روایت:الکافی جلد ۲ ش ۶۲۳: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۲ ش ۶۲۳ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۲ ش ۶۲۳ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۸
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن ابيه عن حماد بن عيسي عن ابراهيم بن عمر اليماني عن جابر عن ابي جعفر ع قال قال رسول الله ص :
الکافی جلد ۲ ش ۶۲۲ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۶۲۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۵۲۳
از امام باقر (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود كه: جبرئيل براى ما باز گفت كه خدا عز و جل فرشتهاى را به زمين فرو فرستاد و آن فرشته آمد و آغاز رفتن نمود تا گذرش بر درى افتاد كه مردى بر آن ايستاده و از صاحب خانه اجازه ورود مىخواست، آن فرشته به وى گفت: چه نيازى به صاحب اين خانه دارى؟ در پاسخ گفت: برادر دينى من است و در راه خدا تبارك و تعالى از او ديدن كنم، آن فرشته به وى گفت: تو تنها براى همين آمدى؟ در پاسخ گفت: جز براى اين كار نيامدم، به او گفت: من پيك خدايم به سوى تو و او به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: بهشت براى تو واجب است، آن فرشته گفت: خدا عز و جل مىفرمايد: هر مسلمانى از مسلمانى ديدن كند، او را ديدن نكرده پس مرا ديدن كرده و ثواب او بر من بهشت است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۲۵۵
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: جبرئيل عليه السّلام بمن خبر دارد كه خداى عز و جل فرشتهاى را بزمين فرستاد، فرشته راه ميرفت تا بدر خانهئى رسيد كه مردى از صاحب خانه اجازه ورود مىگرفت فرشته گفت: با صاحب اين خانه چه كار دارى؟ گفت او برادر مسلمان من است كه بخاطر خداى تبارك و تعالى ديدارش ميكنم فرشته گفت: جز بدين منظور نيامدهئى؟ گفت: جز بدين منظور نيامدهام. فرشته گفت: من فرستاده خدا بسوى تو هستم، او سلامت ميرساند و ميفرمايد: بهشت برايت واجب شد، سپس گفت: خداى عز و جل ميفرمايد: هر مسلمانى كه از مسلمانى ديدار كند، او را ديدار نكرده بلكه مرا ديدار كرده و بهشت بعنوان ثواب او بر عهده من است.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۴۴۵
على بن ابراهيم، از پدرش، از حمّاد بن عيسى، از ابراهيم بن عمر يمانى، از جابر، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: جبرئيل عليه السلام مرا خبر داد كه خداى عز و جل فرشتهاى را به سوى زمين فرو فرستاده؛ پس آن فرشته شروع كرد كه راه مىرفت، تا به در خانهاى رسيد كه مردى بر در آن خانه ايستاده بود و بر صاحبخانه رخصت مىطلبيد. فرشته به آن مرد گفت كه: حاجتت به صاحب اين خانه چيست؟ و چه باعث شده كه تو را به اينجا آورده است؟ گفت: مرا برادرى است مسلمان كه در راه خداى- تبارك و تعالى- به زيارتش آمدهام. فرشته به او گفت كه: حاجتى غير از اين ندارى؟ و غير از اين مطلب چيزى ديگر باعث آمدنت نشده؟ گفت كه: غير از اين مطلب چيزى مرا به اينجا نياورده است. فرشته گفت كه: من فرستاده خدايم به سوى تو، و آن جناب تو را سلام مىرساند و مىفرمايد كه: بهشت از برايت واجب شد. و فرشته گفت كه: خداى عز و جل مىفرمايد كه: هر مسلمانى كه مسلمانى را زيارت كند، در حقيقت او را زيارت نكرده؛ بلكه مرا زيارت كرده است، و ثوابش بر من بهشت است».