کَف: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
=== ریشه کلمه ===
=== ریشه کلمه ===
*[[ریشه کفف‌ | کفف‌]] (۱۵ بار) [[کلمه با ریشه:: کفف‌| ]]
*[[ریشه کفف‌ | کفف‌]] (۱۵ بار) [[کلمه با ریشه:: کفف‌| ]]
=== قاموس قرآن ===
دست. بازداشتن. راغب مى‏گويد: كف به معنى دست است...«كَفَفْتُهُ» يعنى: از دست او زدم و نيز او را با دست خود منع كردم. و آن درعرف به معنى دفع است خواه با دست باشد يا نه، حتى به آنكه نابينا شده گويند: مكفوف، در مجمع آمده: كف در اصل به معنى منع است مكفوف به معنى ممنوع البصر مى‏باشد. [رعد:14]. خدايان دروغين به آنها جواب نمى‏دهند مگر مانند كسيكه دو دستش را به طرف آب باز كرده تا آب بدهان او برسد (و نخواهد رسيد) در اين آيه و آيه 42 كهف، كفّ به معنى دست است. [فتح:20]. خدا اين غنيمت فورى را به شما داد و كفار را از شما بازداشت [مائده:110]. يعنى بنى اسرائيل را از قتل تو باز داشتم. كافّة: مؤنث كافّ است و نيز مذكر آيد در اين صورت تاء براى مبالغه است مثل علامه و نسابه [بقره:208]. كافّة در آيه به معنى جمیع و همگی است که کفّ به معنی جمع نيز آمده «كَفَّ الشَّىْ‏ءَ جَمَعَهُ وَ ضَمَّهُ» يعنى اى اهل ايمان همگى به تسليم در آييد. * [توبه:36]. كافه در هردوحال است از فاعل. در مجمع فرموده بقول فراء الف و لام به «كاّفَة» داخل نمى‏شود كه آن مصادر غير متصرف است زيرا در موقع «مَعاً» و «جَميعاً» واقع مى‏شود و در لازم النكره بودن مثل اجمعين است و از زجاج نقل كرده كه تثنيه و جمع در آن نيست يعنى اى مسلمانان همگى و با هم با مشركان بجنگيد چنانكه آنها همگى و با هم با شما مى‏جنگند. *** * [سباء:28]. اگر تاء كاّفه براى مبالغه و خودش حال از مفعول «اَرْسَلْناكَ» باشد چنانكه راغب گفته معنى اين است: ما تو را نفرستاديم مگر مانع شونده مردم از گناه در حاليكه بشير و نذيرى. دو وصف «بشير و نذير» نيز مؤيد اين احتمال است يعنى با بشارت و انذارت مردم را از گناه و طغيان باز مى‏دارى. و اگر قيد«لِلنَاسِ» باشد آنوقت مفيد عموم رسالت حضرت رسول «صلى الله عليه وآله» است يعنى: ما تو را رسالت نداديم مگر بر عموم مردم مثل [انبیاء:107]. در مجمع ذيل عنوان «الاعراب» وجه اول را اختيار كرده و فرموده: به قولى در كلام تقدير و تأخير است و تقدير «اِلا لِلنَّاس ِ كاّفَةً» است ولى در «المعنى» و نيز زمخشرى آن را مصدر «اَرْسَلْناكَ» حال گرفته است يعنى ما تو را رسالت نداديم مگر رسالت جامعى براى مردم. در كشاف گفته: هر كه كافة را از «لِلنَّاسِ» حال بگيرد خطا كرده زيرا تقديم حال بر مجرور محال است مانند تقديم مجرور بر حرف جارّ. در تفسير برهان دو تا روايت هست كه آيه را دليل عموم رسالت آن حضرت گرفته و «كاّفَةً» را حال از «لِلنَّاسِ» دانسته. همچنين است روايات اهل سنت، در الميزان گفته: تقديم حال بر ذى الحال مجرور را نحاة بصره منع كرده و نحاة كوفه جايز مى‏دانند.


[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۳۱ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۳۵

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

دست. بازداشتن. راغب مى‏گويد: كف به معنى دست است...«كَفَفْتُهُ» يعنى: از دست او زدم و نيز او را با دست خود منع كردم. و آن درعرف به معنى دفع است خواه با دست باشد يا نه، حتى به آنكه نابينا شده گويند: مكفوف، در مجمع آمده: كف در اصل به معنى منع است مكفوف به معنى ممنوع البصر مى‏باشد. [رعد:14]. خدايان دروغين به آنها جواب نمى‏دهند مگر مانند كسيكه دو دستش را به طرف آب باز كرده تا آب بدهان او برسد (و نخواهد رسيد) در اين آيه و آيه 42 كهف، كفّ به معنى دست است. [فتح:20]. خدا اين غنيمت فورى را به شما داد و كفار را از شما بازداشت [مائده:110]. يعنى بنى اسرائيل را از قتل تو باز داشتم. كافّة: مؤنث كافّ است و نيز مذكر آيد در اين صورت تاء براى مبالغه است مثل علامه و نسابه [بقره:208]. كافّة در آيه به معنى جمیع و همگی است که کفّ به معنی جمع نيز آمده «كَفَّ الشَّىْ‏ءَ جَمَعَهُ وَ ضَمَّهُ» يعنى اى اهل ايمان همگى به تسليم در آييد. * [توبه:36]. كافه در هردوحال است از فاعل. در مجمع فرموده بقول فراء الف و لام به «كاّفَة» داخل نمى‏شود كه آن مصادر غير متصرف است زيرا در موقع «مَعاً» و «جَميعاً» واقع مى‏شود و در لازم النكره بودن مثل اجمعين است و از زجاج نقل كرده كه تثنيه و جمع در آن نيست يعنى اى مسلمانان همگى و با هم با مشركان بجنگيد چنانكه آنها همگى و با هم با شما مى‏جنگند. *** * [سباء:28]. اگر تاء كاّفه براى مبالغه و خودش حال از مفعول «اَرْسَلْناكَ» باشد چنانكه راغب گفته معنى اين است: ما تو را نفرستاديم مگر مانع شونده مردم از گناه در حاليكه بشير و نذيرى. دو وصف «بشير و نذير» نيز مؤيد اين احتمال است يعنى با بشارت و انذارت مردم را از گناه و طغيان باز مى‏دارى. و اگر قيد«لِلنَاسِ» باشد آنوقت مفيد عموم رسالت حضرت رسول «صلى الله عليه وآله» است يعنى: ما تو را رسالت نداديم مگر بر عموم مردم مثل [انبیاء:107]. در مجمع ذيل عنوان «الاعراب» وجه اول را اختيار كرده و فرموده: به قولى در كلام تقدير و تأخير است و تقدير «اِلا لِلنَّاس ِ كاّفَةً» است ولى در «المعنى» و نيز زمخشرى آن را مصدر «اَرْسَلْناكَ» حال گرفته است يعنى ما تو را رسالت نداديم مگر رسالت جامعى براى مردم. در كشاف گفته: هر كه كافة را از «لِلنَّاسِ» حال بگيرد خطا كرده زيرا تقديم حال بر مجرور محال است مانند تقديم مجرور بر حرف جارّ. در تفسير برهان دو تا روايت هست كه آيه را دليل عموم رسالت آن حضرت گرفته و «كاّفَةً» را حال از «لِلنَّاسِ» دانسته. همچنين است روايات اهل سنت، در الميزان گفته: تقديم حال بر ذى الحال مجرور را نحاة بصره منع كرده و نحاة كوفه جايز مى‏دانند.