خَسَارا: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
=== ریشه کلمه === | === ریشه کلمه === | ||
*[[ریشه خسر | خسر]] (۶۵ بار) [[کلمه با ریشه:: خسر| ]] | *[[ریشه خسر | خسر]] (۶۵ بار) [[کلمه با ریشه:: خسر| ]] | ||
=== قاموس قرآن === | |||
كم شدن و كم كردن همچنين است خسران (قاموس) در مجمع ذيل آيه27 بقره، خسران را نقصان رأس المال و از بين رفتن آن گفته است (زيان) و خسر بر وزن فلس، فرس، قفل و عنق آمده است (اقرب) ولى در قرآن مجيد فقط بر وزن قفل به كار رفته است مثل [عصر:1]، [طلاق:9] امّا خسار: در مجمع ذيل آيه 27 بقره آن را هلاكت، در صحاح ضلالت در قاموس ضلالت و زيان نقل شده است. على هذا معنى [اسراء:82] آن است كه: قرآن ظالمان را جز هلاكت و ضلالت نمىافزايد. نا گفته نماند: فعل خسر از باب علم يعلم در قرآن مجيد هم لازم آمده و هم متعدى. مثل [انعام:31] آنانكه لقاءاللّه را تكذيب كردند حقّا كه به زيان افتادند و مثل [انعام:12] آنانكه خود را به زيان انداختند ايمان نمىآورند. بايد دانست كه: خسر، خسران و خسار يك معنى بيشتر ندارد و آن نقصان و كم شدن است چنانكه صريح آيه [رحمن:9] و آيه [مطفّفين:3] است و اينكه ضلالت و هلاكت را از معانى آن شمردهاند بدان جهت است كه ضلالت و هلاكت يك نوع تقصان و زيان است. * [حج:11]. در قرآن مجيد فقط اين آيه است كه «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» آمده است و اين بدان جهت است كه شخص متلوّن در دنيا نفاقش در اثر پيش آمدها روشن شده و مشتش باز مىشود و حيثيّت و اعتبارش از بين مىرود و خوار و بى قدر مىگردد و نيز در آخرت خاسر و ذليل خواهد بود. راجع به اين آيه، مطلبى در «حرف» گذشت. * [زمر:15] نظير اين آيه، [شورى:45] منظور از اين سخن كه: زيانكاران و هلاكت يافتگان، خود و اهل خويش را در روز قيامت به زيان انداختهاند، يعنى چه؟! زيانكار فقط خودش را به هلاكت مىاندازد اين چه ربطى به اهل دارد؟!. آن وقت چرا فقط در قيامت به زيان مىاندازد حال آنكه عمل و رفتار و تلقين او در دنيا نيز درباره اهلش اثر دارد؟. گفتهاند: چون زيانكاران ضلالت خود را بر اهل بيت و خوّاص خويش تحميل مىكنند بدين علّت آنها را نيز خاسر مىكنند. ولى اين كليّت ندارد. «اِنَّ الْخاسِرينَ...» جمع محلى به الف و لام مفيد كليّت است يعنى همه خاسرين چنيناند. احتمال نزديك به يقين آن است كه مراد از «اهليهم» اهل آخرت است كه از عمل به وجود مىآيد چنانكه به احتمال قوى مراد از اهل در آيه [انشقاق:9] اهل عمل است. اهلى كه از عمل انسان توليد شده، و ربطى به اهل اين دنيا ندارد.در اينصورت چون زيانكاران عمل صالح ندارند. در آخرت اهل ندارند يعنى اهل خود را خلاك كرده و از بين بردهاند. به نظر مىآيد: منظور از «خسرواخسران» از بين بردن تمام رأس المال و زيان كلّى است، يعنى نه از نفوسشان سرمايهاى مانده و نه اهلى براى آنها به وجود آمده است. و «خسران» در آيه متعدى است در الميزان، بعد از ذكر قول اوّل احتمال فوق را نقل و پسنديده است و و در مجمع آن را به حسن كه يكى از مفسران است نسبت مىدهد و از ابن عباس نقل مىكند: براى هر كس در بهشت منزلى و اهلى هست، هر كه اطاعت خدا كرد به او داده مىشود و هر كه نا فرمانى نمود به آتش مىرود و منزل و اهلش به اهل طاعت و تحويل مىگردد و اين است معنى «اُولئِكَ هُمُ الْوارِثونَ» اين سخن با آيه ما نحن فيه قابل تطبيق است. * [عصر:1-3]. به نظر مىآيد مراد از «خسر» كم شدن معمولى و از بين رفتن عمر است و اين يك حساب طبيعى است. هر كسى با دنيل آمدن عمر و زندگانيش شروع مىشود و با مردن پايان مىيابد. گذشت زمان به تدريج از عمر آدمى مىكاهد. على هذا همه در نقصان و كم شدن هستند. اگر كوئى: اين حكم شامل همه است، صالح و طالع هر دو چنين اند پس چرا اهل ايمان و نيگوكاران استثنا شدهاند؟ گوئيم: قرآن مجيد دنيا و آخرت را يك جا حساب مىكند و آن دو را از هم جدا نمىداند. در اين صورت اگر دو دانه گندم را كه يكى بريان شده و سلّول زندهاش مرده و يكى عادى است در زمين بكاريم هر دو مىپوسند و تلخ مىگردند ولى اوّلى فقط مىپوسد و چيزى از آن باقى نمىماند، امّا دوّمى در حال پوسيدن و تلخ شدن جوانه مىزند، ريشه مىدواند، سر از خاك بيرون مىكند و به چيز ديگر كه عالى و قوى و پر بركت تبديل مىگردد. حساب مؤم و كافر همين است كافر فقط تباه و تمام مىشود به تدريج زندگانى و مهلت خود را از دست مىدهد ولى مؤمن در حال كم شدن به شىء ديگر كه عالى و قابل بقاست تبديل مىگردد البته با توأم بودن حساب دنيا و آخرت. * [اسراء:82:] «خسار» مجموعاً سه بار در قرآن مجيد آمده است يكى آيه فوق و ديگرى [فاطر:39] و سوّمى آيه 1 از سوره نوح و همه به ضلالت تطبيق مىشود. آيه اوّل كه درباره قرآن است حاكى از آن است كه قرآن نسبت به مؤمنان رحمت و شفاى دردهاى درونى و بيرونى است ولى براى كفّار موجب فزونى ضلالت و تباهى است آنها قرآن را مىشوند و به آن اعتنا نمىكنند و حجّت بر ايشان تمام مىشود و آن سبب زيادت خسار است. در دنيا همه چيز از جهتى خير و به مناسبتى شرّ است همچنين است قرآن مجيد نسبت به اشخاص ستمگر شرّ مىباشد. * [نازعات:12] حافرة چنانكه در «حفر» گذشت به معنى خلقت اوّل است. كفّار كه آيات قيامت را مىشنيدند مىگفتند: يعنى چه بميرم، خاك شويم، باز به خلقت اوّل بر گرديم؟! اين برگشت زيانبار و بى فايده است. حالا كه اينطور است چرا مىميريم؟!. «كرّة خاسرة» آن است كه كفّار عذاب را تصديق مىكردند و مىگفتند: اگر زنده شديم بد بخت خواهيم بود. ولى به نظر آنها عذاب اخروى را باور نداشتند. بلكه به ظنّ قوى مراد آن است كه در اوّل گفتيم. معنى آيه چنين مىشود: مىگويند: آيا ما پس از پوسيدن به خلقت اوّل مردود و باز گردانده خواهيم شد... اين عودت و رجعت زيانبار و بى حاصل است. * [هود:22] اخسرون اسم تفضيل است و حكايت از آن دارد كه در روز قيامت بعضىها خاسر و بعضىها اخسراند. مىشود گفت كه اهل عذاب همه اخسراند چنانكه در «احسن» گذشت ولى از قرآن مجيد پيداست كه اهل عذاب در عذاب متفاوت اند مثل [نساء:145] لذا بهتر است بگوئيم: اسم تفضيل داراى مفهوم است. * [هود:63] مرا جز بخسران انداختن و تباه كردن نمىافزائيد. | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۲۲
ریشه کلمه
- خسر (۶۵ بار)
قاموس قرآن
كم شدن و كم كردن همچنين است خسران (قاموس) در مجمع ذيل آيه27 بقره، خسران را نقصان رأس المال و از بين رفتن آن گفته است (زيان) و خسر بر وزن فلس، فرس، قفل و عنق آمده است (اقرب) ولى در قرآن مجيد فقط بر وزن قفل به كار رفته است مثل [عصر:1]، [طلاق:9] امّا خسار: در مجمع ذيل آيه 27 بقره آن را هلاكت، در صحاح ضلالت در قاموس ضلالت و زيان نقل شده است. على هذا معنى [اسراء:82] آن است كه: قرآن ظالمان را جز هلاكت و ضلالت نمىافزايد. نا گفته نماند: فعل خسر از باب علم يعلم در قرآن مجيد هم لازم آمده و هم متعدى. مثل [انعام:31] آنانكه لقاءاللّه را تكذيب كردند حقّا كه به زيان افتادند و مثل [انعام:12] آنانكه خود را به زيان انداختند ايمان نمىآورند. بايد دانست كه: خسر، خسران و خسار يك معنى بيشتر ندارد و آن نقصان و كم شدن است چنانكه صريح آيه [رحمن:9] و آيه [مطفّفين:3] است و اينكه ضلالت و هلاكت را از معانى آن شمردهاند بدان جهت است كه ضلالت و هلاكت يك نوع تقصان و زيان است. * [حج:11]. در قرآن مجيد فقط اين آيه است كه «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» آمده است و اين بدان جهت است كه شخص متلوّن در دنيا نفاقش در اثر پيش آمدها روشن شده و مشتش باز مىشود و حيثيّت و اعتبارش از بين مىرود و خوار و بى قدر مىگردد و نيز در آخرت خاسر و ذليل خواهد بود. راجع به اين آيه، مطلبى در «حرف» گذشت. * [زمر:15] نظير اين آيه، [شورى:45] منظور از اين سخن كه: زيانكاران و هلاكت يافتگان، خود و اهل خويش را در روز قيامت به زيان انداختهاند، يعنى چه؟! زيانكار فقط خودش را به هلاكت مىاندازد اين چه ربطى به اهل دارد؟!. آن وقت چرا فقط در قيامت به زيان مىاندازد حال آنكه عمل و رفتار و تلقين او در دنيا نيز درباره اهلش اثر دارد؟. گفتهاند: چون زيانكاران ضلالت خود را بر اهل بيت و خوّاص خويش تحميل مىكنند بدين علّت آنها را نيز خاسر مىكنند. ولى اين كليّت ندارد. «اِنَّ الْخاسِرينَ...» جمع محلى به الف و لام مفيد كليّت است يعنى همه خاسرين چنيناند. احتمال نزديك به يقين آن است كه مراد از «اهليهم» اهل آخرت است كه از عمل به وجود مىآيد چنانكه به احتمال قوى مراد از اهل در آيه [انشقاق:9] اهل عمل است. اهلى كه از عمل انسان توليد شده، و ربطى به اهل اين دنيا ندارد.در اينصورت چون زيانكاران عمل صالح ندارند. در آخرت اهل ندارند يعنى اهل خود را خلاك كرده و از بين بردهاند. به نظر مىآيد: منظور از «خسرواخسران» از بين بردن تمام رأس المال و زيان كلّى است، يعنى نه از نفوسشان سرمايهاى مانده و نه اهلى براى آنها به وجود آمده است. و «خسران» در آيه متعدى است در الميزان، بعد از ذكر قول اوّل احتمال فوق را نقل و پسنديده است و و در مجمع آن را به حسن كه يكى از مفسران است نسبت مىدهد و از ابن عباس نقل مىكند: براى هر كس در بهشت منزلى و اهلى هست، هر كه اطاعت خدا كرد به او داده مىشود و هر كه نا فرمانى نمود به آتش مىرود و منزل و اهلش به اهل طاعت و تحويل مىگردد و اين است معنى «اُولئِكَ هُمُ الْوارِثونَ» اين سخن با آيه ما نحن فيه قابل تطبيق است. * [عصر:1-3]. به نظر مىآيد مراد از «خسر» كم شدن معمولى و از بين رفتن عمر است و اين يك حساب طبيعى است. هر كسى با دنيل آمدن عمر و زندگانيش شروع مىشود و با مردن پايان مىيابد. گذشت زمان به تدريج از عمر آدمى مىكاهد. على هذا همه در نقصان و كم شدن هستند. اگر كوئى: اين حكم شامل همه است، صالح و طالع هر دو چنين اند پس چرا اهل ايمان و نيگوكاران استثنا شدهاند؟ گوئيم: قرآن مجيد دنيا و آخرت را يك جا حساب مىكند و آن دو را از هم جدا نمىداند. در اين صورت اگر دو دانه گندم را كه يكى بريان شده و سلّول زندهاش مرده و يكى عادى است در زمين بكاريم هر دو مىپوسند و تلخ مىگردند ولى اوّلى فقط مىپوسد و چيزى از آن باقى نمىماند، امّا دوّمى در حال پوسيدن و تلخ شدن جوانه مىزند، ريشه مىدواند، سر از خاك بيرون مىكند و به چيز ديگر كه عالى و قوى و پر بركت تبديل مىگردد. حساب مؤم و كافر همين است كافر فقط تباه و تمام مىشود به تدريج زندگانى و مهلت خود را از دست مىدهد ولى مؤمن در حال كم شدن به شىء ديگر كه عالى و قابل بقاست تبديل مىگردد البته با توأم بودن حساب دنيا و آخرت. * [اسراء:82:] «خسار» مجموعاً سه بار در قرآن مجيد آمده است يكى آيه فوق و ديگرى [فاطر:39] و سوّمى آيه 1 از سوره نوح و همه به ضلالت تطبيق مىشود. آيه اوّل كه درباره قرآن است حاكى از آن است كه قرآن نسبت به مؤمنان رحمت و شفاى دردهاى درونى و بيرونى است ولى براى كفّار موجب فزونى ضلالت و تباهى است آنها قرآن را مىشوند و به آن اعتنا نمىكنند و حجّت بر ايشان تمام مىشود و آن سبب زيادت خسار است. در دنيا همه چيز از جهتى خير و به مناسبتى شرّ است همچنين است قرآن مجيد نسبت به اشخاص ستمگر شرّ مىباشد. * [نازعات:12] حافرة چنانكه در «حفر» گذشت به معنى خلقت اوّل است. كفّار كه آيات قيامت را مىشنيدند مىگفتند: يعنى چه بميرم، خاك شويم، باز به خلقت اوّل بر گرديم؟! اين برگشت زيانبار و بى فايده است. حالا كه اينطور است چرا مىميريم؟!. «كرّة خاسرة» آن است كه كفّار عذاب را تصديق مىكردند و مىگفتند: اگر زنده شديم بد بخت خواهيم بود. ولى به نظر آنها عذاب اخروى را باور نداشتند. بلكه به ظنّ قوى مراد آن است كه در اوّل گفتيم. معنى آيه چنين مىشود: مىگويند: آيا ما پس از پوسيدن به خلقت اوّل مردود و باز گردانده خواهيم شد... اين عودت و رجعت زيانبار و بى حاصل است. * [هود:22] اخسرون اسم تفضيل است و حكايت از آن دارد كه در روز قيامت بعضىها خاسر و بعضىها اخسراند. مىشود گفت كه اهل عذاب همه اخسراند چنانكه در «احسن» گذشت ولى از قرآن مجيد پيداست كه اهل عذاب در عذاب متفاوت اند مثل [نساء:145] لذا بهتر است بگوئيم: اسم تفضيل داراى مفهوم است. * [هود:63] مرا جز بخسران انداختن و تباه كردن نمىافزائيد.