روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۳۶۴: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۲ ش ۱۳۶۴ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۳۶۴ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۹
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن بكر بن محمد عن الجعفري قال سمعت ابا الحسن ع يقول :
الکافی جلد ۲ ش ۱۳۶۳ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۳۶۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۳۷۷
از جعفرى، گويد: شنيدم أبو الحسن (ع) مىفرمود: چرا من مىنگرم كه تو نزد عبد الرحمن يعقوب هستى؟ در پاسخ گفت: راستش او خال من است. امام فرمود كه: او سخن ناهموارى مىزند، خدا را وصف مىكند (به صورت و اوصاف جسم) با اينكه خدا به وصف در نيايد يا با او بنشين و ترك ما كن، و يا با ما بنشين و ترك او كن! من گفتم: او هر چه خواهد بگويد چه مسئوليتى براى من دارد هر گاه من نگويم آنچه كه او مىگويد؟ أبو الحسن (ع) فرمود: آيا نمىترسى كه به او عذابى فرود آيد و به شما همه (كه در گرد او هستيد برسد) آيا ندانستى آن كسى را كه خود از اصحاب موسى (ع) بود و پدرش از ياران فرعون بود و چون سواران فرعون به موسى (ع) رسيدند، از آن حضرت به جا ماند تا پدر خود را پند دهد و او را به موسى برساند، و پدرش به همراه او ستيزهكنان گذشتند تا به كنارى از دريا رسيدند و هر دو غرق شدند و خبر او به موسى (ع) رسيد و فرمود: او در رحمت خدا است ولى چون بلا نازل شود از آن كسى كه نزديك گنهكار است دفاعى نمىشود.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۸۲
جعفرى گويد: شنيدم حضرت ابو الحسن عليه السلام بمن فرمود: چرا مينگرم كه تو نزد عبد الرحمن بن يعقوب هستى، (جعفرى) عرضكرد: او دائى من است؟ حضرت فرمود: او در باره خدا سخن ناهموارى گويد؟ خدا را (بصورت اجسام و اوصاف آن) وصف كند؟ پس يا با او همنشين شو و ما را واگذارد يا با ما بنشين و او را ترك كن عرضكردم: او هر چه ميخواهد بگويد بمن چه زيانى دارد وقتى كه من نگويم آنچه را كه او گويد؟ ابو الحسن عليه السلام فرمود: آيا نمى ترسى از اينكه باو عذابى نازل گردد و هر دوى شما را فرا گيرد؟ آيا ندانى (داستان) آن كس را كه خود از ياران موسى عليه السلام بود و پدرش از ياران فرعون، پس هنگامى كه لشكر فرعون (در كنار دريا) بموسى (و يارانش) رسيد، (آن پسر) از موسى جدا شد كه پدرش را پند دهد و بموسى (و يارانش) ملحق سازد، و پدرش براه خود (در لشكر فرعون) ميرفت و اين جوان با او (در باره مذهبش) ستيزه ميكرد، تا اينكه هر دو بكنارى از دريا رسيدند و (همين كه لشكر فرعون غرق شدند) آن دو نيز با هم غرق شدند، خبر بموسى عليه السلام رسيد، فرمود: او در رحمت خدا است ولى چون عذاب نازل گردد از آنكه نزديك گنهكار است دفاعى نشود.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۱۰۵
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از احمد بن محمد، از بكر بن محمد، از جعفرى كه گفت: شنيدم از امام موسىكاظم عليه السلام كه فرمود: «مرا چه مىشود كه تو را در نزد عبد الرحمان بن يعقوب ديدم؟» راوى عرض كرد كه: او خالوى [/ دايى] من است. حضرت فرمود كه: «او در باب خداى عز و جل گفتار بزرگى مىگويد، و آن، اين است كه خدا را وصف مىنمايد، و حال آنكه آن جناب به وصف در نمىآيد، و كسى نمىتواند كه او را به كنه حقيقت وصف نمايد؛ پس يا با او مىنشينى و ما را وا مىگذارى»، و يا با ما مىنشينى و او را وا مىگذارى. عرض كردم كه: او آنچه خواهد، بگويد، چه چيز از آن بر من است، چون به آنچه مىگويد، قائل نباشم و به آن اعتقاد نكنم؛ پس امام موسى عليه السلام فرمود كه: «آيا نمىترسى كه عذاب و عقوبتى بر او فرود آيد، پس به شما همه برسد؟ آيا ندانستهاى قصّه آن كسى را كه از اصحاب موسى عليه السلام بود، و پدرش از اصحاب فرعون بود؟ پس در هنگامى كه لشكر فرعون به موسى رسيدند، از ايشان تخلّف ورزيد و در دنبال ماند كه پدرش را موعظه كند، تا آنكه او را به موسى ملحق گرداند. بعد از آن، پدرش درگذشت، و او با پدرش پيوسته با يكديگر جنگ مىكردند و بر همديگر خشم مىگرفتند، تا آنكه به موضعى از كنار درياى نيل رسيدند. پس هر دو باهم غرق شدند. و چون آن خبر به موسى عليه السلام رسيد، فرمود كه: آن پسر در رحمت خداى عز و جل است، وليكن عذاب و عقوبت چون فرود آيد، چيزى كه آن را دفع كند از كسى كه با گنهكار نزديكى نموده، نباشد، و لامحاله به او نيز برسد».