الناس ٢: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(افزودن جزییات آیه) |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::مَلِک|مَلِکِ]] [[کلمه غیر ربط::مَلِک| ]] [[شامل این ریشه::ملک| ]][[ریشه غیر ربط::ملک| ]][[شامل این کلمه::النّاس|النَّاسِ]] [[کلمه غیر ربط::النّاس| ]] [[شامل این ریشه::انس| ]][[ریشه غیر ربط::انس| ]]'''}} | {{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::مَلِک|مَلِکِ]] [[کلمه غیر ربط::مَلِک| ]] [[شامل این ریشه::ملک| ]][[ریشه غیر ربط::ملک| ]][[شامل این کلمه::النّاس|النَّاسِ]] [[کلمه غیر ربط::النّاس| ]] [[شامل این ریشه::انس| ]][[ریشه غیر ربط::انس| ]]'''}} | ||
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed" | |||
!کپی متن آیه | |||
|- | |||
|مَلِکِ النَّاسِ | |||
|} | |||
'''ترجمه ''' | '''ترجمه ''' | ||
<tabber> | <tabber> | ||
خط ۱۵: | خط ۱۸: | ||
|-|صادقی تهرانی=«(به) مالک و حاکم (بر) مردم؛» | |-|صادقی تهرانی=«(به) مالک و حاکم (بر) مردم؛» | ||
|-|معزی=پادشاه مردم | |-|معزی=پادشاه مردم | ||
|-|</tabber>< | |-|english=<div id="qenag">The King of mankind.</div> | ||
{{آيه | سوره = سوره الناس | نزول = | |-|</tabber> | ||
<div class="audiotable"> | |||
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/114002.mp3"></sound></div> | |||
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/114002.mp3"></sound></div> | |||
</div> | |||
{{آيه | سوره = سوره الناس | نزول = [[نازل شده در سال::2|٢ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::2|٢]] | قبلی = الناس ١ | بعدی = الناس ٣ | کلمه = [[تعداد کلمات::2|٢]] | حرف = }} | |||
===معنی کلمات و عبارات=== | ===معنی کلمات و عبارات=== | ||
«مَلِکِ»: صاحب. فرمانروا. عطف بیان، یا بدل، و یا صفت (رَبِّ) است (نگا: اعرابالقرآن درویش). | «مَلِکِ»: صاحب. فرمانروا. عطف بیان، یا بدل، و یا صفت (رَبِّ) است (نگا: اعرابالقرآن درویش). | ||
خط ۳۱: | خط ۳۹: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۵۰#link477 | آيات ۱ - ۶، سوره ناس]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۵۰#link477 | آيات ۱ - ۶، سوره ناس]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۵۰#link478 | شرحى در مورد اينكه خداى تعالى از سه جهت ((ربّ الناس ))، ((ملك النّاس )) و ((الهالنّاس )) بودن ملجاء و معاذ است]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۵۰#link478 | شرحى در مورد اينكه خداى تعالى از سه جهت ((ربّ الناس ))، ((ملك النّاس )) و ((الهالنّاس )) بودن ملجاء و معاذ است]] | ||
خط ۳۶: | خط ۴۵: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۵۰#link480 | (رواياتى درباره شاءن نزول ، مراد از ((وسواس )) و وساوس و تسويلات آن ) ]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۵۰#link480 | (رواياتى درباره شاءن نزول ، مراد از ((وسواس )) و وساوس و تسويلات آن ) ]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۷_بخش۲۱#link203 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۷_بخش۲۱#link203 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ «1» مَلِكِ النَّاسِ «2» إِلهِ النَّاسِ «3» مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ «4» الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ «5» مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ «6» | |||
(اى پيامبر!) بگو: پناه مىبرم به پروردگار آدميان. پادشاه آدميان. معبود آدميان. از شرّ وسوسه شيطان. آن كه انديشه بد در دل مردمان افكند. از جنس جنّ باشد يا انسان. | |||
===نکته ها=== | |||
در قرآن، بيش از 300 مرتبه كلمه «قُلْ» آمده كه بسيارى از آنها فرمان خداوند به پيامبر است و در پاسخ مخالفان يا موافقان مىباشد. | |||
كلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسهگر مىآيد و هم به معناى وسوسه و خطورات و افكار ناروا، ولى در اينجا به معناى وسوسهگر است. | |||
گفتنِ كلمه «أَعُوذُ» براى نجات از خطرات كافى نيست، بلكه بايد در عمل نيز از عوامل خطرساز دورى كرد. وگرنه خانه را در مسير سيل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّيل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. كسى كه مىگويد: «أَعُوذُ بِاللَّهِ»، بايد در عمل نيز از سرچشمههاى فساد دورى كند. | |||
اول چيزى كه محسوس انسان است، رشد و تكامل و تربيت اوست، «بِرَبِّ النَّاسِ» بعد سياست و تدبير و حكومت. «مَلِكِ النَّاسِ» و همين كه رشد او بالا رفت عبادت و پرستش | |||
جلد 10 - صفحه 653 | |||
است. «إِلهِ النَّاسِ» | |||
به كسى بايد پناه برد كه اسرار و وسوسههاى درونى را مىشناسد. «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ» «1» او از خيانت چشمها و آنچه سينهها پنهان مىكند آگاه است. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شيطان بر دل انسان آرميده است، هرگاه ياد خدا كند پنهان مىشود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مىكند. فاذا ذكر العبد الله خنس ... و اذا غفل وسوس «2» | |||
كسانى كه ديگران را به ترديد و وسوسه مىاندازند، كار شيطانى مىكنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مىگفتند: آيا شما علم داريد كه صالح پيامبر است؟ و با اين كلام در مردم ترديد به وجود مىآوردند. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ» «3» | |||
در اول قرآن با «بِسْمِ اللَّهِ» از خدا استمداد كرديم و در آخر قرآن نيز به خدا پناه مىبريم. | |||
«خناس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشينى است. شيطان هم خودش مخفى است و هم كارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمىشود، ولى با تظاهر و توجيه در لباس زيبا جلوه مىكند و موفق مىشود. حضرت على عليه السلام مىفرمايد: شيطان با ظاهرنمايى حق و باطل را بهم در مىآميزد و بدين شكل بر طرفداران خود غالب مىشود. | |||
«فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه» «4» | |||
حالا كه شيطان، خنّاس است، آنقدر مىرود و مىآيد تا موفق شود، ما هم بايد ياد خدا را زياد كنيم. | |||
در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است كه هرگاه گرفتار مىشود دعا مىكند و پناهندگى مىخواهد و همين كه خطر رفع شد، گويا ما را نمىشناسد. «5» | |||
در اين سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مىگيرد و با ايمان و عقل و فكر ما بازى مىكند، سه بار نام خداوند ياد شده است: «بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ» اما در سوره فلق كه شرور خارج از سينههاست، يكبار نام خداوند مطرح است. «بِرَبِّ الْفَلَقِ» آرى خطر انحراف فكرى و تأثير آن در روح به مراتب بيشتر از خطرات خارجى است و | |||
---- | |||
«1». غافر، 19. | |||
«2». بحارالانوار، ج 67، ص 49. | |||
«3». اعراف، 75. | |||
«4». نهج البلاغه، خطبه 50. | |||
«5». يونس، 11. | |||
جلد 10 - صفحه 654 | |||
دشمنان فرهنگى و فكرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناكترند. | |||
در روايات آمده است كه شيطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. ياران خود را جمع و از آنان استمداد كرد. هر كدام مطلبى گفتند، ولى يكى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مىكنم و توبه را از يادش مىبرم. ابليس اين طرح فراموشى توبه را پسنديد. «1» | |||
حالا كه او «بِرَبِّ النَّاسِ» است، پس شيوههاى تربيتى ديگران را نپذيريم. حالا كه او «مَلِكِ النَّاسِ» است، پس خود را برده ديگران قرار ندهيم و حالا كه او «إِلهِ النَّاسِ» است، پس به غير او دل نبنديم و اين تفكر و اعتقاد بهترين وسيله پناهندگى از وسوسههاست. | |||
آنكه در سينه و قلب و روح مردم وسوسه مىكند، ممكن است از نژاد جن و شيطان باشد يا از نژاد انسان. آرى تطميعها و وعدهها، امروز و فردا كردنها از جمله راههاى وسوسه است. | |||
وسوسه شيطان نسبت به حضرت آدم و ساير اولياى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است: | |||
«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ» «2»، «أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ» «3» اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ» البته نه به شكل سلطه بر دل انسان به گونهاى كه راه گريزى از آن نباشد. زيرا قرآن در آيهاى ديگر مىفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» «4» هنگامى كه شيطانها به سراغ افراد باتقوا مىروند تا از طريق تماس، آنان را وسوسه كنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمىدهند. | |||
تكرار كلمه «ناس» در «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِكِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ» اشاره به آن است كه ربوبيّت، حاكميّت و الوهيّت خداوند عام است و اختصاص به فرد يا گروه يا نژاد خاصى از بشر ندارد. | |||
اول «بِرَبِّ النَّاسِ» آمد، بعد «مَلِكِ النَّاسِ» و سپس «إِلهِ النَّاسِ»، شايد به خاطر آن كه آنچه به فطرت نزديكتر و ملموستر است، پناهندگى به مربى است: «بِرَبِّ النَّاسِ» | |||
چنانكه كودكان به هنگام خطر اول صداى مادر مىزنند، سپس كسى كه قدرت دارد، «مَلِكِ | |||
---- | |||
«1». تفسير نورالثقلين. | |||
«2». طه، 120. | |||
«3». حج، 52. | |||
«4». اعراف، 201. | |||
جلد 10 - صفحه 655 | |||
النَّاسِ» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حيات. «إِلهِ النَّاسِ» | |||
خداوند به نيازهاى انسان و خطراتى كه او را تهديد مىكند آگاه است، ولى شيوه تربيت الهى آن است كه انسان نياز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتياج را به خود تلقين كند تا روحيه تواضع و تعبّد و تسليم در او شكوفا شود. قُلْ أَعُوذُ ... | |||
به گفته پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خاطرات و وسوسههايى كه بىاختيار بر انسان عارض مىشود، مادامى كه از طرف انسان عملى صورت نگيرد، چيزى بر او نيست. «وضع عن امتى ما حدثت به نفسها ما لم يعمل به او يتكلم» «1». | |||
===پیام ها=== | |||
1- پيامبر، امين وحى است و چيزى از خود نمىگويد. «قُلْ» | |||
2- خطرات به قدرى شديد است كه خدا به پيامبرش دستور پناه بردن مىدهد. | |||
«قُلْ أَعُوذُ» | |||
3- بدون استمداد از خدا، امكان مبارزه با شرور نيست. «أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» | |||
4- گناهكاران نبايد مأيوس شوند، زيرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «بِرَبِّ النَّاسِ» | |||
5- وقتى پيامبر، به خدا پناه مىبرد، وظيفه ما روشن است. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» | |||
6- انسان بايد خود را تحت تربيت خداوند بداند، «بِرَبِّ النَّاسِ» سلطنت و حكومت او را بپذيرد، «مَلِكِ النَّاسِ» و او را معبود خود قرار دهد. «إِلهِ النَّاسِ» | |||
7- انسان بىايمان، به قدرت و جمعيّت و قوميّت و ثروت خود پناه مىبرد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مىشوند. «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِكِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ» | |||
8- بالاترين خطرها پنهانترين آنهاست كه وسوسه درونى باشد. «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» «والحمدللّه ربّ العالمين» | |||
---- | |||
«1». بحارالانوار، ج 17، ص 54. | |||
جلد 10 - صفحه 656 | |||
خاتمه | |||
«اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم» | |||
در روايت آمده است كه حضرت على عليه السلام همواره هنگام پايان دادن و ختم قرآن، اين گونه دعا مىكردند: | |||
«اللهم اشرح بالقرآن صدرى و استعمل بالقرآن بدنى و نور بالقرآن بصائرى و أطلق بالقرآن لسانى و اعنى عليه ما أبقيتنى فانه لا حول و لا قوة الا بك» «1» | |||
---- | |||
«1» بحارالانوار 89 ص 209. | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
مَلِكِ النَّاسِ «2» | |||
مَلِكِ النَّاسِ: پناه مىبرم من به پادشاه آدميان. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ | |||
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ «1» مَلِكِ النَّاسِ «2» إِلهِ النَّاسِ «3» مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ «4» | |||
الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ «5» مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ «6» | |||
ترجمه | |||
بگو پناه ميبرم بپروردگار مردم | |||
پادشاه مردم | |||
معبود مردم | |||
از شرّ وسوسه كنندهاى كه چون نام خدا برده شود دور ميشود | |||
آنچنان كسى كه وسوسه ميكند در دلهاى مردم | |||
از جن و انس. | |||
تفسير | |||
خداوند متعال در اين سوره شريفه دستور فرموده به پيغمبر خود كه بگو تا بگويند امّت تو پناه ميبرم بپروردگار مردم كه آنها را خلق فرموده و پرورش داده و نگهدارى نموده و مينمايد و بپادشاه حقيقى مردم كه تدبير و تقدير و تصرف و تسلّط و فرمان فرمائى در ملك وجود از آن او است و بمعبود مردم كه منحصر در استحقاق ستايش و پرستش است و اينكه هر سه عنوان كه ربوبيّت و سلطنت و الوهيّت باشد بناس اضافه شده با آنكه او پروردگار و پادشاه و معبود تمام موجودات است شايد بملاحظه آن باشد كه مقصود بخطاب مردمند و آنها بايد در مواقع لازمه استعاذه نمايند و بدانند كه پروردگار و فرمانفرما و معبود بحق آنان خداوند منّان است و وقتى كه اين عناوين براى خداوند نسبت بانسان كه اشرف و اعظم موجودات است ثابت شود براى غير آنان ثابت است و مردم بيشتر متوجه ميشوند كه چنين پروردگار و پادشاه و معبودى دارند كه مستقلا بآنها اضافه دارد و شايد نكته تكرار ناس و عدم اكتفاء بضمير هم همين باشد علاوه بر مراعات سجع و نظم كلام كه معلوم است موقوف بآنست و در هر حال بايد پناه برد بخدا از شرّ شخص وسوسه كننده چون وسواس مصدر است و ظاهرا در معناى فاعل استعمال شده براى مبالغه در تحذير از آن كه اين صفت دارد خناس است يعنى چون نام | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 458 | |||
خدا برده شود عقب نشينى ميكند و قمى ره فرموده الخنّاس نام شيطان است و بنابر اين عطف بيان ميشود براى الوسواس و او آن چنان كسى است كه وسوسه ميكند در دلهاى مردم كه در سينهها جاى دارد و اين شخص وسوسه كننده براى گمراه نمودن مردم از جنس جن و انس فراوان است كه بايد از آنها بخدا پناه برد و بنابر آنكه الخنّاس اسم شيطان باشد يا بايد گفت اينجا در معناى وصفى خود استعمال شده كه آن دور شدن بشنيدن اسم خدا است يا بايد گفت من الجنّة بيان جنس وسواس خنّاس است و النّاس عطف است بر وسواس و مراد آنست كه بايد پناه برد بخدا از شر شيطان كه از جن است و از شر مردم بد جنس ولى انصاف آنست كه معناى اوّل ظاهر است و شياطين انسى بسيارند و شرح آن در سوره انعام گذشت در كافى و عياشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه براى دل او دو گوش است در جوف او يك گوش در آن ميدمد وسواس خناس و يك گوش ميدمد در آن فرشته پس تأييد ميكند خدا مؤمن را بآن فرشته و اين مراد از تأييد خدا است آنان را بروح خود و قمى ره از آن حضرت نقل نموده كه هيچ دلى نيست مگر آنكه دو گوش دارد بر يكى از آن دو فرشته مرشد و بر ديگرى شيطان مفتّن است اين امر ميكند او را و آن منع مينمايد همچنين از مردم شيطانى است كه وادار مينمايد مردم را بگناهها چنانچه وادار مينمايد شيطانى كه از جن است و شأن نزول اين سوره در سوره قبل گذشت و الحمد للّه على ما أنعم و الشّكر له على ما ألهم و الصلوة و السلام على سيّد العرب و العجم محمّد و آله مصابيح الظّلم و اللعنة على اعدائهم اجمعين من الأوّلين و الاخرين و قد بلغت بحول اللّه تعالى غاية مرادى و مرامى في أسعد الاوقات ليلة عيد الغدير من سنة ثلاث و ثمانين بعد الالف من الهجرة النبويّة صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ | |||
قُل أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ «1» مَلِكِ النّاسِ «2» إِلهِ النّاسِ «3» | |||
رب بمعني مربي است و مدبر که خلق فرموده و تربيت فرموده خلقا بعد خلق که ميفرمايد: يا أَيُّهَا النّاسُ إِن كُنتُم فِي رَيبٍ مِنَ البَعثِ فَإِنّا خَلَقناكُم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَةٍ ثُمَّ مِن عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُضغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُم وَ نُقِرُّ فِي الأَرحامِ ما نَشاءُ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلًا ثُمَّ لِتَبلُغُوا أَشُدَّكُم وَ مِنكُم مَن يُتَوَفّي وَ مِنكُم مَن يُرَدُّ إِلي أَرذَلِ العُمُرِ ... الايه الحج آيه 5. و تعبير برب النّاس با اينكه خداوند رب العالمين است براي اينکه است که انسان اعجوبه دهر است و نمونهاي از جميع عوالم از مجردات و ملائكه و عرش و كرسي و خورشيد و ماه و كواكب و ماديات ارضيه از جمادات و نباتات و حيوانات در او قرار داده چنانچه از امير المؤمنين است فرمود: | |||
أ تزعم انك جرم صغير || و فيك انطوي العالم الاكبر | |||
و خداوند ميفرمايد: وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن سُلالَةٍ مِن طِينٍ ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظاماً فَكَسَونَا العِظامَ لَحماً ثُمَّ أَنشَأناهُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحسَنُ الخالِقِينَ مؤمنون آيه 12 الي 14 | |||
تو خود يك چيزي و چندين هزاري || دليل از خويش روشنتر نداري | |||
لذا فرمود: | |||
قُل أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ. و ملك سلطان قاهر است که رعيت در تحت فرمان او هستند و بهر نوع تصرفي در آنها قدرت دارد لذا بر سلطان و پادشاه اطلاق ملك ميكنند لذا در سوره يوسف ميفرمايد: وَ قالَ المَلِكُ إِنِّي أَري سَبعَ بَقَراتٍ ... الايه وَ قالَ المَلِكُ ائتُونِي بِهِ ... الايه آيه 42 و آيه 50 و در سوره نمل از قول هدهد ميفرمايد: | |||
إِنِّي وَجَدتُ امرَأَةً تَملِكُهُم آيه 23. و فرق است بين ملك و مالك، مالك بر غير سلطان هم اطلاق ميشود و خداوند تبارك و تعالي قاهر و قادر بر جميع ما سوي اللّه است آني | |||
جلد 18 - صفحه 275 | |||
بخواهد تمام را معدوم صرف فرمايد يا هزار برابر آنها را ايجاد فرمايد قاهر و مسلط بر آنها است و ميتواند، و حقيقت سلطنت و ملكيت با او است و ديگران که دعوي سلطنت ميكنند تمام مجاز و مجرد ادعاء است نه قدرت دارند بلائي برطرف كنند و نه نعمتي ايجاد كنند که ميفرمايد خطاب بجميع افراد بشر:أنبه يا أَيُّهَا النّاسُ أَنتُمُ الفُقَراءُ إِلَي اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الغَنِيُّ الحَمِيدُ إِن يَشَأ يُذهِبكُم وَ يَأتِ بِخَلقٍ جَدِيدٍ وَ ما ذلِكَ عَلَي اللّهِ بِعَزِيزٍ فاطر آيه 15 الي 17. و اينكه فرمود: | |||
مَلِكِ النّاسِ و نفرمود: ملك العالمين براي اينکه است که غير از انسان جميع مخلوقات الهي از عالم علوي و سفلي دعوت سلطنت ندارند نه ملك و نه جن و نه ساير مخلوقات و انسان است که دعوي سلطنت ميكند. | |||
إِلهِ النّاسِ كسي که سزاوار پرستش است خداي متعال است و بس زيرا تمام نعم و تفضلات از او است از نعم دنيويه و اخرويه که ميفرمايد: وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّهِ لا تُحصُوها ابراهيم آيه 14. و مخفي نماند که در شماره نعم الهي بگويي: حيات يك نعمت صحت يك نعمت و هكذا بلكه هر نعمتي آن بآن افاضه ميشود مثلا آنات حيات از ملياردها تجاوز ميكند زيرا هر آني هر نفسي را بخواهد بگيرد ميتواند که سعدي ميگويد: هر نفسي که فرو ميرود ممدّ حيات است و چون برآيد مفرّح ذات پس در هر نفسي دو نعمت موجود و بر هر نعمتي شكري واجب | |||
از دست و زبان که برآيد || كز عهده شكرش بدر آيد | |||
و همچنين ساير نعم الهي علوي و سفلي ظاهري و باطني دنيوي و اخروي داخلي و خارجي تكويني و تشريعي الي ما شاء اللّه. اما انسان خيره سر اتخاذ الهه ديگر ميكند از اصنام و جمادات و حيوانات و ثوابت و سيّارات و ملائكه و جن و انس هر دسته بيك طرفي ميروند با اينكه اينها هيچ قدرتي بر نفع و ضرر ندارند که ميفرمايد: | |||
يا أَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاستَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن يَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبابُ شَيئاً لا يَستَنقِذُوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ المَطلُوبُ حج آيه 73. و ابناء امروزه هم نظر باسباب ظاهريه دارند مثل رئيس و كارخانه و اداره و | |||
جلد 18 - صفحه 276 | |||
سرمايه و رفقاء و اشباه اينها. | |||
سؤال: در حديث داريم: | |||
أبي اللّه أن يجري اشياء الا باسبابها | |||
البته بايد پي اسباب رفت. | |||
جواب: اولا مجري خدا است نه اسباب و افعال الهي بسا بدون اسباب است و بسا بتوسط اسباب بر طبق حكمت و مصلحت. و ثانيا تأثير سبب هم بيد قدرت او است چه بسا بعض اشخاص تمام اسباب براي او آماده است و نتيجه نميگيرد و بسا بدون سبب استفاده ميكند. | |||
چنان روزي بنادانان رساند || که صد دانا در او حيران بماند | |||
در خبر است که نظر كنيد بتمام اينکه طيور که صبح از آشيانه بيرون ميآيند گرسنه و شب برميگردند سير: وَ فِي السَّماءِ رِزقُكُم وَ ما تُوعَدُونَ ذاريات آيه 22. بعلاوه قطع نظر از اينکه وفور نعمت و وجوب شكر ذات مقدس واجب الوجود که جامع جميع كمالات و منزه از جميع عيوب و نواقص است سزاوار پرستش است نه حجر و خشب که تراشيده بشر است که از امير المؤمنين است: | |||
ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك. | |||
يعني اگر بهشت و جهنمي هم نبود من تو را عبادت ميكردم چون سزاوار پرستشي نه اينكه خوف و رجاء ندارم. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 2)- «به مالک و حاکم مردم» (ملک الناس). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
خط ۷۷: | خط ۳۳۴: | ||
[[رده:آداب استعاذه]][[رده:عوامل استعاذه به خدا]][[رده:زمینه اطمینان]][[رده:مدبر انسان ها]][[رده:مربى انسان ها]][[رده:عوامل انگیزش]][[رده:ایمان به حاکمیت خدا]][[رده:ایمان به سلطه خدا]][[رده:تکلیف عمومى]][[رده:اطمینان پناهندگان به خدا]][[رده:تدبیر خدا]][[رده:حاکمیت خدا]][[رده:سلطه خدا]][[رده:قدرت خدا]][[رده:آثار ذکر حاکمیت خدا]][[رده:ذکر سلطه خدا در استعاذه]] | [[رده:آداب استعاذه]][[رده:عوامل استعاذه به خدا]][[رده:زمینه اطمینان]][[رده:مدبر انسان ها]][[رده:مربى انسان ها]][[رده:عوامل انگیزش]][[رده:ایمان به حاکمیت خدا]][[رده:ایمان به سلطه خدا]][[رده:تکلیف عمومى]][[رده:اطمینان پناهندگان به خدا]][[رده:تدبیر خدا]][[رده:حاکمیت خدا]][[رده:سلطه خدا]][[رده:قدرت خدا]][[رده:آثار ذکر حاکمیت خدا]][[رده:ذکر سلطه خدا در استعاذه]] | ||
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الناس ]] | [[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الناس ]] | ||
{{#seo: | |||
|title=آیه 2 سوره ناس | |||
|title_mode=replace | |||
|keywords=آیه 2 سوره ناس,ناس 2,مَلِکِ النَّاسِ,آداب استعاذه,عوامل استعاذه به خدا,زمینه اطمینان,مدبر انسان ها,مربى انسان ها,عوامل انگیزش,ایمان به حاکمیت خدا,ایمان به سلطه خدا,تکلیف عمومى,اطمینان پناهندگان به خدا,تدبیر خدا,حاکمیت خدا,سلطه خدا,قدرت خدا,آثار ذکر حاکمیت خدا,ذکر سلطه خدا در استعاذه,آیات قرآن سوره الناس | |||
|description=مَلِکِ النَّاسِ | |||
|image=Wiki_Logo.png | |||
|image_alt=الکتاب | |||
|site_name=الکتاب | |||
}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۵۶
کپی متن آیه |
---|
مَلِکِ النَّاسِ |
ترجمه
الناس ١ | آیه ٢ | الناس ٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَلِکِ»: صاحب. فرمانروا. عطف بیان، یا بدل، و یا صفت (رَبِّ) است (نگا: اعرابالقرآن درویش).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ «1» مَلِكِ النَّاسِ «2» إِلهِ النَّاسِ «3» مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ «4» الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ «5» مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ «6»
(اى پيامبر!) بگو: پناه مىبرم به پروردگار آدميان. پادشاه آدميان. معبود آدميان. از شرّ وسوسه شيطان. آن كه انديشه بد در دل مردمان افكند. از جنس جنّ باشد يا انسان.
نکته ها
در قرآن، بيش از 300 مرتبه كلمه «قُلْ» آمده كه بسيارى از آنها فرمان خداوند به پيامبر است و در پاسخ مخالفان يا موافقان مىباشد.
كلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسهگر مىآيد و هم به معناى وسوسه و خطورات و افكار ناروا، ولى در اينجا به معناى وسوسهگر است.
گفتنِ كلمه «أَعُوذُ» براى نجات از خطرات كافى نيست، بلكه بايد در عمل نيز از عوامل خطرساز دورى كرد. وگرنه خانه را در مسير سيل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّيل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. كسى كه مىگويد: «أَعُوذُ بِاللَّهِ»، بايد در عمل نيز از سرچشمههاى فساد دورى كند.
اول چيزى كه محسوس انسان است، رشد و تكامل و تربيت اوست، «بِرَبِّ النَّاسِ» بعد سياست و تدبير و حكومت. «مَلِكِ النَّاسِ» و همين كه رشد او بالا رفت عبادت و پرستش
جلد 10 - صفحه 653
است. «إِلهِ النَّاسِ»
به كسى بايد پناه برد كه اسرار و وسوسههاى درونى را مىشناسد. «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ» «1» او از خيانت چشمها و آنچه سينهها پنهان مىكند آگاه است.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شيطان بر دل انسان آرميده است، هرگاه ياد خدا كند پنهان مىشود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مىكند. فاذا ذكر العبد الله خنس ... و اذا غفل وسوس «2»
كسانى كه ديگران را به ترديد و وسوسه مىاندازند، كار شيطانى مىكنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مىگفتند: آيا شما علم داريد كه صالح پيامبر است؟ و با اين كلام در مردم ترديد به وجود مىآوردند. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ» «3»
در اول قرآن با «بِسْمِ اللَّهِ» از خدا استمداد كرديم و در آخر قرآن نيز به خدا پناه مىبريم.
«خناس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشينى است. شيطان هم خودش مخفى است و هم كارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمىشود، ولى با تظاهر و توجيه در لباس زيبا جلوه مىكند و موفق مىشود. حضرت على عليه السلام مىفرمايد: شيطان با ظاهرنمايى حق و باطل را بهم در مىآميزد و بدين شكل بر طرفداران خود غالب مىشود.
«فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه» «4»
حالا كه شيطان، خنّاس است، آنقدر مىرود و مىآيد تا موفق شود، ما هم بايد ياد خدا را زياد كنيم.
در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است كه هرگاه گرفتار مىشود دعا مىكند و پناهندگى مىخواهد و همين كه خطر رفع شد، گويا ما را نمىشناسد. «5»
در اين سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مىگيرد و با ايمان و عقل و فكر ما بازى مىكند، سه بار نام خداوند ياد شده است: «بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ» اما در سوره فلق كه شرور خارج از سينههاست، يكبار نام خداوند مطرح است. «بِرَبِّ الْفَلَقِ» آرى خطر انحراف فكرى و تأثير آن در روح به مراتب بيشتر از خطرات خارجى است و
«1». غافر، 19.
«2». بحارالانوار، ج 67، ص 49.
«3». اعراف، 75.
«4». نهج البلاغه، خطبه 50.
«5». يونس، 11.
جلد 10 - صفحه 654
دشمنان فرهنگى و فكرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناكترند.
در روايات آمده است كه شيطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. ياران خود را جمع و از آنان استمداد كرد. هر كدام مطلبى گفتند، ولى يكى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مىكنم و توبه را از يادش مىبرم. ابليس اين طرح فراموشى توبه را پسنديد. «1»
حالا كه او «بِرَبِّ النَّاسِ» است، پس شيوههاى تربيتى ديگران را نپذيريم. حالا كه او «مَلِكِ النَّاسِ» است، پس خود را برده ديگران قرار ندهيم و حالا كه او «إِلهِ النَّاسِ» است، پس به غير او دل نبنديم و اين تفكر و اعتقاد بهترين وسيله پناهندگى از وسوسههاست.
آنكه در سينه و قلب و روح مردم وسوسه مىكند، ممكن است از نژاد جن و شيطان باشد يا از نژاد انسان. آرى تطميعها و وعدهها، امروز و فردا كردنها از جمله راههاى وسوسه است.
وسوسه شيطان نسبت به حضرت آدم و ساير اولياى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است:
«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ» «2»، «أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ» «3» اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ» البته نه به شكل سلطه بر دل انسان به گونهاى كه راه گريزى از آن نباشد. زيرا قرآن در آيهاى ديگر مىفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» «4» هنگامى كه شيطانها به سراغ افراد باتقوا مىروند تا از طريق تماس، آنان را وسوسه كنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمىدهند.
تكرار كلمه «ناس» در «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِكِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ» اشاره به آن است كه ربوبيّت، حاكميّت و الوهيّت خداوند عام است و اختصاص به فرد يا گروه يا نژاد خاصى از بشر ندارد.
اول «بِرَبِّ النَّاسِ» آمد، بعد «مَلِكِ النَّاسِ» و سپس «إِلهِ النَّاسِ»، شايد به خاطر آن كه آنچه به فطرت نزديكتر و ملموستر است، پناهندگى به مربى است: «بِرَبِّ النَّاسِ»
چنانكه كودكان به هنگام خطر اول صداى مادر مىزنند، سپس كسى كه قدرت دارد، «مَلِكِ
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». طه، 120.
«3». حج، 52.
«4». اعراف، 201.
جلد 10 - صفحه 655
النَّاسِ» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حيات. «إِلهِ النَّاسِ»
خداوند به نيازهاى انسان و خطراتى كه او را تهديد مىكند آگاه است، ولى شيوه تربيت الهى آن است كه انسان نياز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتياج را به خود تلقين كند تا روحيه تواضع و تعبّد و تسليم در او شكوفا شود. قُلْ أَعُوذُ ...
به گفته پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خاطرات و وسوسههايى كه بىاختيار بر انسان عارض مىشود، مادامى كه از طرف انسان عملى صورت نگيرد، چيزى بر او نيست. «وضع عن امتى ما حدثت به نفسها ما لم يعمل به او يتكلم» «1».
پیام ها
1- پيامبر، امين وحى است و چيزى از خود نمىگويد. «قُلْ»
2- خطرات به قدرى شديد است كه خدا به پيامبرش دستور پناه بردن مىدهد.
«قُلْ أَعُوذُ»
3- بدون استمداد از خدا، امكان مبارزه با شرور نيست. «أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»
4- گناهكاران نبايد مأيوس شوند، زيرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «بِرَبِّ النَّاسِ»
5- وقتى پيامبر، به خدا پناه مىبرد، وظيفه ما روشن است. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»
6- انسان بايد خود را تحت تربيت خداوند بداند، «بِرَبِّ النَّاسِ» سلطنت و حكومت او را بپذيرد، «مَلِكِ النَّاسِ» و او را معبود خود قرار دهد. «إِلهِ النَّاسِ»
7- انسان بىايمان، به قدرت و جمعيّت و قوميّت و ثروت خود پناه مىبرد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مىشوند. «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِكِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ»
8- بالاترين خطرها پنهانترين آنهاست كه وسوسه درونى باشد. «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» «والحمدللّه ربّ العالمين»
«1». بحارالانوار، ج 17، ص 54.
جلد 10 - صفحه 656
خاتمه
«اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»
در روايت آمده است كه حضرت على عليه السلام همواره هنگام پايان دادن و ختم قرآن، اين گونه دعا مىكردند:
«اللهم اشرح بالقرآن صدرى و استعمل بالقرآن بدنى و نور بالقرآن بصائرى و أطلق بالقرآن لسانى و اعنى عليه ما أبقيتنى فانه لا حول و لا قوة الا بك» «1»
«1» بحارالانوار 89 ص 209.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
مَلِكِ النَّاسِ «2»
مَلِكِ النَّاسِ: پناه مىبرم من به پادشاه آدميان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ «1» مَلِكِ النَّاسِ «2» إِلهِ النَّاسِ «3» مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ «4»
الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ «5» مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ «6»
ترجمه
بگو پناه ميبرم بپروردگار مردم
پادشاه مردم
معبود مردم
از شرّ وسوسه كنندهاى كه چون نام خدا برده شود دور ميشود
آنچنان كسى كه وسوسه ميكند در دلهاى مردم
از جن و انس.
تفسير
خداوند متعال در اين سوره شريفه دستور فرموده به پيغمبر خود كه بگو تا بگويند امّت تو پناه ميبرم بپروردگار مردم كه آنها را خلق فرموده و پرورش داده و نگهدارى نموده و مينمايد و بپادشاه حقيقى مردم كه تدبير و تقدير و تصرف و تسلّط و فرمان فرمائى در ملك وجود از آن او است و بمعبود مردم كه منحصر در استحقاق ستايش و پرستش است و اينكه هر سه عنوان كه ربوبيّت و سلطنت و الوهيّت باشد بناس اضافه شده با آنكه او پروردگار و پادشاه و معبود تمام موجودات است شايد بملاحظه آن باشد كه مقصود بخطاب مردمند و آنها بايد در مواقع لازمه استعاذه نمايند و بدانند كه پروردگار و فرمانفرما و معبود بحق آنان خداوند منّان است و وقتى كه اين عناوين براى خداوند نسبت بانسان كه اشرف و اعظم موجودات است ثابت شود براى غير آنان ثابت است و مردم بيشتر متوجه ميشوند كه چنين پروردگار و پادشاه و معبودى دارند كه مستقلا بآنها اضافه دارد و شايد نكته تكرار ناس و عدم اكتفاء بضمير هم همين باشد علاوه بر مراعات سجع و نظم كلام كه معلوم است موقوف بآنست و در هر حال بايد پناه برد بخدا از شرّ شخص وسوسه كننده چون وسواس مصدر است و ظاهرا در معناى فاعل استعمال شده براى مبالغه در تحذير از آن كه اين صفت دارد خناس است يعنى چون نام
جلد 5 صفحه 458
خدا برده شود عقب نشينى ميكند و قمى ره فرموده الخنّاس نام شيطان است و بنابر اين عطف بيان ميشود براى الوسواس و او آن چنان كسى است كه وسوسه ميكند در دلهاى مردم كه در سينهها جاى دارد و اين شخص وسوسه كننده براى گمراه نمودن مردم از جنس جن و انس فراوان است كه بايد از آنها بخدا پناه برد و بنابر آنكه الخنّاس اسم شيطان باشد يا بايد گفت اينجا در معناى وصفى خود استعمال شده كه آن دور شدن بشنيدن اسم خدا است يا بايد گفت من الجنّة بيان جنس وسواس خنّاس است و النّاس عطف است بر وسواس و مراد آنست كه بايد پناه برد بخدا از شر شيطان كه از جن است و از شر مردم بد جنس ولى انصاف آنست كه معناى اوّل ظاهر است و شياطين انسى بسيارند و شرح آن در سوره انعام گذشت در كافى و عياشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه براى دل او دو گوش است در جوف او يك گوش در آن ميدمد وسواس خناس و يك گوش ميدمد در آن فرشته پس تأييد ميكند خدا مؤمن را بآن فرشته و اين مراد از تأييد خدا است آنان را بروح خود و قمى ره از آن حضرت نقل نموده كه هيچ دلى نيست مگر آنكه دو گوش دارد بر يكى از آن دو فرشته مرشد و بر ديگرى شيطان مفتّن است اين امر ميكند او را و آن منع مينمايد همچنين از مردم شيطانى است كه وادار مينمايد مردم را بگناهها چنانچه وادار مينمايد شيطانى كه از جن است و شأن نزول اين سوره در سوره قبل گذشت و الحمد للّه على ما أنعم و الشّكر له على ما ألهم و الصلوة و السلام على سيّد العرب و العجم محمّد و آله مصابيح الظّلم و اللعنة على اعدائهم اجمعين من الأوّلين و الاخرين و قد بلغت بحول اللّه تعالى غاية مرادى و مرامى في أسعد الاوقات ليلة عيد الغدير من سنة ثلاث و ثمانين بعد الالف من الهجرة النبويّة صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ
قُل أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ «1» مَلِكِ النّاسِ «2» إِلهِ النّاسِ «3»
رب بمعني مربي است و مدبر که خلق فرموده و تربيت فرموده خلقا بعد خلق که ميفرمايد: يا أَيُّهَا النّاسُ إِن كُنتُم فِي رَيبٍ مِنَ البَعثِ فَإِنّا خَلَقناكُم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَةٍ ثُمَّ مِن عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُضغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُم وَ نُقِرُّ فِي الأَرحامِ ما نَشاءُ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلًا ثُمَّ لِتَبلُغُوا أَشُدَّكُم وَ مِنكُم مَن يُتَوَفّي وَ مِنكُم مَن يُرَدُّ إِلي أَرذَلِ العُمُرِ ... الايه الحج آيه 5. و تعبير برب النّاس با اينكه خداوند رب العالمين است براي اينکه است که انسان اعجوبه دهر است و نمونهاي از جميع عوالم از مجردات و ملائكه و عرش و كرسي و خورشيد و ماه و كواكب و ماديات ارضيه از جمادات و نباتات و حيوانات در او قرار داده چنانچه از امير المؤمنين است فرمود:
أ تزعم انك جرم صغيربرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 2)- «به مالک و حاکم مردم» (ملک الناس).
نکات آیه
۱ - خداوند، زمام دار مردم و فرمان رواى آنان است. (ملک الناس) «ملک»; یعنى، کسى که در شؤون مردم با امر و نهى خود، دخل و تصرف کند. این کلمه، ویژه اداره موجودات عاقل است. و از این جهت است که «ملک الناس» گفته مى شود; ولى «مَلِک الأشیاء» گفته نمى شود. (مفردات راغب)
۲ - خداوند، به دلیل حاکمیت و تسلّط بر مردم، بر محافظت آنان از خطرها و مهارکردن حوادث زیان بار، توانا است. (قل أعوذ بربّ الناس . ملک الناس)
۳ - خداوند، بر تربیت و تدبیر امور مردم، تسلّط کامل دارد. (بربّ الناس . ملک الناس) ترتیب ذکرى دو وصف خداوند، ممکن است به نکته یادشده اشاره داشته باشد.
۴ - توصیف خداوند به فرمان رواى مردم، از آداب استعاذه به درگاه او است. (قل أعوذ بربّ الناس . ملک الناس)
۵ - مردم، باید تنها به فرمان خداوند گردن نهاده، فرمان روایى او را پذیرا باشند. (ملک الناس) توصیف خداوند به فرمان رواى مردم، بیانگر این حقیقت است که فرمان رواى حقیقى، او است و مردم نباید مطیع کسى جز او باشند.
۶ - توجّه به حاکمیت فرمان هاى الهى بر انسان، برانگیزاننده او به پناه بردن به خداوند و اطمینان بخش و دلگرم کننده پناه آورندگان است. (قل أعوذ ... ملک الناس)
موضوعات مرتبط
- استعاذه: آداب استعاذه ۴; عوامل استعاذه به خدا ۶
- اطمینان: زمینه اطمینان ۶
- انسان: مدبر انسان ها ۳; مربى انسان ها ۳
- انگیزش: عوامل انگیزش ۶
- ایمان: ایمان به حاکمیت خدا ۵; ایمان به سلطه خدا ۵
- تکلیف: تکلیف عمومى ۵
- خدا: اطمینان پناهندگان به خدا ۶; تدبیر خدا ۳; حاکمیت خدا ۲; سلطه خدا ۱، ۲، ۳; قدرت خدا ۲
- ذکر: آثار ذکر حاکمیت خدا ۶; ذکر سلطه خدا در استعاذه ۴
منابع