تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۳: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۲ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۴}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link19'><span> | <span id='link19'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً(۳۱) حَدَائقَ وَ أَعْنَباً(۳۲) وَ كَوَاعِب أَتْرَاباً(۳۳) وَ كَأْساً دِهَاقاً(۳۴) لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا كِذَّباً(۳۵) جَزَاءً مِّن رَّبِّك عَطاءً حِساباً(۳۶) رَّب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا الرَّحْمَنِ لا يمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً(۳۷) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۳۱ - براى پرهيزگاران مسلما پيروزى بزرگى است . | ۳۱ - براى پرهيزگاران مسلما پيروزى بزرگى است . | ||
خط ۸۹: | خط ۹۱: | ||
<span id='link23'><span> | <span id='link23'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
يَوْمَ يَقُومُ | يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئكَةُ صفًّا لا يَتَكلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صوَاباً(۳۸) ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ مَئَاباً(۳۹) إِنَّا أَنذَرْنَكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَت يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يَلَيْتَنى كُنت تُرَبَا(۴۰) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۳۸ - اينها در آن روز واقع مى شود كه «'''روح '''» و «'''ملائكه '''» در يك صف قيام مى كنند، و هيچيك جز به اذن خداوند رحمان سخن نمى گويند: و آنگاه كه مى گويند صواب مى گويند. | ۳۸ - اينها در آن روز واقع مى شود كه «'''روح '''» و «'''ملائكه '''» در يك صف قيام مى كنند، و هيچيك جز به اذن خداوند رحمان سخن نمى گويند: و آنگاه كه مى گويند صواب مى گويند. | ||
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۸: | ||
بارالها! آن روز كه همه اعمالمان را با چشم خود مى بينيم ما را شرمنده و شرمسار مفرما آمين يا رب العالمين | بارالها! آن روز كه همه اعمالمان را با چشم خود مى بينيم ما را شرمنده و شرمسار مفرما آمين يا رب العالمين | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۲ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۴}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۳۲
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۳۱ - ۳۷
آيه و ترجمه
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً(۳۱) حَدَائقَ وَ أَعْنَباً(۳۲) وَ كَوَاعِب أَتْرَاباً(۳۳) وَ كَأْساً دِهَاقاً(۳۴) لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا كِذَّباً(۳۵) جَزَاءً مِّن رَّبِّك عَطاءً حِساباً(۳۶) رَّب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا الرَّحْمَنِ لا يمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً(۳۷) ترجمه : ۳۱ - براى پرهيزگاران مسلما پيروزى بزرگى است . ۳۲ - باغهايى سرسبز، و انواعى از انگورها. ۳۳ - و حوريانى بسيار جوان و هم سن و سال . ۳۴ - و جامهايى لبريز و پياپى (از شراب طهور) ۳۵ - در آنجا نه سخن لغو و بيهوده اى مى شنوند و نه دروغى . ۳۶ - اين جزايى است از سوى پروردگارت و عطيه اى است كافى . ۳۷ - همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است ، پروردگار رحمان ، و هيچ كس حق ندارد بى اجازه او سخنى بگويد (يا شفاعتى كند).
تفسير : بخشى از پاداش عظيم پرهيزگاران در آيات پيشين سخن از سرنوشت طغيانگران و قسمتى از كيفرهاى دردناك آنها و علت اين بدبختى بود، در آيات مورد بحث به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته از مؤ منان راستين ، و پرهيزگاران ، و قسمتى از مواهب آنها در قيامت سخن مى گويد تا در يك مقايسه رويارو ميان اين دو، حقايق روشن تر گردد، همانگونه كه سيره قرآن مجيد در سوره هاى ديگر مى باشد كه اضداد را در مقابل هم قرار داده ، و وضع آنها را در اين مقابله تبيين مى كند. نخست مى فرمايد: «براى پرهيزگاران پيروزى و نجات بزرگى است » (ان للمتقين مفازا). «مفاز» «اسم مكان » يا «مصدر ميمى » از ماده «فوز» به معنى «رسيدن به خير و نيكى تواءم با سلامت » است ، و به معنى نجات و پيروزى كه لازمه اين معنى است نيز آمده ، و با توجه به اينكه «مفازا» به صورت نكره ذكر شده ، اشاره به پيروزى عظيم و رسيدن به خير و سعادت بزرگى است . سپس به شرح اين فوز و سعادت پرداخته ، مى افزايد: «باغهايى خرم و سرسبز و محفوظ با ميوه هايى از انواع انگورها» (حدائق و اعنابا). «حدائق » جمع «حديقه » به معنى باغ و بستان خرم و سرسبز و پر درخت است كه ديوار گرداگرد آن كشيده شده و از هر نظر محفوظ است ، «راغب » در مفردات مى گويد: «حديقه » در اصل به زمينى مى گويند كه داراى آب است
همچون حدقه چشم كه هميشه آب در آن وجود دارد! جالب اينكه از ميان تمام ميوه ها در اينجا روى انگور تكيه شده ، به خاطر مزاياى فوق العاده اى كه اين ميوه در ميان ميوه ها دارد، زيرا به گفته دانشمندان غذاشناس انگور علاوه بر اينكه از نظر خواص يك غذاى كامل محسوب مى شود و مواد غذايى آن بسيار نزديك به شير مادر است ، دو برابر گوشت در بدن ايجاد حرارت مى كند، گذشته از اين ، به قدرى مواد مفيد در آن وجود دارد كه مى توان گفت يك داروخانه طبيعى است «انگور» داراى خاصيت ضد سم ، مفيد براى تصفيه خون ، دفع رماتيسم ، نقرس ، و عامل مبارزه با افزايش اوره خون است . اضافه بر اينها انگور اعصاب را تقويت كرده ، و توليد نشاط مى كند، و به خاطر داشتن انواع ويتامينها به انسان نيرو و توان مى بخشد. اينها گوشه اى از آثار و خواص انگور است ، و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : خير فواكهكم العنب : «بهترين ميوه هاى شما انگور است ». سپس به همسران بهشتى كه يكى ديگر از مواهب پرهيزگاران است اشاره كرده ، مى افزايد: «براى آنها حوريانى است بسيار جوان كه تازه برآمدگى سينه آنها ظاهر شده ، و هم سن و سالند» (و كواعب اترابا). «كواعب » جمع «كاعب » به معنى دوشيزه اى است كه تازه برآمدگى سينه او آشكار شده ، و اشاره به آغاز جوانى است ، و «اتراب » جمع «ترب » (بر وزن حزب ) به معنى افراد هم سن و سال است ، و بيشتر در مورد جنس مؤ نث به كار مى رود، و به گفته بعضى در اصل از ترائب به معنى دنده هاى قفسه سينه گرفته
شده كه شباهت زيادى با هم دارند. اين هم سن و سال بودن ممكن است در ميان خود زنان بهشتى باشد، يعنى همگى جوان ، و همسان در زيبايى و حسن و جمال و اعتدال قامتند، و يا ميان آنها و همسرانشان ، چرا كه توافق سنى ميان دو همسر سبب مى شود كه بهتر احساسات يكديگر را درك كنند، ولى تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد. سپس چهارمين نعمت بهشتى را كه در انتظار پرهيزگاران است چنين شرح مى دهد: «و جامهايى پر و لبريز و پياپى از شراب طهور!» (و كاسا دهاقا). اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنيا كه عقل را مى زدايد، و انسان را تا سر حد يك حيوان تنزل مى دهد، بلكه شرابى كه عقل آور، و نشاط آفرين و جانپرور و روح افزا است . «كاءس » (بر وزن راءس ) به معنى جام مملو از نوشيدنى است ، و گاه به خود جام يا محتواى آن نيز اطلاق مى شود. «دهاق » را بسيارى از مفسران و اهل لغت به معنى «لبريز» تفسير كرده اند ولى «ابن منظور» در «لسان العرب » دو معنى ديگر نيز براى آن نقل كرده : «پى درپى » و «صاف و زلال ». بنابراين اگر مجموع اين معانى را در نظر بگيريم مفهوم آيه چنين مى شود كه براى بهشتيان جامه اى مملو از شراب طهور زلال و لبريز و پى در پى مى آورند. و از آنجا كه سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را در دنيا مى كند، در حالى كه شراب بهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شيطانى دنيا است
بلافاصله مى افزايد: «بهشتيان در آنجا نه سخن لغو و بيهوده اى مى شنوند، و نه دروغ و تكذيبى را» (لا يسمعون فيها لغوا و لا كذابا). شراب دنيا عقل را مى زدايد، و هوش را از سر مى برد، و انسان را به بيهوده گويى و سخنان ناموزون وا مى دارد، اما شراب طهور بهشتى به انسان روح و عقل و نور و صفا مى بخشد. در اينكه مرجع ضمير «فيها» چيست ؟ دو احتمال داده اند: نخست اينكه به «بهشت » باز مى گردد، و ديگر اينكه به «كاءس » (جام ). بنا بر تفسير اول مفهوم آيه چنين خواهد بود كه در بهشت سخن لغو و دروغى نمى شنوند مانند آنچه در آيه ۱۰ و ۱۱ سوره غاشيه آمده است فى جنة عالية لا تسمع فيها لاغية : «آنها در بهشت عالى جاى خواهند داشت بهشتى كه در آن سخن لغو و بيهوده نخواهى شنيد». و بنا بر تفسير دوم مفهوم آيه اين است كه از نوشيدن آن جام شراب لغو و بيهوده و دروغى حاصل نمى شود، مانند آنچه در آيه ۲۳ طور آمده است : يتنازعون فيها كاسا لا لغو فيها و لا تاثيم : «آنها در بهشت جامه اى پر از شراب طهور را از يكديگر مى گيرند كه نه بيهوده گويى در آن است و نه گناه ». به هر حال يكى از مواهب بزرگ معنوى بهشتيان اين است كه در آنجا اثرى از دروغ پردازيها، بيهوده گوييها، تهمتها و افتراها، تكذيب حق ، و توجيه باطل ، و گفتگوهاى ناهنجارى كه قلب پرهيزكاران را در اين دنيا آزار مى دهد وجود نخواهد داشت و به راستى چه زيباست آن محيطى كه اثرى از اين سخنان ناموزون و رنج آور در آن وجود ندارد، و طبق آيه ۶۲ مريم «جز سلام و تحيت و سخنان مسالمت آميز در آنجا چيزى نمى شنوند» «لا يسمعون فيها لغوا الا سلاما».
و در پايان ذكر اين نعمتها به نعمت معنوى ديگرى اشاره مى كند كه از همه بالاتر است ، مى فرمايد: «اين جزايى است از سوى پروردگارت ، و عطيه اى است كافى » (جزاء من ربك عطاء حسابا). چه بشارت و نعمتى از اين برتر و بالاتر كه بنده ضعيف ، مورد نوازش و الطاف و محبتهاى مولاى كريم خود قرار گيرد، او را اكرام كند، بزرگ دارد، و خلعت بخشد، اين توجه و عنايت ، و اين لطف و محبت ، چنان لذتى به مؤ منان مى دهد كه با هيچ نعمتى برابر نيست . و به گفته شاعر: من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها مى كنى اى خاك درت تاج سرم تعبير به «رب » (پروردگار) همراه با ضمير مخاطب و تواءم با كلمه «عطاء» همگى بيانگر لطف فوق العاده اى است كه در اين پاداشها نهفته است . واژه «حسابا» به عقيده بسيارى از مفسران در اينجا به معنى «كافيا» مى باشد، چنانكه گاه گفته مى شود «احسبت » يعنى آنقدر به او بخشيدم كه گفت «حسبى » (كافى است ). در حديثى از امام امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است كه در قيامت خداوند حسنات مؤ منان را حساب مى كند، و هر حسنه را ده برابر تا هفتصد برابر پاداش مرحمت مى كند، همانگونه كه خدا در قرآن فرموده : جزاء من ربك عطاء حسابا.
از اين روايت ، استفاده مى شود كه عطاياى الهى با آنكه جنبه تفضل دارد، در عين حال روى حساب اعمال است ، يعنى تفضلات و عطاياى او، تناسب با اعمال صالحه انسانها دارد، و به اين ترتيب مى توان «حسابا» را در آيه فوق به همان معنى معروف «محاسبه » تفسير كرد، و جمع اين معنى و معنى گذشته نيز مانعى ندارد (دقت كنيد). سپس در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد: «اين عطاياى بزرگ را همان كسى مى بخشد كه پروردگار آسمان و زمين است و آنچه ميان آن دو قرار دارد همان خداوند رحمان و بخشنده » (رب السماوات و الارض و ما بينهما الرحمن ). آرى آن كس كه مالك اين جهان با عظمت و مدبر و مربى آن است ، و رحمتش همه جا، و همه كس را فرا گرفته ، همو بخشنده آنهمه عطايا در قيامت به نيكان و پاكان است . در حقيقت ، آيه فوق اشاره اى به اين واقعيت است كه اگر خداوند چنين وعده هايى را به متقين مى دهد گوشه اى از آن را در اين دنيا، به صورت رحمت عامش ، به اهل آسمانها و زمين نشان داده است . و در پايان آيه مى فرمايد: «و هيچكس حق ندارد بى اجازه او در پيشگاهش سخنى بگويد، يا شفاعتى كند» (لا يملكون منه خطابا). ضمير در «لا يملكون » ممكن است به همه اهل آسمانها و زمين بر گردد، يا تمام متقين و طاغيان كه در عرصه محشر براى حساب و جزاء جمع مى شوند، و در هر حال اشاره به اين است كه هيچكس را در آن روز حق اعتراض و چون و چرا نيست ، زيرا آنقدر حساب الهى دقيق و عادلانه است كه جايى براى چون و چرا باقى نمى ماند.
علاوه بر اين ، هيچكس حق شفاعت را نيز ندارد جز به اذن و اجازه او «من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه » (بقره - ۲۵۵). نكته : نكته ها: ۱ - عطاياى متقين و كيفرهاى طغيانگران در آيات فوق ، كه پيرامون مواهب پرهيزگاران سخن مى گويد با مقايسه به آيات گذشته كه از كيفرهاى طغيانگران بحث مى كند، مقابله جالبى ديده مى شود. در اينجا سخن از «مفاز» (محل نجات ) است ، و در آنجا سخن از «مرصاد» (كمينگاه ). در اينجا سخن از باغهاى پر ميوه و «حدائق و اعناب » است ، و در آنجا غوطه ور بودن در آتش به مدت نامحدود «احقاب ». در اينجا سخن از جامه اى لبريز و دمادم «شراب طهور» است ، و در آنجا سخن از آب سوزان و «حميم و غساق ». در اينجا سخن از عطاياى گسترده خداوند «رحمان » است ، و در آنجا سخن از كيفر عادلانه و «جزاء وفاق ». در اينجا سخن از افزايش «نعمت » الهى است ، و در آنجا سخن از افزايش «عذاب ». خلاصه اين دو گروه از هر نظر در دو قطب مخالف قرار دارند، چرا كه از نظر ايمان و عمل نيز دو قطب مخالف بودند.
۲ - شرابهاى بهشتى ! در آيات مختلف قرآن مجيد، توصيفهاى زيادى از شرابهاى بهشتى شده است ، كه بررسى آنها نشان مى دهد، نوشندگان آنها در چنان لذت روحانى فرو مى روند كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست . در يك جا آن را به عنوان شراب طهور توصيف مى كند «و سقاهم ربهم شرابا طهورا» (دهر - ۲۱). و در جاى ديگر تاءكيد مى كند كه اين شراب زلال و بيغش و لذت بخش نه دردسر مى آفريند، و نه مستى مى آورد و نه فساد عقل ، «يطاف عليهم بكاس من معين بيضاء لذة للشاربين فيها لا غول و لا هم عنها ينزفون » (صافات - ۴۵ تا ۴۷) در يك جا مى فرمايد: از جامى مى نوشند كه با «كافور» آميخته شده (خنك و آرام كننده است ) «يشربون من كاس كان مزاجها كافورا» (دهر - ۵). و در جاى ديگر مى افزايد: از جامى به آنها مى نوشانند كه آميخته با زنجبيل است ، (گرم كننده و نشاط آفرين ) «و يسقون فيها كاءسا كان مزاجها زنجبيلا» (دهر - ۱۷). در آيات مورد بحث نيز خوانديم : جامهايى لبالب و زلال و دمادم دارند «و كاءسا دهاقا». و از همه مهم تر اينكه «ساقى » اين بزم روحانى ، خدا است !! از دست قدرت او و از بساط لطف و مرحمتش بر مى گيرند و مى نوشند و مست جذبه عشق و معرفت او مى شوند و سقاهم ربهم ... (دهر - ۲۱). خداوندا به ما هم از آن شراب طهور مرحمت كن .
ََآيه ۳۸ - ۴۰
آيه و ترجمه
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئكَةُ صفًّا لا يَتَكلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صوَاباً(۳۸) ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ مَئَاباً(۳۹) إِنَّا أَنذَرْنَكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَت يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يَلَيْتَنى كُنت تُرَبَا(۴۰) ترجمه : ۳۸ - اينها در آن روز واقع مى شود كه «روح » و «ملائكه » در يك صف قيام مى كنند، و هيچيك جز به اذن خداوند رحمان سخن نمى گويند: و آنگاه كه مى گويند صواب مى گويند. ۳۹ - آن روز حق است ، هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش بر مى گزيند. ۴۰ - و ما شما را از عذاب نزديكى بيم مى دهيم ، اين عذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مى بيند، و كافر مى گويد: «اى كاش خاك بودم !» تفسير : كافران مى گويند اى كاش خاك بوديم ! در آيات گذشته قسمتهاى قابل ملاحظه اى از كيفرها و مجازاتهاى طغيانگران و مواهب و پاداشهاى پرهيزگاران در روز رستاخيز بيان شد.
در آيات مورد بحث به معرفى آن روز بزرگ پرداخته ، بخشى از اوصاف آن روز و حوادث آن را شرح مى دهد، مى فرمايد: «اينها همه در روزى واقع مى شود كه روح و تمام ملائكه در يك صف بپا مى خيزند، و هيچيك جز به اذن خداوند رحمن سخن نمى گويند، و آن كس كه سخن مى گويد جز صواب و حق نمى گويد» (يوم يقوم الروح و الملائكة صفا لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا). بدون شك قيام «روح » و «فرشتگان » در آن روز در يك صف ، و سخن نگفتن جز به اذن خداوند رحمن ، فقط براى اجراى فرمان او است ، آنها در اين جهان نيز «مدبرات امر» و مجرى فرمانهاى او هستند، و در عالم آخرت اين امر آشكارتر و واضح تر و گسترده تر خواهد بود. در اينكه مراد از «روح » در اينجا چيست ؟ مفسران تفسيرهاى زيادى ذكر كرده اند كه در بعضى از تفاسير به هشت احتمال بالغ مى شود كه مهم تر از همه تفسيرهاى زير است : ۱ - منظور مخلوقى است غير از فرشتگان و برتر از همه آنها. ۲ - منظور جبرييل امين پيك وحى خدا و واسطه ميان او و پيامبران است ، كه بزرگترين فرشتگان مى باشد. ۳ - منظور «ارواح انسانها» است كه همراه فرشتگان بپا مى خيزند. ۴ - فرشته اى است بالاتر از همه فرشتگان و برتر از جبرييل ، و هم او بود كه با انبياء و امامان معصوم همراه بوده و هست .
قابل توجه اينكه روح در قرآن مجيد گاه به صورت مطلق ، و بدون هيچ قيد ذكر شده ، و در اين حال غالبا در برابر «ملائكه » قرار گرفته مانند: تعرج الملائكة و الروح اليه : فرشتگان و روح به سوى او بالا مى روند (معارج - ۴). تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر: «در شب قدر ملائكه و روح به فرمان پروردگارشان با هر چيزى نازل مى شوند» (قدر - ۴ ). در اين دو آيه روح بعد از ملائكه ذكر شده ، و در آيه مورد بحث قبل از ملائكه ، البته ممكن است اين جدا شدن به عنوان يك فرد مشخص و بزرگ بوده باشد، و به اصطلاح ذكر عام بعد از خاص يا ذكر خاص بعد از عام است . اما در بسيارى از آيات ، «روح » با اضافه يا وصفى آمده است ، مانند «روح القدس » در آيه قل نزله روح القدس من ربك بالحق : «بگو روح القدس اين قرآن را از سوى پروردگارت به حق نازل كرد» (نحل - ۱۰۲) يا آيه نزل به الروح الامين قرآن را «روح الامين » نازل كرده (شعرا - ۱۹۳). در بعضى از آيات خداوند «روح » را به خودش اضافه فرمود، مى فرمايد: «و نفخت فيه من روحى :» «در آدم از روح خودم دميدم » (روح شريفى كه به خاطر شرافت به ذات مقدس او اضافه شده ) (حجر ۲۹) و در جاى ديگر مى فرمايد: فارسلنا اليها روحنا: «ما به سوى مريم روح خود را فرستاديم » (مريم - ۱۷) به نظر مى رسد كه «روح » در اين آيات كه به صورتهاى متفاوتى بيان شده معناهاى متفاوتى داشته باشد كه شرح هر كدام در ذيل همان آيات بيان شده است . ولى آنچه از ميان تفاسير مختلف نسبت به آيه مورد بحث مناسب تر به نظر مى رسد اين است كه ، منظور از روح در اينجا يكى از فرشتگان بزرگ الهى
است كه بر طبق بعضى از روايات حتى از جبرييل برتر است ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : هو ملك اعظم من جبرييل و ميكاييل : «او فرشته اى است بزرگتر از جبرييل و ميكاييل ». و در تفسير «على بن ابراهيم » نيز آمده است : الروح ملك اعظم من جبرييل و ميكاييل و كان مع رسول الله و هو مع الائمة (عليهم السلام ): «روح فرشته اى است برتر از جبرييل و ميكاييل و او با رسول الله همراه بود و با امامان نيز همراه است ». هر چند در بعضى از روايات در تفاسير اهل سنت از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: الروح جند من جنود الله ليسوا بملائكة لهم رؤ س و ايدى و ارجل ، ثم قرا يوم يقوم الروح و الملائكة صفا، قال هؤ لاء جند و هؤ لاء جند: ((روح لشكرى از لشكريان خدا است كه ملائكه نيستند، آنها داراى سر و دست و پا مى باشند، سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين آيه را تلاوت فرمود: يوم يقوم الروح و الملائكة صفا سپس افزود: اينها لشكرى هستند و آنها لشكر ديگرى )). درباره روح انسان و تجرد و استقلال آن ، بحثهاى مشروح و مفصلى در جلد ۱۲ صفحه ۲۵۰ تا ۲۶۹ (ذيل آيه ۸۵ سوره اسراء) آورده ايم . به هر حال همانگونه كه اشاره شد اين مخلوق بزرگ الهى خواه از فرشتگان باشد، يا موجود ديگرى ، در قيامت همراه ملائكه آماده اطاعت فرمان او هستند، و چنان هول و اضطراب محشر همه را فرا گرفته كه هيچكس را ياراى سخن گفتن نيست ، و آنگاه كه ذكرى يا سخنى بگويند يا شفاعتى كنند تنها به اذن
پروردگار است ، حمد و ثناى او مى گويند و يا شفاعت براى آنها كه شايسته شفاعتند. در حديثى آمده است از امام صادق (عليه السلام ) درباره اين آيه سؤ ال كردند، فرمود: نحن و الله الماذون لهم يوم القيامة و القائلون : «به خدا سوگند در روز قيامت به ما اجازه داده مى شود و سخن مى گوييم ». راوى سؤ ال مى كند در آن روز شما چه مى گوييد؟ فرمود: نمجد ربنا، و نصلى على نبينا، و نشفع لشيعتنا، فلا يردنا ربنا: «تمجيد و ستايش پروردگارمان را مى كنيم ، و بر پيامبرمان درود مى فرستيم ، و براى پيروانمان شفاعت مى كنيم ، و خداوند شفاعت ما را رد نمى كند». از اين روايت استفاده مى شود كه انبياء و امامان معصوم نيز در صف فرشتگان و روح قرار مى گيرند، و از كسانى كه به آنها اجازه سخن گفتن و مدح و ثناى خداوند و شفاعت داده مى شود آنها هستند. تعبير «صوابا» دليل بر اين است كه اگر ملائكه و روح يا انبياء و اولياء براى كسانى شفاعت كنند آن هم روى حساب است و بى دليل نيست . سپس اشاره به اين روز بزرگ كه هم روز قيام انسانها و هم فرشتگان ، و هم يوم الفصل و روز كيفر طاغين و پاداش متقين است كرده مى فرمايد: «آن روز حق است » (ذلك اليوم الحق ). حق به معنى چيزى است كه ثابت است ، واقعيت دارد و تحقق مى يابد، و اين معنى درباره قيامت كاملا صادق است ، بعلاوه روزى است كه حق هر كس
به او داده مى شود، حقوق مظلومان از ظالمان گرفته خواهد شد، و «حقايق » و اسرار درون به ظهور مى پيوندد، بنابراين روزى است به تمام معنى حق . و چون توجه به اين واقعيت مى تواند مؤ ثرترين انگيزه انسان براى حركت به سوى پروردگار، و اطاعت فرمان او گردد، بلافاصله مى افزايد: «پس هر كسى بخواهد راهى به سوى پروردگارش مى گزيند، و به سوى او باز مى گردد» (فمن شاء اتخذ الى ربه مابا). يعنى تمام اسباب اين حركت الهى فراهم است ، راه و چاه ارائه شده ، انبيا به قدر كافى ابلاغ فرمان حق كرده اند، عقل انسانى نيز كه پيامبرى از درون او است ، سرنوشت طاغيان و پرهيزگاران نيز به خوبى تبيين شده ، و «دادگاه » و «دادخواه » و «دادرس » نيز تعيين گرديده ، تنها چيزى كه باقيمانده تصميم قاطع انسان است كه با استفاده از اختيارى كه خدا به او داده است راه را برگزيند و پيش رود. ماب به معنى محل بازگشت است ، به معنى «طريق و راه » نيز آمده است . سپس به عنوان تاءكيد روى مساءله مجازات مجرمان ، و بيان نزديك بودن آن روز بزرگ در برابر كسانى كه آن را دور، يا نسيه اش مى پندارند، مى افزايد: «ما شما را از عذاب نزديكى بيم مى دهيم » (انا انذرناكم عذابا قريبا). چرا كه عمر دنيا هر قدر باشد در برابر عمر آخرت ساعتى بيش نيست ، و نيز طبق ضرب المثل معروف عرب «هر چه قطعا مى آيد نزديك است » كل ما هو آت قريب ! و لذا در آيه ۵ تا ۷ معارج خداوند به پيامبرش مى فرمايد: فاصبر صبرا جميلا انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا: «صبر كن صبرى جميل
و خالى از هر گونه جزع و فزع ، آنها آن روز را دور مى بينند و ما نزديك مى بينيم ». امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز در اين زمينه ، مى فرمايد: كل آت قريب دان «هر چيزى كه مى آيد قريب و نزديك است ». چرا نزديك نباشد در حالى كه مايه اصلى عذاب الهى اعمال خود انسانها است كه هميشه با آنها است «و جهنم هم اكنون كافران را احاطه كرده » و ان جهنم لمحيطة بالكافرين (عنكبوت - ۵۴). و از آنجا كه در آن روز گروه عظيمى غرق حسرت و اندوه شده ، نادم و پشيمان مى گردند، حسرتى كه به حالشان سودى نخواهد داشت و پشيمانى كه نتيجه اى ندارد، به دنبال اين هشدار مى افزايد: «اين عذاب روزى واقع مى شود كه انسان آنچه با دست خود از قبل فرستاده همه را مى بيند، و كافر مى گويد: اى كاش خاك بودم :» (يوم ينظر المرء ما قدمت يداه و يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا). جمعى از مفسران جمله «ينظر» را در اين آيه به معنى «ينتظر» تفسير كرده ، و گفته اند منظور اين است كه انسان در آن روز در انتظار جزاى اعمال خويش است . و بعضى آن را به معنى «نگريستن به نامه اعمال و ملاحظه حسنات و سيئات » دانسته اند. و نيز احتمال داده شده كه منظور مشاهده پاداش و كيفر اعمال است . اين تفسيرها همه از اينجا ناشى شده كه آنها به مساءله حضور و تجسم اعمال آدمى در آن روز كمتر توجه داشته اند، و الا با توجه به اين واقعيت مفهوم آيه
روشن است و نياز به هيچگونه تقدير و تاويلى ندارد. توضيح اينكه از آيات مختلف قرآن و روايات اسلامى استفاده مى شود كه اعمال انسان در آن روز به صورتهاى مناسبى مجسم شده ، و در برابر او ظاهر مى شوند، او به راستى اعمال خويش را مى بيند، و از مشاهده منظره اعمال بدش در وحشت و ندامت و حسرت فرو مى رود، و از ديدن اعمال حسنه اش شاد و مسرور مى گردد، و اصولا يكى از بهترين پاداشهاى نيكوكاران ، و يكى از بدترين كيفرهاى بدكاران همين اعمال مجسم آنها است كه همراهشان خواهد بود. در آيه ۴۹ سوره كهف مى خوانيم : و وجدوا ما عملوا حاضرا: «آنچه را انجام داده بودند حاضر مى بينند» و در آخرين آيات سوره زلزال آمده است : فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره : «هر كس به اندازه ذره اى كار نيك كرده باشد آن را مى بيند، و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده باشد آن را نيز مى بيند». و اين از شگفتيهاى عالم قيامت است كه اعمال آدمى در آنجا مجسم مى گردد و انرژيها تبديل به ماده شده جان مى گيرد. تعبير به «قدمت يداه » (دو دست او آن را از پيش فرستاده ) به خاطر آن است كه انسان غالب كارها را با دست انجام مى دهد، ولى مسلما منحصر به اعمال دست نيست ، بلكه آنچه با زبان و چشم و گوش نيز انجام مى دهد همه مشمول اين قانون است . قرآن قبل از رسيدن آن روز به ما هشدار داده مى گويد: بايد هر كس بنگرد كه براى آن روز چه از پيش فرستاده ؟ «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» (حشر - ۱۸). به هر حال كفار بعد از آنكه اعمال تمام عمر خود را همه در برابر خويش حاضر مى بينند آنچنان در اندوه و حسرت فرو مى روند كه مى گويند اى كاش
خاك بوديم ! اى كاش از آغاز از مرحله خاك فراتر نمى رفتيم ، و از جمادى نامى ، و از نامى حيوان و از حيوان سر از انسان بيرون نمى آورديم . و اى كاش بعد از آنكه انسان شديم و مرديم هرگز پس از مردن و خاك شدن زندگى تازه اى در رستاخيز نمى يافتيم ! البته آنها مى دانند كه خاك هم از آنها بهتر است ، چرا كه خاك يكدانه مى گيرد و گاه صدها دانه پس مى دهد، خاك منبع انواع مواد غذايى و معادن و ساير بركات است ، خاك بستر انسان و گاهواره زندگى او است ، و بى آنكه كمترين ضررى داشته باشد آنهمه فايده دارد، اما آنها يكى از فوائد خاك را ندارند ولى كان ضررهاى بسيارند. آرى كار انسانى كه اشرف مخلوقات است گاه بر اثر كفر و گناه به جايى مى رسد كه آرزو مى كند در صف يكى از موجودات بى روح و پست باشد. در آيات قرآن مى خوانيم : كفار و مجرمان هنگامى كه صحنه قيامت و دادرسى پروردگار و جزاى اعمال را مشاهده مى كنند، عكس العملهاى مختلفى نشان مى دهند كه همگى حكايت از شدت تاءثر و تاءسف آنها مى كند. گاه مى گويند: «واى بر ما از اين حسرت كه در اطاعت فرمان خدا كوتاهى كرديم :» يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله (زمر - ۵۶) و گاه مى گويند: خداوندا ما را به دنيا باز گردان تا عمل صالح كنيم فارجعنا نعمل صالحا (الم سجده - ۱۲). و گاه مى گويند: «اى كاش خاك بوديم و هرگز زنده نمى شديم » همانگونه كه در آيات مورد بحث آمده است .
نكته : نكته : راه حل روشن براى مساءله «جبر و اختيار» اين مساءله از قديمى ترين مسائلى است كه در ميان دانشمندان مطرح بوده گروهى طرفدار آزادى اراده انسان ، و گروهى طرفدار جبر بوده اند و هر كدام دلائلى براى اثبات مقصد خود ذكر كرده اند. ولى جالب اين است كه هم «جبريين » و هم «طرفداران اختيار» در عمل اصل اختيار و آزادى اراده را به رسميت شناخته ، و پذيرفته اند، يا به تعبير ديگر تمام اين جر و بحثها در دائره مباحث علمى بوده نه در مقام عمل ، و اين به خوبى نشان مى دهد كه اصل آزادى اراده و اختيار فطرى همه انسانها است ، و اگر پاى وسوسه هاى مختلف پيش نيايد همه طرفدار اصل آزادى اراده اند. اين وجدان عمومى و فطرت همگانى كه يكى از روشن ترين دلائل اختيار است به صورتهاى گوناگونى در زندگى انسان تجلى مى كند زيرا اگر انسان خود را در اعمالش مجبور مى دانست و اختيارى براى خود قائل نبود چرا: ۱ - گاه به خاطر اعمالى كه انجام داده و يا به خاطر اعمالى كه انجام نداده پشيمان مى شود، و تصميم مى گيرد در آينده از تجربه گذشته استفاده كند، اين حالت ندامت براى طرفداران عقيده جبر فراوان است ، اگر اختيارى در كار نيست ندامت چرا؟! ۲ - بدكاران را همه ملامت و سرزنش مى كنند، اگر جبر است سرزنش چرا؟. ۳ - نيكوكاران را مدح و تمجيد و ستايش مى نمايند. ۴ - در تربيت و تعليم فرزندان مى كوشند تا آنها سعادتمند شوند، و اگر همه مجبورند تعليم چه مفهومى دارد؟
۵ - براى بالا بردن سطح اخلاق جامعه همه دانشمندان بدون استثنا تلاش دارند. ۶ - انسان از خطاهاى خود توبه مى كند، با قبول اصل جبر توبه معنى ندارد. ۷ - انسان بر كوتاهى هايى كه كرده حسرت مى خورد، چرا؟ ۸ - در تمام دنيا بدكاران و مجرمان را محاكمه مى كنند و آنها را تحت بازپرسى شديد قرار مى دهند، كارى كه از اختيار بيرون است بازپرسى و محاكمه ندارد. ۹ - در همه دنيا و ميان تمام اقوام اعم از خداپرستان و ماديين براى مجرمان مجازات قائلند، مجازات بر كارى كه مجبور بوده ؟! ۱۰ - حتى طرفداران مكتب جبر هنگامى كه كسى به منافع و حيثيت آنها تجاوز كند فرياد مى كشند و او را مقصر مى شمارند و به دادگاه مى كشانند! خلاصه اگر راستى انسان از خود اختيارى ندارد، پشيمانى چه معنى دارد؟ ملامت و سرزنش براى چيست ؟ آيا مى شود كسى را كه دستش بى اختيار مرتعش و لرزان است ملامت كرد؟ چرا نيكوكاران را مدح و تشويق مى كنند، مگر از خود اختيارى داشته اند كه با تشويق به كار نيك ادامه دهند؟ اصولا با پذيرش تاءثير تعليم و تربيت جبر مفهوم خود را از دست خواهد داد و از اين گذشته مسائل اخلاقى بدون قبول آزادى اراده ابدا مفهومى ندارد. اگر ما در كارها مجبوريم توبه يعنى چه ؟ حسرت خوردن چرا؟ محاكمه شخص مجبور از ظالمانه ترين كارها است ، و مجازات او از محاكمه اش بدتر. همه اينها نشان مى دهد كه اصل آزادى اراده ، فطرى همه انسانها و موافق
وجدان عمومى بشر است ، نه تنها عوام كه همه خواص و همه فلاسفه در عمل چنينند و حتى جبريها در عمل اختيارى هستند «الجبريون اختياريون من حيث لا يعلمون !» و جالب اينكه قرآن مجيد نيز كرارا روى همين مساءله تكيه كرده نه تنها در آيات مورد بحث مى فرمايد: فمن شاء اتخذ الى ربه مابا: «هر كس بخواهد مى تواند راهى را به سوى پروردگارش برگزيند». بلكه در آيات ديگر نيز روى مشيت و اراده انسان بسيار تكيه كرده است كه ذكر همه آنها طولانى مى شود تنها به سه آيه زير اكتفا مى كنيم : انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا: «ما راه را به انسان نشان داديم خواه پذيرا شود و شكرگزار گردد يا مخالفت كند و كفران نمايد» (دهر - ۳). و در آيه ۲۹ سوره كهف مى فرمايد فمن شاء فليؤ من و من يشاء فليكفر: «هر كس مى خواهد ايمان بياورد و هر كس نمى خواهد راه كفر پيش گيرد» (ولى بدانند ما براى كافران آتش عظيمى فراهم ساخته ايم ). و نيز در آيه ۲۹ دهر مى خوانيم : ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا : «اين تذكرى است ، هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش انتخاب مى كند». سخن درباره مساءله جبر و تفويض بسيار طولانى است و در اين زمينه كتابها يا مقاله ها نوشته شده ، آنچه در بالا گفته شد تنها نگاهى به اين مساءله از زاويه «قرآن » و «وجدان » بود، و اين كلام را با يادآورى يك «نكته مهم » پايان مى دهيم : طرفدارى گروهى از مساءله جبر تنها به خاطر پاره اى از مشكلات فلسفى و استدلالى نبوده بلكه عوامل مهم روانى و اجتماعى ديگرى بدون شك در پيدايش و ادامه اين عقيده دخالت داشته است .
بسيارى از افراد عقيده به «جبر» يا «سرنوشت جبرى » يا «قضا و قدر» به معنى جبرى آن را كه همه ريشه هاى مشتركى دارند به خاطر فرار از زير بار مسؤ وليتها پذيرفته اند يا اين عقيده را پوششى براى شكستها و ناكاميهاى خود كه بر اثر كوتاهى و سهل انگارى حاصل شده قرار داده اند. و يا پوششى براى هوسهاى سركش خويش كه «مى خوردن ما را حق ز ازل مى دانسته و ما براى اين مى مى خوريم كه علم خداوند جهل نشود!» گاه استعمارگران براى درهم كوبيدن مقاومت مردم ، و خاموش كردن آتش قهر ملتها با توسل به اين عقيده خود را بر همه تحميل مى كردند كه سرنوشت شما از اول همين بوده و غير تسليم و رضا كوچارهاى ؟! با قبول اين مكتب اعمال همه جنايتكاران موجه مى شود، و گناه همه گنهكاران توجيه منطقى مى يابد، و فرقى ميان مطيع و مجرم باقى نخواهد ماند. خداوندا! ما را از اين عقايد انحرافى و پى آمدهاى آن حفظ فرما. پروردگارا! آن روز كه جهنم مرصاد طاغين ، و بهشت مفاز متقين مى شود، چشم اميد همه ما به لطف تو دوخته است . بارالها! آن روز كه همه اعمالمان را با چشم خود مى بينيم ما را شرمنده و شرمسار مفرما آمين يا رب العالمين
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |