ریشه جرم: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جز (Move page script صفحهٔ ریشه جرم‌ را به ریشه جرم منتقل کرد)
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:


[[ ویژه:پیوند_به_این_صفحه/ریشه جرم‌ | '''لیست کلمات مشتق شده ''']]
[[ ویژه:پیوند_به_این_صفحه/ریشه جرم‌ | '''لیست کلمات مشتق شده ''']]
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::جرم‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


«جُرم» در اصل، به معناى قطع کردن است و از آنجا که افراد گنهکار پیوندها را قطع مى کنند، و خود را از اطاعت فرمان خدا جدا مى سازند، این کلمه به «گناه» نیز اطلاق شده است، و در آن اشاره لطیفى به این حقیقت است که هر انسانى در ذات خود پیوندى با حق، و پاکى و عدالت دارد، و آلودگى به گناه در واقع جدایى از این فطرت الهى است.
«جُرم» در اصل، به معناى قطع کردن است و از آنجا که افراد گنهکار پیوندها را قطع مى کنند، و خود را از اطاعت فرمان خدا جدا مى سازند، این کلمه به «گناه» نیز اطلاق شده است، و در آن اشاره لطیفى به این حقیقت است که هر انسانى در ذات خود پیوندى با حق، و پاکى و عدالت دارد، و آلودگى به گناه در واقع جدایى از این فطرت الهى است.


__TOC__
=== قاموس قرآن ===
(بر وزن عقل) قطع. مجمع البيان، اقرب الموارد، قاموس، مفردات و صحاح آن را به معنى قطع گفته‏اند. يه عقيده طبرسى گناه را از آن جهت جرم گويند كه عمل واجب الوصل را قطع مى‏كند. بنابراين قول، گناهكار را آن مجرم گويند كه عمل صالح را قطع مى‏كند (در مجمع به ذيل آيه 124 انعام رجوع شود) در مفردات گويد: اصل جرم به فتح اوّل به معنى قطع ثمره از درخت است و به طور استعاره به گناه كردن جرم گفته‏اند . طبرسى در [مائده:2] را از كسائى «يَحْمِلَنَّكُمْ» (وادار نكند) نقل كرده است و اين مطابق نهج البلاغه است كه در نامه 12 فرموده «لا يَحْمِلَنَّكُمْ شَنَئانُهُمْ عَلى قِتالِهِمْ قَبلَ دُعائِهِمْ»و خود جرم را در آنجا قطع و كسب معنى مى‏كند زمخشرى در ذيل همين آيه مى‏گويد: جرم جارى مجراى كسب است در تعدّى به يك مفعول يا دو مفعول و آنگاه جمله فوق را به معنى كسب و وادار كردن گرفته است . بعضى از بزرگان در تفسير خود در ذيل آيه فوق گويد: «يقال جرمه يجرمه»: اى حمله» على هذا معنى جرم وادار كردن است. ولى اين تعبير را كتب مشهور لغت پيدا نكرديم . و خلاصه آنكه: در معناى جرم (به فتح اوّل) سه قول هست: قطع، حمل، كسب. ولى قطع معناى اوّلى و مشهور آن است و جرم (به ضمّ اوّل) به معنى گناه از همين مادّه است . به نظر نكارنده جرم فقط يك معناى دارد وآن قطع است و گناه را بدان سبب جرم گويند كه شخص را از سعادت و رحمت خدا قطع مى‏كند و گناهكار را مجرم مى‏گوئيم زيرا در اثر گناه، خود را از رحمت و سعادت و راه صحيح انسانيّت قطع مى‏كند و در سه محل از قران كه «لا يَجْرِمَنَّكُمْ» امده چون به مفعول دوّم با «على» متعدى شده لذا معناى حمل (وادار كردن) برآن اشراب شده است و چنانكه مى‏دانيم «حمل» بر مفعول دوّم با «على» متعدى مى‏شود گويند «حَمَلَهُ عَلَى الاَمْرِ». يعنى او را به فلان كار وادار كرد لفظ «على در يك آيه مذكور و در دو آيهمستتر است اينك آيات را نقل مى‏كنيم: [مائده:8] وادار نكند شما را كينه قومى بر اينكه عدالت نكنيد. مى‏بينم كه در اينجا «عَلى اَلّا تَعْدِلوا» مفعول دوّم «لا يَجْرِمَنَّكُمْ» است و «على» در آن مذكور مى‏باشد . [مائده:2] كينه مردميكه شما را از مسجد الحرام باز داشته‏اند وادار نكنر بر اينكه تجاوز كنيد . [هود:89] اى قوم مخالفت با من وادارتان نكند بر اينكه بلاى نظير قوم نوح بر شما برسد . در اين آيه «آزنْ تَعتَدوا - اَنْ يُصيبَكُمْ» مفعول دوّم «يَجْرِمَنَّكُمْ» است «على» در هر دو مقدّر مى‏باشد و احنمال دارد كه در آيه اخير معناى كسب به آن اشراب شده باشد و در اين صورت احتياج به تقدير «على» نيست. [مطفّفين:29] آنانكه اقدام به گناه كردند به مؤمنين از روى ريشخند مى‏خنديدند. در قرآن كريم ماده جرم غير از سه آيه فوق، همه از باب افعال به كار رفته است مثل اجرموا، اجرامى مجرم و مجرمون فقط در پنج محلّ «لاجرم» آمده كه مى‏خواهيم گفت. به نظر مى‏آيد باب افعال در اينجا براى كثرت باشد زيرا كثرت يكى از معناى آنست [روم: 47] از كساني كه پيوسته گناه مى‏كردند انتقام كشيديم. [هود:22] كلمه «لاجرم» جنانكه گفتيم پنج بار در قرآن مجيد آمده است هود: 22 نحل:23 و 62 و 109، غافر :43. درالميزان ذيل آيه فوق از فرّاء نقل شده كه لاجرم دراصل به معنى لابد و لا محاله است سپس در اثر كثرت استعمال به معناى قسم آمده و معناى «حقّا» مى‏دهد... و گفته شده: جرم به فتح اول و دوم به معنى قطع است و شايد در اصل در نتيجه سخن به كار ميرفته مثل لامحاله و اين معنى را ميداده‏كه: اين سخن را قاطعى قطع نمى‏كند... پس «لا» به معنى نفى و «جرم» به معنى قطع است «لاجرم» يعنى اين گفته را قطع كردن و از بين بردن نيست و حتمى است على هذا معناى حتماً و حقاً مى‏دهد. معناى آيه فوق اين است: حتماً آنها در قيامت خسرانكارترين اند .
 
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, ل:70, لا:70, ما:66, انن:64, ف:60, من:58, کون:57, ه:57, فى:57, ب:53, قوم:51, کم:50, قول:44, الى:40, يوم:36, ها:35, ک:34, نا:33, اذ:32, الذين:32, ربب:31, ى:30, على:29, عن:29, بين:28, ان:28, امن:26, ذلک:25, الله:24, اذا:23, کبر:23, رئى:23, کذب:22, اله:22, لو:21, الا:21, جعل:21, رسل:21, وله:21, ثم:20, قد:20, سئل:20, سوع:20, ا:19, جهنم:19, لم:19, ايى:19, عذب:19, حقق:19, يا:18, جزى:17, نن:17, ضلل:17, قلب:17, عبد:16, اخر:16, علم:16, سلک:16, جىء:16, ويل:16, کيف:16, لما:15, حجر:15, نور:15, نفق:15, حمم:15, وعد:15, وقع:15, اول:15, عقب:15, عند:15, کره:15, انا:15, س:15, نقم:15, ارض:15, فعل:15, طوف:15, دعو:15, رحم:15, شرک:15, موسى:14, مدن:14, بل:14, فرى:14, برء:14, اتى:14, وحى:14, حشر:14, اکل:14, شنء:14, مکر:14, جنن:14, امر:14, بعض:14, شفع:14, بصر:14, بطل:14, رجع:14, قوى:13, بئس:13, نظر:13, قرى:13, صوب:13, ائى:13, لن:13, کلل:13, کتب:13, عمل:13, کما:13, ملک:13, شىء:13, لبث:13, هلک:13, ردد:13, خرج:13, سرى:13, حزن:12, وبق:12, ظهر:12, شفق:12, عرف:12, نصر:12, وفد:12, سوق:12, نعم:12, صبح:12, قهر:12, قسم:12, کفى:12, بلس:12, اهل:12, سبل:12, کثر:12, نکس:12, غفل:12, غفر:12, ودد:12, سلم:12, صغر:12, ولى:12, فلح:12, خلق:12, غوث:12, مکن:12, جمع:12, ظنن:12, دهى:12, دون:12, مدين:12, حسن:12, هدى:12, قرب:12, سوم:12, هؤلاء:12, غيث:12, ذنب:12, جوب:12, سمو:12, قسط:12, جرم:12, رئس:12, خسر:12, عزز:12, ضعف:12, نوح:12, هود:12, صور:12, عهد:12, فصل:12, عدو:12, وحد:12, فدى:12, اوى:12, عجل:12, قدم:12, صيد:12, سعر:12, ورد:12, بشر:12, حتى:12, يمن:12, اخو:12, شقق:12, بعد:12, خلف:12, غير:12, قلل:12, نبو:12, نهى:12, زرق:12, خفت:12, لوط:12, نکر:12, قرن:12, ميز:12, اولاء:12, التى:12, اخذ:12, سحب:12, خلد:12, ن:12, سقر:12, صحب:12, قدر:12, بنو:12, متع:12, قصص:12, ذا:12, نوب:12, ترف:12, تبع:12, رجز:12, مهد:12, حلل:12, شهد:12, خيط:12, وضع:12, کلم:12, وقى:12, نفخ:12, سمم:11, سربال:11, انى:11, الو:11, شعب:11, فکه:11, فتر:11, ليل:11, خلو:11, مطر:11, صفد:11, خوف:11, ضحک:11, حکم:11, شرب:11, ام:11, حمل:11, ذرر:11, هما:11, بقى:11, مرر:11, سکن:11, عين:11, طين:11, رضو:11, صدد:11, فوق:11, لئک:11, شعيب:11, هذه:11, نهر:11, هو:11, نجو:11, عرض:11, هزء:11, زين:11, رقب:11, سنن:11, ظلم:11, عبر:11, نصو:11, وکل:11, جمل:11, سرر:11, يى:11, عدل:11, اولى:11, وسع:11, شدد:11, حيث:11, برز:11, موت:11, او:11, سمع:11, لعب:11, خير:11, کفر:11, قبل:11, تلو:11, الم:11, الک:11, ضيق:11, آدم:11, فرط:11, ليس:10, لسن:10, نصى:10, زيد:10, افک:10, ولج:10, مثل:10, بيت:10, سير:10, وجد:10, دمى:10, علن:10, ذو:10, درر:10, سجد:10, وصف:10
</qcloud>
 
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
{|class="wikitable sortable"
{|class="wikitable sortable"

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۲

تکرار در قرآن: ۶۶(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


«جُرم» در اصل، به معناى قطع کردن است و از آنجا که افراد گنهکار پیوندها را قطع مى کنند، و خود را از اطاعت فرمان خدا جدا مى سازند، این کلمه به «گناه» نیز اطلاق شده است، و در آن اشاره لطیفى به این حقیقت است که هر انسانى در ذات خود پیوندى با حق، و پاکى و عدالت دارد، و آلودگى به گناه در واقع جدایى از این فطرت الهى است.

قاموس قرآن

(بر وزن عقل) قطع. مجمع البيان، اقرب الموارد، قاموس، مفردات و صحاح آن را به معنى قطع گفته‏اند. يه عقيده طبرسى گناه را از آن جهت جرم گويند كه عمل واجب الوصل را قطع مى‏كند. بنابراين قول، گناهكار را آن مجرم گويند كه عمل صالح را قطع مى‏كند (در مجمع به ذيل آيه 124 انعام رجوع شود) در مفردات گويد: اصل جرم به فتح اوّل به معنى قطع ثمره از درخت است و به طور استعاره به گناه كردن جرم گفته‏اند . طبرسى در [مائده:2] را از كسائى «يَحْمِلَنَّكُمْ» (وادار نكند) نقل كرده است و اين مطابق نهج البلاغه است كه در نامه 12 فرموده «لا يَحْمِلَنَّكُمْ شَنَئانُهُمْ عَلى قِتالِهِمْ قَبلَ دُعائِهِمْ»و خود جرم را در آنجا قطع و كسب معنى مى‏كند زمخشرى در ذيل همين آيه مى‏گويد: جرم جارى مجراى كسب است در تعدّى به يك مفعول يا دو مفعول و آنگاه جمله فوق را به معنى كسب و وادار كردن گرفته است . بعضى از بزرگان در تفسير خود در ذيل آيه فوق گويد: «يقال جرمه يجرمه»: اى حمله» على هذا معنى جرم وادار كردن است. ولى اين تعبير را كتب مشهور لغت پيدا نكرديم . و خلاصه آنكه: در معناى جرم (به فتح اوّل) سه قول هست: قطع، حمل، كسب. ولى قطع معناى اوّلى و مشهور آن است و جرم (به ضمّ اوّل) به معنى گناه از همين مادّه است . به نظر نكارنده جرم فقط يك معناى دارد وآن قطع است و گناه را بدان سبب جرم گويند كه شخص را از سعادت و رحمت خدا قطع مى‏كند و گناهكار را مجرم مى‏گوئيم زيرا در اثر گناه، خود را از رحمت و سعادت و راه صحيح انسانيّت قطع مى‏كند و در سه محل از قران كه «لا يَجْرِمَنَّكُمْ» امده چون به مفعول دوّم با «على» متعدى شده لذا معناى حمل (وادار كردن) برآن اشراب شده است و چنانكه مى‏دانيم «حمل» بر مفعول دوّم با «على» متعدى مى‏شود گويند «حَمَلَهُ عَلَى الاَمْرِ». يعنى او را به فلان كار وادار كرد لفظ «على در يك آيه مذكور و در دو آيهمستتر است اينك آيات را نقل مى‏كنيم: [مائده:8] وادار نكند شما را كينه قومى بر اينكه عدالت نكنيد. مى‏بينم كه در اينجا «عَلى اَلّا تَعْدِلوا» مفعول دوّم «لا يَجْرِمَنَّكُمْ» است و «على» در آن مذكور مى‏باشد . [مائده:2] كينه مردميكه شما را از مسجد الحرام باز داشته‏اند وادار نكنر بر اينكه تجاوز كنيد . [هود:89] اى قوم مخالفت با من وادارتان نكند بر اينكه بلاى نظير قوم نوح بر شما برسد . در اين آيه «آزنْ تَعتَدوا - اَنْ يُصيبَكُمْ» مفعول دوّم «يَجْرِمَنَّكُمْ» است «على» در هر دو مقدّر مى‏باشد و احنمال دارد كه در آيه اخير معناى كسب به آن اشراب شده باشد و در اين صورت احتياج به تقدير «على» نيست. [مطفّفين:29] آنانكه اقدام به گناه كردند به مؤمنين از روى ريشخند مى‏خنديدند. در قرآن كريم ماده جرم غير از سه آيه فوق، همه از باب افعال به كار رفته است مثل اجرموا، اجرامى مجرم و مجرمون فقط در پنج محلّ «لاجرم» آمده كه مى‏خواهيم گفت. به نظر مى‏آيد باب افعال در اينجا براى كثرت باشد زيرا كثرت يكى از معناى آنست [روم: 47] از كساني كه پيوسته گناه مى‏كردند انتقام كشيديم. [هود:22] كلمه «لاجرم» جنانكه گفتيم پنج بار در قرآن مجيد آمده است هود: 22 نحل:23 و 62 و 109، غافر :43. درالميزان ذيل آيه فوق از فرّاء نقل شده كه لاجرم دراصل به معنى لابد و لا محاله است سپس در اثر كثرت استعمال به معناى قسم آمده و معناى «حقّا» مى‏دهد... و گفته شده: جرم به فتح اول و دوم به معنى قطع است و شايد در اصل در نتيجه سخن به كار ميرفته مثل لامحاله و اين معنى را ميداده‏كه: اين سخن را قاطعى قطع نمى‏كند... پس «لا» به معنى نفى و «جرم» به معنى قطع است «لاجرم» يعنى اين گفته را قطع كردن و از بين بردن نيست و حتمى است على هذا معناى حتماً و حقاً مى‏دهد. معناى آيه فوق اين است: حتماً آنها در قيامت خسرانكارترين اند .

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
يَجْرِمَنَّکُمْ‌ ۳
الْمُجْرِمِينَ‌ ۱۹
مُجْرِمِيهَا ۱
أَجْرَمُوا ۳
مُجْرِمِينَ‌ ۱۰
الْمُجْرِمُونَ‌ ۱۳
جَرَمَ‌ ۵
إِجْرَامِي‌ ۱
تُجْرِمُونَ‌ ۱
مُجْرِماً ۱
لِلْمُجْرِمِينَ‌ ۲
أَجْرَمْنَا ۱
بِالْمُجْرِمِينَ‌ ۲
مُجْرِمُونَ‌ ۲
کَالْمُجْرِمِينَ‌ ۱
الْمُجْرِمُ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط