النساء ١٤: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(افزودن جزییات آیه) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::مَن|مَنْ]] [[شامل این ریشه::من| ]][[شامل این کلمه::يَعْص|يَعْصِ]] [[کلمه غیر ربط::يَعْص| ]] [[شامل این ریشه::عصو| ]][[ریشه غیر ربط::عصو| ]][[شامل این ریشه::عصى| ]][[ریشه غیر ربط::عصى| ]][[شامل این کلمه::اللّه|اللَّهَ]] [[کلمه غیر ربط::اللّه| ]] [[شامل این ریشه::الله| ]][[ریشه غیر ربط::الله| ]][[شامل این ریشه::اله| ]][[ریشه غیر ربط::اله| ]][[شامل این ریشه::وله| ]][[ریشه غیر ربط::وله| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::رَسُولَه|رَسُولَهُ]] [[کلمه غیر ربط::رَسُولَه| ]] [[شامل این ریشه::رسل| ]][[ریشه غیر ربط::رسل| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::يَتَعَدّ|يَتَعَدَّ]] [[کلمه غیر ربط::يَتَعَدّ| ]] [[شامل این ریشه::عدو| ]][[ریشه غیر ربط::عدو| ]][[شامل این کلمه::حُدُودَه|حُدُودَهُ]] [[کلمه غیر ربط::حُدُودَه| ]] [[شامل این ریشه::حدد| ]][[ریشه غیر ربط::حدد| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::يُدْخِلْه|يُدْخِلْهُ]] [[کلمه غیر ربط::يُدْخِلْه| ]] [[شامل این ریشه::دخل| ]][[ریشه غیر ربط::دخل| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::نَارا|نَاراً]] [[کلمه غیر ربط::نَارا| ]] [[شامل این ریشه::نور| ]][[ریشه غیر ربط::نور| ]][[شامل این کلمه::خَالِدا|خَالِداً]] [[کلمه غیر ربط::خَالِدا| ]] [[شامل این ریشه::خلد| ]][[ریشه غیر ربط::خلد| ]][[شامل این کلمه::فِيهَا|فِيهَا]] [[شامل این ریشه::فى| ]][[شامل این ریشه::ها| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::لَه|لَهُ]] [[شامل این ریشه::ل| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[شامل این کلمه::عَذَاب|عَذَابٌ]] [[کلمه غیر ربط::عَذَاب| ]] [[شامل این ریشه::عذب| ]][[ریشه غیر ربط::عذب| ]][[شامل این کلمه::مُهِين|مُهِينٌ]] [[کلمه غیر ربط::مُهِين| ]] [[شامل این ریشه::هون| ]][[ریشه غیر ربط::هون| ]]'''}} | {{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::مَن|مَنْ]] [[شامل این ریشه::من| ]][[شامل این کلمه::يَعْص|يَعْصِ]] [[کلمه غیر ربط::يَعْص| ]] [[شامل این ریشه::عصو| ]][[ریشه غیر ربط::عصو| ]][[شامل این ریشه::عصى| ]][[ریشه غیر ربط::عصى| ]][[شامل این کلمه::اللّه|اللَّهَ]] [[کلمه غیر ربط::اللّه| ]] [[شامل این ریشه::الله| ]][[ریشه غیر ربط::الله| ]][[شامل این ریشه::اله| ]][[ریشه غیر ربط::اله| ]][[شامل این ریشه::وله| ]][[ریشه غیر ربط::وله| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::رَسُولَه|رَسُولَهُ]] [[کلمه غیر ربط::رَسُولَه| ]] [[شامل این ریشه::رسل| ]][[ریشه غیر ربط::رسل| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::يَتَعَدّ|يَتَعَدَّ]] [[کلمه غیر ربط::يَتَعَدّ| ]] [[شامل این ریشه::عدو| ]][[ریشه غیر ربط::عدو| ]][[شامل این کلمه::حُدُودَه|حُدُودَهُ]] [[کلمه غیر ربط::حُدُودَه| ]] [[شامل این ریشه::حدد| ]][[ریشه غیر ربط::حدد| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::يُدْخِلْه|يُدْخِلْهُ]] [[کلمه غیر ربط::يُدْخِلْه| ]] [[شامل این ریشه::دخل| ]][[ریشه غیر ربط::دخل| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::نَارا|نَاراً]] [[کلمه غیر ربط::نَارا| ]] [[شامل این ریشه::نور| ]][[ریشه غیر ربط::نور| ]][[شامل این کلمه::خَالِدا|خَالِداً]] [[کلمه غیر ربط::خَالِدا| ]] [[شامل این ریشه::خلد| ]][[ریشه غیر ربط::خلد| ]][[شامل این کلمه::فِيهَا|فِيهَا]] [[شامل این ریشه::فى| ]][[شامل این ریشه::ها| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::لَه|لَهُ]] [[شامل این ریشه::ل| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[شامل این کلمه::عَذَاب|عَذَابٌ]] [[کلمه غیر ربط::عَذَاب| ]] [[شامل این ریشه::عذب| ]][[ریشه غیر ربط::عذب| ]][[شامل این کلمه::مُهِين|مُهِينٌ]] [[کلمه غیر ربط::مُهِين| ]] [[شامل این ریشه::هون| ]][[ریشه غیر ربط::هون| ]]'''}} | ||
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed" | |||
!کپی متن آیه | |||
|- | |||
|وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَاراً خَالِداً فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ | |||
|} | |||
'''ترجمه ''' | '''ترجمه ''' | ||
<tabber> | <tabber> | ||
خط ۱۵: | خط ۱۸: | ||
|-|صادقی تهرانی=و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند و از حدود مقرّر او تجاوز نماید، وی را به آتشی در آورد که در آن خواهد بود، و برای او عذابی اهانتبار است. | |-|صادقی تهرانی=و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند و از حدود مقرّر او تجاوز نماید، وی را به آتشی در آورد که در آن خواهد بود، و برای او عذابی اهانتبار است. | ||
|-|معزی=و آن کس نافرمانی خدا و پیمبرش کند و بگذرد از مرزهای او فروبردش در آتشی جاودان ماند در آن و برای او است عذابی خوارکننده | |-|معزی=و آن کس نافرمانی خدا و پیمبرش کند و بگذرد از مرزهای او فروبردش در آتشی جاودان ماند در آن و برای او است عذابی خوارکننده | ||
|-|</tabber>< | |-|english=<div id="qenag">But whoever disobeys Allah and His Messenger, and oversteps His bounds, He will admit him into a Fire, wherein he abides forever, and he will have a shameful punishment.</div> | ||
|-|</tabber> | |||
<div class="audiotable"> | |||
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/004014.mp3"></sound></div> | |||
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/004014.mp3"></sound></div> | |||
</div> | |||
{{آيه | سوره = سوره النساء | نزول = [[نازل شده در سال::20|٨ هجرت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::14|١٤]] | قبلی = النساء ١٣ | بعدی = النساء ١٥ | کلمه = [[تعداد کلمات::17|١٧]] | حرف = }} | {{آيه | سوره = سوره النساء | نزول = [[نازل شده در سال::20|٨ هجرت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::14|١٤]] | قبلی = النساء ١٣ | بعدی = النساء ١٥ | کلمه = [[تعداد کلمات::17|١٧]] | حرف = }} | ||
===معنی کلمات و عبارات=== | ===معنی کلمات و عبارات=== | ||
خط ۳۰: | خط ۳۸: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۴_بخش۱۵#link1 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۴_بخش۱۵#link1 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۳_بخش۶۶#link234 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۳_بخش۶۶#link234 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14» | |||
و هركس خدا ورسولش را نافرمانى كند واز حدود الهى تجاوز نمايد، خدا او را وارد آتشى مىكند كه هميشه در آن مىماند وبراى او عذابى خواركننده است. | |||
===پیام ها=== | |||
1- آنان كه به وصيّتنامه عمل نمىكنند، يا بدهى متوفّى را نمىپردازند، يا با انكار حقّ يا ندادن سهم بعضى وارثان، سعى در تصاحب اموال مىكنند، براى هميشه در عذاب و قهر الهىاند. تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ... يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ* | |||
2- ملاك سعادت وشقاوت، اطاعت يا نافرمانى نسبت به خدا و رسول اوست، نه چيز ديگر. مَنْ يُطِعِ اللَّهَ ... وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ | |||
3- نافرمانى رسول خدا، نافرمانى خداست. «يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» | |||
4- نافرمانى مستمرّ، سبب خلود است. مَنْ يَعْصِ اللَّهَ ... يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها يَعْصِ فعل مضارع و نشان استمرار است. | |||
5- متجاوزان به حقوق ديگران، در رديف كفّار بوده و گرفتار عذاب جاويدان مىشوند. «خالِداً فِيها» | |||
6- قهر خداوند، هم عذاب جسمى دارد، هم خوارى روحى. «عَذابٌ مُهِينٌ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14» | |||
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ: و هر كه نافرمانى كند خدا و رسول او را، وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ: و تجاوز كند از حدود مقرره او در ميراث و ساير احكام شرعيه از حلال و حرام، يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها: داخل فرمايد خدا او را در آتش در حالتى كه مخلد و دائم است در آن، وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ: و مر آن عاصى مستحل، يا متعدى از جميع حدود راست عذابى خوار كننده، يعنى عذاب او بر وجه استخفاف و اهانت است، چنانچه ثواب مطيع، بر وجه كرامت است. | |||
تنبيه: بدان كه چون مؤمن عاصى در جهنم مخلد نخواهد بود و به سبب شرافت كلمه توحيد، نجات خواهد يافت، پس مراد به عاصى: | |||
1- مستحل محرماتى است كه موجب كفر است. | |||
2- مراد متعدى از جميع حدود است كه از صفات كفار مىباشد. | |||
3- صاحب صغيره، بلاخلاف از عموم آيه خارج است، اگر چه فاعل معصيت است، و متعدى از حدود اللّه. و هرگاه به اجماع جايز باشد اخراج او، پس جايز باشد كه صاحب كبيره نيز از عموم آيه خارج باشد به وسيله شفاعت | |||
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 373 | |||
حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا ائمه هدى عليهم السلام و صلحاى امت، و يا حقّ تعالى به محض تفضل خود، او را عفو كند. | |||
4- به جهت قيام دليل بر وجوب قبول توبه، ناچار است اخراج تائب از عموم آيه. و ديگر، قيام دلالت بر جواز وقوع تفضل به عفو، مستلزم اخراج آن كسى است كه حق تعالى در حق او تفضل فرموده باشد به اسقاط عقوبت از او، و آيه شريفه وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ*، مصرّح است بر اين پس آيه بر عموم خود باقى نباشد، به دلايل مذكوره. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14» | |||
ترجمه | |||
و كسيكه نافرمانى كند خدا و پيغمبرش را و تجاوز نمايد از حدود او داخل ميكند او را در آتشى كه جاويد باشد در آن و از براى او عذابى است خوار كننده. | |||
تفسير | |||
صرف عصيان و تجاوز از حدود الهى كه مراد فرائض و احكام است موجب خلود در آتش نيست بلكه خلود مخصوص بكفار و منافقين است و چون جمع مضاف افاده عموم ميكند ميتوان گفت در اين آيه شريفه مراد كسانى هستند كه پشت پا بتمام احكام الهى زدهاند و انصاف آنستكه اين در حدود كفر است و ممكن است مراد عصيان | |||
---- | |||
جلد 2 صفحه 27 | |||
و تجاوز از حدود الهى باشد از روى استكبار و استخفاف كه آنهم كفر است و ممكن است خلود عرفى باشد يعنى مدت مديد اين وجوهى است كه مفسرين فرمودهاند ولى بنظر حقير خلود نسبت باثر معصيت است به اين معنى كه تا شخص از گناه پاك نشود وارد بهشت نميشود پس با صورت حاصله از معصيت هميشه در عذاب است و در اين مقام اشكالى است كه حل آن از دلائل حقيّت مذهب شيعه و ابطال مذهب اهل سنت است و آن اشكال آنستكه سهامى كه خداوند مقدر فرموده كه نصف و ثلث و ربع و سدس و ثمن و دو ثلث باشد گاهى كه با يكديگر جمع شود از كل زياده شود و گاهى كمتر باشد و تكليف در اين دو صورت معلوم نشده است با آنكه مقسميكه در مقام بيان نصيب و تعيين سهام وارث است بايد سهم هر كس را طورى معين فرمايد كه زياده و كم نشود علاوه بر آن چگونه ممكن است خداوند فرائض و سهامى را فرض و تعين نمايد در ماليكه وافى بآن نيست مثلا اگر كسى بميرد و يك دختر داشته باشد و پدر و مادر و شوهر دختر نصف و شوهر ربع مال را بايد ببرند يكربع باقى ميماند براى پدر و مادر مثلا با آنكه آندو بايد دو سدس ببرند كه يك ثلث است و اگر چند دختر داشته باشد دو ثلث بايد آنها ببرند يك ثلث ديگر هم كه از آن پدر و مادر است بكلى شوهر بىنصيب ميماند و در فرض اول اگر ميت شوهر نداشته باشد نصف دختر ميبرد يك ثلث هم پدر و مادر تكليف بقيه مال معلوم نيست و همچنين اگر پدر و مادر هم نداشته باشد نصف دختر ببرد نصف ديگر را چه بايد كرد معلوم نشده و اهل سنت به تبع خليفه دوم در صورت زيادتى سهام از تركه معترف بقصور و عجز از فهم كتاب شده قائل بعول يعنى تقسيم نقص حاصل از زيادتى سهام بر ورثه به نسبت سهم هر يك شدهاند مثلا در فرض اول اگر ميت دوازده تومان ماليه داشته باشد شش تومان بايد دختر ببرد سه تومان شوهر دو تومان پدر و دو تومان مادر جمعا سيزده تومان ميشود اهل سنت ميگويند اين يك تومان را بايد از سهم هر يك از ورثه به نسبت كم كرد و اينمعنى علاوه بر آنكه مخالف صريح كتاب است زيرا كه در اين صورت هيچ يك از ورثه تمام سهم خود را نبردهاند منافى با حكمت بلكه مخالف با عقل است زيرا كه هيچ عاقلى چنين تقسيمى نميكند كه در مالى سهامى معين كند كه زياده از اصل مال باشد و بعد بگويد سهامى را كه من معين نمودم شما كمتر بدهيد چه رسد به حكيم على الاطلاق تعالى شانه عما يقول الظالمون علوا كبيرا و باين لحاظ ثابت | |||
---- | |||
جلد 2 صفحه 28 | |||
ميشود احتياج امت باماميكه عارف بمراد الهى و كيفيت تقدير سهام باشد و كشف ميشود سر آيات متشابه از اين قبيل كه اگر نبود بيان ائمه معصومين عليهم السلام عقول در فهم آن حيران بود و پس از آنكه آنها پرده از چهره مقصود برداشتند هم حق واضح گشت و هم فضل آنها مبين گرديد و علماء اماميه به تبع آنها قائل شدند كه بعضى از سهام مقدم بر بعضى ديگر فرض شده است و آن سهام زن و شوهر و مادر است چون خداوند بر تقدير وجود اولاد و عدم آن دو نصيب از براى آنها تعيين فرموده است و اين دليل بر تقديم آنها است و كلاله مادرى هم چون به تبع مادر ارث ميبرند مقدمند و بقيه ورثه كه پدر و اولاد و كلاله پدرى يا ابوينى باشند مؤخر ميباشند و نقص بر آنها وارد ميشود اگر چه بر پدر هم چون داراى دو نصيب است نقص وارد نميشود مگر در صورتى كه ميت داراى پدر و مادر و شوهر يا زن باشد كه در اين صورت زن يا شوهر نصيب اعلى خود را ميبرند و مادر هم اگر حاجبى نباشد ثلث ميبرد و بقيه از آن پدر است و نقص بر او وارد ميشود و اين هم براى آنستكه تصريحى نسبت بسهم پدر در اينصورت در قرآن نشده است پس پدر را باعتبارى ميتوان از صاحبان دو فرض حساب نمود كه نقص بر آنها وارد نميشود و باعتبارى ميتوان صاحب يك فرض و متحمل نقص قلم داد كرد ولى اقوى بنظر حقير الحاق او بصاحبان دو فرض است چون نقص بر او وارد نميشود مگر در همان يك صورت كه فرض آن تعيين شده است بنابر اين در فرض مرقوم كه ميت دوازده تومان داشته باشد پدر و مادر هر يك دو تومان ميبرند شوهر هم سه تومان پنج تومان هم دختر ميبرد و نقص بر دختر وارد ميشود كه داراى يك فرض بيش نيست و سر دلالت اين امر بر تقديم و تاخير ببركت حكم ائمه معصومين عليهم السلام براى حقير باين نحو كشف شده است كه يكى از مقدمات انعقاد ظهور از براى كلام بودن متكلم در مقام بيان تمام مراد است كه بايد احراز شود اگر چه باصل باشد و در صورتى كه دو فرض از براى وارث شده باشد دلالت دارد بر آنكه متكلم حال بودن و نبودن غير را با او منظور نموده است و در صورتى كه يك فرض شده باشد اينمعنى احراز نميشود و در مقام تعارض مطلقيكه اهتمام متكلم و بودن او در مقام بيان نسبت بآن احراز شده است و ظهور قوى در مدلول خود دارد مقدم است بر مطلقيكه مقام بيان آن احراز نشده يا بايد باصل احراز شود توضيحا عرض ميشود خداوند فرمود سهم يك دختر نصف و سهم چند دختر دو ثلث | |||
---- | |||
جلد 2 صفحه 29 | |||
است ديگر نفرموده اين حكم حتى با بودن شوهر يا زن براى ميت هم هست يا مخصوص به نبودن آن دو است ولى نسبت بشوهر و زن تصريح ببودن اولاد و نبودن آن فرموده و در هر يك از دو صورت فرضى قرار داده است و در اين مقامات عرف حكم ميكند كه سهم شوهر يا زن ثابت و سهم يك يا چند دختر مخصوص به نبودن شوهر يا زن است پس اگر در فرض مرقوم يك دختر كمتر از نصف ببرد چنانچه اماميه قائلند مخالفتى با كتاب الهى نشده است بخلاف آنچه اهل سنت قائل شدهاند كه علاوه بر تناقض محال و خلاف حكمت مخالفت صريح در تمام موارد با كتاب الهى شده است و اين بدبختى در نتيجه اعراض از خانواده وحى و تنزيل است خداوند دست ما را از دامان آنها در دنيا و آخرت كوتاه نفرمايد چنانچه اين تحقيق و بيان هم از بركت توسل بآن خاندان نصيب اين ضعيف گرديد و از غنائم اين كتاب محسوب گشت و الحمد للّه على نعمائه و از اينجا حل اشكال نسبت بزيادتى سهام از ما ترك واضح گرديد و معلوم شد كه خداوند سهامى زائد بر ما ترك فرض نفرموده است و اما زيادى مال از سهام مفروضه را بمذاق اهل سنت بايد باقوام ذكور ميت كه داراى سهمى نيستند داد با آنكه در قرآن اشاره باين امر نشده است و علماء اماميه فرمودند بايد با قارب ميت الاقرب فالاقرب داد و در صورت اتحاد در مرتبه كسانيكه در صورت زيادتى سهام از تركه نقص بر آنها وارد ميشد مخصوص باين غنيمت ميباشند زيرا كه خداوند بيان فرموده است ارحام بعضى مقدمند بر بعضى و تا قريب هست بعيد ارث نميبرد نهايت آنكه بعضى بدو عنوان ارث ميبريد يكى بفرض و ديگر بردّ و بعضى بفرض تنها و بعضى برد تنها كه تفصيل آن محول بكتب فقهيه است در هر حال حل اشكال نسبت بتكليف زيادى مال از سهام هم معلوم شد كه از كتاب استفاده ميشود و ائمه معصومين بيان فرمودهاند. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ مَن يَعصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدخِلهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14» | |||
و هر كس نافرماني خدا و رسول كند و از حدود الهي تجاوز نمايد او را داخل ميكند آتش را يعني در آتش و هميشه در آن معذب است و از براي او است عذاب خوار كننده. | |||
اينکه آيه تحديد سختي است براي تعدي در ميراث چنانچه معمول بسياري است که هر كدام از ورثه که قوي باشد نسبت بضعفاء بالاخص صغار تعديات زياد دارند، اولا يك مقدار از نفائس تركه مثل جواهرات و طلاها و پولها و سند و امثال اينها را مخفي ميكنند، و ثانيا ديون و وصيت نامه را منكر ميشوند بخصوص ديوني مثل خمس و زكاة و مظالم و نحو اينها. | |||
و ثالثا در تقسيم هر چه بهتر است بر خود انتخاب ميكنند بلكه غير وارث بعنوان بزرگتري يا جعل قيمومت قانوني يا بحيله و تزوير بر اموال صغار مسلط ميشود بالاخص امروزه که بنام خود ثبت ميدهند و مدت اعتراض هم منقضي ميشود و مالك قانوني ميشوند، و از اينکه آيه و نظائر آن شايد بتوان استفاده نمود که مشمولين اينکه آيات بيايمان از دنيا ميروند زيرا اهل ايمان مسلمان مخلد در نار نيستند، و اللّه العالم. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
خط ۸۸: | خط ۲۰۵: | ||
[[رده:احکام ارث]][[رده:فضایل بهشتیان]][[رده:ترک عمل به تکلیف]][[رده:جاودانگى در جهنم]][[رده:موجبات جهنم]][[رده:ذلت جهنمیان]][[رده:اراده خدا]][[رده:تجاوز از حدود خدا]][[رده:حدود خدا]][[رده:عصیان از خدا]][[رده:مشیت خدا]][[رده:مراتب عذاب]][[رده:آثار عصیان]][[رده:عوامل عصیان]][[رده:کیفر عصیان]][[رده:فرجام عصیانگران]][[رده:در قیامت]][[رده:عصیان از محمد]][[رده:فرجام مطیعان]][[رده:هشدار به مؤمنان]] | [[رده:احکام ارث]][[رده:فضایل بهشتیان]][[رده:ترک عمل به تکلیف]][[رده:جاودانگى در جهنم]][[رده:موجبات جهنم]][[رده:ذلت جهنمیان]][[رده:اراده خدا]][[رده:تجاوز از حدود خدا]][[رده:حدود خدا]][[رده:عصیان از خدا]][[رده:مشیت خدا]][[رده:مراتب عذاب]][[رده:آثار عصیان]][[رده:عوامل عصیان]][[رده:کیفر عصیان]][[رده:فرجام عصیانگران]][[رده:در قیامت]][[رده:عصیان از محمد]][[رده:فرجام مطیعان]][[رده:هشدار به مؤمنان]] | ||
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره النساء ]] | [[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره النساء ]] | ||
{{#seo: | |||
|title=آیه 14 سوره نساء | |||
|title_mode=replace | |||
|keywords=آیه 14 سوره نساء,نساء 14,وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَاراً خَالِداً فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ,احکام ارث,فضایل بهشتیان,ترک عمل به تکلیف,جاودانگى در جهنم,موجبات جهنم,ذلت جهنمیان,اراده خدا,تجاوز از حدود خدا,حدود خدا,عصیان از خدا,مشیت خدا,مراتب عذاب,آثار عصیان,عوامل عصیان,کیفر عصیان,فرجام عصیانگران,در قیامت,عصیان از محمد,فرجام مطیعان,هشدار به مؤمنان,آیات قرآن سوره النساء | |||
|description=وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَاراً خَالِداً فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ | |||
|image=Wiki_Logo.png | |||
|image_alt=الکتاب | |||
|site_name=الکتاب | |||
}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۴۸
کپی متن آیه |
---|
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَاراً خَالِداً فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ |
ترجمه
النساء ١٣ | آیه ١٤ | النساء ١٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«خَالِداً»: جاودانه. حال است برای ضمیر (هُ) در (یُدْخِلْهُ) که با توجّه به لفظ (مَنْ) مفرد بیان شده است. «مُهِینٌ»: خوارکننده.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14»
و هركس خدا ورسولش را نافرمانى كند واز حدود الهى تجاوز نمايد، خدا او را وارد آتشى مىكند كه هميشه در آن مىماند وبراى او عذابى خواركننده است.
پیام ها
1- آنان كه به وصيّتنامه عمل نمىكنند، يا بدهى متوفّى را نمىپردازند، يا با انكار حقّ يا ندادن سهم بعضى وارثان، سعى در تصاحب اموال مىكنند، براى هميشه در عذاب و قهر الهىاند. تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ... يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ*
2- ملاك سعادت وشقاوت، اطاعت يا نافرمانى نسبت به خدا و رسول اوست، نه چيز ديگر. مَنْ يُطِعِ اللَّهَ ... وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ
3- نافرمانى رسول خدا، نافرمانى خداست. «يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
4- نافرمانى مستمرّ، سبب خلود است. مَنْ يَعْصِ اللَّهَ ... يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها يَعْصِ فعل مضارع و نشان استمرار است.
5- متجاوزان به حقوق ديگران، در رديف كفّار بوده و گرفتار عذاب جاويدان مىشوند. «خالِداً فِيها»
6- قهر خداوند، هم عذاب جسمى دارد، هم خوارى روحى. «عَذابٌ مُهِينٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14»
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ: و هر كه نافرمانى كند خدا و رسول او را، وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ: و تجاوز كند از حدود مقرره او در ميراث و ساير احكام شرعيه از حلال و حرام، يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها: داخل فرمايد خدا او را در آتش در حالتى كه مخلد و دائم است در آن، وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ: و مر آن عاصى مستحل، يا متعدى از جميع حدود راست عذابى خوار كننده، يعنى عذاب او بر وجه استخفاف و اهانت است، چنانچه ثواب مطيع، بر وجه كرامت است.
تنبيه: بدان كه چون مؤمن عاصى در جهنم مخلد نخواهد بود و به سبب شرافت كلمه توحيد، نجات خواهد يافت، پس مراد به عاصى:
1- مستحل محرماتى است كه موجب كفر است.
2- مراد متعدى از جميع حدود است كه از صفات كفار مىباشد.
3- صاحب صغيره، بلاخلاف از عموم آيه خارج است، اگر چه فاعل معصيت است، و متعدى از حدود اللّه. و هرگاه به اجماع جايز باشد اخراج او، پس جايز باشد كه صاحب كبيره نيز از عموم آيه خارج باشد به وسيله شفاعت
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 373
حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا ائمه هدى عليهم السلام و صلحاى امت، و يا حقّ تعالى به محض تفضل خود، او را عفو كند.
4- به جهت قيام دليل بر وجوب قبول توبه، ناچار است اخراج تائب از عموم آيه. و ديگر، قيام دلالت بر جواز وقوع تفضل به عفو، مستلزم اخراج آن كسى است كه حق تعالى در حق او تفضل فرموده باشد به اسقاط عقوبت از او، و آيه شريفه وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ*، مصرّح است بر اين پس آيه بر عموم خود باقى نباشد، به دلايل مذكوره.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14»
ترجمه
و كسيكه نافرمانى كند خدا و پيغمبرش را و تجاوز نمايد از حدود او داخل ميكند او را در آتشى كه جاويد باشد در آن و از براى او عذابى است خوار كننده.
تفسير
صرف عصيان و تجاوز از حدود الهى كه مراد فرائض و احكام است موجب خلود در آتش نيست بلكه خلود مخصوص بكفار و منافقين است و چون جمع مضاف افاده عموم ميكند ميتوان گفت در اين آيه شريفه مراد كسانى هستند كه پشت پا بتمام احكام الهى زدهاند و انصاف آنستكه اين در حدود كفر است و ممكن است مراد عصيان
جلد 2 صفحه 27
و تجاوز از حدود الهى باشد از روى استكبار و استخفاف كه آنهم كفر است و ممكن است خلود عرفى باشد يعنى مدت مديد اين وجوهى است كه مفسرين فرمودهاند ولى بنظر حقير خلود نسبت باثر معصيت است به اين معنى كه تا شخص از گناه پاك نشود وارد بهشت نميشود پس با صورت حاصله از معصيت هميشه در عذاب است و در اين مقام اشكالى است كه حل آن از دلائل حقيّت مذهب شيعه و ابطال مذهب اهل سنت است و آن اشكال آنستكه سهامى كه خداوند مقدر فرموده كه نصف و ثلث و ربع و سدس و ثمن و دو ثلث باشد گاهى كه با يكديگر جمع شود از كل زياده شود و گاهى كمتر باشد و تكليف در اين دو صورت معلوم نشده است با آنكه مقسميكه در مقام بيان نصيب و تعيين سهام وارث است بايد سهم هر كس را طورى معين فرمايد كه زياده و كم نشود علاوه بر آن چگونه ممكن است خداوند فرائض و سهامى را فرض و تعين نمايد در ماليكه وافى بآن نيست مثلا اگر كسى بميرد و يك دختر داشته باشد و پدر و مادر و شوهر دختر نصف و شوهر ربع مال را بايد ببرند يكربع باقى ميماند براى پدر و مادر مثلا با آنكه آندو بايد دو سدس ببرند كه يك ثلث است و اگر چند دختر داشته باشد دو ثلث بايد آنها ببرند يك ثلث ديگر هم كه از آن پدر و مادر است بكلى شوهر بىنصيب ميماند و در فرض اول اگر ميت شوهر نداشته باشد نصف دختر ميبرد يك ثلث هم پدر و مادر تكليف بقيه مال معلوم نيست و همچنين اگر پدر و مادر هم نداشته باشد نصف دختر ببرد نصف ديگر را چه بايد كرد معلوم نشده و اهل سنت به تبع خليفه دوم در صورت زيادتى سهام از تركه معترف بقصور و عجز از فهم كتاب شده قائل بعول يعنى تقسيم نقص حاصل از زيادتى سهام بر ورثه به نسبت سهم هر يك شدهاند مثلا در فرض اول اگر ميت دوازده تومان ماليه داشته باشد شش تومان بايد دختر ببرد سه تومان شوهر دو تومان پدر و دو تومان مادر جمعا سيزده تومان ميشود اهل سنت ميگويند اين يك تومان را بايد از سهم هر يك از ورثه به نسبت كم كرد و اينمعنى علاوه بر آنكه مخالف صريح كتاب است زيرا كه در اين صورت هيچ يك از ورثه تمام سهم خود را نبردهاند منافى با حكمت بلكه مخالف با عقل است زيرا كه هيچ عاقلى چنين تقسيمى نميكند كه در مالى سهامى معين كند كه زياده از اصل مال باشد و بعد بگويد سهامى را كه من معين نمودم شما كمتر بدهيد چه رسد به حكيم على الاطلاق تعالى شانه عما يقول الظالمون علوا كبيرا و باين لحاظ ثابت
جلد 2 صفحه 28
ميشود احتياج امت باماميكه عارف بمراد الهى و كيفيت تقدير سهام باشد و كشف ميشود سر آيات متشابه از اين قبيل كه اگر نبود بيان ائمه معصومين عليهم السلام عقول در فهم آن حيران بود و پس از آنكه آنها پرده از چهره مقصود برداشتند هم حق واضح گشت و هم فضل آنها مبين گرديد و علماء اماميه به تبع آنها قائل شدند كه بعضى از سهام مقدم بر بعضى ديگر فرض شده است و آن سهام زن و شوهر و مادر است چون خداوند بر تقدير وجود اولاد و عدم آن دو نصيب از براى آنها تعيين فرموده است و اين دليل بر تقديم آنها است و كلاله مادرى هم چون به تبع مادر ارث ميبرند مقدمند و بقيه ورثه كه پدر و اولاد و كلاله پدرى يا ابوينى باشند مؤخر ميباشند و نقص بر آنها وارد ميشود اگر چه بر پدر هم چون داراى دو نصيب است نقص وارد نميشود مگر در صورتى كه ميت داراى پدر و مادر و شوهر يا زن باشد كه در اين صورت زن يا شوهر نصيب اعلى خود را ميبرند و مادر هم اگر حاجبى نباشد ثلث ميبرد و بقيه از آن پدر است و نقص بر او وارد ميشود و اين هم براى آنستكه تصريحى نسبت بسهم پدر در اينصورت در قرآن نشده است پس پدر را باعتبارى ميتوان از صاحبان دو فرض حساب نمود كه نقص بر آنها وارد نميشود و باعتبارى ميتوان صاحب يك فرض و متحمل نقص قلم داد كرد ولى اقوى بنظر حقير الحاق او بصاحبان دو فرض است چون نقص بر او وارد نميشود مگر در همان يك صورت كه فرض آن تعيين شده است بنابر اين در فرض مرقوم كه ميت دوازده تومان داشته باشد پدر و مادر هر يك دو تومان ميبرند شوهر هم سه تومان پنج تومان هم دختر ميبرد و نقص بر دختر وارد ميشود كه داراى يك فرض بيش نيست و سر دلالت اين امر بر تقديم و تاخير ببركت حكم ائمه معصومين عليهم السلام براى حقير باين نحو كشف شده است كه يكى از مقدمات انعقاد ظهور از براى كلام بودن متكلم در مقام بيان تمام مراد است كه بايد احراز شود اگر چه باصل باشد و در صورتى كه دو فرض از براى وارث شده باشد دلالت دارد بر آنكه متكلم حال بودن و نبودن غير را با او منظور نموده است و در صورتى كه يك فرض شده باشد اينمعنى احراز نميشود و در مقام تعارض مطلقيكه اهتمام متكلم و بودن او در مقام بيان نسبت بآن احراز شده است و ظهور قوى در مدلول خود دارد مقدم است بر مطلقيكه مقام بيان آن احراز نشده يا بايد باصل احراز شود توضيحا عرض ميشود خداوند فرمود سهم يك دختر نصف و سهم چند دختر دو ثلث
جلد 2 صفحه 29
است ديگر نفرموده اين حكم حتى با بودن شوهر يا زن براى ميت هم هست يا مخصوص به نبودن آن دو است ولى نسبت بشوهر و زن تصريح ببودن اولاد و نبودن آن فرموده و در هر يك از دو صورت فرضى قرار داده است و در اين مقامات عرف حكم ميكند كه سهم شوهر يا زن ثابت و سهم يك يا چند دختر مخصوص به نبودن شوهر يا زن است پس اگر در فرض مرقوم يك دختر كمتر از نصف ببرد چنانچه اماميه قائلند مخالفتى با كتاب الهى نشده است بخلاف آنچه اهل سنت قائل شدهاند كه علاوه بر تناقض محال و خلاف حكمت مخالفت صريح در تمام موارد با كتاب الهى شده است و اين بدبختى در نتيجه اعراض از خانواده وحى و تنزيل است خداوند دست ما را از دامان آنها در دنيا و آخرت كوتاه نفرمايد چنانچه اين تحقيق و بيان هم از بركت توسل بآن خاندان نصيب اين ضعيف گرديد و از غنائم اين كتاب محسوب گشت و الحمد للّه على نعمائه و از اينجا حل اشكال نسبت بزيادتى سهام از ما ترك واضح گرديد و معلوم شد كه خداوند سهامى زائد بر ما ترك فرض نفرموده است و اما زيادى مال از سهام مفروضه را بمذاق اهل سنت بايد باقوام ذكور ميت كه داراى سهمى نيستند داد با آنكه در قرآن اشاره باين امر نشده است و علماء اماميه فرمودند بايد با قارب ميت الاقرب فالاقرب داد و در صورت اتحاد در مرتبه كسانيكه در صورت زيادتى سهام از تركه نقص بر آنها وارد ميشد مخصوص باين غنيمت ميباشند زيرا كه خداوند بيان فرموده است ارحام بعضى مقدمند بر بعضى و تا قريب هست بعيد ارث نميبرد نهايت آنكه بعضى بدو عنوان ارث ميبريد يكى بفرض و ديگر بردّ و بعضى بفرض تنها و بعضى برد تنها كه تفصيل آن محول بكتب فقهيه است در هر حال حل اشكال نسبت بتكليف زيادى مال از سهام هم معلوم شد كه از كتاب استفاده ميشود و ائمه معصومين بيان فرمودهاند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مَن يَعصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدخِلهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14»
و هر كس نافرماني خدا و رسول كند و از حدود الهي تجاوز نمايد او را داخل ميكند آتش را يعني در آتش و هميشه در آن معذب است و از براي او است عذاب خوار كننده.
اينکه آيه تحديد سختي است براي تعدي در ميراث چنانچه معمول بسياري است که هر كدام از ورثه که قوي باشد نسبت بضعفاء بالاخص صغار تعديات زياد دارند، اولا يك مقدار از نفائس تركه مثل جواهرات و طلاها و پولها و سند و امثال اينها را مخفي ميكنند، و ثانيا ديون و وصيت نامه را منكر ميشوند بخصوص ديوني مثل خمس و زكاة و مظالم و نحو اينها.
و ثالثا در تقسيم هر چه بهتر است بر خود انتخاب ميكنند بلكه غير وارث بعنوان بزرگتري يا جعل قيمومت قانوني يا بحيله و تزوير بر اموال صغار مسلط ميشود بالاخص امروزه که بنام خود ثبت ميدهند و مدت اعتراض هم منقضي ميشود و مالك قانوني ميشوند، و از اينکه آيه و نظائر آن شايد بتوان استفاده نمود که مشمولين اينکه آيات بيايمان از دنيا ميروند زيرا اهل ايمان مسلمان مخلد در نار نيستند، و اللّه العالم.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- نافرمانى خدا و رسول (ص) و تجاوز از حدود الهى، عامل دخول و جاودانگى در آتش جهنّم (و من یعص اللّه و رسوله و یتعدّ حدوده یدخله ناراً)
۲- نافرمانى پیامبر (ص)، نافرمانى خداست. (و من یعص اللّه و رسوله و یتعدّ حدوده)
۳- تجاوز از حدود الهى، نافرمانى خدا و رسول است. (و من یعص اللّه و رسوله و یتعدّ حدوده) برداشت فوق بر این اساس است که عطف جمله «یتعدّ حدوده» بر جمله «یعص اللّه و رسوله»، عطف تفسیرى باشد.
۴- عمل نکردن به احکام ارث، نافرمانى خدا و رسول (ص) و موجب جاودانگى در آتش جهنّم است. (تلک حدود اللّه ... و من یعص اللّه و رسوله و یتعدّ حدوده یدخله ناراً خالداً فیها)
۵- هشدار خداوند به مؤمنان، نسبت به عدم اجراى احکام ارث و قوانین الهى (تلک حدود اللّه ... و من یعص اللّه و رسوله و یتعدّ حدوده یدخله ناراً)
۶- نافرمانى مستمر و تجاوز دایمى از حدود الهى، موجب جاودانگى در آتش (و من یعص اللّه ... و یتعدّ حدوده یدخله ناراً خالداً فیها)
۷- بهره مندى مطیعان از بهشت و گرفتارى عصیانگران در آتش، به اراده و خواست خداست. (و من یطع اللّه ... یدخله جنات ... و من یعص اللّه ... یدخله ناراً)
۸- همنشینى و مؤانست بهشتیان در بهشت و تنهایى جهنّمیان در جهنّم* (خالدین فیها ... خالداً فیها) جمع آوردن «خالدین» براى بهشتیان و مفرد بودن «خالداً» براى جهنّمیان، مى تواند گویاى مطلب فوق باشد.
۹- عذاب همیشگى و خوارکننده، کیفر سرکشى از فرامین خدا و رسول (ص) و تجاوز از حدود الهى (و من یعص اللّه و رسوله ... و له عذاب مهین)
۱۰- نافرمانى خدا و رسول (ص) و تجاوز از حدود، آنگاه که از روى سرکشى باشد، موجب خلود در آتش است.* (و من یعص اللّه و رسوله ... و له عذاب مهین) کلمه «مهین» به معناى خوارکننده است و چون عذابهاى الهى متناسب با گناه آدمى است، بنابراین مراد از عصیان، نافرمانى از سر طغیان و سرکشى مى باشد.
۱۱- مداومت بر نافرمانى خدا و رسول (ص)، مایه گرفتارى به عذابهاى جسمى و روحى در قیامت (و من یعص اللّه ... یدخله ناراً ... و له عذاب مهین) دخول در آتش، عذاب جسمى آنان و عذاب خوارکننده، شکنجه روحى ایشان.
موضوعات مرتبط
- ارث: احکام ارث ۴، ۵
- بهشتیان: فضایل بهشتیان ۸
- تکلیف: ترک عمل به تکلیف ۵
- جهنم: جاودانگى در جهنم ۱، ۴، ۶، ۱۰ ; موجبات جهنم ۱، ۶
- جهنمیان: ذلّت جهنمیان ۸
- خدا: اراده خدا ۷ ; تجاوز از حدود خدا ۳، ۶، ۹ ; حدود خدا ۱ ; عصیان از خدا ۱، ۲، ۳، ۴، ۶، ۹، ۱۰، ۱۱ ; مشیت خدا ۷
- عذاب: مراتب عذاب ۹
- عصیان: آثار عصیان ۶، ۱۰، ۱۱ ; عوامل عصیان ۳ ; کیفر عصیان ۹، ۱۰
- عصیانگران: فرجام عصیانگران ۷
- گناهکار: در قیامت ۱۱
- محمّد (ص): عصیان از محمّد (ص) ۱، ۲، ۳، ۴، ۹، ۱۰، ۱۱
- مطیعان: فرجام مطیعان ۷
- مؤمنان: هشدار به مؤمنان ۵
منابع