گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۳}}
__TOC__
__TOC__


خط ۶: خط ۸:
==احتجاج عليه مشركين بر وحدانيت خداى تعالى در خلقت و ربوبيت ==
==احتجاج عليه مشركين بر وحدانيت خداى تعالى در خلقت و ربوبيت ==
در اين آيات حمله ديگرى به مشركين شده و بر يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و عدم صلاحيت شركاء براى ربوبيت احتجاج شده است . و نيز اين معنا خاطرنشان گشته كه شفاعتى كه مشركين براى شركاى خود قائلند، و كسى به جز خدا مالك آن نيست ، و امور ديگرى مربوط به دعوت به توحيد از قبيل موعظه و انذار و تبشير نيز در آن آمده .
در اين آيات حمله ديگرى به مشركين شده و بر يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و عدم صلاحيت شركاء براى ربوبيت احتجاج شده است . و نيز اين معنا خاطرنشان گشته كه شفاعتى كه مشركين براى شركاى خود قائلند، و كسى به جز خدا مالك آن نيست ، و امور ديگرى مربوط به دعوت به توحيد از قبيل موعظه و انذار و تبشير نيز در آن آمده .
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ...
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ...
در اين آيه شروع به اقامه حجت شده و قبل از اقامه ، مقدمه اى آورده كه حجت مذكور مبتنى بر آن است ، مقدمه اى كه خود خصم ، آن را قبول دارد، و آن اين است كه خالق عالم خداى سبحان است ، چون خصم در اين مساءله هيچ نزاعى ندارد، او هم معتقد است كه آفريننده تنها خداست ، و خدا در آفرينش شريك ندارد، و شركاى ايشان به زعم ايشان ، شريك در تدبير خلقند، نه در آفرينش .
در اين آيه شروع به اقامه حجت شده و قبل از اقامه ، مقدمه اى آورده كه حجت مذكور مبتنى بر آن است ، مقدمه اى كه خود خصم ، آن را قبول دارد، و آن اين است كه خالق عالم خداى سبحان است ، چون خصم در اين مساءله هيچ نزاعى ندارد، او هم معتقد است كه آفريننده تنها خداست ، و خدا در آفرينش شريك ندارد، و شركاى ايشان به زعم ايشان ، شريك در تدبير خلقند، نه در آفرينش .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۴ </center>
خط ۲۰: خط ۲۲:
((قل حسبى اللّه (( - در اين جمله رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را امر به توكل بر خداى تعالى مى كند، همچنان كه جمله بعدش ‍ هم كه مى فرمايد ((عليه يتوكل المتوكلون (( مؤ يد آن است و اين جمله در جاى نتيجه حجت قرار گرفته ، گويا فرموده : به ايشان بگو: من خدا را وكيل خود گرفتم ، براى اينكه امر تدبير من به دست اوست ، همچنان كه امر تدبير خلقتم به دست وى است . پس جمله مورد بحث در معناى اين است كه گفته باشيم : پس حجت دلالت كرد بر ربوبيت خدا، و منهم اين معنا را عملا تصديق مى كنم ، يعنى تنها او را در امور خود وكيل مى گيرم .
((قل حسبى اللّه (( - در اين جمله رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را امر به توكل بر خداى تعالى مى كند، همچنان كه جمله بعدش ‍ هم كه مى فرمايد ((عليه يتوكل المتوكلون (( مؤ يد آن است و اين جمله در جاى نتيجه حجت قرار گرفته ، گويا فرموده : به ايشان بگو: من خدا را وكيل خود گرفتم ، براى اينكه امر تدبير من به دست اوست ، همچنان كه امر تدبير خلقتم به دست وى است . پس جمله مورد بحث در معناى اين است كه گفته باشيم : پس حجت دلالت كرد بر ربوبيت خدا، و منهم اين معنا را عملا تصديق مى كنم ، يعنى تنها او را در امور خود وكيل مى گيرم .
((عليه يتوكل المتوكلون (( - مى توانست بفرمايد: ((و المتوكلون يتوكلون عليه (( و اگر ظرف (عليه ) را بر متعلق آن مقدم داشت ، براى اين بود كه دلالت كند بر انحصار و بفهماند متوكلين تنها بر او ((توكل (( مى كنند، نه بر غير او، و اگر فعل توكل را به وصفى از همان ماده متوكلين نسبت داده ، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه مراد از متوكلين ، متوكلين به حقيقت معناى كلمه است ، در نتيجه ، در جمله ، مورد بحث ثنايى هم از خداى تعالى شده به اينكه او اهليت آن را دارد كه بر او توكل كنند و اهل بصيرت هم در توكل تنها بر او توكل مى نمايند. پس من اگر گفتم : ((حسبى اللّه (( نبايد ملامت شوم ؛ چون بر كسى توكل كرده ام كه تنها او اهليت آن را دارد.
((عليه يتوكل المتوكلون (( - مى توانست بفرمايد: ((و المتوكلون يتوكلون عليه (( و اگر ظرف (عليه ) را بر متعلق آن مقدم داشت ، براى اين بود كه دلالت كند بر انحصار و بفهماند متوكلين تنها بر او ((توكل (( مى كنند، نه بر غير او، و اگر فعل توكل را به وصفى از همان ماده متوكلين نسبت داده ، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه مراد از متوكلين ، متوكلين به حقيقت معناى كلمه است ، در نتيجه ، در جمله ، مورد بحث ثنايى هم از خداى تعالى شده به اينكه او اهليت آن را دارد كه بر او توكل كنند و اهل بصيرت هم در توكل تنها بر او توكل مى نمايند. پس من اگر گفتم : ((حسبى اللّه (( نبايد ملامت شوم ؛ چون بر كسى توكل كرده ام كه تنها او اهليت آن را دارد.
قُلْ يَقَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكمْ إِنى عَمِلٌ ... عَذَابٌ مُّقِيمٌ
قُلْ يَقَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكمْ إِنى عَمِلٌ ... عَذَابٌ مُّقِيمٌ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۶ </center>
كلمه ((مكانت (( به معناى مقام و منزلت و قدر است ، و اين كلمه در معقولات به كار مى رود، همچنان كه كلمه ((مكان (( در محسوسات استعمال مى شود، در اين جمله دستور مى دهد كه بر مكانت خود عمل كنند و معنايش اين است كه مشركين مى توانند به اين حال و روش خود يعنى كفر و عناد و جلوگيرى از راه خدا ادامه دهند.
كلمه ((مكانت (( به معناى مقام و منزلت و قدر است ، و اين كلمه در معقولات به كار مى رود، همچنان كه كلمه ((مكان (( در محسوسات استعمال مى شود، در اين جمله دستور مى دهد كه بر مكانت خود عمل كنند و معنايش اين است كه مشركين مى توانند به اين حال و روش خود يعنى كفر و عناد و جلوگيرى از راه خدا ادامه دهند.
خط ۲۶: خط ۲۸:
((و يحل عليه عذاب مقيم (( - ((عذاب مقيم (( به معناى عذاب دايم است ، و مناسب با حلول هم همين است ، و جدا كردن عذابى كه خواركننده است از عذاب مقيم ، شاهد آن است كه مراد از اولى ، عذاب دنيا و مراد از دومى عذاب آخرت است . و در اين جمله شديدترين تهديد است .
((و يحل عليه عذاب مقيم (( - ((عذاب مقيم (( به معناى عذاب دايم است ، و مناسب با حلول هم همين است ، و جدا كردن عذابى كه خواركننده است از عذاب مقيم ، شاهد آن است كه مراد از اولى ، عذاب دنيا و مراد از دومى عذاب آخرت است . و در اين جمله شديدترين تهديد است .
و معنايش اين است كه به مشركين از قوم خود خطاب كن و بگو: اى مردم همچنان و مستمر عمل كنيد بر همين حال كفر و عناد كه در آن هستيد، من هم بر طبق آنچه ماءمور شده ام به استمرار عمل مى كنم و به هيچ وجه از آن منصرف نمى شوم . پس به زودى مى فهميد چه كسى در دنيا به عذابى دچار مى شود كه خوارش كند، - همچنان كه در جنگ بدر دچار شدند - و در آخرت به عذابى كه هرگز از او جدا شدنى نيست .
و معنايش اين است كه به مشركين از قوم خود خطاب كن و بگو: اى مردم همچنان و مستمر عمل كنيد بر همين حال كفر و عناد كه در آن هستيد، من هم بر طبق آنچه ماءمور شده ام به استمرار عمل مى كنم و به هيچ وجه از آن منصرف نمى شوم . پس به زودى مى فهميد چه كسى در دنيا به عذابى دچار مى شود كه خوارش كند، - همچنان كه در جنگ بدر دچار شدند - و در آخرت به عذابى كه هرگز از او جدا شدنى نيست .
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْكِتَب لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ ...
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْكِتَب لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ ...
اين آيه در مقام تعليل دستورى است كه در آيه قبلى داده بود. و لام در كلمه ((للناس (( لام تعليل است ، يعنى ما اين كتاب را براى مردم بر تو نازل كرديم ، تا تو بر آنان تلاوت كنى و مطالبش را به آنان برسانى ، و حرف ((باء(( در كلمه ((بالحق (( براى ملابست است ، يعنى كتاب را در حالى كه حق بوده و با هيچ باطلى آميخته نبود بر تو نازل كرديم .
اين آيه در مقام تعليل دستورى است كه در آيه قبلى داده بود. و لام در كلمه ((للناس (( لام تعليل است ، يعنى ما اين كتاب را براى مردم بر تو نازل كرديم ، تا تو بر آنان تلاوت كنى و مطالبش را به آنان برسانى ، و حرف ((باء(( در كلمه ((بالحق (( براى ملابست است ، يعنى كتاب را در حالى كه حق بوده و با هيچ باطلى آميخته نبود بر تو نازل كرديم .
فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَ مَن ضلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا
فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَ مَن ضلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا
اين جمله فرع و نتيجه انزال كتاب است به حق ، براى اينكه هر كس به وسيله آن راه يابد، نفع اين هدايت كه سعادت زندگى دنيا و ثواب دار آخرت است به خودش عايد مى شود و هر كس به گمراهى خود باقى بماند و با اين كتاب راه را نيابد، شقاوت و وبال گمراهى اش كه (بدبختى در دنيا و) عذاب آخرت است به خودش عايد مى شود، پس خداى سبحان بزرگتر از آن است كه از هدايت آنان سود و از گمراهيشان ضرر ببيند.
اين جمله فرع و نتيجه انزال كتاب است به حق ، براى اينكه هر كس به وسيله آن راه يابد، نفع اين هدايت كه سعادت زندگى دنيا و ثواب دار آخرت است به خودش عايد مى شود و هر كس به گمراهى خود باقى بماند و با اين كتاب راه را نيابد، شقاوت و وبال گمراهى اش كه (بدبختى در دنيا و) عذاب آخرت است به خودش عايد مى شود، پس خداى سبحان بزرگتر از آن است كه از هدايت آنان سود و از گمراهيشان ضرر ببيند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۷ </center>
((و ما انت عليهم بوكيل (( - يعنى امر آنان به تو واگذار نشده تا در تدبير شؤ ون آنان مسؤ ول باشى و در نتيجه تلاش كنى تا هدايت را به هر نحوى شده در دل آنان وارد سازى .
((و ما انت عليهم بوكيل (( - يعنى امر آنان به تو واگذار نشده تا در تدبير شؤ ون آنان مسؤ ول باشى و در نتيجه تلاش كنى تا هدايت را به هر نحوى شده در دل آنان وارد سازى .
و معناى آن اين است كه ما به تو دستور داده ايم ايشان را به آنچه گفته ايم تهديد كنى ، چون ما قرآن را به حق و براى اين نازل كرده ايم كه آن را بر مردم بخوانى و بس ، حال هر كس با آن هدايت يافت ، نفع هدايتش عايد خودش مى شود و هر كس گمراه شد و هدايت نيافت ، ضرر گمراهى نيز عايد خودش مى شود، و تو از طرف من وكيل و مدبر شؤ ون آنان نيستى ، تا هدايت را در دل آنان جاى دهى ، تو از اين بابت هيچ اختيارى و مسؤ وليتى ندارى .
و معناى آن اين است كه ما به تو دستور داده ايم ايشان را به آنچه گفته ايم تهديد كنى ، چون ما قرآن را به حق و براى اين نازل كرده ايم كه آن را بر مردم بخوانى و بس ، حال هر كس با آن هدايت يافت ، نفع هدايتش عايد خودش مى شود و هر كس گمراه شد و هدايت نيافت ، ضرر گمراهى نيز عايد خودش مى شود، و تو از طرف من وكيل و مدبر شؤ ون آنان نيستى ، تا هدايت را در دل آنان جاى دهى ، تو از اين بابت هيچ اختيارى و مسؤ وليتى ندارى .
اللَّهُ يَتَوَفى الاَنفُس حِينَ مَوْتِهَا ...
اللَّهُ يَتَوَفى الاَنفُس حِينَ مَوْتِهَا ...
<span id='link263'><span>
<span id='link263'><span>
==معناى توفى انفس و وجه اسناد آن به خداوند در جايى ، و به ملك الموت ورسل در جاهاى ديگر ==
==معناى توفى انفس و وجه اسناد آن به خداوند در جايى ، و به ملك الموت ورسل در جاهاى ديگر ==
خط ۵۰: خط ۵۲:
دوم اينكه : مردن و خوابيدن ، هر دو توفى و قبض روح است ، بله اين فرق بين آن دو هست كه مرگ قبض روحى است كه ديگر برگشتى برايش ‍ نيست ، و خواب قبض روحى است كه ممكن است روح دوباره برگردد.
دوم اينكه : مردن و خوابيدن ، هر دو توفى و قبض روح است ، بله اين فرق بين آن دو هست كه مرگ قبض روحى است كه ديگر برگشتى برايش ‍ نيست ، و خواب قبض روحى است كه ممكن است روح دوباره برگردد.
خداى سبحان سپس آيه را با جمله ((ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون (( تمام مى كند و مى فهماند كه : مردم متفكر از همين خوابيدن و مردن متوجه مى شوند كه مدبر امر آنان خداست ، و روزى همه آنان به سوى خدا برمى گردند و خداوند سبحان به حساب اعمالشان مى رسد.
خداى سبحان سپس آيه را با جمله ((ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون (( تمام مى كند و مى فهماند كه : مردم متفكر از همين خوابيدن و مردن متوجه مى شوند كه مدبر امر آنان خداست ، و روزى همه آنان به سوى خدا برمى گردند و خداوند سبحان به حساب اعمالشان مى رسد.
أَمِ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شفَعَاءَ ...
أَمِ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شفَعَاءَ ...
كلمه ((ام (( منقطعه و به معناى ((بلكه (( است . و معناى آيه چنين است : ((بلكه مشركين به جاى خدا شفيعانى كه همان خدايانشان باشد گرفته ، و آنها را پرستيدند، تا نزد خدا شفاعتشان كنند((. و اين همان مضمونى است كه آيه اول سوره يعنى ((ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى و آيه و يقولون هولاء شفعاونا عند اللّه (( آن را افاده مى كنند.
كلمه ((ام (( منقطعه و به معناى ((بلكه (( است . و معناى آيه چنين است : ((بلكه مشركين به جاى خدا شفيعانى كه همان خدايانشان باشد گرفته ، و آنها را پرستيدند، تا نزد خدا شفاعتشان كنند((. و اين همان مضمونى است كه آيه اول سوره يعنى ((ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى و آيه و يقولون هولاء شفعاونا عند اللّه (( آن را افاده مى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۹ </center>
خط ۵۸: خط ۶۰:
علاوه بر اين شفيع بايد مالك شفاعت و داراى چنين اختيارى باشد، و مقام بالاتر به او چنين حقى داده باشد، و ما مى دانيم كه غير از خدا كسى مالك چيزى نيست ، مگر آنچه را كه باز خدا به كسى تمليك كرده باشد، و اجازه تصرف در آن چيز را به او داده باشد، پس اينكه به طور مطلق مى گويند: اين بتها و اولياى ما شفيع ما هستند، درست نيست ، چون اطلاق كلامشان شامل مى شود آنچه را حتى مالك نيستند، و آنچه را كه اصلا علمى بدان ندارند، با اينكه هيچ دليل و اطلاعى ندارند كه خدا چنين حقى به بتها داده ، پس اين سخن مشركين گزافى بيش نيست و گزاف ، نمى شود پايه عقايد آدمى باشد.
علاوه بر اين شفيع بايد مالك شفاعت و داراى چنين اختيارى باشد، و مقام بالاتر به او چنين حقى داده باشد، و ما مى دانيم كه غير از خدا كسى مالك چيزى نيست ، مگر آنچه را كه باز خدا به كسى تمليك كرده باشد، و اجازه تصرف در آن چيز را به او داده باشد، پس اينكه به طور مطلق مى گويند: اين بتها و اولياى ما شفيع ما هستند، درست نيست ، چون اطلاق كلامشان شامل مى شود آنچه را حتى مالك نيستند، و آنچه را كه اصلا علمى بدان ندارند، با اينكه هيچ دليل و اطلاعى ندارند كه خدا چنين حقى به بتها داده ، پس اين سخن مشركين گزافى بيش نيست و گزاف ، نمى شود پايه عقايد آدمى باشد.
پس استفهام در جمله ((اولو كانوا...(( استفهام انكارى است ، و معنايش اين است كه به ايشان بگو: آيا آلهه را شفيعان خود مى گيريد، هر چند كه مانند ملائكه از پيش خود مالك هيچ چيز نباشند؟ و يا مانند بتها علم و عقلى نداشته باشند؟ اين عقيده ، بسيار سفيهانه است .
پس استفهام در جمله ((اولو كانوا...(( استفهام انكارى است ، و معنايش اين است كه به ايشان بگو: آيا آلهه را شفيعان خود مى گيريد، هر چند كه مانند ملائكه از پيش خود مالك هيچ چيز نباشند؟ و يا مانند بتها علم و عقلى نداشته باشند؟ اين عقيده ، بسيار سفيهانه است .
قُل لِّلَّهِ الشفَعَةُ جَمِيعاً لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ ...
قُل لِّلَّهِ الشفَعَةُ جَمِيعاً لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ ...
اين جمله توضيح و تاءكيد مطلب سابق است كه مى فرمود: ((هر چند اگر مالك چيزى نباشند؟((. و لام در كلمه ((لله : براى خدا(( لام ملكيت است . و جمله ((له ملك السموات و الاءرض (( در مقام تعليل جمله قبل است و معنايش اين است كه : هر شفاعتى كه فرض شود مملوك خداست ، براى اينكه مالك تمامى اشيا اوست ، مگر آنكه او به كسى اجازه در چيزى را بدهد، در آن صورت آن كس مالك آن چيز مى شود، (در عين حالى كه باز مالك اصلى و حقيقى همان چيز خداست ) و اما اينكه معتقدند كه بعضى از بندگان خدا مانند ملائكه مالك شفاعت هستند، هيچ دليلى بر آن ندارند، بلكه خود خداى تعالى صريحا فرموده : ((ما من شفيع الا من بعد اذنه ((.
اين جمله توضيح و تاءكيد مطلب سابق است كه مى فرمود: ((هر چند اگر مالك چيزى نباشند؟((. و لام در كلمه ((لله : براى خدا(( لام ملكيت است . و جمله ((له ملك السموات و الاءرض (( در مقام تعليل جمله قبل است و معنايش اين است كه : هر شفاعتى كه فرض شود مملوك خداست ، براى اينكه مالك تمامى اشيا اوست ، مگر آنكه او به كسى اجازه در چيزى را بدهد، در آن صورت آن كس مالك آن چيز مى شود، (در عين حالى كه باز مالك اصلى و حقيقى همان چيز خداست ) و اما اينكه معتقدند كه بعضى از بندگان خدا مانند ملائكه مالك شفاعت هستند، هيچ دليلى بر آن ندارند، بلكه خود خداى تعالى صريحا فرموده : ((ما من شفيع الا من بعد اذنه ((.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۰ </center>
خط ۶۹: خط ۷۱:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۱ </center>
بعضى ديگر گفته اند: احتمال دارد كه اين جمله تصريح باشد بر اينكه خدا مالك آخرت است كه شفاعت بيشتر در آنجا سود مى دهد، و نيز اشاره باشد به اينكه ملك هاى صورى كه غير خدا خود را مالك آن مى پندارند روزى خواهد رسيد كه از غير خدا منقطع گردد. ولى وجه صحيح همان است كه ما گفتيم .
بعضى ديگر گفته اند: احتمال دارد كه اين جمله تصريح باشد بر اينكه خدا مالك آخرت است كه شفاعت بيشتر در آنجا سود مى دهد، و نيز اشاره باشد به اينكه ملك هاى صورى كه غير خدا خود را مالك آن مى پندارند روزى خواهد رسيد كه از غير خدا منقطع گردد. ولى وجه صحيح همان است كه ما گفتيم .
وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشمَأَزَّت قُلُوب الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ ...
وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشمَأَزَّت قُلُوب الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ ...
مراد از اينكه فرمود: ((وقتى خدا به تنهايى ذكر مى شود(( اين است كه وقتى خدا را ياد مى كنند و نامى از خدايان ايشان نمى برند، كه مصداق روشن آن كلمه ((لا اله الا اللّه (( است . و كلمه ((اشمازت (( از مصدر ((اشمئزاز(( است كه به معناى انقباض و نفرت از چيزى است .
مراد از اينكه فرمود: ((وقتى خدا به تنهايى ذكر مى شود(( اين است كه وقتى خدا را ياد مى كنند و نامى از خدايان ايشان نمى برند، كه مصداق روشن آن كلمه ((لا اله الا اللّه (( است . و كلمه ((اشمازت (( از مصدر ((اشمئزاز(( است كه به معناى انقباض و نفرت از چيزى است .
و اگر از اوصاف مشركين تنها مساءله بى ايمانى به آخرت را نام برد، بدين جهت است كه ريشه و اساس نفرت آنان از شنيدن نام خدا همين بى ايمانى به آخرت بوده است ، چون اگر به آخرت ايمان مى داشتند و باور داشتند كه روزى به سوى خدا برمى گردند و جزاى كرده هاى خود را مى بينند، قطعا خدا را پرستش مى كردند، نه اولياى خود را و هرگز از شنيدن نام خدا به تنهايى نفرت نمى كردند.
و اگر از اوصاف مشركين تنها مساءله بى ايمانى به آخرت را نام برد، بدين جهت است كه ريشه و اساس نفرت آنان از شنيدن نام خدا همين بى ايمانى به آخرت بوده است ، چون اگر به آخرت ايمان مى داشتند و باور داشتند كه روزى به سوى خدا برمى گردند و جزاى كرده هاى خود را مى بينند، قطعا خدا را پرستش مى كردند، نه اولياى خود را و هرگز از شنيدن نام خدا به تنهايى نفرت نمى كردند.
((و اذا ذكر الّذين من دونه اذا هم يستبشرون (( - منظور از ((الّذين من دونه (( همان آلهه ايشان است . و كلمه ((استبشار(( به معناى مسرت درونى است ، مسرتى كه اثرش در چهره انسان ظاهر شود.
((و اذا ذكر الّذين من دونه اذا هم يستبشرون (( - منظور از ((الّذين من دونه (( همان آلهه ايشان است . و كلمه ((استبشار(( به معناى مسرت درونى است ، مسرتى كه اثرش در چهره انسان ظاهر شود.
قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ عَلِمَ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ أَنت تحْكمُ ...
قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ عَلِمَ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ أَنت تحْكمُ ...
وقتى رشته كلام به جايى رسيد كه ديگر براى كسى اميد خيرى در مشركين نماند، چون امر آخرت را فراموش و بازگشت به سوى خدا را انكار كردند، به حدى كه از شنيدن نام خدا متنفر مى شدند، لذا پيامبر خود را دستور مى دهد نام خداى تعالى را به تنهايى ببرد و حكم او در بندگان را در آنچه اختلاف دارند به صورت التجا به خداى تعالى به ايشان تذكر دهد، التجايى كه در آن اقرار به معاد هست ، در اين التجا خداى تعالى را به وصف ((فاطر السموات و الاءرض (( ستوده ، يعنى خدايى كه آسمانها و زمين را از كتم عدم به ساحت وجود درآورده ، و نيز به وصف ((عالم الغيب و الشهادة (( ستوده ، يعنى خدايى كه هيچ چيزى بر او پوشيده نيست ، (نه از عالم ماوراى محسوسات و نه از محسوسات )، و لازمه چنين علمى اين است كه به حق حكم كند و حكمش هم نافذ است .
وقتى رشته كلام به جايى رسيد كه ديگر براى كسى اميد خيرى در مشركين نماند، چون امر آخرت را فراموش و بازگشت به سوى خدا را انكار كردند، به حدى كه از شنيدن نام خدا متنفر مى شدند، لذا پيامبر خود را دستور مى دهد نام خداى تعالى را به تنهايى ببرد و حكم او در بندگان را در آنچه اختلاف دارند به صورت التجا به خداى تعالى به ايشان تذكر دهد، التجايى كه در آن اقرار به معاد هست ، در اين التجا خداى تعالى را به وصف ((فاطر السموات و الاءرض (( ستوده ، يعنى خدايى كه آسمانها و زمين را از كتم عدم به ساحت وجود درآورده ، و نيز به وصف ((عالم الغيب و الشهادة (( ستوده ، يعنى خدايى كه هيچ چيزى بر او پوشيده نيست ، (نه از عالم ماوراى محسوسات و نه از محسوسات )، و لازمه چنين علمى اين است كه به حق حكم كند و حكمش هم نافذ است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۲ </center>
<span id='link267'><span>
<span id='link267'><span>
==وصف عذابى كه ظالمان منكران معاد در قيامت مى بينند ==
==وصف عذابى كه ظالمان منكران معاد در قيامت مى بينند ==
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظلَمُوا مَا فى الاَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِن سوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ ...
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظلَمُوا مَا فى الاَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِن سوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ ...
مراد از ((الّذين ظلموا(( كسانى است كه در دنيا ظلم كردند، بنابراين فعل ((ظلموا(( در اينجا مفاد وصف را افاده مى كند و مراد منكرين معادند، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((ان لعنة اللّه على الظالمين الّذين يصدون عن سبيل اللّه و يبغونها عوجا و هم بالاخرة كافرون ((.
مراد از ((الّذين ظلموا(( كسانى است كه در دنيا ظلم كردند، بنابراين فعل ((ظلموا(( در اينجا مفاد وصف را افاده مى كند و مراد منكرين معادند، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((ان لعنة اللّه على الظالمين الّذين يصدون عن سبيل اللّه و يبغونها عوجا و هم بالاخرة كافرون ((.
و معناى آيه اين است كه : اگر ظالمين كه منكر معادند دو برابر آنچه در زمين از اموال و ذخائر و گنجينه ها است ، مى داشتند، همانا همه آن را مى دهند تا از سوء عذاب برهند.
و معناى آيه اين است كه : اگر ظالمين كه منكر معادند دو برابر آنچه در زمين از اموال و ذخائر و گنجينه ها است ، مى داشتند، همانا همه آن را مى دهند تا از سوء عذاب برهند.
خط ۸۷: خط ۸۹:
و كوتاه سخن آنكه مشركين از انبيا و مؤ منين مى شنيدند كه خدا حساب و ميزانى براى اعمال دارد و قضا و آتش و الوانى از عذاب دارد، آنگاه شنيده هاى خود را - با انكارى كه نسبت به آن داشتند - بر آنچه در ذهنشان بود يعنى آتش دنيا و عذاب دنيا و حساب و ميزان دنيا مقايسه مى كردند و چون در قيامت به آنها برخورند، خواهند ديد كه بزرگتر از آن است كه در دنيا به خاطر كسى خطور كند. پس اين آيه در توصيف عذاب خدا، نظير آيه ((افلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين (( است در توصيف نعيم اهل بهشت .
و كوتاه سخن آنكه مشركين از انبيا و مؤ منين مى شنيدند كه خدا حساب و ميزانى براى اعمال دارد و قضا و آتش و الوانى از عذاب دارد، آنگاه شنيده هاى خود را - با انكارى كه نسبت به آن داشتند - بر آنچه در ذهنشان بود يعنى آتش دنيا و عذاب دنيا و حساب و ميزان دنيا مقايسه مى كردند و چون در قيامت به آنها برخورند، خواهند ديد كه بزرگتر از آن است كه در دنيا به خاطر كسى خطور كند. پس اين آيه در توصيف عذاب خدا، نظير آيه ((افلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين (( است در توصيف نعيم اهل بهشت .
و نيز مقتضاى سياق آن است كه ظهور مزبور از قبيل ظهور بعد از خفا، و انكشاف بعد از استتار باشد، همچنان كه آيه ((لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد(( نيز همين معنا را مى رساند و مى فهماند كه عالم آخرت در همين عالم نيز بوده ، و ليكن پنهان و در پرده ، و در قيامت اين پرده ها كنار مى رود.
و نيز مقتضاى سياق آن است كه ظهور مزبور از قبيل ظهور بعد از خفا، و انكشاف بعد از استتار باشد، همچنان كه آيه ((لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد(( نيز همين معنا را مى رساند و مى فهماند كه عالم آخرت در همين عالم نيز بوده ، و ليكن پنهان و در پرده ، و در قيامت اين پرده ها كنار مى رود.
وَ بَدَا لهَُمْ سيِّئَات مَا كسبُوا ...
وَ بَدَا لهَُمْ سيِّئَات مَا كسبُوا ...
يعنى در آن روز كارهاى زشتشان بعد از آنكه در دنيا از نظرشان پنهان بود، برايشان آشكار مى شود. بنابراين ، اين جمله همان را مى گويد كه آيه ((يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء((، آن را افاده مى كند.
يعنى در آن روز كارهاى زشتشان بعد از آنكه در دنيا از نظرشان پنهان بود، برايشان آشكار مى شود. بنابراين ، اين جمله همان را مى گويد كه آيه ((يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء((، آن را افاده مى كند.
((و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤ ن (( - يعنى همان عذابهاى گوناگون و هولها و شدايدى كه از اولياى دين درباره قيامت مى شنيدند، و آن را استهزا مى كردند، بر آنان نازل شد و به ايشان رسيد.
((و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤ ن (( - يعنى همان عذابهاى گوناگون و هولها و شدايدى كه از اولياى دين درباره قيامت مى شنيدند، و آن را استهزا مى كردند، بر آنان نازل شد و به ايشان رسيد.
فَإِذَا مَس الانسنَ ضرُّ دَعَانَا ثمَّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمِ ...
فَإِذَا مَس الانسنَ ضرُّ دَعَانَا ثمَّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمِ ...
اين آيه شريفه در مقام تعليل آن بيانى است كه در سابق در وصف ظالمان داشت و به همين جهت بر سر آن ((فا(( تفريع آورد تا سخن را نتيجه و متفرع بر مطالب قبل كند، تفرعى كه بيان بر مبين دارد.
اين آيه شريفه در مقام تعليل آن بيانى است كه در سابق در وصف ظالمان داشت و به همين جهت بر سر آن ((فا(( تفريع آورد تا سخن را نتيجه و متفرع بر مطالب قبل كند، تفرعى كه بيان بر مبين دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۴ </center>
خط ۱۰۸: خط ۱۱۰:
بعضى از مفسرين گفته اند: ((معناى آن اين است كه بلكه نعمت مزبور عذابى است براى آنان ((.
بعضى از مفسرين گفته اند: ((معناى آن اين است كه بلكه نعمت مزبور عذابى است براى آنان ((.
و بعضى ديگر گفته اند: ((بلكه اين سخنى كه مى گويند، فتنه اى است براى آنان كه به خاطر همان عقاب خواهند شد((. ولى اين دو وجه و مخصوصا وجه دومى بعيد است .
و بعضى ديگر گفته اند: ((بلكه اين سخنى كه مى گويند، فتنه اى است براى آنان كه به خاطر همان عقاب خواهند شد((. ولى اين دو وجه و مخصوصا وجه دومى بعيد است .
قَدْ قَالهََا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ فَأَصابهُمْ سيِّئَات مَا كَسبُوا
قَدْ قَالهََا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ فَأَصابهُمْ سيِّئَات مَا كَسبُوا
ضمير در ((قد قالها(( به سخن قبلى ناسپاسان برمى گردد و به اين اعتبار آن را مؤ نث آورده كه مقاله و يا كلمهاى به شمار مى رود.
ضمير در ((قد قالها(( به سخن قبلى ناسپاسان برمى گردد و به اين اعتبار آن را مؤ نث آورده كه مقاله و يا كلمهاى به شمار مى رود.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۳}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش