الكهف ١٦: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link225 | آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link225 | آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link226 | وجه اتصال ورابطه آياتى كه داستان اصحاب كهف را حكايت مى كنند با آياتقبل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link226 | وجه اتصال ورابطه آياتى كه داستان اصحاب كهف را حكايت مى كنند با آياتقبل]]
خط ۸۰: خط ۸۱:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۳#link277 | غارهاى ديگر كه اصحاب كهف را به آنها نسبت مى دهند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۳#link277 | غارهاى ديگر كه اصحاب كهف را به آنها نسبت مى دهند]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۰#link120 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۰#link120 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً «16»
و آنگاه كه از مشركان و آنچه جز خداى مى‌پرستند فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار (و سرنوشت) شما گشايشى فراهم آورد.
===نکته ها===
اين آيه از قول رهبر اصحاب كهف است كه به جوانمردانِ همراه خويش، اميد رحمت الهى و گشايش مى‌دهد. «1»
===پیام ها===
1- موحّد واقعى، هم بت‌ها را رها مى‌كند، هم از بت‌پرستان جدا مى‌شود.
«اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ»
2- خداپرستان از سوى مشركان در معرض تهديد هستند. «فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ»
3- غارنشينى در فضاى توحيد، بهتر از شهرنشينى در فضاى شرك است. «فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ» حضرت يوسف نيز زندان را بر كاخ ترجيح داد و گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ» «2»
4- آنكه براى خدا قيام كند و با هجرت، دست از مسكن و جامعه‌ى خود بكشد، مشمول الطاف الهى مى‌شود. «يَنْشُرْ لَكُمْ»
5- سختى‌ها زودگذر و مقدّمه‌ى آسايش است. «يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»
----
«1». تفسير مجمع‌البيان.
«2». يوسف، 33.
تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 150
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً «16»
جلد 8 - صفحه 24
چون اصحاب كهف فرار نمودند، تمليخا در اثناء راه به ايشان گفت:
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ‌: و چون دورى جستيد كافران را. وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ‌: و آنچه را مى‌پرستيدند غير خدا. يا چون از كافران و از معبودان باطله آنان دورى و كنار رفتيد و روى به خداى يگانه آورديد كه معبود به حق و خداوند مطلق است.
فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ‌: پس برگرديد به سوى غار و در آن جاى گيريد. يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ‌: تا نشر كند و بسيار نمايد براى شما، پروردگار شما از بخشايش خود در هر دو سراى از بسط روزى و ثواب اخروى. وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً: و بسازد براى شما از كار شما آن چيزى كه بدان نفع يابيد در دين و دنيا. جزم بودن ايشان به اين سخن به جهت خلوص يقين، و قوت وثوق ايشان بود به فضل حق تعالى. و اين مطلب محقّق است كه وثوق به رأفت و رحمت حضرت احديت، فرع ثبات ايمان و خلوص ايقان و صدق و صفا باشد حقيقتا، و الا به فقدان يكى از اين صفات، طمع خامى خواهد بود.
تبصره: آيه شريفه دلالت دارد بر بزرگى مقام و منزلت هجرت، و قبح سكونت در دار الكفر، بلكه گاه واجب باشد وقتى كه اظهار كلمه توحيد در آن متعذر باشد با قدرت و تمكن، البته بر شخص متدين مهاجرت لازم گردد به شهرى كه تواند به لوازم ديانتى رفتار نمايد؛ زيرا مسلم است كه حميّت و عصبيت و عرق دينى، مصاحبت و مجاورت كفار و فساق روا ندارد، چنانچه اصحاب كهف را همين قسمت وادار گردانيد به تحمل مشقّت، و اقدام بر مهاجرت و جلاى وطن.
خلاصه چون اصحاب كهف به غار رفتند و حق تعالى خواب را بر ايشان مسلط نمود، دقيانوس بعد از دو سه روزى به افسوس برگشت. احوال جوانان پرسيد، و از قرار ايشان آگاه شد. پدرشان را امر كرد به احضار پسران، گفتند:
اى ملك مبلغى از اموال ما را هم برده‌اند.
دقيانوس با لشكرى متوجه كوه شد، به در غار رسيدند، هيچكس را جرئت ورود غار نبود، گفتند: اى ملك تو را غير از كشتن ايشان كارى نيست، در غار را مسدود كن تا در آن از گرسنگى بميرند. امر كرد تا در غار را محكم به سنگ بستند، و دو نفر مؤمن در لشكر دقيانوس بودند؛ نام و نسب آنها را بر لوحى نوشته،
جلد 8 - صفحه 25
در بناى آن سدّ وضع كردند، تا وقتى كسى اين سد بشكافد از احوال ايشان مطلع، و مردمان را عبرتى باشد. و اين سد چنان بود تا دقيانوس هلاك شد؛ و چند قرن گذشت، در آن شهر پادشاهى مؤمن و صالح پديد آمد، نام او تندروس. مردم را به خدا دعوت نمود و از بعث و نشور مى‌ترسانيد، بعضى مؤمن و بعضى كافر و مى‌گفتند «ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا» «1» ما حيات و ممات همين دانيم كه در دنيا است و بس، و بعد از اين دنيا حيات ديگر ندانيم.
آن پادشاه با حق تعالى مناجات كرد تا آيتى به ايشان بنمايد كه دلالت كند بر حقيقت بعث و نشور.
خداى تعالى در دل يكى از مردمان شهر كه الياس نام داشت، افكند تا سد غار را بشكافد و آن را حظيره گوسفندان كند. پس در غار را شكافت، جماعتى را آنجا خفته ديد و سگى را بر در آن خسبيده. چون خواست داخل غار شود، سگ برخاست روى به او نهاد، ترسان و هراسان شده برگشت.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً «13» وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً «14» هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «15» وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً «16»
ترجمه‌
ما حكايت ميكنيم براى تو خبر ايشانرا براستى همانا آنها جوانمردانى بودند كه ايمان آوردند بپروردگارشان و زياد نموديم هدايت ايشانرا
و محكم نموديم دلهاشان را وقتى كه قيام نمودند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است هرگز نميخوانيم غير از او خدائى را هر آينه گفته باشيم آنگاه سخنى ناحقّ‌
اينجماعت كه خويشان مايند گرفتند جز او را خدايان چرا نمى‌آورند بر
----
جلد 3 صفحه 411
ادّعائشان دليل روشنى پس كيست ستمكارتر از آنكه افترا بست بخدا دروغ را
چون كناره گيريد از آنها و آنچه ميپرستند جز خدا پس جاى گيريد در غار ميگستراند براى شما پروردگارتان از بخشايشش و آماده ميگرداند از براى شما در كارتان بهره‌مندى را.
تفسير
يكى از الطاف خاصه خداوند تعالى بر بندگان آنستكه چون كسى خدا شناس و مؤمن بمبدء و معاد شد حضرت احديّت باب سعادت و سلامت و رستگارى و هدايت را بروى او باز ميفرمايد بتوفيق و تأييد و استقامت در دين و دنيا تا برساند او را بمقام قرب و نعيم جاويد عقبى چنانچه اين معامله را با اصحاب كهف فرمود كه جوانمردانى بودند در ديندارى و استقامت در طريق حقّ و حقيقت چون مؤمن شدند بخداوند قادر كريم كارساز كه آماده فرمود براى آنها موجبات مزيد هدايت را بتقويت قلب و بستگى آن بدوستى خدا و صبر بر مفارقت وطن و ترك لذائذ و تحمّل مشاقّ و زندگانى در غار براى حفظ دين و فرار از تظاهر بشرك وقتى كه قيام نمودند بوظيفه خودشان كه هجرت از وطن بود براى آنكه نتوانستند باحكام دين در آن عمل نمايند و با خود گفتند پروردگار ما خداوند يكتاى آسمانها و زمين است ما نبايد جز او را بخدائى بخوانيم چون در اينصورت كلامى دور از حقّ و حقيقت گفته‌ايم و جور نموده‌ايم كه براى خدا شريك قرار داده‌ايم اينها كه از خويشان ما در شهرند و بت پرست شدند دليل واضحى بر جواز عملشان اقامه ننمودند و هيچكس ستمكارتر نيست از كسيكه نسبت دروغ بخدا دهد و بگويد خدا شريك براى خود قرار داده و پس از اين گفتگو يكى از آنها كه گفته‌اند سمت رياست بر سايرين داشت و نامش تلميخا بود گفت و چون كناره‌گيرى كرديد و اعتزال جستيد از اين قوم و آنچه را پرستش ميكنند از خدايان باطل مگر خداوند بر حق كه يكتا و بى‌همتا است پس جاى گيريد در اين غار خداوند خوان نعمت خود را بر شما ميگستراند و وسائل آسايش و بهره‌مندى شما را آماده و مهيّا خواهد فرمود و گفته‌اند اين پيشنهاد را او وقتى كرد كه از شهر خارج شده بودند و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه اصحاب كهف بى‌شناسائى و اطلاع از يكديگر از شهر بيرون رفتند و چون در صحرا بهم رسيدند و با يكديگر معاهده نمودند كه‌
----
جلد 3 صفحه 412
مقصودشان را بكسى نگويند مطلب را اظهار كردند و معلوم شد همگى يك مقصود دارند در هر حال اين عمل را براى كمال وثوق و اطمينان بفضل و رحمت و رحمانيّت و رازقيّت و حافظيت خداوند منّان نمودند و براى تحصيل جاى امن و محل مخلّى بطبعى براى عبادت بدون تقيّه از دشمن خدا نه براى ترس تعرّض دقيانوس بجان و مال آنها در نتيجه قيام ايشان در برابر او و اظهار اعتقاد بوحدانيّت خدا و نفى شرك صريحا و علنا بدون مراعات تقيّه چنانچه مفسرين گفته‌اند چون در روايات عديده از اين معنى تكذيب شده و امام صادق عليه السّلام حال حضرت ابو طالب عليه السّلام را تشبيه بايشان فرموده و فرموده تقيه احدى بپاى تقيّه آنها نرسيده و خداوند دو مرتبه اجرشان را عطا فرموده و اجر ايشان بر اظهار كفر بيشتر از اسرار ايمان بوده علاوه بر آنكه آيه سوّم و چهارم ظاهر است در آنكه اين مكالمات را با يكديگر ميكردند و بقرينه اتّحاد سياق آيات ميتوان حكم نمود كه بعد از قيام، قولشان ربّنا رب السّموات و الارض هم با خودشان بوده نه خطاب بدقيانوس كه حضرات گفته‌اند در نتيجه اعراض يا عدم توجّه باخبار ائمه اطهار و مراد از قيام ايستادن در مقابل سلطان جائر و بى‌پروا سخن گفتن نيست چون اين عمل مخالف با حكم عقل و دستور شرع است بلكه مراد قيام بوظيفه عقلى و شرعى است اعمّ از تقيه و طلب مندوحه با توكل بخدا و وثوق بفضل و رحمت او كه بندگان را در مانده و مستأصل نخواهد گذاشت و كلمه مرفق كه بكسر ميم و فتح فاء است و بعكس نيز قرائت شده كارى را گويند كه مورد نفع و ارفاق و بهره‌مندى باشد و شطط در ظلم و جور و تجاوز از حقّ و حقيقت استعمال ميشود و در مذمّت اصحاب كهف از قومشان براى قبول شرك بدون دليل واضح دلالت واضحه‌اى است بر آنكه در اصول دين تقليد جائز نيست و بايد بدليل قطعى تمسّك نمود چنانچه در عملشان دلالت است بر حسن هجرت از بلدى كه انسان نميتواند كاملا بوظائف دينى خود در آنجا عمل نمايد و قبح عكس آن مانند هجرت نمودن براى اغراض دنيوى به بلدى كه نتواند در آنجا بوظائف دينى خود عمل نمايد.
----
جلد 3 صفحه 413
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم‌ وَ ما يَعبُدُون‌َ إِلاَّ اللّه‌َ فَأوُوا إِلَي‌ الكَهف‌ِ يَنشُر لَكُم‌ رَبُّكُم‌ مِن‌ رَحمَتِه‌ِ وَ يُهَيِّئ‌ لَكُم‌ مِن‌ أَمرِكُم‌ مِرفَقاً «16»
بعض‌ اصحاب‌ كهف‌ بسايرين‌ ‌هم‌ مسلك‌ ‌خود‌ گفتند چون‌ ‌شما‌ عزلت‌ و جدايي‌ پيدا كرديد ‌از‌ قوم‌ و ‌از‌ آلهه‌ ‌آنها‌ ‌پس‌ جايگير شويد بسوي‌ كهف‌ پروردگار ‌شما‌ نشر رحمت‌ ميفرمايد بشما و مشمول‌ رحمت‌هاي‌ ‌او‌ ميشويد و مهيّا ميفرمايد ‌از‌ ‌براي‌ ‌شما‌ ‌از‌ كار ‌شما‌ رفق‌ بسهولت‌ و آساني‌‌علي‌‌که‌ وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم‌ ‌از‌ قوم‌ جدا شدند و ‌از‌ ميانه‌ ‌آنها‌ رفتند‌علي‌‌که‌ وَ ما يَعبُدُون‌َ بت‌هاي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ دور انداختند و كناره‌گيري‌ كردند و ‌بر‌ توحيد ثابت‌ قدم‌ شدند‌علي‌‌که‌ إِلَّا اللّه‌َ ‌که‌ بتهاي‌ ‌آنها‌ باشند‌علي‌‌که‌ فَأوُوا إِلَي‌ الكَهف‌ِ مخفي‌ شويد ‌در‌ كهف‌ ‌که‌ دست‌ بشما پيدا نكنند و ‌شما‌ ‌را‌ ‌در‌ شكنجه‌ و اذيّت‌ نيندازند‌علي‌‌که‌ يَنشُر لَكُم‌ رَبُّكُم‌ مِن‌ رَحمَتِه‌ِ رحمت‌ الهي‌ و ‌لو‌ وسعت‌ دارد ‌هر‌ چيزي‌ ‌را‌ لكن‌ قابليّت‌ محل‌ّ ميخواهد فقط قابل‌ مشمول‌ رحمت‌ الهي‌ اهل‌ ايمان‌ هستند چنانچه‌ ميفرمايد:
فَسَأَكتُبُها لِلَّذِين‌َ يَتَّقُون‌َ وَ يُؤتُون‌َ الزَّكاةَ وَ الَّذِين‌َ هُم‌ بِآياتِنا يُؤمِنُون‌َ اعراف‌ ‌آيه‌ 156.
‌علي‌‌که‌وَ يُهَيِّئ‌ لَكُم‌ مِن‌ أَمرِكُم‌ مِرفَقاً خداوند ‌براي‌ اينكه‌ ‌از‌ ميانه‌ كفار بيرون‌
جلد 12 - صفحه 336
رفتيد و ترك‌ معاشرت‌ كرديد امورات‌ ‌شما‌ ‌را‌ برفق‌ و سهولت‌ و راحتي‌ انجام‌ ميدهد خيالتان‌ راحت‌ ‌باشد‌.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
(آیه 16)- این جوانمردان موحد تا آنجا که در توان داشتند برای زدودن زنگار شرک از دلها، و نشاندن نهال توحید در قلبها، تلاش و کوشش کردند، اما آنقدر غوغای بت و بت پرستی در آن محیط بلند بود که نغمه‌های توحیدی آنها در گلویشان گم شد.
ج3، ص30
ناچار برای نجات خویشتن و یافتن محیطی آماده‌تر تصمیمی به «هجرت» گرفتند، و لذا در میان خود به مشورت پرداخته با یکدیگر چنین گفتند: «هنگامی که از این قوم بت پرست و آنچه را جز خدا می‌پرستند کناره گیری کردید (و حساب خود را از آنها جدا نمودید) به غار پناهنده شوید» (وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ).
«تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راهی به سوی آرامش و آسایش و نجات از این مشکل به رویتان بگشاید» (یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً).
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۲


ترجمه

و (به آنها گفتیم:) هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می‌پرستند کناره‌گیری کردید، به غار پناه برید؛ که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما می‌گستراند؛ و در این امر، آرامشی برای شما فراهم می‌سازد!

|و چون از آنها و از آنچه جز خدا مى‌پرستند كناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگسترد و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد
و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مى‌پرستند كناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد.
و آن‌گاه اصحاب کهف با یکدیگر گفتند که شما چون از این مشرکان و خدایان باطلشان که جز خدا می‌پرستند دوری جستید باید به غار کوه گریخته و پنهان شوید تا خدا از رحمت خود به شما گشایش و توسعه بخشد و اسباب کار شما را با (روزی حلال و) آسایش مهیّا سازد. (آن‌گاه به غار کوه رفته و به خواب شدند..
و [پس از مشورت و گفتگو با یکدیگر چنین گفتند:] اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.
اگر از قوم خود كناره جسته‌ايد و جز خداى يكتا خداى ديگرى را نمى‌پرستيد، به غار پناه بريد و خدا رحمت خويش بر شما ارزانى دارد و نعمتتان را در آن مهيا دارد.
و چون از ایشان و آنچه جز خداوند می‌پرستند، کناره گرفتید، در آن غار جای گیرید تا پروردگارتان رحمت خویش را بر شما بگستراند و کار شما را به سامان آورد
و اينك كه از آنان و از آنچه جز خداى يكتا مى‌پرستيدند كناره گرفتيد، پس به غار پناه بريد تا پروردگارتان از مهر و بخشايش خويش بر شما بگستراند و از كارتان سودمندى و آسايشى براى شما فراهم سازد.
(برخی به برخی گفتند:) چون از این قوم می‌برید و از چیزهائی که بجز خدا می‌پرستند کناره‌گیری می‌کنید (و حساب خود را از قوم خویش و معبودهای دروغینشان جدا می‌سازید)، پس به غار پناهنده شوید (و آئین خویشتن را نجات دهید) تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و وسائل رفاه و رهائی شما را از این کار (مشکلی) که در پیش دارید مهیّا و آسان سازد.
«و چون از آنها و از آنچه که جز خدا می‌پرستند کناره گرفتید، پس سوی غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمت (ویژه‌ی) خود بر (سرو سامان)تان بگستراند و برایتان از کارتان (گشایش و) تکیه‌گاهی فراهم سازد.»
و هنگامی که کنار گرفتید از ایشان و آنچه می‌پرستند جز خدا پس پناه آرید به غار می‌گستراند برای شما پروردگار شما از رحمت خود و آماده کند برای شما از کار شما آسایش را


الكهف ١٥ آیه ١٦ الكهف ١٧
سوره : سوره الكهف
نزول : ٨ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إذْ»: چون که. به سبب این که. به خاطر این که. (إِذْ) در اینجا به معنی لام تعلیل است (نگا: زخرف / ). «فَأْوُوا»: پس پناه ببرید. منزل و مأوی سازید. «یُهَیِّئْْ»: آسان کند. آماده سازد. «مِرْفَقاً»: اسباب زندگی. وسیله‌ای که از آن منتفع و بهره‌مند شوند.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً «16»

و آنگاه كه از مشركان و آنچه جز خداى مى‌پرستند فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار (و سرنوشت) شما گشايشى فراهم آورد.

نکته ها

اين آيه از قول رهبر اصحاب كهف است كه به جوانمردانِ همراه خويش، اميد رحمت الهى و گشايش مى‌دهد. «1»

پیام ها

1- موحّد واقعى، هم بت‌ها را رها مى‌كند، هم از بت‌پرستان جدا مى‌شود.

«اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ»

2- خداپرستان از سوى مشركان در معرض تهديد هستند. «فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ»

3- غارنشينى در فضاى توحيد، بهتر از شهرنشينى در فضاى شرك است. «فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ» حضرت يوسف نيز زندان را بر كاخ ترجيح داد و گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ» «2»

4- آنكه براى خدا قيام كند و با هجرت، دست از مسكن و جامعه‌ى خود بكشد، مشمول الطاف الهى مى‌شود. «يَنْشُرْ لَكُمْ»

5- سختى‌ها زودگذر و مقدّمه‌ى آسايش است. «يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»


«1». تفسير مجمع‌البيان.

«2». يوسف، 33.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 150

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً «16»

جلد 8 - صفحه 24

چون اصحاب كهف فرار نمودند، تمليخا در اثناء راه به ايشان گفت:

وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ‌: و چون دورى جستيد كافران را. وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ‌: و آنچه را مى‌پرستيدند غير خدا. يا چون از كافران و از معبودان باطله آنان دورى و كنار رفتيد و روى به خداى يگانه آورديد كه معبود به حق و خداوند مطلق است.

فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ‌: پس برگرديد به سوى غار و در آن جاى گيريد. يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ‌: تا نشر كند و بسيار نمايد براى شما، پروردگار شما از بخشايش خود در هر دو سراى از بسط روزى و ثواب اخروى. وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً: و بسازد براى شما از كار شما آن چيزى كه بدان نفع يابيد در دين و دنيا. جزم بودن ايشان به اين سخن به جهت خلوص يقين، و قوت وثوق ايشان بود به فضل حق تعالى. و اين مطلب محقّق است كه وثوق به رأفت و رحمت حضرت احديت، فرع ثبات ايمان و خلوص ايقان و صدق و صفا باشد حقيقتا، و الا به فقدان يكى از اين صفات، طمع خامى خواهد بود.

تبصره: آيه شريفه دلالت دارد بر بزرگى مقام و منزلت هجرت، و قبح سكونت در دار الكفر، بلكه گاه واجب باشد وقتى كه اظهار كلمه توحيد در آن متعذر باشد با قدرت و تمكن، البته بر شخص متدين مهاجرت لازم گردد به شهرى كه تواند به لوازم ديانتى رفتار نمايد؛ زيرا مسلم است كه حميّت و عصبيت و عرق دينى، مصاحبت و مجاورت كفار و فساق روا ندارد، چنانچه اصحاب كهف را همين قسمت وادار گردانيد به تحمل مشقّت، و اقدام بر مهاجرت و جلاى وطن.

خلاصه چون اصحاب كهف به غار رفتند و حق تعالى خواب را بر ايشان مسلط نمود، دقيانوس بعد از دو سه روزى به افسوس برگشت. احوال جوانان پرسيد، و از قرار ايشان آگاه شد. پدرشان را امر كرد به احضار پسران، گفتند:

اى ملك مبلغى از اموال ما را هم برده‌اند.

دقيانوس با لشكرى متوجه كوه شد، به در غار رسيدند، هيچكس را جرئت ورود غار نبود، گفتند: اى ملك تو را غير از كشتن ايشان كارى نيست، در غار را مسدود كن تا در آن از گرسنگى بميرند. امر كرد تا در غار را محكم به سنگ بستند، و دو نفر مؤمن در لشكر دقيانوس بودند؛ نام و نسب آنها را بر لوحى نوشته،

جلد 8 - صفحه 25

در بناى آن سدّ وضع كردند، تا وقتى كسى اين سد بشكافد از احوال ايشان مطلع، و مردمان را عبرتى باشد. و اين سد چنان بود تا دقيانوس هلاك شد؛ و چند قرن گذشت، در آن شهر پادشاهى مؤمن و صالح پديد آمد، نام او تندروس. مردم را به خدا دعوت نمود و از بعث و نشور مى‌ترسانيد، بعضى مؤمن و بعضى كافر و مى‌گفتند «ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا» «1» ما حيات و ممات همين دانيم كه در دنيا است و بس، و بعد از اين دنيا حيات ديگر ندانيم.

آن پادشاه با حق تعالى مناجات كرد تا آيتى به ايشان بنمايد كه دلالت كند بر حقيقت بعث و نشور.

خداى تعالى در دل يكى از مردمان شهر كه الياس نام داشت، افكند تا سد غار را بشكافد و آن را حظيره گوسفندان كند. پس در غار را شكافت، جماعتى را آنجا خفته ديد و سگى را بر در آن خسبيده. چون خواست داخل غار شود، سگ برخاست روى به او نهاد، ترسان و هراسان شده برگشت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً «13» وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً «14» هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «15» وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً «16»

ترجمه‌

ما حكايت ميكنيم براى تو خبر ايشانرا براستى همانا آنها جوانمردانى بودند كه ايمان آوردند بپروردگارشان و زياد نموديم هدايت ايشانرا

و محكم نموديم دلهاشان را وقتى كه قيام نمودند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است هرگز نميخوانيم غير از او خدائى را هر آينه گفته باشيم آنگاه سخنى ناحقّ‌

اينجماعت كه خويشان مايند گرفتند جز او را خدايان چرا نمى‌آورند بر


جلد 3 صفحه 411

ادّعائشان دليل روشنى پس كيست ستمكارتر از آنكه افترا بست بخدا دروغ را

چون كناره گيريد از آنها و آنچه ميپرستند جز خدا پس جاى گيريد در غار ميگستراند براى شما پروردگارتان از بخشايشش و آماده ميگرداند از براى شما در كارتان بهره‌مندى را.

تفسير

يكى از الطاف خاصه خداوند تعالى بر بندگان آنستكه چون كسى خدا شناس و مؤمن بمبدء و معاد شد حضرت احديّت باب سعادت و سلامت و رستگارى و هدايت را بروى او باز ميفرمايد بتوفيق و تأييد و استقامت در دين و دنيا تا برساند او را بمقام قرب و نعيم جاويد عقبى چنانچه اين معامله را با اصحاب كهف فرمود كه جوانمردانى بودند در ديندارى و استقامت در طريق حقّ و حقيقت چون مؤمن شدند بخداوند قادر كريم كارساز كه آماده فرمود براى آنها موجبات مزيد هدايت را بتقويت قلب و بستگى آن بدوستى خدا و صبر بر مفارقت وطن و ترك لذائذ و تحمّل مشاقّ و زندگانى در غار براى حفظ دين و فرار از تظاهر بشرك وقتى كه قيام نمودند بوظيفه خودشان كه هجرت از وطن بود براى آنكه نتوانستند باحكام دين در آن عمل نمايند و با خود گفتند پروردگار ما خداوند يكتاى آسمانها و زمين است ما نبايد جز او را بخدائى بخوانيم چون در اينصورت كلامى دور از حقّ و حقيقت گفته‌ايم و جور نموده‌ايم كه براى خدا شريك قرار داده‌ايم اينها كه از خويشان ما در شهرند و بت پرست شدند دليل واضحى بر جواز عملشان اقامه ننمودند و هيچكس ستمكارتر نيست از كسيكه نسبت دروغ بخدا دهد و بگويد خدا شريك براى خود قرار داده و پس از اين گفتگو يكى از آنها كه گفته‌اند سمت رياست بر سايرين داشت و نامش تلميخا بود گفت و چون كناره‌گيرى كرديد و اعتزال جستيد از اين قوم و آنچه را پرستش ميكنند از خدايان باطل مگر خداوند بر حق كه يكتا و بى‌همتا است پس جاى گيريد در اين غار خداوند خوان نعمت خود را بر شما ميگستراند و وسائل آسايش و بهره‌مندى شما را آماده و مهيّا خواهد فرمود و گفته‌اند اين پيشنهاد را او وقتى كرد كه از شهر خارج شده بودند و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه اصحاب كهف بى‌شناسائى و اطلاع از يكديگر از شهر بيرون رفتند و چون در صحرا بهم رسيدند و با يكديگر معاهده نمودند كه‌


جلد 3 صفحه 412

مقصودشان را بكسى نگويند مطلب را اظهار كردند و معلوم شد همگى يك مقصود دارند در هر حال اين عمل را براى كمال وثوق و اطمينان بفضل و رحمت و رحمانيّت و رازقيّت و حافظيت خداوند منّان نمودند و براى تحصيل جاى امن و محل مخلّى بطبعى براى عبادت بدون تقيّه از دشمن خدا نه براى ترس تعرّض دقيانوس بجان و مال آنها در نتيجه قيام ايشان در برابر او و اظهار اعتقاد بوحدانيّت خدا و نفى شرك صريحا و علنا بدون مراعات تقيّه چنانچه مفسرين گفته‌اند چون در روايات عديده از اين معنى تكذيب شده و امام صادق عليه السّلام حال حضرت ابو طالب عليه السّلام را تشبيه بايشان فرموده و فرموده تقيه احدى بپاى تقيّه آنها نرسيده و خداوند دو مرتبه اجرشان را عطا فرموده و اجر ايشان بر اظهار كفر بيشتر از اسرار ايمان بوده علاوه بر آنكه آيه سوّم و چهارم ظاهر است در آنكه اين مكالمات را با يكديگر ميكردند و بقرينه اتّحاد سياق آيات ميتوان حكم نمود كه بعد از قيام، قولشان ربّنا رب السّموات و الارض هم با خودشان بوده نه خطاب بدقيانوس كه حضرات گفته‌اند در نتيجه اعراض يا عدم توجّه باخبار ائمه اطهار و مراد از قيام ايستادن در مقابل سلطان جائر و بى‌پروا سخن گفتن نيست چون اين عمل مخالف با حكم عقل و دستور شرع است بلكه مراد قيام بوظيفه عقلى و شرعى است اعمّ از تقيه و طلب مندوحه با توكل بخدا و وثوق بفضل و رحمت او كه بندگان را در مانده و مستأصل نخواهد گذاشت و كلمه مرفق كه بكسر ميم و فتح فاء است و بعكس نيز قرائت شده كارى را گويند كه مورد نفع و ارفاق و بهره‌مندى باشد و شطط در ظلم و جور و تجاوز از حقّ و حقيقت استعمال ميشود و در مذمّت اصحاب كهف از قومشان براى قبول شرك بدون دليل واضح دلالت واضحه‌اى است بر آنكه در اصول دين تقليد جائز نيست و بايد بدليل قطعى تمسّك نمود چنانچه در عملشان دلالت است بر حسن هجرت از بلدى كه انسان نميتواند كاملا بوظائف دينى خود در آنجا عمل نمايد و قبح عكس آن مانند هجرت نمودن براى اغراض دنيوى به بلدى كه نتواند در آنجا بوظائف دينى خود عمل نمايد.


جلد 3 صفحه 413

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم‌ وَ ما يَعبُدُون‌َ إِلاَّ اللّه‌َ فَأوُوا إِلَي‌ الكَهف‌ِ يَنشُر لَكُم‌ رَبُّكُم‌ مِن‌ رَحمَتِه‌ِ وَ يُهَيِّئ‌ لَكُم‌ مِن‌ أَمرِكُم‌ مِرفَقاً «16»

بعض‌ اصحاب‌ كهف‌ بسايرين‌ ‌هم‌ مسلك‌ ‌خود‌ گفتند چون‌ ‌شما‌ عزلت‌ و جدايي‌ پيدا كرديد ‌از‌ قوم‌ و ‌از‌ آلهه‌ ‌آنها‌ ‌پس‌ جايگير شويد بسوي‌ كهف‌ پروردگار ‌شما‌ نشر رحمت‌ ميفرمايد بشما و مشمول‌ رحمت‌هاي‌ ‌او‌ ميشويد و مهيّا ميفرمايد ‌از‌ ‌براي‌ ‌شما‌ ‌از‌ كار ‌شما‌ رفق‌ بسهولت‌ و آساني‌‌علي‌‌که‌ وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم‌ ‌از‌ قوم‌ جدا شدند و ‌از‌ ميانه‌ ‌آنها‌ رفتند‌علي‌‌که‌ وَ ما يَعبُدُون‌َ بت‌هاي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ دور انداختند و كناره‌گيري‌ كردند و ‌بر‌ توحيد ثابت‌ قدم‌ شدند‌علي‌‌که‌ إِلَّا اللّه‌َ ‌که‌ بتهاي‌ ‌آنها‌ باشند‌علي‌‌که‌ فَأوُوا إِلَي‌ الكَهف‌ِ مخفي‌ شويد ‌در‌ كهف‌ ‌که‌ دست‌ بشما پيدا نكنند و ‌شما‌ ‌را‌ ‌در‌ شكنجه‌ و اذيّت‌ نيندازند‌علي‌‌که‌ يَنشُر لَكُم‌ رَبُّكُم‌ مِن‌ رَحمَتِه‌ِ رحمت‌ الهي‌ و ‌لو‌ وسعت‌ دارد ‌هر‌ چيزي‌ ‌را‌ لكن‌ قابليّت‌ محل‌ّ ميخواهد فقط قابل‌ مشمول‌ رحمت‌ الهي‌ اهل‌ ايمان‌ هستند چنانچه‌ ميفرمايد:

فَسَأَكتُبُها لِلَّذِين‌َ يَتَّقُون‌َ وَ يُؤتُون‌َ الزَّكاةَ وَ الَّذِين‌َ هُم‌ بِآياتِنا يُؤمِنُون‌َ اعراف‌ ‌آيه‌ 156.

‌علي‌‌که‌وَ يُهَيِّئ‌ لَكُم‌ مِن‌ أَمرِكُم‌ مِرفَقاً خداوند ‌براي‌ اينكه‌ ‌از‌ ميانه‌ كفار بيرون‌

جلد 12 - صفحه 336

رفتيد و ترك‌ معاشرت‌ كرديد امورات‌ ‌شما‌ ‌را‌ برفق‌ و سهولت‌ و راحتي‌ انجام‌ ميدهد خيالتان‌ راحت‌ ‌باشد‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 16)- این جوانمردان موحد تا آنجا که در توان داشتند برای زدودن زنگار شرک از دلها، و نشاندن نهال توحید در قلبها، تلاش و کوشش کردند، اما آنقدر غوغای بت و بت پرستی در آن محیط بلند بود که نغمه‌های توحیدی آنها در گلویشان گم شد.

ج3، ص30

ناچار برای نجات خویشتن و یافتن محیطی آماده‌تر تصمیمی به «هجرت» گرفتند، و لذا در میان خود به مشورت پرداخته با یکدیگر چنین گفتند: «هنگامی که از این قوم بت پرست و آنچه را جز خدا می‌پرستند کناره گیری کردید (و حساب خود را از آنها جدا نمودید) به غار پناهنده شوید» (وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ).

«تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راهی به سوی آرامش و آسایش و نجات از این مشکل به رویتان بگشاید» (یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً).

نکات آیه

۱- اصحاب کهف، از سوى جامعه کفر، مورد تهدید بودند و نیروى کافى براى مقابله با آنان را نداشتند. (و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه فأوُواْ إلى الکهف) کنارگیرى (اعتزال) اصحاب کهف از جامعه خویش، نشانگر در تنگنا قرار گرفتن آنان از سوى جامعه و فشار مشرکان بر ایشان است.

۲- رفتن به غار، پیشنهاد برخى از اصحاب کهف به دیگر افراد گروه بود. (و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه فأوُواْ إلى الکهف)

۳- اصحاب کهف، جهت رهایى از مشرکان، غارى را براى جاى گرفتن برگزیدند. (فأوُواْ إلى الکهف) جاى گرفتن اصحاب کهف در غار، ظاهراً، به جهت مخفى ماندن از دید مأموران و تعقیب کنندگان بوده است.

۴- اصحاب کهف، براى حفظ ایمان خویش، ناگزیر به کنارگیرى از جامعه شرک آلود شدند. (و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه فأوُواْ إلى الکهف) با توجه به «و ما یعبدون إلاّ اللّه» معلوم مى گردد که اعتزال اصحاب کهف، براى حفظ عقیده و آرمان بوده است.

۵- لزوم هجرت از محیط کفر و شرک، براى حفظ عقیده (و إذ اعتزلتموهم ... فأوُواْ إلى الکهف) بیان اعتزال اصحاب کهف از جامعه شرک و مردم مشرک، در حقیقت، بیان الگو و رهنمودى براى موحّدان و مؤمنان است که به هنگام تعارض، حفظ ایمان را بر ماندن در جامعه، ترجیح داده و از محیط کفر هجرت کنند.

۶- اصحاب کهف، زندگى سخت و پر مشقّت ولى همراه با توحید را، بر زندگى آسوده در محیط شرک و حاکمیّت آن ترجیح دادند. (و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه فأوُواْ إلى الکهف)

۷- زندگى مشقّت بار همراه با ایمان و توحید، بر زندگى آسوده شرک آلود ترجیح دارد. (و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه فأوُواْ إلى الکهف)

۸- اطمینان اصحاب کهف به برخوردارى از رحمت الهى در صورت هجرت کردن از حاکمیّت شرک و جامعه مشرک (فأوُواْ إلى الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته) فعل «ینشر» در جواب امر قرار گرفته و جزا براى شرط مقدر است; یعنى «إنْ تأووا إلى الکهف ینشر...» و مفاد آن، حتمى بودن نشرِ رحمت الهى در صورت هجرت است.

۹- تلاش گران در راه ایمان و توحید و حفظ ارزش ها، مشمول رحمت خاص خداوند، خواهند شد. (و إذ اعتزلتموهم ... فأوُواْ ... ینشر لکم ربّکم من رحمته)

۱۰- انگیزه و محور نهضت و هدف نهایىِ اصحاب کهف، خدا بود. (و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه ... ینشر لکم ربّکم) کنارگیرى اصحاب کهف از پرستش هر معبودى جز خدا و دل بستن آنان به رحمت و امدادهاى الهى، گویاى برداشت یاد شده است.

۱۱- اصحاب کهف، در حلِّ معضلات و مشکلات حرکت توحیدى، متکى به خدا بودند. (و یهیّىء لکم من أمرکم مرفقًا) تهیئة (مصدر «یهیّىء») به معناى فراهم ساختن و آماده کردن است. «مرفق» به چیزى گفته مى شود که کار به مدد آن صورت مى گیرد. «من» در «من أمرکم» در معناى ابتدا به کار رفته و ممکن است براى افاده معناى بدل باشد، که در این صورت معناى جمله چنین مى شود: «او، براى شما، در عوض کارتان، مدد فراهم خواهد ساخت.».

۱۲- اصحاب کهف، به فراهم آمدن زمینه هاى لازم براى تداوم بخشى به یکتاپرستى و حرکت توحیدى خویش، مطمئن بودند. (و یهیّىء لکم من أمرکم مرفقًا)

۱۳- خداوند، فراهم آورنده شرایط مناسب، براى استوار ماندن یکتاپرستان مهاجر، بر عقیده توحیدى خویش (و یهیّىء لکم من أمرکم مرفقًا)

موضوعات مرتبط

  • ارزشها ۷: اهمیت محافظت از ارزشها ۷ ۹
  • اصحاب کهف: اصحاب کهف در غار ۳; اصحاب کهف و مشرکان ۳; اطمینان اصحاب کهف ۸، ۱۲; انگیزه نهضت اصحاب کهف ۱۰; اهداف نهضت اصحاب کهف ۱۰; ایمان اصحاب کهف ۴، ۶; بینش اصحاب کهف ۸; پناهجویى اصحاب کهف ۲، ۳; پیشنهاد اصحاب کهف ۲; توحید اصحاب کهف ۶، ۱۲; توکل اصحاب کهف ۱۱; تهدید اصحاب کهف ۱; ضعف اصحاب کهف ۱; عزلت گزینى اصحاب کهف ۴، ۶; قصه اصحاب کهف ۱، ۲، ۳، ۴، ۶ ، ۱۲; نهضت اصحاب کهف ۱۲; مشکلات اصحاب کهف ۶، ۱۱
  • امیدواران: امیدواران به رحمت ۸
  • ایمان: ارزش ایمان ۷; اهمیت ایمان ۷; اهمیت محافظت از ایمان ۴، ۹
  • توحید: ارزش توحید ۷; اهمیت توحید ۷، ۹
  • خدا: افعال خدا ۱۳; امدادهاى خدا ۱۳; زمینه رحمت خدا۹; عوامل رحمت خدا ۸
  • رحمت: مشمولان رحمت ۹
  • زندگى: زندگى ارزشمند ۷; زندگى بى ارزش ۷
  • شرک: معرضان از شرک ۴
  • عقیده: اهمیت محافظت از عقیده ۵
  • موحدان: یاور موحدان مهاجر ۱۳
  • هجرت: هجرت از جامعه مشرک ۵، ۸; هجرت از دارالکفر ۵

منابع