الصافات ١٠٦: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link137 | آيات ۷۱ - ۱۱۳ سوره صافات]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link137 | آيات ۷۱ - ۱۱۳ سوره صافات]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link138 | بيان آيات مربوط به منزلت نوح عليه السلام و اجابت دعاى او]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link138 | بيان آيات مربوط به منزلت نوح عليه السلام و اجابت دعاى او]] | ||
خط ۴۳: | خط ۴۴: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link152 | چند روايت درباره داستان ذبح اسمعيل و اينكه ذبيحاسمعيل بوده نه اسحق]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link152 | چند روايت درباره داستان ذبح اسمعيل و اينكه ذبيحاسمعيل بوده نه اسحق]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۸#link50 | آيه و ترجمه]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۸#link50 | آيه و ترجمه]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۸#link51 | تفسير:]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۸#link51 | تفسير:]] | ||
خط ۵۳: | خط ۵۶: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۸#link57 | ۵ - فلسفه تكبيرات در منى]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۸#link57 | ۵ - فلسفه تكبيرات در منى]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۸#link58 | ۶ - حج يك عبادت مهم انسان ساز]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۸#link58 | ۶ - حج يك عبادت مهم انسان ساز]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ «106» | |||
همانا اين همان آزمايش آشكار بود. | |||
===نکته ها=== | |||
«تَلَّهُ» يعنى او را بر خاك خواباند. «جبين» به معناى يك طرف صورت و پيشانى است. | |||
پس از آنكه پدر و پسر، (ابراهيم و اسماعيل) هر دو آمادگى خود را براى انجام فرمان الهى اعلام كردند و ابراهيم فرزندش را به صورت خواباند، ندا آمد كه ما سربريدن اسماعيل را نمىخواستيم، ولى بريدن تو را از فرزند در راه خدا مىخواستيم كه نشان دادى. | |||
اهميّت انگيزه و نيّت | |||
در فرهنگ قرآن ومكتب اهلبيت عليهم السلام به انگيزه ونيّت عمل بهاى اصلى داده شده است. تا آنجا كه نيّت مؤمن براى انجام كار خير با ارزشتر از عمل او شمرده شده است. «نية المؤمن خير من عمله» «1» از بسيارى كارهاى انجام نشده، به خاطر انگيزههاى مثبت ستايش شده و | |||
---- | |||
«1». كافى، ج 2، ص 84. | |||
جلد 8 - صفحه 51 | |||
از بسيارى كارهاى انجام گرفته، به خاطر انگيزههاى منفى انتقاد شده است. | |||
اكنون چند نمونه از كارهايى كه انجام نگرفته امّا مورد ستايش و پاداش واقع شده است را ذكر مىكنيم: | |||
* از اقدام حضرت ابراهيم براى قربانى كردن فرزند. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» | |||
* اويس قرنى براى ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه رفت و با آن كه به ديدار حضرت موفق نشد امّا زيارتش قبول شد، در مقابل، افرادى در كنار حضرت بودند و او را آزار مىدادند. | |||
* گروهى از ياران پيامبر وسيلهى رفتن به جبهه نداشتند لذا ناراحت وگريان بودند. «1» | |||
* افرادى كه خدا بدىهاى آنان را به خوبى تبديل مىكند. «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» «2» | |||
* كسانى كه چون با محبّت اهل بيت عليهم السلام از دنيا رفتند پاداش شهيد دريافت مىكنند. «من مات على حب آل محمد مات شهيدا» «3» | |||
* گروهى كه پاداش چند برابر به آنان عطا مىشود. «أَضْعافاً مُضاعَفَةً» | |||
امّا كارهاى نيكى كه مورد انتقاد واقع شده است: | |||
* كارهايى كه با نيّت فاسد و همراه با ريا و عجب باشد. الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ ... فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ «4» | |||
* كارى خيرى كه در كنارش يك عمل فاسد انجام گرفته، مانند صدقهاى كه در كنارش منّت باشد. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» «5» | |||
* كارهاى كسانى كه قرآن در مورد آنان مىفرمايد: آنان خيال مىكنند ارزشى دارند و كارشان خوب است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» «6» | |||
===پیام ها=== | |||
1- كارى مورد ستايش است كه همراه با تسليم و رضايت باشد. «أَسْلَما وَ تَلَّهُ» | |||
2- در رسيدن به كمالات معنوى، يك نوجوان هم مىتواند خود را به مرز اولياى | |||
---- | |||
«1». توبه، 92. | |||
«2». فرقان، 70. | |||
«3». بحار، ج 23، ص 233. | |||
«4». ماعون، 4. | |||
«5». بقره، 264. | |||
«6». كهف، 104. | |||
جلد 8 - صفحه 52 | |||
پير برساند. «أَسْلَما» | |||
3- نشانهى تسليم بودن واقعى عمل فورى است. فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ ... | |||
4- صبر بر طاعت، انسان را تسليم فرمان خدا مىسازد. مِنَ الصَّابِرِينَ ... أَسْلَما وَ تَلَّهُ | |||
5- دستورات الهى گاهى براى آزمايش است. (ما مىخواستيم تو دل بكنى نه آن كه خون اسماعيل ريخته شود). «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» | |||
6- مهمتر از عمل، تصميم بر عمل و تسليم بودن است. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» | |||
7- الطاف الهى، قانونمند است نه گزافه و بىحساب. «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (هر كس مثل ابراهيم و اسماعيل تسليم خدا باشد، پاداشها و الطاف الهى را دريافت خواهد كرد). | |||
8- دست كشيدن از فرزند، از سختترين آزمايشهاى الهى است. (درجه ايمان و اخلاص ابراهيم و اسماعيل در اين امتحان، روشن شد.) «الْبَلاءُ الْمُبِينُ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (106) | |||
إِنَّ هذا: بدرستى كه اين ابتلا و امتحان ابراهيم عليه السلام، لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ: هر آينه آزمايش و امتحان است هويدا كه به آن مخلص و محب ثابت قدم از غير ممتاز شود، يا بلاء به معنى نعمت (از باب تسميه شيء باسم ما يؤل | |||
---- | |||
«1» منهج الصادقين، ج 8، ص 5- 6. | |||
جلد 11 - صفحه 145 | |||
اليه) يعنى آن امتحان و ابتلاى ابراهيم نعمت الهى بود، زيرا منتهى به روح و فرح و مسرت شد. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (101) فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (102) فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (103) وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (105) | |||
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (106) وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (107) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (108) سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ (109) كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (110) | |||
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (111) وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (112) وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (113) | |||
ترجمه | |||
پس مژده داديم او را به پسرى بردبار | |||
پس چون رسيد با او بحدّ كار كردن گفت اى پسرك من همانا من مىبينم در خواب كه سر ميبرم تو را پس بنگر كه چه رأى ميدهى گفت اى پدر من بكن آنچه را كه مأمور ميشوى زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا از شكيبايان | |||
پس چون تسليم شدند و خوابانيد او را بر كنار پيشانى | |||
ندا كرديم او را كه اى ابراهيم | |||
بتحقيق عمل نمودى بخواب خود همانا ما اين چنين جزا ميدهيم نيكوكاران را | |||
همانا اين هر آينه امتحانى آشكار است | |||
و فدا داديم براى او قربانى بزرگى را | |||
و باقى گذارديم براى او در آيندگان | |||
ذكر خير سلام بر ابراهيم را | |||
اينچنين پاداش ميدهيم نيكوكاران را | |||
همانا او است از بندگان ما كه گروندگانند | |||
و مژده داديم او را به اسحق با آنكه پيمبرى باشد از شايستگان | |||
و بركت داديم بر او و بر اسحق و از فرزندان آن دو است نيكوكار و ستم كنندهاى بر خود آشكار | |||
تفسير | |||
بشارت متفرّع بر آيات سابقه و اجابت دعاى حضرت ابراهيم است كه ذكر شد و گفته شده خداوند توصيف نفرموده است هيچ پيغمبرى را بحلم براى كمى وجود آن جز ابراهيم و پسر او عليهما السلام را پس چون حضرت اسمعيل متولّد و بزرگ شد و رسيد بحدّيكه ميتوانست با پدر خود شركت نمايد در كارها كه از آن جمله سعى بين صفا و مروه است كه در بعضى روايات ذكر شده حضرت ابراهيم باو فرمود اى پسر عزيز من همانا من در خواب مىبينم كه ترا قربانى مينمايم | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 441 | |||
پس تأمل نما ببين در اينموضوع رأى تو چيست و ظاهرا مقصود حضرت ابراهيم آزمايش فرزند بود كه آيا در بلا صابر و در اطاعت امر خدا تا چه اندازه حاضر است و آنكه آماده شود براى بلا و سهل شود بر او تحمّل عنا و نائل گردد بثواب انقياد و سالك گردد در سبيل رشاد و حضرت اسمعيل عرضه داشت اى پدر مهربان بجا آور آنچه را مأمور ميشوى بآن از جانب خداوند در باره من و نگفت آنچه مأمور شدى چون گفتهاند حضرت ابراهيم مكرّر خواب ديد تا يقين نمود كه آن امر الهى است و وعده نمود بپدر خود كه صبر نمايد بر ذبح او اگر بخواهد خدا و چون پدر و پسر هر دو تسليم امر الهى شدند چنانچه در مجمع از امير المؤمنين و امام صادق عليهما السلام نقل نموده كه فلمّا سلّما قرائت فرمودهاند يا در مقام انقياد برآمدند بقرائت مشهوره و حضرت ابراهيم فرزند خود را بيك طرف صورت بروى زمين انداخت و از طرف خداوند ندا رسيد كه اى ابراهيم دست از اسمعيل بدار كه بمقتضاى خواب خود عمل نمودى و بوظيفه خويش بقدر امكان رفتار كردى خدا ميداند آن پدر و پسر چقدر خوشحال شدند كه نميشود بيان نمود و اين جواب لمّا است كه در كلام الهى حذف شده است چون هم از امتحان بخوبى بيرون آمدند هم نام نيكشان در عالم منتشر شد و هم از بلا نجات يافتند و هم بأجر و ثواب بىپايان رسيدند و هم خداوند آن دو را موفّق بامرى فرمود كه براى احدى در دنيا ميسّر نشد و بعضى احتمال دادهاند كه واو در و ناديناه زائده باشد و بنابراين جواب لمّا مذكور است و در هر حال خداوند فرموده ما نيكوكاران را اينطور جزاى خوب ميدهيم در دنيا چه رسد بآخرت اين ابتلا و امتحان آشكارى بود كه كمال اخلاص و اطاعت آن دو را هويدا نمود يا بليّه بزرگى بود كه سختى و ناگوارى آن واضح و آشكار بود براى هر كس و فدا داديم اسمعيل را بقربانى بزرگ قدرى كه سالها بود در بهشت خداوند آنرا بيد قدرت خود خلق فرموده بود و بزرگ جثّه و چاق بود و قربان شخص بزرگى شد كه حضرت اسمعيل بود و از نسل او بزرگترين اشخاص عالم كه خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله بود بوجود آمد پس از هر جهت بزرگ و با بركت بود يا فدا فرستاديم براى او گوسفندى را از بهشت ببركت قربانى بزرگ در راه خدا كه حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام باشد و از نسل او بوجود آيد | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 442 | |||
چنانچه از بعضى از اخبار استفاده ميشود و سابقا اشاره بآن شده است و بنابراين مفعول دوم فديناه چون فضله بوده حذف شده و باء در بذبح براى سببيّت است نه تعديه چون فدا بدو مفعول بدون واسطه متعدّى ميگردد و اگر براى تعديه باشد لازم ميآيد مقام حضرت اسمعيل بالاتر باشد كه حضرت سيّد الشهداء فداى او شده و بمعناى اوّل باء براى تعديه و ذبح مفعول دوم فديناه است و آيات اربعه بعد در ضمن آيات سابقه بيان شده است و بعد از پنج سال از اين بشارت بروايت عياشى ره از امام صادق عليه السّلام خداوند حضرت ابراهيم را بشارت داد بفرزند ديگرى از ساره كه دختر خاله او و پيغمبرزاده و از هر جهت كامل و تمام عيار بود و آن حضرت اسحق عليه السّلام جدّ انبياء بنى اسرائيل بود و خداوند بواسطه بركتى كه بنسل او داد بركت داد بحضرت ابراهيم و نيز براى وجود خاتم انبياء از حضرت اسمعيل بركت داد باو پس در عالم هر چه بوده و هست و خواهد بود از بركت وجود او است كه يكى از آنها خانه كعبه و تمام اعمال حجّ و عمره است كه از آثار باقيه حضرت ابراهيم و اسمعيل و هاجر و آنخانواده عظيم الشأن است و ساير بركات دينى و دنيوى ايشان بقدرى است كه نميتوان احصا نمود و حضرت اسحق بمقام نبوّت رسيد نه براى آنكه فرزند حضرت ابراهيم از ساره خاتون بود بلكه براى آنكه داراى صلاح و تقوى و پرهيزكارى بود ولى ذريّه او و حضرت ابراهيم بعضى نيكوكار بودند مانند انبياء و اوصياء و اولياء ايشان و بعضى ستمكار آشكار مانند يهود زمان حضرت موسى تا اين زمان كه بسا شده از افراد صالح اولاد ناخلف بوجود مىآيد و بهيچ وجه عيب و نقصى براى پدر بآن نميشود اثبات نمود چنانچه براى فرزند ناخلف هم صلاحيّت پدر فخرى نيست و ظاهر اين آيات شريفه كه اولا در آن بشارت بغلام حليم ذكر شده با آنكه حضرت اسمعيل در بين انبياء معروف باين صفت بوده و خدا قصّه ذبح را بعد از اين بشارت و قبل از بشارت بوجود حضرت اسحق ذكر فرموده و ترتيب آيات حجّت است چنانچه در ذيل سوره فاتحة الكتاب ذكر شد آنستكه ذبيح حضرت اسمعيل بوده و در روايات بسيارى از ائمه اطهار بآن تصريح شده و آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود من پسر دو ذبيحم يعنى اسمعيل و عبد اللّه و اينكه خداوند بشارت داد باسحاق و يعقوب مقارن با هم آنجا كه فرمود فبشّرناه باسحاق و من وراء اسحق يعقوب و آنمناسب با | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 443 | |||
امر خدا بذبح اسحق قبل از بلوغ نيست مؤيّد ذبح اسمعيل است و بنابراين اگر از بعضى از روايات استفاده شود كه ذبيح اسحق بوده چنانچه يهود و بعضى از اهل سنت قائلند موردى براى قبول ندارد چون مخالف با ظاهر كتاب و موافق با عامّه است و چنين حديثى را ائمه عليهم السلام دستور فرمودهاند كه قبول ننمائيد و بنابراين احتياج بجمع پيدا نميشود تا متوسّل بتوجيهى شويم كه وجيه نباشد چنانچه بعضى شدهاند و روايت شده است كه در شب ترويه حضرت ابراهيم خواب ديد و مطمئن نشد و متفكّر بود باين جهت آنروز را ترويه ناميدند و در شب عرفه باز خواب ديد و مطمئن شد باين جهت آنروز را عرفه خواندهاند و شب سوّم هم خواب ديد پس مصمّم باطاعت شد و حضرت اسمعيل را كه سيزده ساله بود و با مادرش هاجر از شام بقصد حجّ در مكّه آورده بود با خود بمنى آورد و نزد جمره وسطى خوابانيد و كارد بگلويش گذارد و سرش را بآسمان بلند نمود پس جبرئيل دم كارد را برگرداند حضرت نظر كرد ديد كارد برگشته آنرا برگرداند باز جبرئيل برگرداند و اينعمل مكرّر شد از آن دو تا از طرف مسجد خيف ندا رسيد اى ابراهيم عمل بخوابت كردى و جبرئيل اسمعيل را از زير دست ابراهيم عليه السّلام كشيد و قوچ بهشتى را كه خاكسترى رنگ و چاق بود زير كارد او گذارد و حضرت آنرا ذبح فرمود و گوشتش را بفقراء قسمت نمود و خداوند بهمان جهت كه عبد اللّه پدر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را از كشته شدن نجات داد حضرت اسمعيل را معاف فرمود و آن اين بود كه بايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و ائمه اطهار از صلب آندو بوجود آيند پس ببركت وجود ايشان آن دو از ذبح نجات يافتند و مردم بكشتن اولادشان مأمور نگشتند و گر نه بايستى در هر عيد قربانى بقتل فرزندشان بخدا تقرّب جويند و تا روز قيامت هر قربانىء كه در عيد قربان شود فداى حضرت اسمعيل است و قصّه نجات يافتن حضرت عبد اللّه از ذبح مفصّل و از وظيفه مفسّر خارج است. | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 444 | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
إِنَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبِينُ (106) | |||
بدرستي که اينکه قصد ذبح اسمعيل هر آينه يك امتحان آشكارا بود. | |||
حضرت ابراهيم سه امتحان داد (يكي) موقعي که او را در آتش انداختند که شرحش گذشت (ديگر) آوردن فرزندي که در سن پيري باو داده شد با مادرش در يك بيابان بي آب و علف گذاردن و رفتن که بيان شد (سيم) امتحان ذبح جايي که خداوند مثل ابراهيم را که پس از پيغمبر خاتم افضل تمام انبياء و مرسلين بود اينکه نحوه امتحان ميفرمايد ما توقع داريم امتحان نشويم البته و صد البته امتحان ميشويم چنانچه ديگران را هم امتحان فرمود که ميفرمايد بِسمِ- اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ الم أَ حَسِبَ النّاسُ أَن يُترَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبلِهِم فَلَيَعلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعلَمَنَّ الكاذِبِينَ عنكبوت آيه 1 و 2 مخصوصا در اينکه دوره حاضره که آزاديست مسجد و سينما مجالس وعظ و قرائت و دعاء و ذكر مصائب و مجالس ساز و آواز و رقص و قمار حجاب محجبات و كشف مكشفات كسب حلال و كسب حرام عبادت و معصيت تا كي از امتحان خوب درآيد يابد و اينکه امتحانات مخصوصا مسئله غني و فقر صحت و مرض قهر و غلبه و ضعف و مغلوبية ظلم كردن و كشيدن و غير اينها خوش بود گر محك تجربه آيد بميان تا سيهروي شود هر که درو غش باشد و اينکه امتحانات نه براي اينست که چيزي العياذ باللّه بر خداوند مستور است بلكه براي اينكه بر خود انسان و بر ديگران كشف شود و امتحانات خداوند بسيار است و مختلف است يكي را بغني و يكي را بفقر يكي بعزت يكي بذلت يكي بصحت يكي بمرض يكي برياست يكي بتبعيت يكي باطاعت يكي بمعصيت يكي بنعمت يكي ببلاء و چه بسا بيك امتحان صد نفر بيش و كم امتحان ميشوند. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 106)- سپس میافزاید: «این مسلما همان امتحان آشکار است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ). | |||
ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندی برومند و لایق، برای پدری که یک عمر در انتظار چنین فرزندی بوده، کار ساده و آسانی نیست. | |||
و از آن عجیبتر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار به استقبال ذبح شتافت. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۹
ترجمه
الصافات ١٠٥ | آیه ١٠٦ | الصافات ١٠٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْبَلآءُ»: امتحان. آزمون. «الْمُبِینُ»: روشن و آشکار. روشنگر و بیانگر.
تفسیر
- آيات ۷۱ - ۱۱۳ سوره صافات
- بيان آيات مربوط به منزلت نوح عليه السلام و اجابت دعاى او
- نكته اى درباره اينكه فرمود: سلام على نوح فى العالمين
- بيان آيات مربوط به ابراهيم عليه السلام و دعوت آن جناب
- مراد از قلب سليم داشتن ابراهيم عليه السلام عدم تعلق او به غير خدا است
- وجه اينكه ابراهيم عليه السلام به ستارگان نظر افكند و سپس از بيمارى خود خبر دادفنظر نظرة فى النجوم فقال انى سقيم
- سخنان ابراهيم عليه السلام با بت ها!
- و احتجاج او با بت پرستان
- معنى و وجه اينكه فرمود خدا اعمال شما را خلق كرده والله خلقكم و ما تعملون
- فصلى ديگر از داستان ابراهيم ع
- مراد ابراهيم عليه السلام از اينكه فرمود: انى ذاهب الى ربى سيهدين
- گفتگوى ابراهيم و اسمعيل عليهماالسلام درباره رؤ ياى ذبح و...
- ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام سربلند از آزمايش بزرگ الهى و...
- رواياتى درباره مراد از قلب سليم و اينكه ابراهيم عليه السلام فرمود: انى سقيم
- حديثى از امام رضاع كه مى فرمايد خدا را دو اراده و مشيت است .
- چند روايت درباره داستان ذبح اسمعيل و اينكه ذبيحاسمعيل بوده نه اسحق
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ «106»
همانا اين همان آزمايش آشكار بود.
نکته ها
«تَلَّهُ» يعنى او را بر خاك خواباند. «جبين» به معناى يك طرف صورت و پيشانى است.
پس از آنكه پدر و پسر، (ابراهيم و اسماعيل) هر دو آمادگى خود را براى انجام فرمان الهى اعلام كردند و ابراهيم فرزندش را به صورت خواباند، ندا آمد كه ما سربريدن اسماعيل را نمىخواستيم، ولى بريدن تو را از فرزند در راه خدا مىخواستيم كه نشان دادى.
اهميّت انگيزه و نيّت
در فرهنگ قرآن ومكتب اهلبيت عليهم السلام به انگيزه ونيّت عمل بهاى اصلى داده شده است. تا آنجا كه نيّت مؤمن براى انجام كار خير با ارزشتر از عمل او شمرده شده است. «نية المؤمن خير من عمله» «1» از بسيارى كارهاى انجام نشده، به خاطر انگيزههاى مثبت ستايش شده و
«1». كافى، ج 2، ص 84.
جلد 8 - صفحه 51
از بسيارى كارهاى انجام گرفته، به خاطر انگيزههاى منفى انتقاد شده است.
اكنون چند نمونه از كارهايى كه انجام نگرفته امّا مورد ستايش و پاداش واقع شده است را ذكر مىكنيم:
- از اقدام حضرت ابراهيم براى قربانى كردن فرزند. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»
- اويس قرنى براى ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه رفت و با آن كه به ديدار حضرت موفق نشد امّا زيارتش قبول شد، در مقابل، افرادى در كنار حضرت بودند و او را آزار مىدادند.
- گروهى از ياران پيامبر وسيلهى رفتن به جبهه نداشتند لذا ناراحت وگريان بودند. «1»
- افرادى كه خدا بدىهاى آنان را به خوبى تبديل مىكند. «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» «2»
- كسانى كه چون با محبّت اهل بيت عليهم السلام از دنيا رفتند پاداش شهيد دريافت مىكنند. «من مات على حب آل محمد مات شهيدا» «3»
- گروهى كه پاداش چند برابر به آنان عطا مىشود. «أَضْعافاً مُضاعَفَةً»
امّا كارهاى نيكى كه مورد انتقاد واقع شده است:
- كارهايى كه با نيّت فاسد و همراه با ريا و عجب باشد. الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ ... فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ «4»
- كارى خيرى كه در كنارش يك عمل فاسد انجام گرفته، مانند صدقهاى كه در كنارش منّت باشد. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» «5»
- كارهاى كسانى كه قرآن در مورد آنان مىفرمايد: آنان خيال مىكنند ارزشى دارند و كارشان خوب است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» «6»
پیام ها
1- كارى مورد ستايش است كه همراه با تسليم و رضايت باشد. «أَسْلَما وَ تَلَّهُ»
2- در رسيدن به كمالات معنوى، يك نوجوان هم مىتواند خود را به مرز اولياى
«1». توبه، 92.
«2». فرقان، 70.
«3». بحار، ج 23، ص 233.
«4». ماعون، 4.
«5». بقره، 264.
«6». كهف، 104.
جلد 8 - صفحه 52
پير برساند. «أَسْلَما»
3- نشانهى تسليم بودن واقعى عمل فورى است. فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ ...
4- صبر بر طاعت، انسان را تسليم فرمان خدا مىسازد. مِنَ الصَّابِرِينَ ... أَسْلَما وَ تَلَّهُ
5- دستورات الهى گاهى براى آزمايش است. (ما مىخواستيم تو دل بكنى نه آن كه خون اسماعيل ريخته شود). «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»
6- مهمتر از عمل، تصميم بر عمل و تسليم بودن است. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»
7- الطاف الهى، قانونمند است نه گزافه و بىحساب. «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (هر كس مثل ابراهيم و اسماعيل تسليم خدا باشد، پاداشها و الطاف الهى را دريافت خواهد كرد).
8- دست كشيدن از فرزند، از سختترين آزمايشهاى الهى است. (درجه ايمان و اخلاص ابراهيم و اسماعيل در اين امتحان، روشن شد.) «الْبَلاءُ الْمُبِينُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (106)
إِنَّ هذا: بدرستى كه اين ابتلا و امتحان ابراهيم عليه السلام، لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ: هر آينه آزمايش و امتحان است هويدا كه به آن مخلص و محب ثابت قدم از غير ممتاز شود، يا بلاء به معنى نعمت (از باب تسميه شيء باسم ما يؤل
«1» منهج الصادقين، ج 8، ص 5- 6.
جلد 11 - صفحه 145
اليه) يعنى آن امتحان و ابتلاى ابراهيم نعمت الهى بود، زيرا منتهى به روح و فرح و مسرت شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (101) فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (102) فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (103) وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (105)
إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (106) وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (107) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (108) سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ (109) كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (110)
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (111) وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (112) وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (113)
ترجمه
پس مژده داديم او را به پسرى بردبار
پس چون رسيد با او بحدّ كار كردن گفت اى پسرك من همانا من مىبينم در خواب كه سر ميبرم تو را پس بنگر كه چه رأى ميدهى گفت اى پدر من بكن آنچه را كه مأمور ميشوى زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا از شكيبايان
پس چون تسليم شدند و خوابانيد او را بر كنار پيشانى
ندا كرديم او را كه اى ابراهيم
بتحقيق عمل نمودى بخواب خود همانا ما اين چنين جزا ميدهيم نيكوكاران را
همانا اين هر آينه امتحانى آشكار است
و فدا داديم براى او قربانى بزرگى را
و باقى گذارديم براى او در آيندگان
ذكر خير سلام بر ابراهيم را
اينچنين پاداش ميدهيم نيكوكاران را
همانا او است از بندگان ما كه گروندگانند
و مژده داديم او را به اسحق با آنكه پيمبرى باشد از شايستگان
و بركت داديم بر او و بر اسحق و از فرزندان آن دو است نيكوكار و ستم كنندهاى بر خود آشكار
تفسير
بشارت متفرّع بر آيات سابقه و اجابت دعاى حضرت ابراهيم است كه ذكر شد و گفته شده خداوند توصيف نفرموده است هيچ پيغمبرى را بحلم براى كمى وجود آن جز ابراهيم و پسر او عليهما السلام را پس چون حضرت اسمعيل متولّد و بزرگ شد و رسيد بحدّيكه ميتوانست با پدر خود شركت نمايد در كارها كه از آن جمله سعى بين صفا و مروه است كه در بعضى روايات ذكر شده حضرت ابراهيم باو فرمود اى پسر عزيز من همانا من در خواب مىبينم كه ترا قربانى مينمايم
جلد 4 صفحه 441
پس تأمل نما ببين در اينموضوع رأى تو چيست و ظاهرا مقصود حضرت ابراهيم آزمايش فرزند بود كه آيا در بلا صابر و در اطاعت امر خدا تا چه اندازه حاضر است و آنكه آماده شود براى بلا و سهل شود بر او تحمّل عنا و نائل گردد بثواب انقياد و سالك گردد در سبيل رشاد و حضرت اسمعيل عرضه داشت اى پدر مهربان بجا آور آنچه را مأمور ميشوى بآن از جانب خداوند در باره من و نگفت آنچه مأمور شدى چون گفتهاند حضرت ابراهيم مكرّر خواب ديد تا يقين نمود كه آن امر الهى است و وعده نمود بپدر خود كه صبر نمايد بر ذبح او اگر بخواهد خدا و چون پدر و پسر هر دو تسليم امر الهى شدند چنانچه در مجمع از امير المؤمنين و امام صادق عليهما السلام نقل نموده كه فلمّا سلّما قرائت فرمودهاند يا در مقام انقياد برآمدند بقرائت مشهوره و حضرت ابراهيم فرزند خود را بيك طرف صورت بروى زمين انداخت و از طرف خداوند ندا رسيد كه اى ابراهيم دست از اسمعيل بدار كه بمقتضاى خواب خود عمل نمودى و بوظيفه خويش بقدر امكان رفتار كردى خدا ميداند آن پدر و پسر چقدر خوشحال شدند كه نميشود بيان نمود و اين جواب لمّا است كه در كلام الهى حذف شده است چون هم از امتحان بخوبى بيرون آمدند هم نام نيكشان در عالم منتشر شد و هم از بلا نجات يافتند و هم بأجر و ثواب بىپايان رسيدند و هم خداوند آن دو را موفّق بامرى فرمود كه براى احدى در دنيا ميسّر نشد و بعضى احتمال دادهاند كه واو در و ناديناه زائده باشد و بنابراين جواب لمّا مذكور است و در هر حال خداوند فرموده ما نيكوكاران را اينطور جزاى خوب ميدهيم در دنيا چه رسد بآخرت اين ابتلا و امتحان آشكارى بود كه كمال اخلاص و اطاعت آن دو را هويدا نمود يا بليّه بزرگى بود كه سختى و ناگوارى آن واضح و آشكار بود براى هر كس و فدا داديم اسمعيل را بقربانى بزرگ قدرى كه سالها بود در بهشت خداوند آنرا بيد قدرت خود خلق فرموده بود و بزرگ جثّه و چاق بود و قربان شخص بزرگى شد كه حضرت اسمعيل بود و از نسل او بزرگترين اشخاص عالم كه خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله بود بوجود آمد پس از هر جهت بزرگ و با بركت بود يا فدا فرستاديم براى او گوسفندى را از بهشت ببركت قربانى بزرگ در راه خدا كه حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام باشد و از نسل او بوجود آيد
جلد 4 صفحه 442
چنانچه از بعضى از اخبار استفاده ميشود و سابقا اشاره بآن شده است و بنابراين مفعول دوم فديناه چون فضله بوده حذف شده و باء در بذبح براى سببيّت است نه تعديه چون فدا بدو مفعول بدون واسطه متعدّى ميگردد و اگر براى تعديه باشد لازم ميآيد مقام حضرت اسمعيل بالاتر باشد كه حضرت سيّد الشهداء فداى او شده و بمعناى اوّل باء براى تعديه و ذبح مفعول دوم فديناه است و آيات اربعه بعد در ضمن آيات سابقه بيان شده است و بعد از پنج سال از اين بشارت بروايت عياشى ره از امام صادق عليه السّلام خداوند حضرت ابراهيم را بشارت داد بفرزند ديگرى از ساره كه دختر خاله او و پيغمبرزاده و از هر جهت كامل و تمام عيار بود و آن حضرت اسحق عليه السّلام جدّ انبياء بنى اسرائيل بود و خداوند بواسطه بركتى كه بنسل او داد بركت داد بحضرت ابراهيم و نيز براى وجود خاتم انبياء از حضرت اسمعيل بركت داد باو پس در عالم هر چه بوده و هست و خواهد بود از بركت وجود او است كه يكى از آنها خانه كعبه و تمام اعمال حجّ و عمره است كه از آثار باقيه حضرت ابراهيم و اسمعيل و هاجر و آنخانواده عظيم الشأن است و ساير بركات دينى و دنيوى ايشان بقدرى است كه نميتوان احصا نمود و حضرت اسحق بمقام نبوّت رسيد نه براى آنكه فرزند حضرت ابراهيم از ساره خاتون بود بلكه براى آنكه داراى صلاح و تقوى و پرهيزكارى بود ولى ذريّه او و حضرت ابراهيم بعضى نيكوكار بودند مانند انبياء و اوصياء و اولياء ايشان و بعضى ستمكار آشكار مانند يهود زمان حضرت موسى تا اين زمان كه بسا شده از افراد صالح اولاد ناخلف بوجود مىآيد و بهيچ وجه عيب و نقصى براى پدر بآن نميشود اثبات نمود چنانچه براى فرزند ناخلف هم صلاحيّت پدر فخرى نيست و ظاهر اين آيات شريفه كه اولا در آن بشارت بغلام حليم ذكر شده با آنكه حضرت اسمعيل در بين انبياء معروف باين صفت بوده و خدا قصّه ذبح را بعد از اين بشارت و قبل از بشارت بوجود حضرت اسحق ذكر فرموده و ترتيب آيات حجّت است چنانچه در ذيل سوره فاتحة الكتاب ذكر شد آنستكه ذبيح حضرت اسمعيل بوده و در روايات بسيارى از ائمه اطهار بآن تصريح شده و آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود من پسر دو ذبيحم يعنى اسمعيل و عبد اللّه و اينكه خداوند بشارت داد باسحاق و يعقوب مقارن با هم آنجا كه فرمود فبشّرناه باسحاق و من وراء اسحق يعقوب و آنمناسب با
جلد 4 صفحه 443
امر خدا بذبح اسحق قبل از بلوغ نيست مؤيّد ذبح اسمعيل است و بنابراين اگر از بعضى از روايات استفاده شود كه ذبيح اسحق بوده چنانچه يهود و بعضى از اهل سنت قائلند موردى براى قبول ندارد چون مخالف با ظاهر كتاب و موافق با عامّه است و چنين حديثى را ائمه عليهم السلام دستور فرمودهاند كه قبول ننمائيد و بنابراين احتياج بجمع پيدا نميشود تا متوسّل بتوجيهى شويم كه وجيه نباشد چنانچه بعضى شدهاند و روايت شده است كه در شب ترويه حضرت ابراهيم خواب ديد و مطمئن نشد و متفكّر بود باين جهت آنروز را ترويه ناميدند و در شب عرفه باز خواب ديد و مطمئن شد باين جهت آنروز را عرفه خواندهاند و شب سوّم هم خواب ديد پس مصمّم باطاعت شد و حضرت اسمعيل را كه سيزده ساله بود و با مادرش هاجر از شام بقصد حجّ در مكّه آورده بود با خود بمنى آورد و نزد جمره وسطى خوابانيد و كارد بگلويش گذارد و سرش را بآسمان بلند نمود پس جبرئيل دم كارد را برگرداند حضرت نظر كرد ديد كارد برگشته آنرا برگرداند باز جبرئيل برگرداند و اينعمل مكرّر شد از آن دو تا از طرف مسجد خيف ندا رسيد اى ابراهيم عمل بخوابت كردى و جبرئيل اسمعيل را از زير دست ابراهيم عليه السّلام كشيد و قوچ بهشتى را كه خاكسترى رنگ و چاق بود زير كارد او گذارد و حضرت آنرا ذبح فرمود و گوشتش را بفقراء قسمت نمود و خداوند بهمان جهت كه عبد اللّه پدر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را از كشته شدن نجات داد حضرت اسمعيل را معاف فرمود و آن اين بود كه بايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و ائمه اطهار از صلب آندو بوجود آيند پس ببركت وجود ايشان آن دو از ذبح نجات يافتند و مردم بكشتن اولادشان مأمور نگشتند و گر نه بايستى در هر عيد قربانى بقتل فرزندشان بخدا تقرّب جويند و تا روز قيامت هر قربانىء كه در عيد قربان شود فداى حضرت اسمعيل است و قصّه نجات يافتن حضرت عبد اللّه از ذبح مفصّل و از وظيفه مفسّر خارج است.
جلد 4 صفحه 444
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبِينُ (106)
بدرستي که اينکه قصد ذبح اسمعيل هر آينه يك امتحان آشكارا بود.
حضرت ابراهيم سه امتحان داد (يكي) موقعي که او را در آتش انداختند که شرحش گذشت (ديگر) آوردن فرزندي که در سن پيري باو داده شد با مادرش در يك بيابان بي آب و علف گذاردن و رفتن که بيان شد (سيم) امتحان ذبح جايي که خداوند مثل ابراهيم را که پس از پيغمبر خاتم افضل تمام انبياء و مرسلين بود اينکه نحوه امتحان ميفرمايد ما توقع داريم امتحان نشويم البته و صد البته امتحان ميشويم چنانچه ديگران را هم امتحان فرمود که ميفرمايد بِسمِ- اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ الم أَ حَسِبَ النّاسُ أَن يُترَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبلِهِم فَلَيَعلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعلَمَنَّ الكاذِبِينَ عنكبوت آيه 1 و 2 مخصوصا در اينکه دوره حاضره که آزاديست مسجد و سينما مجالس وعظ و قرائت و دعاء و ذكر مصائب و مجالس ساز و آواز و رقص و قمار حجاب محجبات و كشف مكشفات كسب حلال و كسب حرام عبادت و معصيت تا كي از امتحان خوب درآيد يابد و اينکه امتحانات مخصوصا مسئله غني و فقر صحت و مرض قهر و غلبه و ضعف و مغلوبية ظلم كردن و كشيدن و غير اينها خوش بود گر محك تجربه آيد بميان تا سيهروي شود هر که درو غش باشد و اينکه امتحانات نه براي اينست که چيزي العياذ باللّه بر خداوند مستور است بلكه براي اينكه بر خود انسان و بر ديگران كشف شود و امتحانات خداوند بسيار است و مختلف است يكي را بغني و يكي را بفقر يكي بعزت يكي بذلت يكي بصحت يكي بمرض يكي برياست يكي بتبعيت يكي باطاعت يكي بمعصيت يكي بنعمت يكي ببلاء و چه بسا بيك امتحان صد نفر بيش و كم امتحان ميشوند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 106)- سپس میافزاید: «این مسلما همان امتحان آشکار است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ).
ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندی برومند و لایق، برای پدری که یک عمر در انتظار چنین فرزندی بوده، کار ساده و آسانی نیست.
و از آن عجیبتر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار به استقبال ذبح شتافت.
نکات آیه
۱ - تکلیف ابراهیم(ع) به ذبح فرزندش اسماعیل(ع)، یک آزمایش الهى بود. (إنّ هذا لهو البلؤا المبین)
۲ - آشکار شدن درجه ایمان و خلوص ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) در جریان قربانى (إنّ هذا لهو البلؤا المبین) برداشت یاد شده از آن جا است که آزمایش مؤمنان براى نمایاندن درجه ایمان و اخلاص آنان است و ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) با سربلند بیرون آمدن از این آزمایش بزرگ الهى، خلوص خود را در بلندترین مرتبه نشان دادند.
۳ - تکلیف ابراهیم(ع) به ذبح فرزندش اسماعیل، محنت و رنجى آشکار براى ایشان بود. (إنّ هذا لهو البلؤا المبین) یکى از معانى و کاربرهاى «بلاء»، محنت و رنج است و برداشت یاد شده با توجه به همین معنا و کاربرد مى باشد.
۴ - برخوردارى ابراهیم(ع) از پاداش محسنان، پس از سربلند بیرون آمدن آن حضرت از آزمایش قربانى فرزندش (قد صدّقت الرءیا إنّا کذلک نجزى المحسنین . إنّ هذا لهو البلؤا المبین) برداشت یاد شده از آن جا است که جمله «إنّ هذا لهو البلاء المبین» در مقام تعلیل براى جمله پیشین (إنّا کذلک نجزى المحسنین) است; یعنى، ابراهیم(ع) از پاداش محسنان برخوردار شد; زیرا به آزمایش الهى گرفتار شد و پیروز گردید.
۵ - آزمایش الهى، عرصه ظهور و بروز شخصیت انسان و ارزش هاى نهفته در وجود او (إنّ هذا لهو البلؤا المبین)
۶ - محسنان، پیروزمندان در میدان آزمایش هاى الهى اند. (إنّا کذلک نجزى المحسنین . إنّ هذا لهو البلؤا المبین)
۷ - همه انسان ها - هر چند در اوج کمال و ایمان باشند - در معرض آزمایش الهى اند. (إنّ هذا لهو البلؤا المبین) آزمایش شدن حضرت ابراهیم(ع) که از پیامبران اولواالعزم بود گویاى حقیقت فوق است.
۸ - از دست دادن نزدیک ترین و محبوب ترین خویشان (همچون فرزند نوجوان) در راه خدا، سخت ترین محنت و بزرگ ترین آزمایش الهى (قال یبنىّ إنّى أرى فى المنام أنّى أذبحک ... إنّ هذا لهو البلؤا المبین)
موضوعات مرتبط
- ابراهیم(ع): اخلاص ابراهیم(ع) ۲; امتحان ابراهیم(ع) ۱، ۴; پاداش ابراهیم(ع) ۴; تکلیف ابراهیم(ع) ۱، ۳; زمینه ظهور ایمان ابراهیم(ع) ۲; عمل به تکلیف ابراهیم(ع) ۲; عوامل رنج ابراهیم(ع) ۳; فضایل ابراهیم(ع) ۲
- اسماعیل(ع): آثار قصه ذبح اسماعیل(ع) ۲; زمینه ظهور ایمان اسماعیل(ع) ۲; سختى ذبح اسماعیل(ع) ۳; فلسفه ذبح اسماعیل(ع) ۱
- امتحان: ابزار امتحان ۱; امتحان با مرگ فرزند ۸; بزرگترین امتحان ۸; موفقیت در امتحان ۶
- بلا: سخت ترین بلا ۸
- خدا: آثار امتحانهاى خدا ۵; امتحانهاى خدا ۶; عمومیت امتحانهاى خدا ۷
- شخصیت: زمینه بروز شخصیت ۵
- محسنان: امتحان محسنان ۶; پاداش محسنان ۴; پیروزى محسنان ۶