تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۴: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۳ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۵}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۸: | خط ۱۰: | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ قَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَى عَتِيدٌ(۲۳) | وَ قَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَى عَتِيدٌ(۲۳) | ||
أَلْقِيَا فى | أَلْقِيَا فى جَهَنَّمَ كلَّ كفَّارٍ عَنِيدٍ(۲۴) | ||
مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ(۲۵) | |||
الَّذِى جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فى الْعَذَابِ الشدِيدِ(۲۶) | |||
* قَالَ قَرِينُهُ | * قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطغَيْتُهُ وَ لَكِن كانَ فى ضلَلِ بَعِيدٍ(۲۷) | ||
قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَى وَ قَدْ | قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَى وَ قَدْ قَدَّمْت إِلَيْكم بِالْوَعِيدِ(۲۸) | ||
مَا | مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَى وَ مَا أَنَا بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ(۲۹) | ||
يَوْمَ نَقُولُ | يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ(۳۰) | ||
<center> تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۲۶۸ </center> | <center> تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۲۶۸ </center> | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
خط ۹۳: | خط ۹۵: | ||
<span id='link123'><span> | <span id='link123'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ أُزْلِفَتِ | وَ أُزْلِفَتِ الجَْنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيرَ بَعِيدٍ(۳۱) | ||
هَذَا مَا تُوعَدُونَ | هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ(۳۲) | ||
مَّنْ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَ جَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ(۳۳) | |||
ادْخُلُوهَا بِسلَمٍ ذَلِك يَوْمُ | ادْخُلُوهَا بِسلَمٍ ذَلِك يَوْمُ الخُْلُودِ(۳۴) | ||
لهَُم | لهَُم مَّا يَشاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ(۳۵) | ||
وَ كَمْ أَهْلَكنَا قَبْلَهُم | وَ كَمْ أَهْلَكنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فى الْبِلَدِ هَلْ مِن محِيصٍ(۳۶) | ||
إِنَّ فى ذَلِك لَذِكرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ(۳۷) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۳۱ - (در آن روز) بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود، و فاصله اى از آنها ندارد! | ۳۱ - (در آن روز) بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود، و فاصله اى از آنها ندارد! | ||
خط ۱۷۳: | خط ۱۷۵: | ||
در مى يابند، و آنها كه چنين نيستند مى توانند از طريق رهنمودهاى دانشمندان عادل و دلسوز راه خود را بيابند، بنابراين بايد انسان يا علم و عقل كافى داشته باشد يا گوش شنوا. | در مى يابند، و آنها كه چنين نيستند مى توانند از طريق رهنمودهاى دانشمندان عادل و دلسوز راه خود را بيابند، بنابراين بايد انسان يا علم و عقل كافى داشته باشد يا گوش شنوا. | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۳ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۵}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۵۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۳-۳۰
آيه و ترجمه
وَ قَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَى عَتِيدٌ(۲۳) أَلْقِيَا فى جَهَنَّمَ كلَّ كفَّارٍ عَنِيدٍ(۲۴) مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ(۲۵) الَّذِى جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فى الْعَذَابِ الشدِيدِ(۲۶)
- قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطغَيْتُهُ وَ لَكِن كانَ فى ضلَلِ بَعِيدٍ(۲۷)
قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَى وَ قَدْ قَدَّمْت إِلَيْكم بِالْوَعِيدِ(۲۸) مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَى وَ مَا أَنَا بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ(۲۹) يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ(۳۰)
ترجمه : ۲۳ - فرشته همنشين او مى گويد اين نامه اعمال او است كه نزد من حاضر و آماده است . ۲۴ - (خداوند فرمان مى دهد:) در جهنم بيفكنيد هر كافر متكبر و لجوج را. ۲۵ - آن كسى كه شديدا مانع خير است ، متجاوز است ، و در شك و ترديد (حتى ديگران را به ترديد مى افكند). ۲۶ - آن كسى كه معبود ديگرى با خدا قرار داده (آرى ) او را در عذاب شديد بيفكنيد! ۲۷ - و همنشينش از شياطين مى گويد: پروردگارا من او را به طغيان وانداشتم لكن او خود در گمراهى دور و درازى بود. ۲۸ - خداوند مى گويد: نزد من جدال و مخاصمه نكنيد، من قبلا به شما اتمام حجت كرده ام . ۲۹ - سخن من تغيير ناپذير است ، و من هرگز به بندگانم ستم نخواهم كرد. ۳۰ - به خاطر بياوريد روزى را كه به جهنم مى گوئيم آيا پر شده اى ؟ و او مى گويد آيا افزون بر اين هم وجود دارد؟! تفسير : همنشينان انسان از فرشتگان و شياطين باز در اين آيات صحنه ديگرى از معاد ترسيم شده ، صحنه تكان دهنده اى كه فرشته قرين انسان ، محكوميت او را برملا مى سازد، و فرمان خداوند براى مجازات او صادر مى شود. نخست مى فرمايد: «قرين او مى گويد: اين نامه اعمال او است كه نزد من حاضر و آماده است » و از تمام كارهاى كوچك و بزرگ او در سراسر عمر پرده بر مى دارد (و قال قرينه هذا ما لدى عتيد). در اينكه منظور از «قرين » در اينجا كيست ؟ مفسران گفتگو بسيار دارند، ولى غالبا پذيرفته اند كه منظور فرشته اى است كه در دنيا همراه انسان و مامور ضبط اعمال او است ، و در دادگاه عدل الهى گواهى مى دهد.
آيات گذشته كه مى گفت : هر كس وارد عرصه محشر مى شود با او «سائق » و «شهيدى » است ، نيز گواه بر اين معنى است ، بعلاوه لحن خود آيه و آيه بعد نيز تناسب با همين معنى دارد. (دقت كنيد) ولى بعضى گفته اند كه منظور از «قرين » در اينجا «شيطان » است ، چرا كه در بسيارى از آيات قرآن اين كلمه به شيطانى كه همنشين مجرمان است ، اطلاق شده ، بنابراين تفسير معنى آيه چنين مى شود «شيطان همنشين او مى گويد: من اين مجرم را آماده جهنم كرده ام ، و نهايت كوششى را كه در توان داشتم در اين راه بكار برده ام »! اما اين معنى نه تنها متناسب آيات گذشته و آيهاى كه بلافاصله بعد از اين آيه مى آيد نيست بلكه با تبرئه كردن «شيطان » خودش را از گناه اغواى انسانها كه در چند آيه بعد مى آيد سازگار نمى باشد، چرا كه طبق اين تفسير شيطان اعتراف به مسئوليت خويش در اغواى مجرمان مى كند، در حالى كه در آيات آينده مى خوانيم «قال قرينه ربنا ما اطغيته و لكن كان فى ضلال بعيد»: «قرين او مى گويد: پروردگارا! من او را به طغيان وا نداشتم ولى او خود در گمراهى دور و درازى بود» و كاملا با آن تضاد دارد. تفسير سومى نيز در اينجا گفته شده كه از همه بعيدتر به نظر مى رسد، و هيچ قرينه اى بر آن گواهى نمى دهد، و آن اينكه منظور از «قرين » دوستان و همنشينهايى از بشر است . سپس خداوند دو فرشته مامور ثبت اعمال را مخاطب ساخته مى گويد: «در جهنم بيفكنيد هر كافر خود خواه متكبر و لجوجى را» (القيا فى جهنم كل كفار عنيد). «عنيد» از ماده عناد به معنى تكبر و خودپسندى و عدم تسليم در
برابر حق است . در اينكه اين دو نفر كه مخاطب به اين خطاب هستند كيانند؟ باز تفسيرهاى گوناگونى شده است ، جمعى تفسير فوق را برگزيده اند، در حالى كه بعضى ديگر مخاطب را «خازنان دوزخ » (دو نفر از ماموران جهنم ) مى دانند. بعضى نيز گفته اند ممكن است مخاطب تنها يك نفر باشد، همان شهيد و گواهى كه همراه مجرم وارد عرصه محشر مى شود، و در آيات قبل به آن اشاره شده ، و تثنيه آوردن فعل براى تاءكيد است گوئى دو بار تكرار مى كند «الق » «الق »: «بيفكن »، «بيفكن »... و استعمال تثنيه در مخاطب واحد در لغت عرب وجود دارد، اما اين تفسير بسيار بعيد به نظر ميرسد، و تفسير اول از همه مناسبتر است . در آيه بعد به چند وصف از اوصاف زشت و مذموم اين كافران عنيد اشاره كرده ، مى گويد: آن كس شديدا مانع خير است ، متجاوز است ، و در شك و ترديد، بلكه ديگران را به شك و ترديد ميافكند (مناع للخير معتد مريب ). مناع به حكم اينكه صيغه مبالغه است به كسى گفته مى شود كه بسيار از چيزى منع مى كند، بنابراين مناع للخير كسى است كه به هر صورت مخالف هر كار خير است . در بعضى از روايات آمده كه اين آيه درباره وليد بن مغيره نازل شد، در آنجا كه به فرزندان برادرش مى گفت : هر كس از شما اسلام را بپذيرد من تا زندهام كمكى به او نخواهم كرد. معتد به معنى متجاوز است خواه متجاوز به حقوق ديگران باشد يا از حدود احكام الهى تجاوز كند.
«مريب » از ماده «ريب » به معنى شخصى است كه در شك است ، شكى تواءم با بدبينى ، و يا ديگران را با گفتار و عمل خود به شك مى اندازد، و باعث گمراهى آنها مى شود. باز در ادامه اوصاف اين گروه عنيد در آيه بعد مى افزايد: «همان كسى كه معبود ديگرى با خدا قرار داده و راه شرك و دوگانگى را پيش گرفته است » (الذى جعل مع الله الها آخر). آرى «چنين كسى را در عذاب شديد بيفكنيد» (فالقياه فى العذاب الشديد). در اين چند آيه شش وصف براى اين گروه دوزخى بيان شده است كه پنج وصف اول در حقيقت علت و معلول يكديگرند، و وصف ششم توضيحى است براى ريشه اصلى همه اين اوصاف ، زيرا: «كفار» به معنى كسى كه بسيار در كفر اصرار مى ورزد. و اين منتهى به عناد مى شود. شخص معاند نيز اصرار بر منع خيرات دارد، و چنين كسى طبعا متجاوز به حقوق ديگران و حدود الهى است . افراد متجاوز اصرار دارند كه ديگران را نيز به شك و ترديد بيفكنند و ايمان را از آنها سلب كنند. به اين ترتيب اوصاف پنجگانه «كفار» و «عنيد» و «مناع للخير» و «معتد» و «مريب » پيوند ناگسستنى با هم دارند. و لازم و ملزوم يكديگرند. در ششمين وصف يعنى «الذى جعل مع الله الها آخر» ريشه اصلى تمام
اين انحرافات كه شرك است آمده چرا كه با دقت روشن مى شود كه شرك عامل همه اين بدبختيها است . آيه بعد پرده از روى ماجراى ديگرى از سرنوشت اين گروه كافر لجوج بر مى دارد، و آن مخاصمه و جر و بحثى است كه با شيطان در قيامت دارند، آنها تمام گناهان خويش را به گردن شياطين اغواگر مى افكنند، ولى «شيطان قرين او مى گويد: پروردگارا من او را به طغيان وا نداشتم ، و به اجبار در اين راه نياوردم او خودش با ميل و اراده خويش اين راه را برگزيد و در ضلال و گمراهى دور و درازى بود» (قال قرينه ربنا ما اطغيته و لكن كان فى ضلال بعيد). اين تعبير شبيه چيزى است كه در آيه ۲۲ سوره ابراهيم آمده است كه شيطان براى تبرئه خويشتن مى گويد: و ما كان لى عليكم من سلطان الاان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا انفسكم : «من هيچگونه سلطه اى بر شما نداشتم جز اينكه دعوتتان كردم و شما نيز پذيرفتيد، بنابراين مرا سرزنش نكنيد خود را سرزنش كنيد»!. البته شيطان نمى خواهد نقش خود را در اغواى انسان به كلى انكار كند، بلكه مى خواهد اين امر را ثابت كند كه اجبارى در كار نبوده و انسان با ميل و رغبت خويش وسوسه هاى او را پذيرفته ، بنابراين تضادى با آيه «لاغوينهم اجمعين »: «من همه آنها را اغوا مى كنم » (ص - ۸۲) ندارد. گرچه در اين آيات تنها سخن از دفاع شيطان به ميان آمده و سخنى از اعتراض كفار بر شيطان ديده نمى شود، ولى به قرينه سائر آيات قرآن كه آنها در قيامت با هم جر و بحث مى كنند، و به قرينه آيه بعد، گفتار طرفين اجمالا روشن
مى شود، زيرا در آيه بعد مى خوانيم : «خدا مى فرمايد نزد من جدال و مخاصمه نكنيد، من قبلا به شما اتمام حجت كرده ام و شما را از اين سرنوشت شوم با خبر ساخته ام » (قال لاتختصموا لدى و قد قدمت اليكم بالوعيد). اشاره به اينكه از يكسو به شيطان گفته ام : اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزائكم جزاء موفورا: «برو هر كس از انسانها از تو پيروى كند جهنم جزاى وافر همه شما است » (اسراء - ۶۳). و از سوى ديگر به انسانها نيز اخطار كرده ام لاملئن جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين : «به طور مسلم دوزخ را از تو و از پيروانت پر خواهم كرد» (ص - ۸۵). اين تهديدها و وعيدها در سائر آيات قرآن نيز آمده است ، و همگى حاكى از اين است كه خداوند هم به انسانها و هم به شياطين اتمام حجت كرده ، و آنها را از اغواگرى و اغواپذيرى بر حذر داشته است . سپس براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: «سخن من تغيير ناپذير است ، و كلامى نزد من دگرگون نمى شود و من هرگز به بندگانم ستم نخواهم كرد» (ما يبدل القول لدى و ما انا بظلام للعبيد). منظور از «قول » در اينجا همان تهديدها و وعيدها است كه خداوند در آيات مختلف به آن اشاره كرده و نمونه هائى از آن را در بالا آورديم . تعبير به «ظلام » به صورت «صيغه مبالغه » (بسيار ظلم كننده ) با اينكه خداوند كمترين ظلمى روا نمى دارد ممكن است اشاره به اين باشد كه مقام علم و قدرت و عدل خداوند چنان است كه اگر ستم كوچكى به كسى كند بزرگ
و بسيار خواهد بود، و مصداق «ظلام » خواهد شد، بنابراين او از هرگونه ستمى بر كنار است . و يا ناظر به كثرت افراد و مصاديق است چرا كه اگر ستم كوچكى به بنده اى كند افراد شبيه او بسيارند و مجموعا ظلم بسيار مى شود. به هر حال اين تعبير دليل بر اختيار و آزادى اراده بندگان است ، نه شيطان مجبور است شيطنت كند، و نه كافران مجبورند راه كفر و عناد و راه شيطان را پيش گيرند و نه سرنوشت قطعى و خارج از اراده براى كسى مقرر شده است . در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه مى فرمايد: «سخن من تغيير ناپذير است » در حالى كه جمعى مشمول عفو او مى شوند؟ پاسخ اين است كه عفو نيز طبق برنامه حساب شده اى است ، و فرع بر اين است كه انسان عملى انجام داده باشد كه در عين مجرم بودن قابليت و شايستگى عفو را داشته باشد، اين خود يكى از سنتهاى الهى است كه آنها را كه شايسته عفوند مشمول عفو خويش قرار دهد و اين نيز تغيير ناپذير است . در آخرين آيه مورد بحث به فراز كوتاه و تكان دهنده اى از حوادث قيامت اشاره كرده ، مى گويد: «به خاطر بياوريد روزى را كه به جهنم مى گوئيم آيا پر شده اى ؟! و او در پاسخ مى گويد: آيا افزون بر اين هم وجود دارد»؟! (يوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزيد). در اينكه منظور از «هل من مزيد» چيست ؟ دو تفسير گفته اند:
نخست اينكه استفهام ، استفهام انكارى است يعنى جهنم مى گويد افزون بر اين ممكن نيست ، و به اين ترتيب با آيه ۱۳ سوره سجده كه مى گويد: لاملان جهنم من الجنة و الناس اجمعين : «سوگند ياد مى كنم كه دوزخ را از جن و انس پر مى كنم كاملا هماهنگ است ، و تاءكيدى است بر اين معنى كه تهديد الهى در آن روز كاملا تحقق مى يابد و دوزخ از كافران و مجرمان مالامال مى شود». ديگر اينكه منظور از اين جمله طلب فزونى است ، يعنى «آيا باز هم افراد ديگرى پيدا مى شوند كه به دوزخ بيايند»؟! و اصولا طبيعت هر چيزى اين است كه هم سنخ خود را دائما جستجو كند و هرگز سير نمى شود، نه بهشت از نيكوكاران ، و نه دوزخ از بدكاران . ولى اين سؤ ال باقى مى ماند كه مفهوم اين سخن آن است كه دوزخ هنوز پر نشده ، در حالى كه با آيه بالا (سوره سجده - آيه ۱۳) كه مى گويد: «دوزخ را از جن و انس پر مى كنم » سازگار نيست . اما بايد توجه داشت كه طلب فزونى دليل بر پر نشدن نمى باشد، زيرا «اولا» ممكن است ظرفى مثلا پر از غذا باشد باز هم كسى تمنا كند كه روى آن انباشته شود و متراكم گردد، «ثانيا» اين تقاضا ممكن است به معنى تقاضاى تضييق مكان بر دوزخيان و مجازات دردناكتر باشد، يا تمناى وسعت يافتن و سپس نفرات بيشترى را به خود پذيرفتن . به هر حال اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه دوزخيان بسيارند و جهنم منظره هولناك و وحشتناكى دارد و تهديد الهى جدى است ، و به گونه اى است كه فكر درباره آن لرزه بر اندام هر انسانى مى افكند و هشدار مى دهد نكند يكى از آن نفرات تو باشى ! و همين انديشه مى تواند او را در برابر گناهان بزرگ و كوچك كنترل كند.
سؤ ال ديگر اينكه چگونه دوزخ كه موجود فاقد شعورى است مخاطب واقع مى شود و پاسخ مى گويد؟ براى اين سؤ ال سه جواب است . نخست اينكه اين يك نوع تشبيه و بيان «زبان حال » است ، يعنى خداوند به لسان «تكوين » از جهنم سؤ ال مى كند و او هم به زبان حال پاسخ مى گويد و نظير اين تعبير در زبانهاى مختلف فراوان است . ديگر اينكه سراى آخرت سراى حيات و زندگى واقعى است ، حتى موجوداتى همچون بهشت و جهنم از يك نوع حيات و درك و شعور برخوردار مى شوند، بهشت سخت در اشتياق مؤ منان است و دوزخ سخت در انتظار مجرمان . جائى كه اعضاى پيكر انسان به سخن در آيند و شهادت و گواهى دهند تعجب نيست كه بهشت و دوزخ چنين باشند. بلكه به اعتقاد بعضى در اين دنيا نيز تمام ذرات اين جهان از نوعى درك و شعور برخوردارند، و لذا تسبيح و حمد خدا مى گويند، كه اين تسبيح و حمد در آيات مختلف قرآن منعكس است . ديگر اينكه مخاطب ماموران و خازنان دوزخند و همانها هستند كه پاسخ مى گويند. همه اين تفسيرها قابل قبول است هر چند تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد.
آيه ۳۱-۳۷
آيه و ترجمه
وَ أُزْلِفَتِ الجَْنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيرَ بَعِيدٍ(۳۱) هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ(۳۲) مَّنْ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَ جَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ(۳۳) ادْخُلُوهَا بِسلَمٍ ذَلِك يَوْمُ الخُْلُودِ(۳۴) لهَُم مَّا يَشاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ(۳۵) وَ كَمْ أَهْلَكنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فى الْبِلَدِ هَلْ مِن محِيصٍ(۳۶) إِنَّ فى ذَلِك لَذِكرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ(۳۷) ترجمه : ۳۱ - (در آن روز) بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود، و فاصله اى از آنها ندارد! ۳۲ - اين چيزى است كه به شما وعده داده مى شود و براى كسانى است كه به سوى خدا باز مى گردند، و پيمانها و احكام او را حفظ مى كنند. ۳۳ - آنكس كه از خداوند رحمان در نهان بترسد، و با قلبى پرانابه در محضر او حاضر شود.
۳۴ - (به آنها مى گويند) به سلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانى است . ۳۵ - هر چه بخواهند در آنجا براى آنها هست و نزد ما نعمتهاى اضافى ديگرى است (كه به فكر هيچكس نمى رسد). ۳۶ - چه بسيار اقوامى را كه قبل از آنها هلاك كرديم ، اقوامى كه از آنها قويتر بودند، و شهرها (و كشورها) را گشودند، آيا راه فرارى وجود دارد؟ ۳۷ - در اين تذكرى است براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرادهد و حضور يابد. تفسير : اى مجرمان ! راه فرارى نيست با توجه به اينكه بحثهاى اين سوره غالبا بر محور مساءله معاد و امورى كه در ارتباط با آن است دور مى زند و با توجه به اينكه در آيات گذشته از چگونگى افكندن كفار لجوج در جهنم و شدت عذاب آنها و صفاتى كه آنها را به دوزخ مى كشد سخن به ميان آمد، در آيات مورد بحث صحنه ديگرى را ترسيم مى كند، صحنه داخل شدن پرهيزگاران به بهشت با احترام كامل ، و اشاره به انواع نعمتهاى بهشتى و صفاتى كه انسان را در صف بهشتيان قرار مى دهد، تا در مقايسه با يكديگر حقايق روشنتر گردد. نخست مى فرمايد: «در آن روز بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود و فاصله اى از آنها ندارد»! (و ازلفت الجنة للمتقين غير بعيد). «ازلفت » از ماده «زلفى » (بر وزن كبرى ) به معنى قرب و نزديكى است . جالب اينكه نمى گويد پرهيزگاران را به بهشت نزديك مى كنند بلكه مى گويد بهشت را به آنها نزديك مى كنند! اين مطلبى است كه در شرائط اين دنيا قابل تصور نيست ، اما از آنجا كه اصول حاكم بر سراى آخرت اصولى است كه با شرائط اين جهان بسيار متفاوت است به هيچوجه جاى تعجب نيست كه
خداوند براى نهايت اكرام و احترام مؤ منان پرهيزگار بجاى آنكه آنها را به سوى بهشت برد، بهشت را به سوى آنها مى آورد! در سوره شعراء آيات ۹۰ و ۹۱ نيز مى خوانيم : و ازلفت الجنة للمتقين و برزت الجحيم للغاوين : «در آن روز بهشت را به پرهيزگاران نزديك مى كنند و دوزخ را براى گمراهان آشكار». و اين نهايت لطف و احترام خدا به بندگان مؤ من است كه بالاتر از آن تصور نمى شود. تعبير به «غير بعيد» نيز به عنوان تاءكيد است . به هر حال مفهوم آيه اين است كه اين مساءله در قيامت واقع مى شود هر چند تعبير به فعل ماضى (ازلفت ) شده است ، زيرا حوادث مسلمى كه در آينده رخ ميدهد در بسيارى از تعبيرات به صورت فعل ماضى بيان مى شود، ولى بعضى آن را واقعا به صورت ماضى معنى كرده اند، و گفته اند نزديك نمودن بهشت به پرهيزگاران در دنيا حاصل شده ، چرا كه بهشت با آنها فاصله اى ندارد، بيرون رفتن از دنيا همان و گام نهادن در بهشت همان ! ولى با توجه به آيات قبل و بعد كه سخن از صحنه قيامت مى گويد اين معنى بعيد به نظر مى رسد و مناسب همان تفسير اول است . سپس در شرح اوصاف بهشتيان مى گويد: اين بهشتى است كه به شما وعده داده مى شود و از آن كسانى است كه به اطاعت فرمان خدا باز مى گردند، و عهد و پيمانها و قوانين او را حفظ مى كنيد (هذا ما توعدون لكل اواب حفيظ).
در اينجا به دو وصف از اوصاف آنها اشاره شده «اواب » و «حفيظ». «اواب » از ماده «اوب » (بر وزن ذوب ) به معنى بازگشت است كه ممكن است به معنى توبه از گناهان كوچك و بزرگ باشد، و يا بازگشت به طاعت او و با توجه به اينكه «صيغه مبالغه » است نشان مى دهد كه بهشتيان پرهيزگارانى هستند كه هر عاملى بخواهد آنها را از اطاعت خدا دور سازد فورا متوجه مى شوند و به طاعت او باز مى گردند و از تقصيرات و غفلتهاى خود توبه مى كنند تا به مقام نفس مطمئنه برسند. «حفيظ» به معنى حافظ و نگاهدارنده است . آيا منظور حفظ عهد و پيمانهاى الهى است كه از انسانها گرفته كه اطاعت او كنند و عبادت شيطان ننمايند. (يس - ۶۰) و يا حفظ و قوانين و حدود الهى ؟، و يا به خاطر سپردن گناهان و ياد آورى آن براى توبه و جبران ؟ يا همه اينها؟ با توجه به اينكه اين حكم به صورت مطلق ذكر شده تفسير اخير كه جامعيت دارد مناسبتر به نظر مى رسد. و در ادامه اين اوصاف در آيه بعد به دو وصف ديگر آنها اشاره مى كند كه در حقيقت توضيح و تفسيرى است براى اوصاف گذشته ، مى فرمايد: «همان كسى كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى توبه كار در محضر او حاضر شود» (من خشى الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب ). تعبير به ترسيدن از خدا در نهان ، اشاره به اين است كه آنها با اينكه خدا را هرگز با چشم نمى بينند از لابلاى آثارش و از طريق استدلال و برهان به او ايمان مى آورند، ايمانى تواءم با احساس مسؤ ليت كامل . اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور پنهان از چشم مردم است ، آنها نه
فقط در حضور جمع كه در تنهائى و خلوت نيز مرتكب گناهى نمى شوند. اين خوف و خشيت سبب مى شود كه قلب آنها «منيب » باشد، دائما متوجه خدا گردد، و به طاعت او اقبال كند، و از هر گناه و لغزشى توبه نمايد، و اين حال را تا پايان عمر ادامه دهد و با همين حالت وارد عرصه محشر گردد. سپس مى افزايد: كسانى كه داراى اين چهار صفتند هنگامى كه بهشت به آنها نزديك مى شود «فرشتگان الهى به عنوان احترام و اكرام به آنها مى گويند به سلامت وارد بهشت شويد» (ادخلوها بسلام ). سلامت از هر گونه بدى و ناراحتى و آفت و بلا و كيفر و عذاب ، سلامت كامل از نظر جسم و جان . سپس براى آرامش خاطر آنها اضافه مى كنند: «امروز، روز جاودانى است جاودانى نعمتها، و جاودانى بهشت با تمام مواهبش » (ذلك يوم الخلود). و به دنبال اين دو موهبت (بشارت سلامت ، و بشارت خلود و جاودانگى در بهشت ) خداوند منان دو بشارت ديگر به آنها مى دهد كه مجموعا چهار بشارت است همانند چهار وصفى كه آنها داشتند، مى فرمايد: «هر چه بخواهند در بهشت براى آنها هست » (لهم ما يشاءون فيها). و علاوه بر آن «نزد ما نعمتهاى ديگرى است » كه هرگز به فكر آنها نرسيده است تا تمنايش كنند (و لدينا مزيد). تعبيرى از اين زنده تر و رساتر و دلانگيزتر تصور نمى شود، نخست مى گويد بهشتيان هر چه بخواهند (با وسعت معنى اين جمله ) از انواع مواهب بدون استثناء، در اختيارشان قرار مى گيرد، و افزون بر اين نعمتها و مواهبى است كه
هرگز به فكر هيچ انسانى نرسيده ، و از خاطر هيچكس خطور نكرده ، اما خداوند رحمان و رحيم كه پرهيزگاران بهشتى را مشمول الطاف خاصش كرده از آن نعمتها نيز بهره مند مى سازد، و به اين ترتيب نعمتهاى بهشتى ابعاد فوق العاده گسترده اى را كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست پيدا مى كند. ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه موازنه اى ميان پاداش الهى و اعمال مؤ منان نيست ، بلكه از آن افزون و بسيار برتر و بالاتر است ، و در اين مرحله همه جا با فضل او روبرو هستيم و در كيفرش با عدل او. بعد از پايان گرفتن گفتگوها پيرامون بهشت و دوزخ ، صفات بهشتيان و دوزخيان ، و درجات و دركات آنها، براى نتيجه گيرى كامل از اين بحث ، مجرمان را مورد توجه قرار داده ، مى فرمايد: «چه بسيار اقوامى را كه قبل از آنها هلاك كرديم ، اقوامى كه از آنها قويتر و نيرومندتر بودند، كشورها را گشودند و بر شهرها تسلط يافتند، اما بر اثر كفر و ظلم و بيدادگرى و گناه نابود شدند» (و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا فنقبوا فى البلاد). «آيا هيچ راه فرارى از مرگ و عذاب الهى براى اين گونه افراد وجود دارد»؟! (هل من محيص ). «قرن » و «اقتران » در اصل به معنى نزديك شدن دو چيز يا اشيائى با يكديگر است ، و به جماعتى كه در يك زمان زندگى مى كنند «قرن » گفته مى شود، و جمع آن «قرون » است ، سپس همين لفظ بر بخشى از زمان اطلاق شده كه گاه آن را سى سال ، و گاه صد سال گفته اند. بنابراين هلاك كردن «قرنها» به معنى هلاك كردن «اقوام پيشين » است . «بطش » به معنى برگرفتن چيزى است با قوة و قدرت ، و گاه به معنى جنگ و ستيز آمده است .
«نقبوا» از ماده «نقب » به معنى سوراخى است كه در ديوار يا پوست ايجاد مى كنند، اما «ثقب » تنها سوراخى را گويند كه در چوب ايجاد مى كنند. اين «واژه » هنگامى كه به صورت فعلى به كار رود به معنى سير و حركت و به اصطلاح شكافتن راه و پيشروى مى آيد، و به معنى كشورگشائى و نفوذ در مناطق مختلف نيز آمده است . «منقبت » نيز از همين ماده است و به افعال و صفات اشخاص بر جسته مى گويند به خاطر نفوذ و تاءثيرى كه در مردم دارد و يا طريق را براى ترقى صاحبش مى گشايد. «نقيب » به كسى مى گويند كه درباره جمعيتى بحث و بررسى مى كند و از اوضاع و احوال آنها باخبر است و در درون آنها نفوذ مى كند. «محيص » از ماده «حيص » (بر وزن حيف ) به معنى انحراف و عدول از چيزى است ، و به همين مناسبت به معنى فرار از مشكلات ، و هزيمت در ميدان جنگ نيز آمده است . به هر حال ، آيه به كفار لجوج معاصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) هشدار مى دهد كه سرى به تاريخ گذشتگان بزنند و آثار آنها را بر صفحات تاريخ و صفحه روى زمين بنگرند، ببينند خداوند با اقوام سركشى كه پيش از آنها بودند چه كرد؟ اقوامى كه از آنها پرجمعيت تر و با قدرت تر بودند، آنگاه به آينده خود بينديشند. اين معنى بارها در قرآن مجيد آمده است ، از جمله در آيه ۸ سوره زخرف مى خوانيم : «فاهلكنا اشد منهم بطشا»: «ما اقوامى را كه از آنها قويتر بودند هلاك كرديم ». بعضى آيه مورد بحث را اشاره به «قوم ثمود» مى دانند كه در سرزمين كوهستانى «حجر» در شمال حجاز زندگى مى كردند، كوهها را مى شكافتند،
و در آن خانه هاى باشكوه و قصرها مى ساختند، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم گسترده اى دارد و آنها و غير آنها را شامل مى شود. جمله «هل من محيص » آيا راه گريزى وجود دارد؟ ممكن است از زبان اقوام پيشين باشد كه به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب اين مطلب را از هم سؤ ال مى كردند، و يا از سوى پروردگار نسبت به كفار لجوج معاصر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) يعنى آيا اينها مى توانند از سرنوشت دردناكى كه اقوام متمرد پيشين داشتند فرار كنند؟! در آخرين آيه مورد بحث براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: «قطعا در سرگذشت پيشينيان تذكر و اندرزى است ، براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرا دهد، و حاضر باشد»! (ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهيد). منظور از «قلب » در اينجا و در ديگر آيات قرآن كه بحث از درك مسائل مى كند همان «عقل » و شعور و ادراك است ، در كتب لغت نيز يكى از معانى «قلب » همان «عقل » گفته شده ، «راغب » در «مفردات » قلب را در آيه مورد بحث به علم و فهم تفسير كرده ، در لسان العرب نيز مى خوانيم كه گاهى «قلب » به معنى عقل به كار رود. در حديثى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) نيز در تفسير همين آيه آمده است كه «منظور از قلب عقل است ». ريشه اين لغت (قلب ) در اصل به معنى تغيير و تحول و به اصطلاح قلب
و انقلاب است ، و از آنجا كه فكر و عقل انسان دائما در حال دگرگونى است به آن «قلب » گفته شده است ، و به همين دليل در آيات قرآن روى مساءله سكينه و آرامش دل ، و يا اطمينان قلب تكيه شده است ، هو الذى انزل السكينة فى قلوب المؤ منين : «او كسى است كه آرامش را در دل مؤ منين نازل كرد» (فتح - ۴) «الا بذكر الله تطمئن القلوب »: «آگاه باشيد ياد خدا مايه آرامش دلها است » (رعد - ۲۸) آرى اين موجود نا آرام را تنها ياد خدا آرامش مى بخشد. «القى السمع » (گوش را افكند) كنايه از گوش دادن و نهايت دقت در استماع است ، شبيه تعبيرى كه در فارسى داريم مى گوئيم : «گوش ما نزد تو است » يعنى به خوبى به سخنانت گوش مى دهيم . «شهيد» در اينجا به معنى كسى است كه حضور قلب دارد، و به اصطلاح دلش در مجلس است ، و با دقت مطالب را پيگيرى مى كند. و به اين ترتيب مجموع آيه چنين معنى مى دهد دو گروه مى توانند از اين مواعظ پند و اندرز گيرند، نخست آنها كسى كه داراى ذكاوت و عقل و هوشند، و خود مستقلا مى توانند مسائل را تحليل كنند، و ديگر كسانى كه در اين حد نيستند اما مى توانند «مستمع » خوبى براى دانشمندان باشند، و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرا دهند و حقايق را از طريق ارشاد و راهنمائى آنها فرا گيرند. شبيه اين سخن در آيه ۱۰ سوره ملك نيز آمده است كه از قول دوزخيان چنين نقل مى كند: «لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير»: «اگر ما گوش شنوا يا عقل و درك كافى داشتيم هرگز در صف دوزخيان قرار نمى گرفتيم » چرا كه نشانه هاى راه حق آشكار است آنها كه خود اهل تحقيقند آن را به خوبى
در مى يابند، و آنها كه چنين نيستند مى توانند از طريق رهنمودهاى دانشمندان عادل و دلسوز راه خود را بيابند، بنابراين بايد انسان يا علم و عقل كافى داشته باشد يا گوش شنوا.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |