۱۶٬۲۸۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
<span id='link110'><span> | <span id='link110'><span> | ||
==مقصود از نور خدا، همان نور ايمان و معرفت است، كه به مؤمنان اختصاص دارد == | ==مقصود از نور خدا، همان نور ايمان و معرفت است، كه به مؤمنان اختصاص دارد == | ||
«''' | «'''مَثَلُ نُورِهِ'''» - اين آيه شريفه، نور خدا را توصيف مى كند، و اگر كلمه «نور» را به ضمير خدا اضافه كرده و فرموده «نور او» - با در نظر گرفتن اين كه اضافه مذكور، لاميه است و معنايش «نورى كه مال اوست» مى باشد - خود، دليل بر اين است كه مراد وصف آن نور كه خود خداست، نيست، بلكه مراد وصف آن نورى است كه خدا آن را افاضه مى كند. | ||
البته باز مراد از آن، نور عامى كه افاضه اش كرده، و به وسيله آن، هر چيزى ظهور يافته و عبارت است از وجودى كه هر چيزى به آن وصف مى گردد، نيست. به دليل اين كه بعد از تتميم مثل فوق، فرموده: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۱ </center> | ||
«خدا هر كه را بخواهد، به سوى نور خود هدايت مى كند». | |||
و اگر مقصود «وجود» بود كه همه موجودات به آن رسيده اند، ديگر به موجود خاصى اختصاص نداشت، بلكه مراد از آن نور، نورى است خاص، كه خداى تعالى، آن را تنها به مؤمنان اختصاص داده و آن، به طورى كه از كلام استفاده مى شود، حقيقت ايمان است. | |||
همچنان كه در ساير موارد قرآن كريم مى بينيم خداى سبحان، اين نور خاص را به خود نسبت داده. مثلا فرموده: «يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأفوَاهِهِم وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ». و نيز فرموده: «أوَ مَن كَانَ مَيتاً فَأحيَينَاهُ وَ جَعَلنَا لَهُ نُوراً يَمشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيسَ بِخَارِجٍ مِنهَا». | |||
و نيز فرموده: «يُؤتِكُم كِفلَينِ مِن رَحمَتِهِ وَ يَجعَل لَكُم نُوراً تَمشُونَ بِهِ». و نيز فرموده: «أفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلإسلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِن رَبِّهِ»، و اين «نور»، همان نور ايمان و معرفت است، كه گفتيم خداوند به مؤمنان اختصاص داده، تا در راه به سوى پروردگارشان از آن استفاده كنند. | |||
همچنان كه در | و مراد از آن قرآن نيست، همچنان كه بعضى پنداشته اند براى اين كه آيه، در مقام توصيف عموم مؤمنان است كه قبل از نزول قرآن، چه وضعى داشتند و بعد از آن، چه وضعى به خود گرفتند. | ||
علاوه بر اين، در چند جاى قرآن صريحا اين نور را وصف مؤمنان خوانده. از آن جمله فرموده: «لَهُم أجرُهُم وَ نُورُهُم». و نيز فرموده: «يَقُولُونَ رَبَّنَا أتمِم لَنَا نُورَنَا»، و معنا ندارد كه قرآن وصف مؤمنان باشد، و اگر به اعتبار معارفى كه قرآن براى آنان كشف مى كند، در نظر گرفته شود. باز به همان معنايى كه ما گفتيم، بر مى گردد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۷۲ </center> | ||
تمثيل نور خدا به نور چراغ، براى بيان تابش نور ايمان و معرفت در قلوب | ==تمثيل نور خدا به نور چراغ، براى بيان تابش نور ايمان و معرفت در قلوب مؤمنان== | ||
«''' | «'''كَمِشكَوةٍ فِيهَا مِصبَاحٌ المِصبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ '''» - آنچه تشبيه به «مشكات» شده، به مشكات و همه خصوصياتى كه در آيه براى آن آمده، تشبيه شده، نه تنها به كلمۀ «مشكات»، يعنى «فِيهَا مِصبَاحٌ المِصبَاحُ فِى زُجَاجَة...»، همه در اين تشبيه دخالت دارند. چون اگر تنها به «مشكات» تشبيه شده باشد معنا فاسد مى شود، و اين در تمثيلات قرآن، نظاير زيادى دارد. | ||
«''' | «'''الزُّجَاجَةٌ كَأنَّهَا كَوكَبٌ دُرِّىٌ '''» - تشبيه «زُجَاجة» به «كَوكَب دُرّى»، به خاطر شدت و بسيارى لمعان نور مصباح و تابش آن است. معمولا وقتى شيشه را روى چراغ بگذارند، بهتر مى سوزد، و ديگر با وزش باد، نوسان و اضطراب پيدا نمى كند و در نتيجه مانند كوكب درى مى درخشد و درخشش آن ثابت است. | ||
«''' | «'''يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيتُونَةٍ لَا شَرقِيَّةٍ وَ لَا غَربِيّةٍ يَكَادُ زَيتُهَا يُضِئُ وَ لَو لَم تَمسَسهُ نَارٌ'''» - اين آيه، خبر بعد از خبر است براى مصباح. يعنى مصباح مى سوزد، در حالى كه اشتعال خود را از درخت مبارك زيتونى گرفته كه نه غربى است و نه شرقى. يعنى اشتعالش از روغن است كه از درخت زيتون گرفته مى شود. | ||
و مقصود از اين كه فرمود | و مقصود از اين كه فرمود: «آن درخت، نه شرقى است و نه غربى»، اين است كه نه در جانب مشرق روييده و نه در جانب مغرب، تا در نتيجه، سايه آن در جانب مخالف بيفتد، و ميوه اش به خوبى نرسد و روغنش صاف و زلال نشود، بلكه در وسط قرار دارد و ميوه اش به خوبى مى رسد و روغنش زلال مى شود. | ||
دليل بر اين معنا، | دليل بر اين معنا، جملۀ «يَكَادُ زَيتُهَا يُضِئُ وَ لَو لَم تَمسَسهُ نَارٌ» است. چون ظاهر سياق اين است كه مراد از آن، صفا و زلالى روغن و كمال استعداد آن براى اشتعال است و اين صفاى روغن از درختى حاصل مى شود كه داراى آن دو صفت نه شرقى و نه غربى باشد. | ||
و اما گفتار بعضى از | و اما گفتار بعضى از مفسران كه گفته اند: مراد از جملۀ «لَا شَرقِيَّةٍ وَ لَا غَربِيَّةٍ»، اين است كه درخت مذكور درخت دنيايى نيست تا در مشرق و يا در مغرب برويد، بلكه درخت بهشتى است و همچنين گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: مراد اين است كه اين درخت، از درختان مشرق معمور و مغرب معمور دنيا نيست، بلكه از درختان شام است در ميان مشرق و مغرب قرار دارد، كه زيت آن، بهترين زيت است، قابل قبول نيست. چون از سياق فهميده نمى شود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۳ </center> | ||
است كه به | «'''نُورٌ عَلَى نُورٌ'''» - اين جمله، خبر است براى مبتداى حذف شده و آن مبتدا، ضميرى است كه به «نور زجاجة» بر مى گردد، و «نور زجاجة»، از سياق فهميده مى شود و معنايش اين است كه: نور زجاجة مذكور، نورى است عظيم، بالاى نور عظيمى ديگر. يعنى نورى در كمال تلمع و درخشش. | ||
مراد از | ==مراد از جملۀ «نُورٌ عَلَى نُور» در آيه شريفه== | ||
و مراد «از بودن | و مراد «از بودن نور، بالاى نور»، به طورى كه بعضى گفته اند: دو چندان بودن و شدّت آن است، نه تعددش. پس مراد اين نيست كه نور معين يا غير معينى است، بالاى نورى ديگر نظير آن، و نيز مراد اين نيست كه آن نور مجمع دو نور است، بلكه مراد اين است كه آن نورى است متضاعف و دو چندان، بدون اين كه هر يك از ديگرى متمايز باشد، و اين گونه تعبيرات در كلام شايع است. | ||
و اين | و اين معنا، خالى از جودت و زيبايى نيست و هر چند كه مراد از آن را تعدد نور بدانيم، باز خالى از لطف و دقت نمى باشد. چون همان طور كه نور صادر از مصباح، نسبتى به مصباح دارد، همچنين نسبتى هم به شيشه لوله دارد كه باعث درخشش آن شده. | ||
و اين | چيزى كه هست، نسبتش به مصباح بالاصالة و بالحقيقة است، و نسبتش به «زجاجة» به مجاز و استعاره و در عين اين كه نور با تعدد و تغاير دو نسبت، متعدد مى شود. در عين حال، به حسب حقيقت يك نور بيش نيست و زجاجة خودش نور ندارد. پس زجاجة از نظر تعدد نسبت، نورى دارد غير از نور چراغ، ولى نور او، قائم به نور چراغ است و از آن استمداد جسته است. | ||
و اين اعتبار بعينه، در نور خداى تعالى، كه ممّثلٌ لَه اين مثال است، جريان دارد. چون نور ايمان و معرفت در دل هاى مؤمنان، نورى است عاريتى و مقتبس از نور خدا و قائم به آن و مستمد از آن است. | |||
پس آوردن قيد | پس تا اين جا اين مطلب به دست آمد كه «ممّثلٌ له» عبارت است از نور خدا كه به دل هاى مؤمنان تابيده، و «مثل» عبارت است از نور تابيده از لوله شيشه چراغ، چراغى كه از روغنى پاك و زلال مى سوزد، و در شيشه قرار دارد. زيرا نور چراغ كه از زجاجة (لوله شيشه اى) به بيرون مى تابد، تابش آن بهتر و قوی تر مى باشد. چون آن شيشه و مشكات نور را جمع آورى نموده و به كسانى كه طالب نورند، منعكس مى كند. | ||
پس آوردن قيد «مشكات» براى اين است كه بر اجتماع نور در شكم آن، و انعكاسش به جو خانه دلالت كند، و قيد روغن آن هم از درخت زيتونى نه شرقى و نه غربى، براى اين است كه بر صفا و زلالى روغن، و جودت آن، و در نتيجه صفاى نور آن به خاطر خوش سوزی اش دلالت كند. چون دنبالش مى فرمايد، روغنى است كه تو گويى بدون كبريت هم مى خواهد مشتعل شود، (اين قدر شدت احتراق دارد). | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۴ </center> | ||
و وصف «نور على نور»، براى دلالت بر دو برابرى نور، و يا به آن احتمال ديگر بر استمداد | و وصف «نور على نور»، براى دلالت بر دو برابرى نور، و يا به آن احتمال ديگر بر استمداد «نور زجاج»، از «نور مصباح» است. | ||
<span id='link113'><span> | <span id='link113'><span> | ||
==مؤمنانى كه داراى ايمان كامل هستند از نور خدا بهره مى گيرند == | ==مؤمنانى كه داراى ايمان كامل هستند از نور خدا بهره مى گيرند == | ||
«'''يهدى اللّه لنوره من يشاء'''» - اين جمله اول مطلب است ، و اختصاص به مؤمنين را به نور ايمان و معرفت و محروميت كفار را از آن ، تعليل مى كند و از سياق چنين معلوم مى شود كه مراد از «من يشاء - هر كه را بخواهد»، همان مردمى هستند كه در آيه «رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله ...» يادشان كرده است ، و خلاصه مؤمنينى هستند كه داراى كمال ايمان باشند. | «'''يهدى اللّه لنوره من يشاء'''» - اين جمله اول مطلب است ، و اختصاص به مؤمنين را به نور ايمان و معرفت و محروميت كفار را از آن ، تعليل مى كند و از سياق چنين معلوم مى شود كه مراد از «من يشاء - هر كه را بخواهد»، همان مردمى هستند كه در آيه «رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله ...» يادشان كرده است ، و خلاصه مؤمنينى هستند كه داراى كمال ايمان باشند. |
ویرایش