روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۵۹۵

آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، كِتَابُ الْمَعِيشَة

روي عن معاويه بن عمار قال سمعت ابا عبد الله ع يقول :

وَ أُتِيَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ بِسَبْيٍ مِنَ‏ اَلْيَمَنِ‏ فَلَمَّا بَلَغُوا اَلْجُحْفَةَ نَفِدَتْ نَفَقَاتُهُمْ فَبَاعُوا جَارِيَةً كَانَتْ أُمُّهَا مَعَهُمْ فَلَمَّا قَدِمُوا عَلَى‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ سَمِعَ بُكَاءَهَا فَقَالَ مَا هَذِهِ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ اِحْتَجْنَا إِلَى نَفَقَةٍ فَبِعْنَا اِبْنَتَهَا فَبَعَثَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ فَأُتِيَ بِهَا وَ قَالَ بِيعُوهُمَا جَمِيعاً أَوْ أَمْسِكُوهُمَا جَمِيعاً

ترجمه

‏محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۴ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۲۹۶

معاوية بن عمّار گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السّلام فرمود: اسيرانى از يمن نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آوردند و به جحفه كه رسيدند آذوقه آنها تمام شد ناچار كنيزكى را كه مادرش در جمع آن اسيران بود بفروختند، چون نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله رسيدند صداى گريه مادر را شنيد و پرسيد: اين صداى كيست؟ گفتند: يا رسول اللَّه تا به جحفه رسيديم آذوقه تمام شد دختر او را فروختيم، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرستاد تا دختر را آوردند و فرمود: مادر و دختر را با هم بفروشيد يا هر دو را نگهداريد.