حَمِئَة: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added word proximity by QBot) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
__TOC__ | |||
''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/حَمِئَة | آیات شامل این کلمه ]]''' | ''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/حَمِئَة | آیات شامل این کلمه ]]''' | ||
خط ۱۰: | خط ۱۱: | ||
===کلمات [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud> | |||
وَ:100, عَيْن:100, وَجَد:89, فِي:89, تَغْرُب:78, عِنْدَهَا:78, قَوْما:66, وَجَدَهَا:66, قُلْنَا:55, الشّمْس:55, يَا:44, مَغْرِب:44, ذَا:33, بَلَغ:33, الْقَرْنَيْن:21, إِذَا:21, إِمّا:10, حَتّى:10 | |||
</qcloud> | |||
===تکرار در هر سال نزول=== | |||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::حَمِئَة]] | {{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::حَمِئَة]] | ||
|?نازل شده در سال | |?نازل شده در سال |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۸
«حَمِئَة» از مادّه «حَمْأ» در اصل به معناى «گِلِ سیاه و بد بو»، و یا به تعبیر دیگر «لجن» است و این نشان مى دهد: سرزمینى را که «ذو القرنین» به آن رسیده بود داراى لجنزارهاى فراوان بود، به طورى که «ذو القرنین» به هنگام غروب آفتاب، احساس مى کرد خورشید در آن لجنزارها فرو مى رود، همان گونه که همه مسافران دریا و ساحل نشینان، چنین احساسى را درباره خورشید دارند که در دریا غروب مى کند و یا از دریا سر برمى آورد.
ریشه کلمه
- حمء (۴ بار)
قاموس قرآن
لجن سياه بد بو. در مفردات گويد: «طين اسود منتن» صحاح و اقرب گل سياه گفتهاند، كشّاف گل سياهمتغير، مجمع آن را جمع حماة و گل متغير به سياهى و در ذيل آيه 86 كهف گل سياه بد بو گفته است. مجموع اين كلمات در كلمه «لجن سياه بد بو» خلاصه مىشود. [حجر:26] انسان را از گل خشك از گل سياه بد بو آفريديم. راجع به تفصيل بيشتر به «آدم» رجوع شود. اين كلمه سه بار در قرآن آمده است سوره حجر، آيات 26-28-33. * [كهف:86] «عَيْنٍ حَمِئَةٍ» يعنى چشمهاى كه در آن گل سياه هست (مجمع - اقرب) ناگفته نماند: كسى كه در خشكى است چنان مىداند كه آفتاب از زمين طلوع و در زمين غروب مىكند و كسى كه در درياست چنان مىبيند كه آن از دريا طلوع و در دريا فرود مىرود، از آيه شريفه به دست مىآيد كه ذوالقرنين به آخرين آبادى در مغرب در نظر بيننده در آبى كه در اثر لجن، سياه به نظر مىآيد و يا در آبى كه روى لجن را پوشانده بود، غروب مىكرد لذا فرموده «وَجَدَهاتَغْرُبُ» يعنى او چنان يافت نه اينكه واقع از آن قرار بود. طبق تحقيقات ابوالكلام آزاد محقق همندى ذوالقرنين (به نظر او كوروش كبير) در سفر اوّل خود براى سركوبى دولت ليدى به طرف غرب (آسياى صغير) حركت كرد و آفتاب را چنان ديد. مىگويد، اكنون نقشه سواحل غربى آسياى صغير را برابر خود بگذاريم، در اين نقشه مىبينيم كه بيشتر ساحل به خليجهاى كوچك منتهى مىشود مخصوصاً در نواحى حدود «ازمير» كه دريا تقريباً صورت يك چشمه بزرگ به خود مىگيرد. سارد (پايتخت كشور ليدى) در نزديكى ساحل غربى قرار داشت و چندان از شهر ازمير فعلى فاصله نداشت، در اينجا مىتوانيم بگوئيم كوروش بعد از استيلاء بر سارد به نقطهاى از سواحل درياى اژه نزديك ازمير مىرساند و در آمجا متوجّه مىگردد كه دريا صورت چشمهاى به خود گرفته و آب نيز از گل و لاى ساحل تيره رنگ به نظر مىرسد. در حئالى غروب اگر كسى اينجا ايستاده باشد خواهد ديد كه قرص خورشيد چنان مىنمايد كه در آب محو مىشود، اين چيزى است كه قرآن از آن تعبير به اين جمله مىنمايد «وَجَدَها تَغْرُبُ فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ» يعنى چنين ديد كه خورشيد در محلى كه آب آن تيره رنگ بود فرو مىرفت. مسلم است كه خورشيد در محلى معيّن غروب نمىكند ولى اگر در سواحل دريا ايستاده باشيم، در نتيجه كرويّت زمين و انحناى سطح آب خواهيم ديد كه خورشيد هنگام غروب كم كم و آرام آرام در سينه دريا جاى مىگيريد (ذوالقرنين باستانى پاريزى ص 93) .