورخان و دانشمندان
اهميت موضوع فوق (وحدت و برادرى در ميان قبائل كينه توز عرب ) از نظر دانشمندان و مورخان حتى دانشمندان و مورخان غير مسلمان مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن ياد كرده اند، به عنوان نمونه : «جان ديون پورت » دانشمند معروف انگليسى مى نويسد:«... محمد يك نفر عرب ساده ، قبائل پراكنده كوچك و برهنه و گرسنه كشور خودش را مبدل به - يك جامعه فشرده و با انضباط نمود و در ميان ملل روى زمين آنها را با صفات و اخلاق تازه اى معرفى كرد، و در كمتر از سى سال ، اين طرز و روش امپراطور قسطنطنيه را مغلوب كرد، و سلاطين ايران را از بين برد. سوريه و بين النهرين و مصر را تسخير كرد و دامنه فتوحاتش را از اقيانوس اطلس تا كرانه درياى خزر و تا رود سيحون بسط داد.
((توماس كارل » مى گويد: «خداوند عرب را بوسيله اسلام از تاريكيها بسوى روشنائيها هدايت فرمود، از ملت خموش و راكدى كه نه صدائى از آن مى آمد و نه حركتى محسوس بود، ملتى بوجود آورد كه از گمنامى بسوى شهرت ، از سستى بسوى بيدارى ، از پستى بسوى فراز، و از عجز و ناتوانى بسوى نيرومندى سوق داده شده ، نورشان از چهار سوى جهان مى تابيد. از اعلان اسلام يك قرن بيشتر نگذشته بود كه مسلمانان يك پا در هندوستان و پاى ديگرى در اندلس نهادند و بالاخره در همين مدت كوتاه اسلام بر نصف دنيا نورافشانى مى كرد». «دكتر گوستاولوبون » به اين حقيقت اين چنين اعتراف كرده است :«... تا زمان اين حادثه حيرت انگيز يعنى ((اسلام » كه دفعتا نژاد عرب را به لباس جهانگيرى و خلاق معانى بما نشان داد، هيچيك از قسمتهاى عربستان نه جزء تاريخ تمدن شمرده مى شد و نه از حيث علم يا مذهب نشانى از آن بود. «نهرو» دانشمند و سياستمدار فقيد هندى در اين باره مى نويسد:«... سرگذشت عرب و داستان اينكه چگونه به سرعت در آسيا و اروپا و افريقا توسعه يافتند و فرهنگ و تمدن عالى و بزرگى را بوجود آوردند يكى از شگفتيهاى تاريخ بشرى مى باشد، نيرو و فكر تازه اى كه عربها را بيدار ساخت و ايشان را از اعتماد بنفس و قدرت سرشار ساخت ((اسلام » بود...)).
سپس قرآن مى گويد:«شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بوديد كه هر آن ممكن بود در آن سقوط كنيد و همه چيز شما خاكستر گردد»، اما خداوند شما را نجات داد و از اين پرتگاه به نقطه امن و امانى كه همان نقطه برادرى و محبت بود رهنمون ساخت . (و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها) «شفا» در اصل لغت به كناره چاه و يا خندق و مانند آن گويند، و شايد اطلاق «شفه » بر لب نيز بهمين مناسبت باشد، و همچنين استعمال اين كلمه در بهبودى از بيمارى نيز بخاطر آن است كه انسان در كناره «سلامت و تندرستى » قرار مى گيرد. در اينكه منظور از «نار» در آيه آتش دوزخ است يا آتش هاى اين جهان در ميان مفسران گفتگو شده است ، ولى با توجه به مجموع آيه چنين بنظر مى رسد كه نار كنايه از جنگها و نزاعهائى بوده كه هر لحظه در دوران جاهليت به بهانه اى در ميان اعراب شعله ور مى شد، قرآن مجيد باين جمله اوضاع خطرناك عصر جاهليت را منعكس مى سازد كه هر لحظه خطر جنگ و خونريزى آنها را تهديد مى كرد و خداوند در پرتو نور اسلام آنها را از آن وضع نجات داد و مسلما با نجات يافتن از وضع خطرناك گذشته از آتش سوزان دوزخ نيز نجات يافتند. در پايان آيه براى تاءكيد بيشتر مى گويد: «خداوند اين چنين آيات خود را روشن مى سازد تا هدايت شويد» (كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون ). بنابراين هدف نهايى هدايت و نجات شما است و چون پاى منافع و سرنوشت شما در ميان است بايد به آنچه گفته شد اهميت فراوان دهيد.
نقش اتحاد در بقاى ملتها
با تمام گفتگوهايى كه درباره اثر اعجاز آميز اتحاد در پيشرفت اهداف اجتماعى و سربلندى اجتماعات گفته شده است ، مى توان گفت هنوز اثر واقعى آن شناخته نشده است .
امروز سدهاى عظيمى در نقاط مختلف جهان برپا شده كه مبداء توليد بزرگترين نيروهاى صنعتى است و سرزمينهاى وسيعى را زير پوشش آبيارى و روشنائى خود قرار داده است ، اگر درست فكر كنيم مى بينيم اين قدرت عظيم چيزى جز نتيجه بهم پيوستن قدرتهاى ناچيز دانه هاى باران نيست و آنگاه به اهميت اتحاد و كوششهاى دسته جمعى انسانها واقف مى شويم . در احاديث فراوانى كه از پيامبر و پيشوايان بزرگ اسلام به ما رسيده به لزوم و اهميت اين موضوع با عبارات مختلفى اشاره شده است : در يك مورد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: «المؤ من للمؤ من كالبنيان يشيد بعضه بعضا؛ افراد با ايمان نسبت به يكديگر همانند اجزاى يك ساختمانند كه هر جزئى از آن جزء ديگر را محكم نگاه مى دارد». و نيز فرمود: «المؤ منون كالنفس الواحدة ؛ ((مؤ منان همچون يك روحند». و نيز مى فرمايد: «مثل المؤ منين فى توادهم و تراحمهم كمثل الجسد الواحد اذا اشتكى بعضه تداعى سائره بالسهر و الحمى ؛ مثل افراد با ايمان در دوستى و نيكى به يكديگر همچون اعضاى يك پيكر است كه چون بعضى از آن رنجور شود و به درد آيد اعضاى ديگر را قرار و آرامش نخواهد بود».
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |