۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۶}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
وَ | وَ الَّذِينَ كفَرُوا أَعْمَلُهُمْ كَسرَابِ بِقِيعَةٍ يحْسبُهُ الظمْئَانُ مَاءً... | ||
كلمه «'''سراب '''» به معناى لمعان و برقى است كه در بيابانها از دوربه شكل لمعان آب به نظر مى رسد، ولى حقيقتى ندارد، يعنى آب نيست . و كلمه «'''قيع و قاع '''» به معناى سر زمين هاى مسطح است ، و مفرد آنها قيعه و قاعه است ، مانند كلمات تينه و تمره ، كه مفرد تين و تمرند. و كلمه «'''ظلمان '''» به معناى عطشان است . | كلمه «'''سراب '''» به معناى لمعان و برقى است كه در بيابانها از دوربه شكل لمعان آب به نظر مى رسد، ولى حقيقتى ندارد، يعنى آب نيست . و كلمه «'''قيع و قاع '''» به معناى سر زمين هاى مسطح است ، و مفرد آنها قيعه و قاعه است ، مانند كلمات تينه و تمره ، كه مفرد تين و تمرند. و كلمه «'''ظلمان '''» به معناى عطشان است . | ||
تشبيه اعمال غير مؤ منين به سرابى كه تشنه آن را آب مى پندارد و نكاتى كه اين تشبيه افاده مى كند. | تشبيه اعمال غير مؤ منين به سرابى كه تشنه آن را آب مى پندارد و نكاتى كه اين تشبيه افاده مى كند. | ||
خط ۲۲: | خط ۲۴: | ||
و اما اگر قائل به وجود صانع نباشد و غير او را مؤ ثر در عالم بداند، ناگزير عمل خود را براى چيزى انجام مى دهد كه او را مؤ ثر مى داند. كه ياد هراست يا طبيعت و يا ماده ، تا آن را متوجه سعادت دنيوى خود كند، دنيايى كه به اعتقاد او ديگر ماورايى ندارد. | و اما اگر قائل به وجود صانع نباشد و غير او را مؤ ثر در عالم بداند، ناگزير عمل خود را براى چيزى انجام مى دهد كه او را مؤ ثر مى داند. كه ياد هراست يا طبيعت و يا ماده ، تا آن را متوجه سعادت دنيوى خود كند، دنيايى كه به اعتقاد او ديگر ماورايى ندارد. | ||
پس اين دسته مؤ ثر در سعادت حيات دنياى خويش را غير خدا مى دانند (در حالى كه غير از او مؤ ثرى نيست ) و معتقدند كه مساعى دنيايى ايشان را به سعادتشان مى رساند، در حالى كه آن سعادت جز سرابى نيست ، و هيچ حقيقت ندارد، و ايشان همچنان سعى مى كنند و عمل انجام مى دهند تا آنچه از اعمال برايشان مقدر شده تمام شود، يعنى اجلشان فرا رسد، آن وقت است كه هيچ يك از اعمال خويش را نمى يابند و بر عكس به عيان مى يابند كه آنچه از اعمال خود اميد مى داش تند جز تصورى خيالى يا رويايى پريشان نبود. آن وقت است كه خدا حسابشان را مى دهد، و خدا سريع الحساب است . | پس اين دسته مؤ ثر در سعادت حيات دنياى خويش را غير خدا مى دانند (در حالى كه غير از او مؤ ثرى نيست ) و معتقدند كه مساعى دنيايى ايشان را به سعادتشان مى رساند، در حالى كه آن سعادت جز سرابى نيست ، و هيچ حقيقت ندارد، و ايشان همچنان سعى مى كنند و عمل انجام مى دهند تا آنچه از اعمال برايشان مقدر شده تمام شود، يعنى اجلشان فرا رسد، آن وقت است كه هيچ يك از اعمال خويش را نمى يابند و بر عكس به عيان مى يابند كه آنچه از اعمال خود اميد مى داش تند جز تصورى خيالى يا رويايى پريشان نبود. آن وقت است كه خدا حسابشان را مى دهد، و خدا سريع الحساب است . | ||
أَوْ كَظلُمَتٍ فى بحْرٍ | أَوْ كَظلُمَتٍ فى بحْرٍ لُّجِّىٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سحَابٌ... | ||
در اين آيه اعمال كفار را تشبيه ديگرى كرده تا معلوم شود كه آن اعمال ، حجابهايى متراكم و ظلمتهايى است بر روى دلهايشان كه نمى گذارد نور معرفت به دلها رخنه كند. و اين مساءله كه كفار در ظلمتها قرار دارند در قرآن كريم مكرر آمده ، مانند آيه «'''و الّذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات '''» و آيه «'''كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها'''» و آيه «'''كلاّ بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون كلاّ انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون '''» | در اين آيه اعمال كفار را تشبيه ديگرى كرده تا معلوم شود كه آن اعمال ، حجابهايى متراكم و ظلمتهايى است بر روى دلهايشان كه نمى گذارد نور معرفت به دلها رخنه كند. و اين مساءله كه كفار در ظلمتها قرار دارند در قرآن كريم مكرر آمده ، مانند آيه «'''و الّذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات '''» و آيه «'''كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها'''» و آيه «'''كلاّ بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون كلاّ انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون '''» | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۴ </center> | ||
خط ۳۱: | خط ۳۳: | ||
«'''و من لم يجعل اللّه له نورا فما له من نور'''» - در اين جمله نور را از ايشان اينگونه نفى كرده كه چطور مى توانند نور داشته باشند؟ و حال آنكه دهنده نور، خدا است كه نور هر چيزى است ، و اگر او براى چيزى نور قرار ندهد نور نخواهد داشت ، چون غير از خدا نور دهنده ديگرى نيست . | «'''و من لم يجعل اللّه له نورا فما له من نور'''» - در اين جمله نور را از ايشان اينگونه نفى كرده كه چطور مى توانند نور داشته باشند؟ و حال آنكه دهنده نور، خدا است كه نور هر چيزى است ، و اگر او براى چيزى نور قرار ندهد نور نخواهد داشت ، چون غير از خدا نور دهنده ديگرى نيست . | ||
استدلال بر اينكه خدا نور آسمانها و زمين است در آيه : «'''الم تر ان الله يسبح له من فىالسموات و الارض ...'''». | استدلال بر اينكه خدا نور آسمانها و زمين است در آيه : «'''الم تر ان الله يسبح له من فىالسموات و الارض ...'''». | ||
أَ لَمْ تَرَ | أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسبِّحُ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الطيرُ صفَّتٍ... | ||
بعد از آنكه خداى سبحان خود را نورى خواند كه آسمان و زمين از آن نور مى گيرند و | بعد از آنكه خداى سبحان خود را نورى خواند كه آسمان و زمين از آن نور مى گيرند و | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۵ </center> | ||
خط ۷۸: | خط ۸۰: | ||
از اينجا معلوم مى شود (و خدا داناتر است ) كه مراد از جمله «'''و الى الله المصير'''» مرجعيت خدا در امور است نه بازگشت در معاد، نظير آيه «'''الا الى اللّه تصير الامور'''» | از اينجا معلوم مى شود (و خدا داناتر است ) كه مراد از جمله «'''و الى الله المصير'''» مرجعيت خدا در امور است نه بازگشت در معاد، نظير آيه «'''الا الى اللّه تصير الامور'''» | ||
ذكر مواردى از خلقت و تدبير خداوند براى بيان اينكه مبداء و مرجع امور مشيت خداى سبحان است | ذكر مواردى از خلقت و تدبير خداوند براى بيان اينكه مبداء و مرجع امور مشيت خداى سبحان است | ||
أَ لَمْ تَرَ | أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى سحَاباً ثمَّ يُؤَلِّف بَيْنَهُ ثمَّ يجْعَلُهُ رُكاماً فَترَى الْوَدْقَ يخْرُجُ مِنْ خِلَلِهِ... | ||
كلمه «'''يزجى '''» مضارع از مصدر «'''ازجاء'''» است كه به معناى دفع كردن است . و كلمه «'''ركام '''» به معناى متراكم و انباشته بر روى هم است . و كلمه «'''ودق '''» به معناى باران ، و خلال جمع خلل است ، كه شكاف در ميان دو چيز را گويند. | كلمه «'''يزجى '''» مضارع از مصدر «'''ازجاء'''» است كه به معناى دفع كردن است . و كلمه «'''ركام '''» به معناى متراكم و انباشته بر روى هم است . و كلمه «'''ودق '''» به معناى باران ، و خلال جمع خلل است ، كه شكاف در ميان دو چيز را گويند. | ||
طاب در اين آيه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) است ، البته به عنوان يك شنونده . پس در حقيقت خطاب به هر شنونده اى است و معنايش اين است كه آيا تو و هر بيننده ديگر نمى بينيد كه خدا با بادها ابرهاى متفرق و از هم جدا را مى راند، و آنها را با هم جمع مى كند، و سپس روى هم انباشته مى سازد، پس مى بينى كه باران از خلال و شكاف آنها بيرون مى آيد و به زمين مى ريزد؟. | طاب در اين آيه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) است ، البته به عنوان يك شنونده . پس در حقيقت خطاب به هر شنونده اى است و معنايش اين است كه آيا تو و هر بيننده ديگر نمى بينيد كه خدا با بادها ابرهاى متفرق و از هم جدا را مى راند، و آنها را با هم جمع مى كند، و سپس روى هم انباشته مى سازد، پس مى بينى كه باران از خلال و شكاف آنها بيرون مى آيد و به زمين مى ريزد؟. | ||
خط ۸۵: | خط ۸۷: | ||
اين گفتار عطف است بر جمله «'''يزجى '''» و معناى آن اين است كه آيا نمى بينى كه خدا از آسمان تگرگ متراكم و انبوه نازل مى كند، به كوهها و به هر سرزمينى كه بخواهد مى فرستد، و زراعتها و بستانها را تباه مى كند، و چه بسا نفوس و حيوانات را هم هلاك مى نمايد و از هر كس بخواهد بر مى گرداند، و در نتيجه از شر آن ايمن مى شود، برف و تگرگى است كه روشنى برق آن نزديك است چشمها را كور سازد. | اين گفتار عطف است بر جمله «'''يزجى '''» و معناى آن اين است كه آيا نمى بينى كه خدا از آسمان تگرگ متراكم و انبوه نازل مى كند، به كوهها و به هر سرزمينى كه بخواهد مى فرستد، و زراعتها و بستانها را تباه مى كند، و چه بسا نفوس و حيوانات را هم هلاك مى نمايد و از هر كس بخواهد بر مى گرداند، و در نتيجه از شر آن ايمن مى شود، برف و تگرگى است كه روشنى برق آن نزديك است چشمها را كور سازد. | ||
و اين آيه - به طورى كه سياق مى رساند - در مقام تعليل مطلب گذشته است كه نور خدا را به مؤ منين اختصاص مى داد، و معنايش اين است كه مساءله مذكور منوط به مشيت خداى تعالى است ، همچنان كه مى بينى كه او وقتى بخواهد از آسمان بارانى مى فرستد كه در آن منافعى براى خود مردم و حيوانات و زراعتها و بستانهاى ايشان است و چون بخواهد تگرگى مى فرستد كه در هر سرزمينى كه بخواهد نازل مى كند، و از هر سرزمينى كه بخواهد شر آن را بر مى گرداند. | و اين آيه - به طورى كه سياق مى رساند - در مقام تعليل مطلب گذشته است كه نور خدا را به مؤ منين اختصاص مى داد، و معنايش اين است كه مساءله مذكور منوط به مشيت خداى تعالى است ، همچنان كه مى بينى كه او وقتى بخواهد از آسمان بارانى مى فرستد كه در آن منافعى براى خود مردم و حيوانات و زراعتها و بستانهاى ايشان است و چون بخواهد تگرگى مى فرستد كه در هر سرزمينى كه بخواهد نازل مى كند، و از هر سرزمينى كه بخواهد شر آن را بر مى گرداند. | ||
يُقَلِّب اللَّهُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ إِنَّ فى ذَلِك لَعِبرَةً لاُولى الاَبْصرِ | |||
اين آيه بيان ديگرى است براى برگشت امر به مشيت خداى تعالى و بس و معناى تقليب ليل و نهار جابجا كردن شب و روز است و معناى آيه روشن است . | اين آيه بيان ديگرى است براى برگشت امر به مشيت خداى تعالى و بس و معناى تقليب ليل و نهار جابجا كردن شب و روز است و معناى آيه روشن است . | ||
<span id='link131'><span> | <span id='link131'><span> | ||
==بيان ديگرى بر انحصار بازگشت امور به مشيت خداوند == | ==بيان ديگرى بر انحصار بازگشت امور به مشيت خداوند == | ||
وَ | وَ اللَّهُ خَلَقَ كلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنهُم مَّن يَمْشى عَلى بَطنِهِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشى عَلى رِجْلَينِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشى عَلى أَرْبَعٍ | ||
اين نيز بيان ديگرى است براى رجوع امر به مشيت خداى تعالى و بس ، چون او تمامى جانداران را از آبى خلق مى كند، و در عين حال وضع هر حيوانى با حيوان ديگر مختلف است ، بعضى ها با شكم راه مى روند، مانند مارها و كرمها، و بعضى ديگر با دو پا راه مى روند مانند آدميان و مرغان ، و بعضى ديگر با چهار پا راه مى روند، چون چهارپايان و درندگان ، و اگر به ذكر اين سه نوع اكتفاء فرموده براى اختصار بوده ، و غرض هم با ذكر همين ها تاءمين مى شده (و گرنه اختلاف از حد شمار بيرون است ) | اين نيز بيان ديگرى است براى رجوع امر به مشيت خداى تعالى و بس ، چون او تمامى جانداران را از آبى خلق مى كند، و در عين حال وضع هر حيوانى با حيوان ديگر مختلف است ، بعضى ها با شكم راه مى روند، مانند مارها و كرمها، و بعضى ديگر با دو پا راه مى روند مانند آدميان و مرغان ، و بعضى ديگر با چهار پا راه مى روند، چون چهارپايان و درندگان ، و اگر به ذكر اين سه نوع اكتفاء فرموده براى اختصار بوده ، و غرض هم با ذكر همين ها تاءمين مى شده (و گرنه اختلاف از حد شمار بيرون است ) | ||
و جمله «'''يخلق اللّه ما يشاء'''» تعليل همين اختلافى است كه در جانداران هست كه چرا با يك ماده اين همه اختلاف پديد آمد، مى فرمايد كه : امر اين اختلاف بسته به مشيت خدا است و بس ، او اختيار دارد و مى تواند فيض خود را عموميت دهد تا مانند نور عام و رحمت عام همه خلق از آن بهره مند شوند و مى تواند كه آن را به بعضى از خلايق خود اختصاص دهد، تا چون نور و رحمت خاص ، بعضى از افراد از آن بهره مند شوند. | و جمله «'''يخلق اللّه ما يشاء'''» تعليل همين اختلافى است كه در جانداران هست كه چرا با يك ماده اين همه اختلاف پديد آمد، مى فرمايد كه : امر اين اختلاف بسته به مشيت خدا است و بس ، او اختيار دارد و مى تواند فيض خود را عموميت دهد تا مانند نور عام و رحمت عام همه خلق از آن بهره مند شوند و مى تواند كه آن را به بعضى از خلايق خود اختصاص دهد، تا چون نور و رحمت خاص ، بعضى از افراد از آن بهره مند شوند. | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۷: | ||
پس حقيقت زيد عبارت است از چنين چيزى ، و اين هم از بديهيات است كه چيزى كه چنين حقيقتى دارد جز به واجب به هيچ چيز ديگرى توقف ندارد، و چون چنين است پس خداى تعالى علت تامه او است ، و علت تامه هم چيزى است كه توقفى بر غير خود و احتياجى به غير مشيت خود ندارد، و قدرت او تبارك و تعالى نسبت به وى مطلق است ، و مشروط و مقيد به چيزى نيست و اين همان حقيقتى است كه آيه شريفه «'''يخلق اللّه ما يشاء ان اللّه على كل شى ء قدير'''» به آن اشاره مى كند. | پس حقيقت زيد عبارت است از چنين چيزى ، و اين هم از بديهيات است كه چيزى كه چنين حقيقتى دارد جز به واجب به هيچ چيز ديگرى توقف ندارد، و چون چنين است پس خداى تعالى علت تامه او است ، و علت تامه هم چيزى است كه توقفى بر غير خود و احتياجى به غير مشيت خود ندارد، و قدرت او تبارك و تعالى نسبت به وى مطلق است ، و مشروط و مقيد به چيزى نيست و اين همان حقيقتى است كه آيه شريفه «'''يخلق اللّه ما يشاء ان اللّه على كل شى ء قدير'''» به آن اشاره مى كند. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۶}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش