أَکْبَر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
=== ریشه کلمه ===
=== ریشه کلمه ===
*[[ریشه کبر | کبر]] (۱۶۱ بار) [[کلمه با ریشه:: کبر| ]]
*[[ریشه کبر | کبر]] (۱۶۱ بار) [[کلمه با ریشه:: کبر| ]]
=== قاموس قرآن ===
(بر وزن عنب و قفل) بزرگى قدر. چنانكه درقاموس و اقرب گفته. مثل [توبه:72]. [نحل:41]. و آن به اعتبار سن نيز گفته مى‏شود مثل [آل عمران:40]. كه مراد از آن بزرگى سن و پيرى است. راغب گفته: اصل صغير و كبير در اعيان است و به طور استعاره در معانى به كار روند. و آن به معنى سنگينى نيز آيد كه نوعى از بزرگى است مثل [شورى:13]. گران است بر مشركان آنچه آنها را بدان مى‏خوانيد. *** كبير: از اسماء حسنى است [حج:62]. ظاهراً آن به معنى عظيم القدر است چنانكه على به معنى بلند پايه است در مجمع آن را «اَلسَّيِّدُ الْمَلِكُ الْقادِرُ عَلى جَميعِ الْاَشْياءِ» گفته است. مراجعه به آيات نشان مى‏دهد كه آن نوعاً در ذيل آياتى آمده سخن در قدرت و احاطه خداوند است و على هذا سخن مجمع تأييد مى‏شود. كبير در غير خدا و در كبير معنوى و جسمى و ايضاً به معنى رئيس و رهبر به كار رفته است مثل [فاطر:32]. كه معنوى است [انبیاء:58]. كه مى‏شود گفت: بزرگى جثه مراد است و در آيه [طه:71]. مراد رهبر و رئيس مى‏باشد. كبرياء: عظمت و حكومت [يونس:78]. و باشد براى شما عظمت و حكمرانى در زمين؟ [جاثية:37]. مراد از آن در آیه ربوبيّت عامه و حكومت مطلقه است و لفظ عزيز و حكيم تا حدى آن را معنى مى‏كند. *** كبر: (به كسر اول) بزرگى ايضاً تكبر و خودبينى. مثل [نور:11]. بعضى «كبر» را در آيه به ضم كاف خوانده‏اند مراد از آن معظم شى‏ء است. ضمير «كبره» راجع به افك واقع در صدر آيه است گويند مراد از «وَالَّذى تَوَلَّى» عبداللَّه بن ابى است كه در اشاعه افك پافشارى مى‏كرد. يعنى: آنكه به معظم افك مباشرت كرده براى اوست عذابى بزرگ. [غافر:56]. نيست در سينه هايشان مگر تكبر و خود بزرگ بينى. تكّبر: نيز به همان معنى است و شايد تكلف در آن منظور باشد يعنى به زور خودش را كبير مى‏داند بدترين تكبر آن است كه در برابر امر خدا تكبر و از قبول آن امتناع كند [اعراف:13]. استكبار آن است كه اظهار بزرگى و تكبر كند با آنكه اهلش نيست [بقره:34]. و آيات قرآن همه در اين زمينه است.


[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۳۱ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۲۷

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

(بر وزن عنب و قفل) بزرگى قدر. چنانكه درقاموس و اقرب گفته. مثل [توبه:72]. [نحل:41]. و آن به اعتبار سن نيز گفته مى‏شود مثل [آل عمران:40]. كه مراد از آن بزرگى سن و پيرى است. راغب گفته: اصل صغير و كبير در اعيان است و به طور استعاره در معانى به كار روند. و آن به معنى سنگينى نيز آيد كه نوعى از بزرگى است مثل [شورى:13]. گران است بر مشركان آنچه آنها را بدان مى‏خوانيد. *** كبير: از اسماء حسنى است [حج:62]. ظاهراً آن به معنى عظيم القدر است چنانكه على به معنى بلند پايه است در مجمع آن را «اَلسَّيِّدُ الْمَلِكُ الْقادِرُ عَلى جَميعِ الْاَشْياءِ» گفته است. مراجعه به آيات نشان مى‏دهد كه آن نوعاً در ذيل آياتى آمده سخن در قدرت و احاطه خداوند است و على هذا سخن مجمع تأييد مى‏شود. كبير در غير خدا و در كبير معنوى و جسمى و ايضاً به معنى رئيس و رهبر به كار رفته است مثل [فاطر:32]. كه معنوى است [انبیاء:58]. كه مى‏شود گفت: بزرگى جثه مراد است و در آيه [طه:71]. مراد رهبر و رئيس مى‏باشد. كبرياء: عظمت و حكومت [يونس:78]. و باشد براى شما عظمت و حكمرانى در زمين؟ [جاثية:37]. مراد از آن در آیه ربوبيّت عامه و حكومت مطلقه است و لفظ عزيز و حكيم تا حدى آن را معنى مى‏كند. *** كبر: (به كسر اول) بزرگى ايضاً تكبر و خودبينى. مثل [نور:11]. بعضى «كبر» را در آيه به ضم كاف خوانده‏اند مراد از آن معظم شى‏ء است. ضمير «كبره» راجع به افك واقع در صدر آيه است گويند مراد از «وَالَّذى تَوَلَّى» عبداللَّه بن ابى است كه در اشاعه افك پافشارى مى‏كرد. يعنى: آنكه به معظم افك مباشرت كرده براى اوست عذابى بزرگ. [غافر:56]. نيست در سينه هايشان مگر تكبر و خود بزرگ بينى. تكّبر: نيز به همان معنى است و شايد تكلف در آن منظور باشد يعنى به زور خودش را كبير مى‏داند بدترين تكبر آن است كه در برابر امر خدا تكبر و از قبول آن امتناع كند [اعراف:13]. استكبار آن است كه اظهار بزرگى و تكبر كند با آنكه اهلش نيست [بقره:34]. و آيات قرآن همه در اين زمينه است.