حَمِئَة: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(Added word proximity by QBot)
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
__TOC__
''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/حَمِئَة | آیات شامل این کلمه ]]'''
''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/حَمِئَة | آیات شامل این کلمه ]]'''


خط ۹: خط ۱۰:
لجن سياه بد بو. در مفردات گويد: «طين اسود منتن» صحاح و اقرب گل سياه گفته‏اند، كشّاف گل سياه‏متغير، مجمع آن را جمع حماة و گل متغير به سياهى و در ذيل آيه 86 كهف گل سياه بد بو گفته است. مجموع اين كلمات در كلمه «لجن سياه بد بو» خلاصه مى‏شود. [حجر:26] انسان را از گل خشك از گل سياه بد بو آفريديم. راجع به تفصيل بيشتر به «آدم» رجوع شود. اين كلمه سه بار در قرآن آمده است سوره حجر، آيات 26-28-33. * [كهف:86] «عَيْنٍ حَمِئَةٍ» يعنى چشمه‏اى كه در آن گل سياه هست (مجمع - اقرب) ناگفته نماند: كسى كه در خشكى است چنان مى‏داند كه آفتاب از زمين طلوع و در زمين غروب مى‏كند و كسى كه در درياست چنان مى‏بيند كه آن از دريا طلوع و در دريا فرود مى‏رود، از آيه شريفه به دست مى‏آيد كه ذوالقرنين به آخرين آبادى در مغرب در نظر بيننده در آبى كه در اثر لجن، سياه به نظر مى‏آيد و يا در آبى كه روى لجن را پوشانده بود، غروب مى‏كرد لذا فرموده «وَجَدَهاتَغْرُبُ» يعنى او چنان يافت نه اينكه واقع از آن قرار بود. طبق تحقيقات ابوالكلام آزاد محقق همندى ذوالقرنين (به نظر او كوروش كبير) در سفر اوّل خود براى سركوبى دولت ليدى به طرف غرب (آسياى صغير) حركت كرد و آفتاب را چنان ديد. مى‏گويد، اكنون نقشه سواحل غربى آسياى صغير را برابر خود بگذاريم، در اين نقشه مى‏بينيم كه بيشتر ساحل به خليج‏هاى كوچك منتهى مى‏شود مخصوصاً در نواحى حدود «ازمير» كه دريا تقريباً صورت يك چشمه بزرگ به خود مى‏گيرد. سارد (پايتخت كشور ليدى) در نزديكى ساحل غربى قرار داشت و چندان از شهر ازمير فعلى فاصله نداشت، در اينجا مى‏توانيم بگوئيم كوروش بعد از استيلاء بر سارد به نقطه‏اى از سواحل درياى اژه نزديك ازمير مى‏رساند و در آمجا متوجّه مى‏گردد كه دريا صورت چشمه‏اى به خود گرفته و آب نيز از گل و لاى ساحل تيره رنگ به نظر مى‏رسد. در حئالى غروب اگر كسى اينجا ايستاده باشد خواهد ديد كه قرص خورشيد چنان مى‏نمايد كه در آب محو مى‏شود، اين چيزى است كه قرآن از آن تعبير به اين جمله مى‏نمايد «وَجَدَها تَغْرُبُ فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ» يعنى چنين ديد كه خورشيد در محلى كه آب آن تيره رنگ بود فرو مى‏رفت. مسلم است كه خورشيد در محلى معيّن غروب نمى‏كند ولى اگر در سواحل دريا ايستاده باشيم، در نتيجه كرويّت زمين و انحناى سطح آب خواهيم ديد كه خورشيد هنگام غروب كم كم و آرام آرام در سينه دريا جاى مى‏گيريد (ذوالقرنين باستانى پاريزى ص 93) .
لجن سياه بد بو. در مفردات گويد: «طين اسود منتن» صحاح و اقرب گل سياه گفته‏اند، كشّاف گل سياه‏متغير، مجمع آن را جمع حماة و گل متغير به سياهى و در ذيل آيه 86 كهف گل سياه بد بو گفته است. مجموع اين كلمات در كلمه «لجن سياه بد بو» خلاصه مى‏شود. [حجر:26] انسان را از گل خشك از گل سياه بد بو آفريديم. راجع به تفصيل بيشتر به «آدم» رجوع شود. اين كلمه سه بار در قرآن آمده است سوره حجر، آيات 26-28-33. * [كهف:86] «عَيْنٍ حَمِئَةٍ» يعنى چشمه‏اى كه در آن گل سياه هست (مجمع - اقرب) ناگفته نماند: كسى كه در خشكى است چنان مى‏داند كه آفتاب از زمين طلوع و در زمين غروب مى‏كند و كسى كه در درياست چنان مى‏بيند كه آن از دريا طلوع و در دريا فرود مى‏رود، از آيه شريفه به دست مى‏آيد كه ذوالقرنين به آخرين آبادى در مغرب در نظر بيننده در آبى كه در اثر لجن، سياه به نظر مى‏آيد و يا در آبى كه روى لجن را پوشانده بود، غروب مى‏كرد لذا فرموده «وَجَدَهاتَغْرُبُ» يعنى او چنان يافت نه اينكه واقع از آن قرار بود. طبق تحقيقات ابوالكلام آزاد محقق همندى ذوالقرنين (به نظر او كوروش كبير) در سفر اوّل خود براى سركوبى دولت ليدى به طرف غرب (آسياى صغير) حركت كرد و آفتاب را چنان ديد. مى‏گويد، اكنون نقشه سواحل غربى آسياى صغير را برابر خود بگذاريم، در اين نقشه مى‏بينيم كه بيشتر ساحل به خليج‏هاى كوچك منتهى مى‏شود مخصوصاً در نواحى حدود «ازمير» كه دريا تقريباً صورت يك چشمه بزرگ به خود مى‏گيرد. سارد (پايتخت كشور ليدى) در نزديكى ساحل غربى قرار داشت و چندان از شهر ازمير فعلى فاصله نداشت، در اينجا مى‏توانيم بگوئيم كوروش بعد از استيلاء بر سارد به نقطه‏اى از سواحل درياى اژه نزديك ازمير مى‏رساند و در آمجا متوجّه مى‏گردد كه دريا صورت چشمه‏اى به خود گرفته و آب نيز از گل و لاى ساحل تيره رنگ به نظر مى‏رسد. در حئالى غروب اگر كسى اينجا ايستاده باشد خواهد ديد كه قرص خورشيد چنان مى‏نمايد كه در آب محو مى‏شود، اين چيزى است كه قرآن از آن تعبير به اين جمله مى‏نمايد «وَجَدَها تَغْرُبُ فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ» يعنى چنين ديد كه خورشيد در محلى كه آب آن تيره رنگ بود فرو مى‏رفت. مسلم است كه خورشيد در محلى معيّن غروب نمى‏كند ولى اگر در سواحل دريا ايستاده باشيم، در نتيجه كرويّت زمين و انحناى سطح آب خواهيم ديد كه خورشيد هنگام غروب كم كم و آرام آرام در سينه دريا جاى مى‏گيريد (ذوالقرنين باستانى پاريزى ص 93) .


===کلمات [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud>
وَ:100, عَيْن:100, وَجَد:89, فِي:89, تَغْرُب:78, عِنْدَهَا:78, قَوْما:66, وَجَدَهَا:66, قُلْنَا:55, الشّمْس:55, يَا:44, مَغْرِب:44, ذَا:33, بَلَغ:33, الْقَرْنَيْن:21, إِذَا:21, إِمّا:10, حَتّى:10
</qcloud>
===تکرار در هر سال نزول===
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::حَمِئَة]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۸

آیات شامل این کلمه

«حَمِئَة» از مادّه «حَمْأ» در اصل به معناى «گِلِ سیاه و بد بو»، و یا به تعبیر دیگر «لجن» است و این نشان مى دهد: سرزمینى را که «ذو القرنین» به آن رسیده بود داراى لجنزارهاى فراوان بود، به طورى که «ذو القرنین» به هنگام غروب آفتاب، احساس مى کرد خورشید در آن لجنزارها فرو مى رود، همان گونه که همه مسافران دریا و ساحل نشینان، چنین احساسى را درباره خورشید دارند که در دریا غروب مى کند و یا از دریا سر برمى آورد.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

لجن سياه بد بو. در مفردات گويد: «طين اسود منتن» صحاح و اقرب گل سياه گفته‏اند، كشّاف گل سياه‏متغير، مجمع آن را جمع حماة و گل متغير به سياهى و در ذيل آيه 86 كهف گل سياه بد بو گفته است. مجموع اين كلمات در كلمه «لجن سياه بد بو» خلاصه مى‏شود. [حجر:26] انسان را از گل خشك از گل سياه بد بو آفريديم. راجع به تفصيل بيشتر به «آدم» رجوع شود. اين كلمه سه بار در قرآن آمده است سوره حجر، آيات 26-28-33. * [كهف:86] «عَيْنٍ حَمِئَةٍ» يعنى چشمه‏اى كه در آن گل سياه هست (مجمع - اقرب) ناگفته نماند: كسى كه در خشكى است چنان مى‏داند كه آفتاب از زمين طلوع و در زمين غروب مى‏كند و كسى كه در درياست چنان مى‏بيند كه آن از دريا طلوع و در دريا فرود مى‏رود، از آيه شريفه به دست مى‏آيد كه ذوالقرنين به آخرين آبادى در مغرب در نظر بيننده در آبى كه در اثر لجن، سياه به نظر مى‏آيد و يا در آبى كه روى لجن را پوشانده بود، غروب مى‏كرد لذا فرموده «وَجَدَهاتَغْرُبُ» يعنى او چنان يافت نه اينكه واقع از آن قرار بود. طبق تحقيقات ابوالكلام آزاد محقق همندى ذوالقرنين (به نظر او كوروش كبير) در سفر اوّل خود براى سركوبى دولت ليدى به طرف غرب (آسياى صغير) حركت كرد و آفتاب را چنان ديد. مى‏گويد، اكنون نقشه سواحل غربى آسياى صغير را برابر خود بگذاريم، در اين نقشه مى‏بينيم كه بيشتر ساحل به خليج‏هاى كوچك منتهى مى‏شود مخصوصاً در نواحى حدود «ازمير» كه دريا تقريباً صورت يك چشمه بزرگ به خود مى‏گيرد. سارد (پايتخت كشور ليدى) در نزديكى ساحل غربى قرار داشت و چندان از شهر ازمير فعلى فاصله نداشت، در اينجا مى‏توانيم بگوئيم كوروش بعد از استيلاء بر سارد به نقطه‏اى از سواحل درياى اژه نزديك ازمير مى‏رساند و در آمجا متوجّه مى‏گردد كه دريا صورت چشمه‏اى به خود گرفته و آب نيز از گل و لاى ساحل تيره رنگ به نظر مى‏رسد. در حئالى غروب اگر كسى اينجا ايستاده باشد خواهد ديد كه قرص خورشيد چنان مى‏نمايد كه در آب محو مى‏شود، اين چيزى است كه قرآن از آن تعبير به اين جمله مى‏نمايد «وَجَدَها تَغْرُبُ فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ» يعنى چنين ديد كه خورشيد در محلى كه آب آن تيره رنگ بود فرو مى‏رفت. مسلم است كه خورشيد در محلى معيّن غروب نمى‏كند ولى اگر در سواحل دريا ايستاده باشيم، در نتيجه كرويّت زمين و انحناى سطح آب خواهيم ديد كه خورشيد هنگام غروب كم كم و آرام آرام در سينه دريا جاى مى‏گيريد (ذوالقرنين باستانى پاريزى ص 93) .


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...