تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۱۳: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۱۲ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۱۴}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link123'><span> | <span id='link123'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
بِسمِ | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ | ||
أَلْهَاكُمُ | أَلْهَاكُمُ التَّكاثُرُ(۱) حَتى زُرْتمُ الْمَقَابِرَ(۲)َكلا سوْف تَعْلَمُونَ(۳) ثُمََّكلا سوْف تَعْلَمُونَ(۴)َكلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ(۵) لَترَوُنَّ الجَْحِيمَ(۶) ثُمَّ لَترَوُنهَا عَينَ الْيَقِينِ(۷) ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيمِ(۸) | ||
<center> تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۷۵ </center> | <center> تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۷۵ </center> | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
خط ۱۴۱: | خط ۱۴۳: | ||
<span id='link133'><span> | <span id='link133'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
بِسمِ | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ | ||
وَ الْعَصرِ(۱) | وَ الْعَصرِ(۱) إِنَّ الانسنَ لَفِى خُسرٍ(۲) إِلا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ تَوَاصوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصوْا بِالصبرِ(۳) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
بنام خداوند بخشنده مهربان | بنام خداوند بخشنده مهربان | ||
خط ۲۳۲: | خط ۲۳۴: | ||
آمين يا رب العالمين | آمين يا رب العالمين | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۱۲ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۱۴}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۴۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۱ - ۸
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلْهَاكُمُ التَّكاثُرُ(۱) حَتى زُرْتمُ الْمَقَابِرَ(۲)َكلا سوْف تَعْلَمُونَ(۳) ثُمََّكلا سوْف تَعْلَمُونَ(۴)َكلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ(۵) لَترَوُنَّ الجَْحِيمَ(۶) ثُمَّ لَترَوُنهَا عَينَ الْيَقِينِ(۷) ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيمِ(۸)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - تفاخر و تكاثر شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل كرده ). ۲ - تا آنجا كه زيارت قبرها رفتيد (و قبور مردگان خود را برشمرديد). ۳ - چنين نيست كه شما خيال مى كنيد به زودى خواهيد دانست . ۴ - باز چنان نيست كه شما مى پنداريد به زودى خواهيد دانست . ۵ - چنان نيست كه شما خيال مى كنيد اگر شما علم اليقين (به آخرت ) داشتيد (به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمى رفتيد). ۶ - شما قطعا جهنم را خواهيد ديد! ۷ - سپس (با ورود در آن ) آن را به عين اليقين مشاهده خواهيد كرد. ۸ - سپس در آن روز همه شما از نعمتهائى كه داشته ايد سؤ ال خواهيد شد. شاءن نزول : همانگونه كه اشاره كرديم مفسران معتقدند كه اين سوره درباره قبائلى نازل شد كه بر يكديگر تفاخر مى كردند، و با كثرت نفرات و جمعيت يا اموال و ثروت خود بر آنها مباهات مى نمودند تا آنجا كه براى بالا بردن آمار نفرات قبيله به گورستان مى رفتند و قبرهاى مردگان هر قبيله را مى شمردند!. منتها بعضى آن را ناظر به دو قبيله از قبائل قريش در مكه مى دانند، و بعضى دو قبيله از قبائل انصار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدينه و بعضى تفاخر يهود را بر ديگران ، هر چند مكى بودن آن صحيحتر به نظر مى رسد. ولى مسلم است كه اين شاءن نزولها هر چه باشد هرگز مفهوم آيه را محدود نمى كند.
تفسير : بلاى تكاثر و تفاخر! در اين آيات نخست با لحنى ملامت بار مى فرمايد: تفاخر و مباهات بر يكديگر شما را از خدا و قيامت به خود مشغول داشت (الهاكم التكاثر). تا آنجا كه به زيارت و ديدار قبرها رفتيد، و قبور مردگان خود را برشمرديد (حتى زرتم المقابر). اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه «تكاثر» و «تفاخر» آنچنان آنها را به خود مشغول داشته كه تا لحظه ورود در قبر نيز ادامه دارد. ولى معنى اول با تعبير «زرتم المقابر» و همچنين شاءن نزولها و خطبه نهج البلاغه كه به خواست خدا بعدا به آن اشاره مى شود سازگارتر است . «الهاكم » از ماده «لهو» به معنى سرگرم شدن به كارهاى كوچك و غافل ماندن از اهداف و كارهاى مهم است ، راغب در مفردات مى گويد: «لهو» چيزى است كه انسان را به خود مشغول داشته ، و از مقاصد و اهدافش باز مى دارد. «تكاثر» از ماده كثرت به معنى تفاخر و مباهات و فخرفروشى بر يكديگر است . «زرتم » از ماده «زيارة » و «زور» (بر وزن قول ) در اصل به معنى قسمت بالاى سينه است ، سپس به معنى ملاقات كردن و روبرو شدن به كار رفته است ، و
«زور» (بر وزن قمر) به معنى كج شدن قسمت بالاى سينه است ، و از آنجا كه دروغ نوعى انحراف از حق است ، به آن ، «زور» (بر وزن نور) اطلاق مى شود. «مقابر» جمع «مقبرة » به معنى محل قبر ميت است ، و زيارت كردن مقابر در اينجا يا كنايه از مرگ است (طبق بعضى از تفاسير) و يا به معنى رفتن به سراغ قبرها براى شماره كردن و تفاخر نمودن (طبق تفسير مشهور). و همانگونه كه گفتيم معنى دوم صحيحتر به نظر مى رسد، و يكى از شواهد آن سخنى است كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در اين زمينه در نهج البلاغه آمده است كه بعد از تلاوت الهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر فرمود: يا له مراما ما ابعده ؟ و زورا ما اغفله ؟ و خطرا ما اءفظعه ؟ لقد استخلوا منهم اى مدكر و تناوشوهم من مكان بعيد، ا فبمصارع آبائهم يفخرون ؟ ام بعد يد الهلكى يتكاثرون ؟ يرتجعون منهم اجسادا خوت ، و حركات سكنت ، و لان يكونوا عبرا احق من ان يكونوا مفتخرا!: شگفتا! چه هدف بسيار دورى ؟ و چه زيارت كنندگان غافلى ؟ و چه افتخار موهوم و رسوائى ؟ به ياد استخوان پوسيده كسانى افتاده اند كه سالها است خاك شده اند، آنهم چه يادآورى ؟ با اين فاصله دور به ياد كسانى افتاده اند كه سودى به حالشان ندارند، آيا به محل نابودى پدران خويش افتخار مى كنند؟ و يا با شمردن تعداد مردگان و معدومين خود را بسيار مى شمرند؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند كه تار و پودشان از هم گسسته ، و حركاتشان به سكون مبدل شده . اين اجساد پوسيده اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند!.
اين خطبه كه تنها به قسمتى از آن در اينجا اشاره كرده ايم بقدرى تكان دهنده و گويا و صريح است كه ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد: من به كسى كه همه امتها به او سوگند ياد مى كنند قسم مى خورم كه از پنجاه سال پيش تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده ام ، و در هر بار در درون قلبم لرزش و ترس و پند و موعظه تازه اى پديد آمده ، و در روحم به سختى اثر گذارده ، اعضاء و جوارحم به لرزه افتاده ، و هرگز نشده كه در آن تاءمل كنم جز اينكه در آن حال به ياد مرگ خانواده و بستگان و دوستانم افتاده ام و درست برايم مجسم شده كه من همانم كه امام (عليه السلام ) توصيف فرموده است . چقدر واعظان و خطبا و گويندگان و افراد فصيح در اين باره سخن گفته اند، و من گوش فرا داده ام ، و در سخنان آنها دقت كرده ام ، ولى در هيچيك تاءثير سخن امام (عليه السلام ) را نيافته ام !. اين تاءثيرى كه سخن او در قلب من مى گذارد يا از ايمانى سرچشمه مى گيرد كه به گوينده آن تعلق دارد، و يا نيت يقين و اخلاص او سبب شده است كه اينچنين در ارواح نفوذ كند، و در قلوب جايگزين شود. او در قسمت ديگرى از سخنانش مى گويد: ينبغى لو اجتمع فصحاء العرب قاطبة فى مجلس و تلى عليهم ان يسجدوا له !: سزاوار است اگر فصحاء عرب همگى در مجلسى اجتماع كنند و اين خطبه براى آنها خوانده شود در برابر آن سجده كنند، و در همين جا اشاره به گفتار معاويه در باره فصاحت امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى كند كه مى گويد: و الله ما سن الفصاحة لقريش غيره : به خدا هيچكس فصاحت را براى قريش غير او پايه گذارى نكرد!
در آيه بعد آنها را با اين سخن مورد تهديد شديد قرار داده ، مى فرمايد: چنين نيست كه شما مى پنداريد و با آن تفاخر مى كنيد، شما به زودى نتيجه اين تفاخر موهوم خود را خواهيد دانست (كلا سوف تعلمون ). باز براى تاءكيد مى افزايد: سپس چنين نيست كه شما مى پنداريد، به زودى خواهيد دانست (ثم كلا سوف تعلمون ). جمعى از مفسران اين دو آيه را تكرار و تاءكيد يك مطلب دانسته اند و هر دو به صورت سربسته از عذابهائى كه در انتظار اين مستكبران متفاخر است خبر مى دهد. در حالى كه بعضى ديگر اولى را اشاره به عذاب قبر و برزخ كه انسان بعد از مرگ ، با آن روبرو مى شود دانسته اند، و دومى را اشاره به عذاب قيامت . در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: «مازلنا نشك فى عذاب القبر حتى نزلت الهاكم التكاثر، الى قوله كلا سوف تعلمون ، يريد فى القبر، ثم كلا سوف تعلمون ، بعد البعث :» گروهى از ما پيوسته در باره عذاب قبر در شك بودند تا اينكه سوره «الهاكم التكاثر» نازل شد تا آنجا كه فرمود: كلا سوف تعلمون منظور از آن عذاب قبر است ، سپس مى فرمايد: ثم كلا سوف تعلمون منظور عذاب قيامت است . در تفسير كبير فخر رازى اين مطلب از يكى از ياران على (عليه السلام ) بنام زر بن جيش نقل شده كه مى گويد: ما از عذاب قبر در شك بوديم تا از على (عليه السلام )
شنيديم كه مى فرمود: اين آيه دليل بر عذاب قبر است )). سپس مى افزايد: اينچنين نيست كه شما تفاخر كنندگان مى پنداريد اگر شما به آخرت ايمان داشتيد و با علم اليقين آن را مى دانستيد هرگز به سراغ اين امور نمى رفتيد و تفاخر و مباهات به اين مسائل باطل نمى كرديد (كلا لو تعلمون علم اليقين ). باز براى تاءكيد و انذار بيشتر مى افزايد: شما قطعا جهنم را خواهيد ديد (لترون الجحيم ). سپس با ورود در آن ، آن را به عين اليقين مشاهده خواهيد كرد (ثم لترونها عين اليقين ). سپس در آن روز همه شما قطعا از نعمتهائى كه داشته ايد سؤ ال خواهيد شد. (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم ). بايد در آن روز روشن سازيد كه اين نعمتهاى خداداد را در چه راهى مصرف كرده ايد؟ و از آنها براى اطاعت الهى يا معصيتش كمك گرفته ايد، يا
نعمتها را ضايع ساخته هرگز حق آن را ادا ننموده ايد؟ نكته ها :
سرچشمه تفاخر و فخرفروشى
از آيات فوق استفاده مى شود كه يكى از عوامل اصلى تفاخر و تكاثر و فخرفروشى همان جهل و نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و عدم ايمان به معاد است . از اين گذشته جهل انسان به ضعفها و آسيب پذيريهايش ، به آغاز پيدايش و سرانجامش ، از عوامل ديگر اين كبر و غرور و تفاخر است ، به همين دليل قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر و تكاثر سرگذشت اقوام پيشين را در آيات مختلف بازگو مى كند كه چگونه اقوامى با داشتن امكانات و قدرت فراوان با وسائل ساده اى نابود شده اند. با وزش بادها، با يك جرقه آسمانى (صاعقه )، با يك زمين لرزه ، با نزول باران بيش از حد، خلاصه با آب و باد و خاك و گاه با سجيل و پرندگان كوچك ، نابود شدند و از ميان رفتند. با اينحال اين همه تفاخر و غرور براى چيست ؟!. عامل ديگرى براى اين امر همان احساس ضعف و حقارت ناشى از شكستها است كه افراد براى پوشاندن شكستهاى خود پناه به تفاخر و فخرفروشى مى برند، و لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) ما من رجل تكبر او تجبر الا لذلة وجدها فى نفسه : هيچكس تكبر و فخرفروشى نمى كند مگر به خاطر ذلتى كه در نفس خود مى يابد و لذا هنگامى كه احساس كند به حد كمال رسيده است
نيازى در اين تفاخر نمى بيند. در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : ثلاثة من عمل الجاهلية : الفخر بالانساب ، و الطعن فى الاحساب ، و الاستسقاء بالانواء: سه چيز است كه از عمل جاهليت است : تفاخر به نسب ، و طعن در شخصيت و شرف خانوادگى افراد، و طلبيدن باران به وسيله ستارگان . در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : اهلك الناس اثنان : خوف الفقر، و طلب الفخر: دو چيز مردم را هلاك كرده : ترس از فقر (كه انسان را وادار به جمع مال از هر طريق و با هر وسيله مى كند) و تفاخر. و به راستى از مهمترين عوامل حرص و بخل و دنياپرستى و رقابتهاى مخرب و بسيارى از مفاسد اجتماعى همين ترس بى دليل از فقر و تفاخر و برتريجوئى در ميان افراد و قبائل و امتها است . و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه فرمود: ما اخشى عليكم الفقر و لكن اخشى عليكم التكاثر: من از فقر بر شما نمى ترسم ولى از تكاثر بيم دارم . «تكاثر» همانگونه كه قبلا اشاره كرديم در اصل به معنى تفاخر است ، ولى گاه به معنى فزون طلبى و جمع مال آمده چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : التكاثر، (فى ) الاموال جمعها من غير حقها، و منعها من حقها، و شدها فى الاوعية : تكاثر جمع آورى اموال از طرق نامشروع ، و خوددارى از
اداى حق آن و بستن آنها در خزينه ها و صندوقها است . اين بحث دامنه دار را با حديث پر معنايى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پايان مى دهيم ، او در تفسير الهاكم التكاثر فرمود: يقول ابن آدم مالى مالى ، و ما لك من مالك الا ما اكلت فافنيت او لبست فابليت او تصدقت فامضيت : انسان مى گويد مال من ، مال من ! در حالى كه مال تو تنها همان غذائى است كه مى خورى ، و لباسى كه مى پوشى ، و صدقاتى كه در راه خدا انفاق مى كنى ! و اين نكته اى است بسيار جالب كه بهره هر كس از اموال فراوانى كه جمع آورى مى كند و گاه كمترين دقتى در حلال و حرام بودن آن ندارد چيزى جز همان مختصرى كه مى خورد و مى نوشد و مى پوشد، و يا در راه خدا انفاق مى كند نيست ، و مى دانيم : آنچه را شخصا مصرف مى كند، ناچيز است و چه بهتر كه از طريق انفاق بهره خود را بيشتر كند.
يقين و مراحل آن :
يقين نقطه مقابل شك است ، همانگونه كه علم نقطه مقابل جهل است ، و به معنى وضوح و ثبوت چيزى آمده است ، و طبق آنچه از اخبار و روايات استفاده مى شود به مرحله عالى ايمان يقين گفته مى شود، امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است ، و تقوى يك درجه از ايمان بالاتر، و يقين يك درجه برتر از تقوا است سپس افزود: و لم يقسم بين الناس شى ء اقل من اليقين : در ميان مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است !
راوى سؤ ال مى كند يقين چيست ؟ مى فرمايد: التوكل على الله ، و التسليم لله ، و الرضا بقضاء الله ، و التفويض الى الله !: حقيقت يقين توكل بر خدا ، و تسليم در برابر ذات پاك او، و رضا به قضاى الهى ، و واگذارى تمام كارهاى خويش به خداوند است . برترى مقام يقين از مقام تقوى و ايمان و اسلام چيزى است كه در روايات ديگر نيز روى آن تاءكيد شده است . در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من صحة يقين المراء المسلم ان لا يرضى الناس بسخط الله ، و لا يلومهم على ما لم يؤ ته الله ... ان الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحة فى اليقين و الرضا و جعل الهم و الحزن فى الشك و السخط: از نشانه هاى صحت يقين مردم مسلمان اين است كه مردم را با خشم الهى از خود خشنود نكند، و آنها را بر چيزى كه خداوند به او نداده است ملامت ننمايد (آنها را مسؤ ول محروميت خود نشمارد)... خداوند به خاطر عدل و دادش آرامش و راحت را در يقين و رضا قرار داده ، و اندوه و حزن را در شك و ناخشنودى ! از اين تعبيرات و تعبيرات ديگر به خوبى استفاده مى شود كه وقتى انسان به مقام يقين مى رسد آرامش خاصى سراسر قلب و جان او را فرا مى گيرد. ولى با اين حال براى يقين مراتبى است كه در آيات فوق و آيه ۹۵ سوره واقعه (ان هذا لهو حق اليقين ) به آن اشاره شده است و آن سه مرحله است . ۱ - علم اليقين و آن اين است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد مانند كسى كه با مشاهده دود ايمان به وجود آتش پيدا مى كند.
۲ - عين اليقين ، و آن در جائى است كه انسان به مرحله مشاهده مى رسد و با چشم خود مثلا آتش را مشاهده مى كند. ۳ - حق اليقين و آن همانند كسى است كه وارد در آتش شود و سوزش آن را لمس كند، و به صفات آتش متصف گردد، و اين بالاترين مرحله يقين است . محقق طوسى در يكى از سخنان خود مى گويد: يقين همان اعتقاد جازم مطابق و ثابت است كه زوال آن ممكن نيست ، و در حقيقت از دو علم تركيب يافته ، علم به معلوم ، و علم به اينكه خلاف آن علم محال است ، و داراى چند مرتبه است : علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين . در حقيقت مرحله اول جنبه عمومى دارد و مرحله دوم ، براى پرهيزگاران است و مرحله سوم مخصوص خاصان و مقربان . و لذا در حديثى آمده است كه خدمت پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كردند: شنيده ايم بعضى از ياران عيسى روى آب راه مى رفتند؟! فرمود: لو كان يقينه اشد من ذلك لمشى على الهواء: اگر يقينش از آن محكمتر بود بر هوا راه مى رفت ! مرحوم علامه طباطبائى بعد از ذكر اين حديث مى افزايد: همه چيز بر محور يقين به خداوند سبحان ، و محو كردن اسباب جهان تكوين از استقلال در تاءثير دور مى زند، بنابراين هر قدر اعتقاد و ايمان انسان به قدرت مطلقه الهيه بيشتر گردد اشياء جهان به همان نسبت در برابر او مطيع و منقاد خواهد شد. و اين است رمز رابطه يقين و تصرف خارق العاده در عالم آفرينش .
همگى دوزخ را مشاهده مى كنند!
جمله «لترون الجحيم » داراى دو تفسير است : نخست اينكه منظور مشاهده دوزخ در آخرت است ، كه مخصوص كفار، و يا براى عموم جن و انس است ، چرا كه طبق بعضى آيات قرآن همگى از كنار جهنم بايد بگذرند. ديگر اينكه منظور مشاهده آن با شهود قلبى در همين عالم دنيا است ، و در اين صورت اين جمله جواب قضيه شرطيه است ، مى فرمايد: اگر شما علم اليقين مى داشتيد جهنم را در همين جهان با چشم دل مشاهده مى كرديد چرا كه مى دانيم بهشت و دوزخ هم اكنون آفريده شده اند و وجود خارجى دارند. ولى همانگونه كه قبلا نيز اشاره كرده ايم تفسير اول با آيات بعد كه سخن از روز قيامت مى گويد مناسب تر است ، بنابر اين يك قضيه قطعى و غير مشروط است .
در قيامت از چه نعمتهائى سؤ ال مى شود؟
در آخرين آيه اين سوره خوانديم كه مسلما همه شما روز قيامت از نعمتها بازپرسى خواهيد شد، بعضى گفته اند منظور از اين نعمت سلامت و فراغت خاطر است ، و بعضى آن را تندرستى و امنيت مى دانند و بعضى همه نعمتها را مشمول آيه شمرده اند. در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : النعيم الرطب ، و الماء البارد: نعيم رطب و آب خنك است ! در حالى كه در حديث ديگرى مى خوانيم كه ابو حنيفه از امام صادق (عليه السلام ) درباره تفسير اين آيه سؤ ال كرد، امام (عليه السلام ) سؤ ال را به او برگرداند،
و فرمود: نعيم به عقيده تو چيست ؟ عرض كرد: غذا است و طعام و آب خنك ، فرمود: اگر خدا بخواهد تو را روز قيامت در پيشگاهش نگهدارد تا از هر لقمه اى كه خوردهاى ، و هر جرعه اى كه نوشيده اى ، از تو سؤ ال كند بايد بسيار در آنجا بايستى ! عرض كرد: پس نعيم چيست ؟ فرمود: ما اهل بيت هستيم كه خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده ، و ميان آنها بعد از اختلاف الفت بخشيده ، دلهاى آنان را به وسيله ما به هم پيوند داده ، و برادر خود ساخته ، بعد از آنكه دشمن يكديگر بودند، و به وسيله ما آنها را به اسلام هدايت كرده ... آرى نعيم همان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و خاندان او است . تفسير اين روايات ظاهرا مختلف ، چنين است كه نعيم يك معنى بسيار گسترده دارد كه همه مواهب الهى را اعم از معنوى مانند دين و ايمان و اسلام و قرآن و ولايت ، و انواع نعمتهاى مادى را اعم از فردى و اجتماعى شامل مى شود، منتها نعمتهائى كه اهميت بيشترى دارند مانند نعمت ايمان و ولايت بيشتر از آنها سؤ ال مى شود كه آيا حق آنها ادا شده يا نه ؟ و ظاهرا رواياتى كه نعمتهاى مادى را از شمول اين آيه نفى مى كند ناظر به اين معنى است كه شما نبايد مصداقهاى مهمتر را رها كرده به مصداقهاى كوچكتر روى آوريد، و در حقيقت هشدارى است به مردم در زمينه سلسله مراتب مواهب و نعمتهاى الهى و اينكه در برابر آنها مسؤ وليت سنگين دارند. و چگونه ممكن است از اين نعمتها سؤ ال نشود در حالى كه سرمايه ه اى بزرگى هستند كه در اختيار بشر قرار داده شده ، و بايد از هر كدام دقيقا قدر - دانى كنند و شكر آن را بجاى آورند، و در موارد خود صرف كنند.
خداوندا! نعمتهاى بى پايانت مخصوصا نعمت ايمان و ولايت را بر ما مستدام دار. پروردگارا! توفيق اداى حق اين همه نعمت را به ما مرحمت فرما. بارالها! بر اين نعمتهاى بزرگ بيفزا و آنها را هرگز از ما سلب مكن . آمين يا رب العالمين
َسوره والعصر
ََمقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۳ آيه است
محتوى و فضيلت سوره و العصر معروف اين است كه اين سوره در مكه نازل شده ، هر چند بعضى احتمال مدنى بودن آن را نيز داده اند، مقاطع كوتاه آيات سوره ، و لحن آن ، نيز شاهد مكى بودن آن است . به هر حال جامعيت اين سوره به حدى است كه به گفته بعضى از مفسران تمام علوم و مقاصد قرآن در اين سوره خلاصه شده است ، و به عبارت ديگر: اين سوره در عين كوتاه بودن برنامه جامع و كاملى براى سعادت انسان تنظيم و ارائه نموده است . نخست از سوگند پر معنى به عصر شروع مى شود كه تفسير آن را به زودى خواهيد ديد، سپس سخن از زيانكار بودن همه انسانها كه در طبيعت زندگى تدريجى نهفته است به ميان مى آورد، بعد فقط يك گروه را از اين اصل كلى جدا مى كند، آنها كه داراى برنامه چهار ماده اى زير هستند: ايمان ، عمل صالح ، سفارش يكديگر به حق ، و سفارش يكديگر به صبر و اين چهار اصل ، در واقع برنامه هاى اعتقادى و عملى و فردى و اجتماعى اسلام را در برمى گيرد. درباره فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء «و العصر» فى نوافله بعثه الله يوم القيامة مشرقا وجهه ضاحكا سنه قريرة عينه حتى يدخل الجنة : هر كس سوره و العصر را در نمازهاى نافله بخواند خداوند او را در قيامت برمى انگيزد در حالى كه صورتش نورانى ، چهره اش خندان و چشمش (به نعمتهاى الهى ) روشن است ، تا داخل بهشت
شود! و معلوم است كه اين همه افتخار و سرور و شادمانى از آن كسى است كه اين اصول چهارگانه را در زندگى خود پياده كند، نه فقط به خواندن قناعت نمايد.
ََآيه ۱ - ۳
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصرِ(۱) إِنَّ الانسنَ لَفِى خُسرٍ(۲) إِلا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ تَوَاصوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصوْا بِالصبرِ(۳) ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - به عصر سوگند، ۲ - كه انسانها همه در زيانند. ۳ - مگر كسانى كه ايمان آورده ، و اعمال صالح انجام داده اند و يكديگر را به حق سفارش كرده ، و يكديگر را به شكيبائى و استقامت توصيه نمود
تفسير : تنها راه نجات در ابتداى اين سوره با قسم تازه اى روبرو مى شويم ، مى فرمايد: به عصر سوگند! (و العصر). واژه «عصر» در اصل به معنى فشردن است ، و سپس به وقت عصر اطلاق شده ، به خاطر اينكه برنامه ها و كارهاى روزانه در آن پيچيده ، و فشرده مى شود. سپس اين واژه به معنى مطلق زمان و دوران تاريخ بشر و يا بخشى از زمان ، مانند عصر ظهور اسلام و قيام پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و امثال آن استعمال شده است ، و لذا در تفسير اين سوگند مفسران احتمالات زيادى گفته اند: ۱ - بعضى آن را اشاره به همان وقت عصر مى دانند، به قرينه اينكه در بعضى ديگر از آيات قرآن به آغاز روز سوگند ياد شده است مانند «والضحى » (سوره ضحى آيه ۱) - يا - و الصبح اذا اسفر (مدثر - ۳۴). اين سوگند به خاطر اهميتى است كه اين موقع از روز دارد چرا كه زمان زمان دگرگونى نظام زندگى و حيات انسانها است ، كارهاى روزانه پايان مى گيرد، پرندگان و حيوانات به لانه هاى خود بازمى گردند، خورشيد سر در افق مشرق فرو مى كشد، و هوا تدريجا رو به تاريكى مى رود. اين دگرگونى انسان را به قدرت لا يزال الهى كه بر اين نظام حاكم است متوجه مى سازد، و در حقيقت نشانهاى از نشانه هاى توحيد و آيتى از آيات پروردگار است كه شايسته سوگند مى باشد. ۲ - بعضى ديگر آن را اشاره به سراسر زمان و تاريخ بشريت دانسته اند كه مملو از درسهاى عبرت ، و حوادث تكان دهنده و بيدارگر است ، و روى همين جهت آنچنان عظمتى دارد كه شايسته سوگند الهى است .
۳ - بعضى روى قسمت خاصى از اين زمان مانند عصر قيام پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا عصر قيام مهدى (عليه السلام ) كه داراى ويژگى و عظمت خاصى در تاريخ بشر بوده و هست انگشت گذارده ، و سوگند را ناظر به آن مى دانند. ۴ - بعضى نيز به همان ريشه لغوى اين واژه برگشته ، و سوگند را ناظر به انواع فشارها و مشكلاتى ميدانند كه در طول زندگى انسانها رخ مى دهد، آنها را از خواب غفلت بيدار مى كند، به ياد خداوند بزرگ ميان دارد، و روح استقامت را پرورش مى دهد. ۵ - بعضى ديگر آن را اشاره به انسانهاى كامل مى دانند كه عصاره عالم هستى و جهان آفرينشند. ۶ - بالاخره بعضى آن را ناظر به «نماز عصر» شمرده اند، به خاطر اهميت ويژهاى كه در ميان نمازها دارد، زيرا آنها «صلاة وسطى » را كه در قرآن روى آن تاءكيد خاصى به عمل آورده نماز عصر مى دانند. با اينكه تفسيرهاى فوق با هم تضادى ندارد و ممكن است همه در معنى آيه جمع باشد و سوگند به تمام اين امور مهم ياد شود، ولى در ميان آنها از همه مناسب تر همان عصر به معنى زمان و تاريخ بشر است ، چرا كه بارها گفته ايم سوگندهاى قرآن همواره متناسب با مطلبى است كه سوگند به خاطر آن ياد شده ، و مسلم است كه خسران انسانها در زندگى نتيجه گذشتن زمان عمر آنها است ، و يا عصر قيام پيغمبر خاتم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر اينكه برنامه چهار ماده اى ذيل سوره در چنين عصرى نازل گرديده . از آنچه گفته شد عظمت آيات قرآن و گستردگى مفاهيم آن به خوبى
روشن مى شود كه يك كلمه از آن تا چه حد پر معنى و شايسته تفسيرهاى عميق و گوناگونى است . در آيه بعد اشاره به چيزى مى كند كه اين سوگند مهم براى آن ياد شده است مى فرمايد: به طور مسلم همه انسانها در زيانند (ان الانسان لفى خسر). سرمايه هاى وجودى خود را چه بخواهند يا نخواهند از دست مى دهند، ساعات و ايام و ماه ها و سالهاى عمر به سرعت مى گذرد، نيروهاى معنوى و مادى تحليل مى رود، و توان و قدرت كاسته مى شود. آرى انسان ، همانند كسى است كه سرمايه عظيمى در اختيار داشته باشد، و بى آنكه بخواهد هر روز بخشى از آن سرمايه ها را از او بگيرند، اين طبيعت زندگى دنيا است ، طبيعت زيان كردن مداوم ! يك قلب استعداد معينى براى ضربان دارد، وقتى آن استعداد و توان پايان گرفت قلب خود به خود مى ايستد، بى آنكه عيب و علت و بيمارى در كار باشد، و اين در صورتى است كه بر اثر بيمارى قبلا از كار نيفتد همچنين ساير دستگاه هاى وجودى انسان و سرمايه هاى استعدادهاى مختلف او. «خسر» (بر وزن عسر) و «خسران » چنانكه راغب در مفردات مى گويد: به معنى كم شدن سرمايه است ، گاه به انسان نسبت داده مى شود و مى گويند فلانكس زيان كرد، و گاه به خود عمل نسبت داده مى شود و مى گويند: تجارتش زيان كرد، اين واژه غالبا در سرمايه هاى برونى مانند مال و مقام به كار مى رود، و گاه در سرمايه هاى درونى مانند صحت و سلامت و عقل و ايمان و ثواب و اين همان است كه خداوند متعال به عنوان «خسران مبين » (زيان آشكار) از آن ياد فرموده آنجا كه مى گويد: ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و
اهليهم يوم القيامة الا ذلك هو الخسران المبين زيانكاران واقعى كسانى هستند سرمايه وجود خود و خانواده خويش را در قيامت از دست مى دهند، بدانيد خسران مبين همين است (زمر - ۱۵). «فخر رازى » درتفسير اين آيه سخنى نقل مى كند كه حاصلش چنين است : يكى از بزرگان پيشين مى گويد: معنى اين سوره را من از مرد يخ فروشى آموختم ، فرياد مى زد و مى گفت : ارحموا من يذوب راءس ماله ارحموا من يذوب راءس ماله !: رحم كنيد به كسى كه سرمايه اش ذوب مى شود، رحم كنيد به كسى كه سرمايه اش ذوب مى شود! پيش خود گفتم اين است معنى ان الانسان لفى خسر: عصر و زمان بر او مى گذرد و عمرش پايان مى گيرد، و ثوابى كسب نمى كند و در اين حال زيانكار است . به هر حال از نظر جهانبينى اسلام دنيا يك بازار تجارت است همانگونه كه در حديثى از امام هادى (عليه السلام ) على بن محمد النقى مى خوانيم : الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون : دنيا بازارى است كه جمعى در آن سود مى برند و جمع ديگرى زيان . آيه مورد بحث مى گويد همه در اين بازار بزرگ زيان مى كنند مگر يك گروهى كه برنامه آنها در آيه بعد بيان شده است . آرى تنها يك راه براى جلوگيرى از اين خسران عظيم و زيان قهرى و اجبارى وجود دارد، فقط يك راه كه در آخرين آيه اين سوره به آن اشاره شده است ،
مى فرمايد مگر كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، و يكديگر را به طرفدارى و انجام حق سفارش كردند، و يكديگر را به صبر و استقامت توصيه نمودند (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر). و به تعبير ديگر چيزى كه مى تواند جلو اين زيان بزرگ را بگيرد و آن را به منفعت و سودى عظيم مبدل كند آن است كه در برابر از دست دادن اين سرمايه ، سرمايه اى گرانبهاتر و ارزشمندتر به دست آورد كه نه تنها جاى خالى آن سرمايه پر شود، بلكه ده ها و صدها و هزاران بار از آن بيشتر و بهتر باشد. هر نفسى كه انسان مى زند يك گام به مرگ نزديكتر مى شود چنانكه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در آن عبارت نورانيش فرمود: نفس المرء خطاه الى اءجله نفسهاى انسان گامهاى او به سوى مرگ است . بنابراين ، هر ضربانى كه قلب انسان مى زند او را يك قدم به پايان عمر نزديكتر مى سازد، و به اين ترتيب بايد در برابر اين زيان قطعى كارى كرد كه جاى خالى پر شود. گروهى سرمايه هاى نفيس عمر و زندگى را از دست مى دهند و در برابر آن مالى مختصر يا بسيار، خانه اى محقر يا كاخى زيبا، فراهم مى سازند. گروهى تمام اين سرمايه را براى رسيدن به مقامى از دست مى دهند. و گروه هائى آن را در مسير عيش و نوش و لذات زودگذر مادى . مسلما هيچيك از اينها نمى تواند بهاى آن سرمايه عظيم باشد، بهاى آن فقط و فقط رضاى خدا و مقام قرب او است . يا همان گونه كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرموده انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها: براى وجود شما بها و قيمتى جز بهشت نيست ، مبادا
آن را به كمتر از آن بفروشيد)). و يا همانگونه كه در دعاى ماه رجب از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : خاب الوافدون على غيرك و خسر المتعرضون الا لك : آنها كه بر غير تو وارد شوند ماءيوس خواهند شد، و آنها كه به سراغ غير تو آيند زيانكارند! و بى جهت نيست كه يكى از نامهاى قيامت «يوم التغابن » است ، همانگونه كه در آيه ۹ سوره تغابن آمده است ذلك يوم التغابن : آن روز معلوم مى شود چه كسانى مغبون شده و زيان كرده اند. حسن مطلب ، و لطف مساءله اينجا است كه از يكسو خريدار سرمايه هاى وجود انسان خداوند بزرگ است «ان الله اشترى من المؤ منين ...» (توبه - ۱۱۱). از سوى ديگر سرمايه هاى كم را نيز خريدارى مى كند: «فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره » (زلزال - ۷). و از سوى ديگر بهاى عظيم در برابر آن مى پردازد، و گاه ده برابر و گاه تا هفتصد برابر و گاه بيشتر «فى كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء» (بقره ۲۶۱) و همانگونه كه در دعا وارد شده است يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير: اى خدائى كه حسنات كم را مى پذيرى و گناهان بسيار را مى بخشى . و از سوى چهارم با اينكه تمام سرمايه ها را خودش در اختيار گذاشته ، آنقدر بزرگوار است كه برمى گردد و همانها را با گرانترين قيمت خريدارى مى كند!
نكته : برنامه چهار مادهاى خوشبختى قابل توجه اينكه قرآن براى نجات از آن خسران عظيم برنامه جامعى تنظيم كرده كه در آن بر چهار اصل تكيه شده است : اصل اول در اين برنامه مساءله «ايمان » است كه زيربناى همه فعاليتهاى انسان را تشكيل مى دهد، چرا كه تلاشهاى عملى انسان از مبانى فكرى و اعتقادى او سرچشمه مى گيرد، نه همچون حيوانات كه حركاتشان به خاطر انگيزه هاى غريزى است . و به تعبير ديگر اعمال انسان تبلورى است از عقائد و افكار او، و به همين دليل تمام انبياى الهى قبل از هر چيز به اصلاح مبانى عقيدتى امتها مى پرداختند، مخصوصا با شرك كه سرچشمه انواع رذائل و بدبختيها و پراكندگيها است به مبارزه مى پرداختند. جالب اينكه ايمان در اينجا به طور مطلق ذكر شده است ، تا شامل ايمان به همه مقدسات گردد، يعنى از ايمان به خدا و صفات او گرفته ، تا ايمان به قيامت و حساب و جزا و كتب آسمانى و انبياى الهى و اوصياى آنها. در اصل دوم به ميوه درخت بارور و پر ثمره ايمان پرداخته از «اعمال صالح » سخن مى گويد. چه تعبير وسيع و پر محتوائى ، آرى صالحات همان اعمال شايسته نه فقط عبادات ، نه تنها انفاق فى سبيل الله ، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها كسب علم و دانش ، بلكه هر كار شايسته اى كه وسيله تكامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الى الله و پيشرفت جامعه انسانى در تمام زمينه ها شود. اين تعبير حتى كارهاى كوچكى همچون برداشتن يك سنگ مزاحم را از سر
راه مردم شامل مى شود، تا نجات ميليونها ميليون انسان از گمراهى و ضلالت و نشر آئين حق و عدالت در تمام جهان . و اگر در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) اعمال صالح به «مواسات و مساوات با برادران دينى » تفسير شده از قبيل بيان مصداق روشن است . ممكن است گاهى اوقات اعمال صالح از بعضى از انسانهاى غير مؤ من سر زند ولى مسلما ريشه دار و پايدار و گسترده نيست ، چرا كه از انگيزه هاى عميق الهى سرچشمه نمى گيرد، و از جامعيت برخوردار نيست . قرآن در اينجا «صالحات » را مخصوصا به صورت جمع آورده ، جمعى كه با الف و لام همراه است ، و معنى عموم دارد. و بيانگر اين حقيقت است كه راه جلوگيرى از آن خسران طبيعى و قهرى بعد از ايمان ، انجام همه اعمال صالح است ، نه تنها قناعت به يك يا چند عمل صالح ، و به راستى اگر ايمان عميقا در جان انسان جاى گيرد، چنين آثارى را از خود ظاهر مى سازد. ايمان تنها يك انديشه و اعتقاد در زواياى روح و فاقد هر گونه تاءثير نيست ، ايمان تمام وجود انسان را به رنگ خود درمى آورد. ايمان همانند چراغ پر نورى است كه درون اطاقى روشن شود نه تنها فضاى اطاق را نورانى مى كند، بلكه شعاع آن از تمام دريچه هاى اطاق به بيرون مى افتد، و هر كس از خارج بگذرد به خوبى مى فهمد آنجا چراغ پر نورى روشن است . همين گونه وقتى چراغ ايمان در سراى در قلب انسان روشن شود نور آن از زبان و چشم و گوش و دست و پاى انسان منعكس مى شود، حركات هر كدام از آنها نشان مى دهد نورى در قلب است كه اشعه اش بيرون تافته . به همين دليل در آيات قرآن غالبا عمل صالح همراه ايمان به عنوان
«لازم و ملزوم » يكديگر آمده است ، در آيه ۹۷ سوره نحل مى خوانيم : من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة : هر فردى از مرد يا زن عمل صالحى انجام دهد در حالى كه ايمان دارد ما او را با حيات پاكيزه اى زنده مى كنيم و در آيه ۱۰۰ سوره مؤ منون مى خوانيم : تاءسف بدكاران بعد از جدائى از اين عالم در اين است كه چرا عمل صالحى انجام نداده اند، و لذا با اصرار زياد تقاضاى بازگشت براى انجام عمل صالح مى كنند: رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت . و در آيه ۵۱ سوره مؤ منون آمده است كه خداوند به رسولانش دستور مى دهد از طيبات تناول كنيد و عمل صالح بجا آوريد «يا ايها الرسل كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا». و از آنجا كه ايمان و اعمال صالح هرگز تداوم نمى يابد مگر اينكه حركتى در اجتماع براى دعوت به سوى حق و شناخت و معرفت آن از يكسو، و دعوت به استقامت و صبر در طريق انجام اين دعوت از سوى ديگر صورت پذيرد، به دنبال اين دو اصل ، به دو اصل ديگر اشاره مى فرمايد كه در حقيقت ضامن اجراى دو اصل اساسى «ايمان » و «عمل صالح » است . در اصل سوم به مساءله «تواصى به حق » يعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مى كند، تا همگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن را فراموش نكنند در مسير زندگى از آن منحرف نگردند. «تواصوا» از ماده «تواصى » همانگونه كه راغب در مفردات آورده به معنى آن است كه بعضى بعض ديگر را سفارش كنند و «حق » به معنى «واقعيت » يا «مطابقت با واقعيت » است ، در كتاب «وجوه قرآن » دوازده معنى و مورد استعمال براى اين كلمه در قرآن مجيد ذكر شده است ، مانند خدا، قرآن اسلام ، توحيد، عدل ، صدق ، آشكار بودن ،
واجب بودن و مانند اينها، ولى همه آنها به ريشه اى كه در بالا گفتيم باز مى گردد. به هر حال جمله «تواصوا بالحق » معنى بسيار وسيعى دارد كه هم امر به معروف و نهى از منكر را شامل مى شود، و هم تعليم و ارشاد جاهل و تنبيه غافل و تشويق و تبليغ ايمان و عمل صالح را. بديهى است كسانى كه يكديگر را به حق سفارش مى كنند، خود بايد طرفدار حق و عامل به آن باشند. در اصل چهارم مساءله شكيبائى و «صبر» و استقامت و سفارش كردن يكديگر به آن مطرح است ، چرا كه بعد از مساءله شناخت و آگاهى ، هر كس در مسير عمل در هر گام با موانعى روبرو است اگر استقامت و صبر نداشته باشد هرگز نمى تواند احقاق حق كند، و عمل صالحى انجام دهد و يا ايمان خود را حفظ كند. آرى احقاق حق ، و اجراى حق ، و اداى حق در جامعه جز با يك حركت و تصميم گيرى عمومى و استقامت و ايستادگى در برابر موانع ممكن نيست . صبر در اينجا نيز معنى وسيع و گسترده اى دارد كه هم صبر بر اطاعت را شامل مى شود، و هم صبر در برابر انگيزه هاى معصيت ، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و از دست دادن نيروها و سرمايه ها و ثمرات . با توجه به آنچه در بالا در مورد اين اصول چهارگانه كه به حق جامع ترين برنامه حيات و سعادت انسانها است گفته شد روشن مى شود كه چرا در روايات آمده است كه وقتى اصحاب و ياران پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به يكديگر مى رسيدند پيش از آنكه از هم جدا شوند سوره و العصر را مى خواندند، و محتواى بزرگ
اين سوره كوچك را يادآور مى شدند، سپس با يكديگر خداحافظى كرده به سراغ كار خود مى رفتند. و به راستى اگر مسلمانان امروز همين اصول چهارگانه را در زندگى فردى و اجتماعى خود اجرا كنند مشكلات و نابسامانيهاى آنها حل مى شود، عقب ماندگيها جبران مى گردد، و ضعفها و شكستها به پيروزى مبدل مى شود، و شر اشرار جهان از آنها قطع مى گردد. خداوندا! صبر و استقامت و توفيق تواصى به حق و صبر را به ما مرحمت كن . پروردگارا! همه ما در خسرانيم ، و جبران اين خسران جز با لطف تو ميسر نيست . بارالها! ما دوست داريم كه به اين دستورات چهارگانه اى كه در اين سوره داده اى عامل باشيم خودت توفيق را رفيق راه ما گردان . آمين يا رب العالمين
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |