فَلْيَتَنَافَس: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
*[[ریشه ل | ل]] (۳۸۴۲ بار) [[کلمه با ریشه:: ل| ]] | *[[ریشه ل | ل]] (۳۸۴۲ بار) [[کلمه با ریشه:: ل| ]] | ||
*[[ریشه نفس | نفس]] (۲۹۸ بار) [[کلمه با ریشه:: نفس| ]] | *[[ریشه نفس | نفس]] (۲۹۸ بار) [[کلمه با ریشه:: نفس| ]] | ||
=== قاموس قرآن === | |||
تنفس عبارت است از گسترش و توسعه يافتن. [تكوير:18-17]. قسم به شب كه درآيد و قسم به صبح كه گسترش يابد نفس بدين معنى بر وزن فرس است كه در قاموس آن را وسعت و گسترش گفته است. تنافس: به معنى مسابقه دو نفس در رسيدن به چيز مطلوب است بقول راغب آن مجاهده نفس است در رسيدن و شبيه شدن به فضلاء بى آنكه ضررى بديگرى برساند. [مطفّفين:26]. و در رسيدن به آن نعمت بهشتى مسابقه و رغبت كنند مسابقه كنندگان. نفس نفس (بروزن فلس) در اصل به معنى ذات است. طبرسى ذيل آيه [بقره:9]. فرموده: نفس سه معنى دارد يكى به معنى روح ديگرى به معنى تأكيد مثل «جائَنى زيدٌ نَفْسُهُ» سوم به معنى ذات و اصل همان است. در صحاح گفته: نفس به معنى روح است. «خَرِجَتْ نَفْسُهُ» يعنى روحش خارج شد ايضا نفس به معنى خون است «مالَيْسَ سائِلَةٌ لايُنْجَسُ الْماء اِذا ماتَ فيهِ» آنكه خون جهنده ندارد اگر در آبى بميرد آب نجس نمىشود تا مىگويد نفس به معنى عين وذات شىء است. ظاهرا خون را از آن نفس گفتهاند كه روح با آن از بدنش خارج مىشود. نفس در قرآن مجيد نفس در قرآن مجيد در چند معنى بكار رفته كه نقل مىشود: 1- روح. مثل [زمر:42]. چون براى روح مرگى نيست لذا بايد در «مَوْتَها» مضاف مقدر كرد و يا قائل به مجاز عقلى شد يعنى «حينَ مَوْتِ أَبْدانِها» ايضا در «وَالتَّى لَمْ تَمُتْ» بايد گفت: «وَالتَّى لَمْ تَمُتْبَدَنُها» يعنى: خدا ارواح را در حين موت از ابدان مىگيرد و روحى را كه بدنش نمرده در وقت خواب قبض مىكند، آنگاه روحى را كه درخواب گرفته نگاه مىدارد اگر مرگ را بر صاحب آن نوشته باشد و ديگرى را تا وقتى معين ببدن مىفرستد. در باره روح مجرد از نظر قرآن در «روح» شرحى نوشتهايم . 2- ذات و شخص. مثل [بقره:48]. بترسيد از روزيكه كسى از كسى كفايت نمىكند. 3- در آياتى نظير [يوسف:53]. [شمس:8-7]. مىشود منظور تمايلات نفسانى و خواهشهاى وجود انسان و غرائز او باشد كه بااختيارى كه داده شده مىتواند آنها را در مسير حق ياباطل قرار دهدلذا فرموده: [شمس:10-9]. ايضا در [قيامه:2]. كه ظاهرا وجدان و درك آدمى مراد است و نيز در آياتى نظير [نازعات:40]. همين معنى به نظر مىآيد ايضا [مائده:30]. 4- قلوب و باطن. در آياتى نظير [اعراف:205]. [احزاب:37]. [يوسف:77]. [طه:67]. [اسراء:25]. مراد از نفس و نفوس در اين آيات بايد قلوب و باطن انسانها باشد يعنى اين چيز در درون آدمى است در «قلب» آياتى در اين زمينه نقل كردهايم كه در بعضى از آيات به جاى نفوس قلوب ذكر شده نظير: [اسراء:25]. و [احزاب:51]. 5- [نساء:1]. نظير اين آيه است [انعام:98]. [اعراف:189]. [زمر:6]. كه فرموده «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمٌ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» به نظر مىآيد مراد از نفس در اين آيات بشر اولى است. | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۲۹
ریشه کلمه
قاموس قرآن
تنفس عبارت است از گسترش و توسعه يافتن. [تكوير:18-17]. قسم به شب كه درآيد و قسم به صبح كه گسترش يابد نفس بدين معنى بر وزن فرس است كه در قاموس آن را وسعت و گسترش گفته است. تنافس: به معنى مسابقه دو نفس در رسيدن به چيز مطلوب است بقول راغب آن مجاهده نفس است در رسيدن و شبيه شدن به فضلاء بى آنكه ضررى بديگرى برساند. [مطفّفين:26]. و در رسيدن به آن نعمت بهشتى مسابقه و رغبت كنند مسابقه كنندگان. نفس نفس (بروزن فلس) در اصل به معنى ذات است. طبرسى ذيل آيه [بقره:9]. فرموده: نفس سه معنى دارد يكى به معنى روح ديگرى به معنى تأكيد مثل «جائَنى زيدٌ نَفْسُهُ» سوم به معنى ذات و اصل همان است. در صحاح گفته: نفس به معنى روح است. «خَرِجَتْ نَفْسُهُ» يعنى روحش خارج شد ايضا نفس به معنى خون است «مالَيْسَ سائِلَةٌ لايُنْجَسُ الْماء اِذا ماتَ فيهِ» آنكه خون جهنده ندارد اگر در آبى بميرد آب نجس نمىشود تا مىگويد نفس به معنى عين وذات شىء است. ظاهرا خون را از آن نفس گفتهاند كه روح با آن از بدنش خارج مىشود. نفس در قرآن مجيد نفس در قرآن مجيد در چند معنى بكار رفته كه نقل مىشود: 1- روح. مثل [زمر:42]. چون براى روح مرگى نيست لذا بايد در «مَوْتَها» مضاف مقدر كرد و يا قائل به مجاز عقلى شد يعنى «حينَ مَوْتِ أَبْدانِها» ايضا در «وَالتَّى لَمْ تَمُتْ» بايد گفت: «وَالتَّى لَمْ تَمُتْبَدَنُها» يعنى: خدا ارواح را در حين موت از ابدان مىگيرد و روحى را كه بدنش نمرده در وقت خواب قبض مىكند، آنگاه روحى را كه درخواب گرفته نگاه مىدارد اگر مرگ را بر صاحب آن نوشته باشد و ديگرى را تا وقتى معين ببدن مىفرستد. در باره روح مجرد از نظر قرآن در «روح» شرحى نوشتهايم . 2- ذات و شخص. مثل [بقره:48]. بترسيد از روزيكه كسى از كسى كفايت نمىكند. 3- در آياتى نظير [يوسف:53]. [شمس:8-7]. مىشود منظور تمايلات نفسانى و خواهشهاى وجود انسان و غرائز او باشد كه بااختيارى كه داده شده مىتواند آنها را در مسير حق ياباطل قرار دهدلذا فرموده: [شمس:10-9]. ايضا در [قيامه:2]. كه ظاهرا وجدان و درك آدمى مراد است و نيز در آياتى نظير [نازعات:40]. همين معنى به نظر مىآيد ايضا [مائده:30]. 4- قلوب و باطن. در آياتى نظير [اعراف:205]. [احزاب:37]. [يوسف:77]. [طه:67]. [اسراء:25]. مراد از نفس و نفوس در اين آيات بايد قلوب و باطن انسانها باشد يعنى اين چيز در درون آدمى است در «قلب» آياتى در اين زمينه نقل كردهايم كه در بعضى از آيات به جاى نفوس قلوب ذكر شده نظير: [اسراء:25]. و [احزاب:51]. 5- [نساء:1]. نظير اين آيه است [انعام:98]. [اعراف:189]. [زمر:6]. كه فرموده «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمٌ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» به نظر مىآيد مراد از نفس در اين آيات بشر اولى است.