تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱۲: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱۱ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱۳}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link120'><span> | <span id='link120'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
كلُّ نَفْسِ بِمَا كَسبَت رَهِينَةٌ(۳۸) | |||
إِلا أَصحَب الْيَمِينِ(۳۹) | إِلا أَصحَب الْيَمِينِ(۳۹) | ||
فى | فى جَنَّتٍ يَتَساءَلُونَ(۴۰) | ||
عَنِ الْمُجْرِمِينَ(۴۱) | عَنِ الْمُجْرِمِينَ(۴۱) | ||
مَا سلَككمْ فى سقَرَ(۴۲) | مَا سلَككمْ فى سقَرَ(۴۲) | ||
قَالُوا لَمْ نَك مِنَ | قَالُوا لَمْ نَك مِنَ الْمُصلِّينَ(۴۳) | ||
وَ لَمْ نَك نُطعِمُ الْمِسكِينَ(۴۴) | وَ لَمْ نَك نُطعِمُ الْمِسكِينَ(۴۴) | ||
وَ | وَ كنَّا نخُوض مَعَ الخَْائضِينَ(۴۵) | ||
وَ | وَ كُنَّا نُكَذِّب بِيَوْمِ الدِّينِ(۴۶) | ||
حَتى أَتَانَا الْيَقِينُ(۴۷) | حَتى أَتَانَا الْيَقِينُ(۴۷) | ||
فَمَا تَنفَعُهُمْ شفَعَةُ الشفِعِينَ(۴۸) | فَمَا تَنفَعُهُمْ شفَعَةُ الشفِعِينَ(۴۸) | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۱۰: | ||
<span id='link124'><span> | <span id='link124'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
فَمَا لهَُمْ عَنِ | فَمَا لهَُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ(۴۹) | ||
كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّستَنفِرَةٌ(۵۰) | |||
فَرَّت مِن قَسوَرَةِ(۵۱) | |||
بَلْ يُرِيدُ | بَلْ يُرِيدُ كلُّ امْرِىٍ مِّنهُمْ أَن يُؤْتى صحُفاً مُّنَشرَةً(۵۲) | ||
َكلا بَل لا يخَافُونَ الاَخِرَةَ(۵۳) | َكلا بَل لا يخَافُونَ الاَخِرَةَ(۵۳) | ||
كلا | كلا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ(۵۴) | ||
فَمَن شاءَ ذَكرَهُ(۵۵) | فَمَن شاءَ ذَكرَهُ(۵۵) | ||
وَ مَا يَذْكُرُونَ إِلا أَن يَشاءَ | وَ مَا يَذْكُرُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ المَْغْفِرَةِ(۵۶) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۴۹ - چرا آنها اينهمه از تذكر گريزانند؟ | ۴۹ - چرا آنها اينهمه از تذكر گريزانند؟ | ||
خط ۱۹۵: | خط ۱۹۷: | ||
قابل توجه اينكه آنچه را از قرائن در فضيلت تلاوت سوره هاى قرآن در موارد ديگر استفاده مى كرديم در اينجا صريحا در متن روايت آمده است زيرا مى فرمايد: هر كسى بر آن مداومت كند و «'''به آن عمل نمايد'''» بنابراين همه اينها مقدمه عمل كردن و به كار بستن مضمون آن است . | قابل توجه اينكه آنچه را از قرائن در فضيلت تلاوت سوره هاى قرآن در موارد ديگر استفاده مى كرديم در اينجا صريحا در متن روايت آمده است زيرا مى فرمايد: هر كسى بر آن مداومت كند و «'''به آن عمل نمايد'''» بنابراين همه اينها مقدمه عمل كردن و به كار بستن مضمون آن است . | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱۱ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱۳}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۲۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۳۸ - ۴۸
آيه و ترجمه
كلُّ نَفْسِ بِمَا كَسبَت رَهِينَةٌ(۳۸) إِلا أَصحَب الْيَمِينِ(۳۹) فى جَنَّتٍ يَتَساءَلُونَ(۴۰) عَنِ الْمُجْرِمِينَ(۴۱) مَا سلَككمْ فى سقَرَ(۴۲) قَالُوا لَمْ نَك مِنَ الْمُصلِّينَ(۴۳) وَ لَمْ نَك نُطعِمُ الْمِسكِينَ(۴۴) وَ كنَّا نخُوض مَعَ الخَْائضِينَ(۴۵) وَ كُنَّا نُكَذِّب بِيَوْمِ الدِّينِ(۴۶) حَتى أَتَانَا الْيَقِينُ(۴۷) فَمَا تَنفَعُهُمْ شفَعَةُ الشفِعِينَ(۴۸)
ترجمه : ۳۸ - هر كس در گرو اعمال خويش است . ۳۹ - مگر اصحاب اليمين (كه نامه اعمالشان را به نشانه ايمان و تقوى به دست راستشان مى دهند). ۴۰ - آنها در باغهاى بهشتند و سؤ ال مى كنند. ۴۱ - از مجرمان : ۴۲ - چه چيز شما را به دوزخ فرستاد؟ ۴۳ - مى گويند: ما از نمازگزاران نبوديم ! ۴۴ - و اطعام مستمند نمى كرديم ! ۴۵ - و پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم . ۴۶ - و همواره روز جزا را انكار مى كرديم . ۴۷ - تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد. ۴۸ - لذا شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودى نمى بخشيد. تفسير : شما چرا اهل دوزخ شديد؟ در ادامه بحثى كه درباره دوزخ و دوزخيان در آيات قبل آمد، در اين آيات مى افزايد: «هر كس در گرو اعمال خويش است » (كل نفس بما كسبت رهينة ). «رهينه » از ماده «رهن » به معنى «گروگان » است ، و آن وثيقه اى است كه معمولا در مقابل «وام » مى دهند گوئى تمام وجود انسان در گرو انجام وظائف و تكاليف او است ، هنگامى كه آن را انجام مى دهد آزاد مى گردد و گرنه در قيد اسارت باقى خواهد ماند. از بعضى از كلمات اهل لغت چنين بر مى آيد كه يكى از معانى «رهن » ملازمت
و همراهى است طبق اين معنى مفهوم آيه چنين مى شود كه همه همراه اعمال خويشند، خواه نيكوكاران ، و خواه بدكاران . ولى به قرينه آيات بعد، تفسير اول مناسبتر است . لذا بلافاصله مى فرمايد: «مگر اصحاب اليمين كه از قيد اين اسارت آزادند» (الا اصحاب اليمين ). آنها در پرتو ايمان و عمل صالح ، غل و زنجيرهاى اسارت را شكسته اند، و بى حساب وارد بهشت مى شوند. در اينكه منظور از «اصحاب اليمين » در اينجا چه كسانى هستند؟ در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آنرا به كسانى تفسير كرده اند كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود. و بعضى آنها را مؤ منانى مى دانند كه مطلقا گناه ندارند، و بعضى آن را اشاره به فرشتگان دانسته اند، و احتمالات ديگر. ولى آنچه از آيات مختلف قرآن بر مى آيد، و شواهد قرآنى دارد، همان معنى اول است ، آنها كسانى هستند كه داراى ايمان و عمل صالحند، و اگر گناهان مختصرى داشته باشند تحت الشعاع حسنات آنهاست ، و به حكم ان الحسنات يذهبن السيئات (هود ۱۱۴).
اعمال نيكشان اعمال بد را مى پوشاند، يا بدون حساب وارد بهشت مى شوند و يا اگر حسابى داشته باشند سهل و ساده و آسان است ، همانگونه كه در آيه ۷ سوره انشقاق آمده است : فاما من اوتى كتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا: اما كسى كه نامه اعمالش به دست راست او داده شده حساب او آسان خواهد بود. «قرطبى » مفسر معروف اهل سنت از امام باقر(عليه السلام ) در تفسير اين آيه نقل كرده است كه فرمود: نحن و شيعتنا اصحاب اليمين ، و كل من ابغضنا اهل البيت فهم المرتهنون : «ما و شيعيانمان ((اصحاب اليمين » هستيم ، و هر كس ما اهل بيت را دشمن دارد در اسارت اعمال خويش است )). اين حديث را مفسران ديگر از جمله در «مجمع البيان » و نويسنده تفسير «نور الثقلين » و بعضى ديگر ذيل آيات مورد بحث آورده اند. سپس به گوشه اى از شرح حال «اصحاب اليمين » و گروه مقابل آنها پرداخته مى افزايد: «آنها در باغهاى پر نعمت و با عظمت بهشتند در حالى كه سؤ ال مى كنند ...» (فى جنات يتسائلون ).
«از گنهكاران » (عن المجرمين ). مى گويند: چه چيز شما را به دوزخ فرستاد؟! (ما سلككم فى سقر). از اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه رابطه ميان بهشتيان و دوزخيان به كلى قطع نمى گردد، بهشتيان مى توانند از عالم خود وضع دوزخيان را مشاهده كنند، و با آنها به گفتگو پردازند. اكنون ببينيم مجرمان در پاسخ اين سؤ ال «اصحاب اليمين » چه مى گويند؟ آنها به چهار گناه بزرگ خويش در اين رابطه اعتراف مى كنند. نخست اينكه «مى گويند: ما از نمازگزاران نبوديم » (قالوا لم نك من المصلين ). اگر نماز مى خوانديم نماز ما را به ياد خدا مى انداخت ، و نهى از فحشاء و منكر مى كرد، و ما را به صراط مستقيم الهى دعوت مى نمود. ديگر اينكه «ما اطعام مسكين نمى كرديم » (و لم نك نطعم المسكين ). اطعام مسكين گر چه به معنى غذا دادن به بينوايان است ، ولى ظاهرا منظور از آن ، هر گونه كمك به نيازمنديهاى ضرورى نيازمندان مى باشد اعم از خوراك و پوشاك و مسكن و غير اينها. و همانگونه كه مفسران تصريح كرده اند منظور از آن زكات واجب است چرا كه ترك انفاقهاى مستحبى سبب ورود در دوزخ نمى شود، و اين آيه بار ديگر اين مطلب را تاءكيد مى كند كه زكات به طور اجمال در مكه نيز نازل شده بود هر چند تشريع جزئيات و تعيين خصوصيات حدود و مخصوصا تمركز آن در بيت المال در مدينه بوده است .
ديگر اينكه «ما پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا مى شديم » (و كنا نخوض مع الخائضين ). هر صدائى از هر گوشه اى بر ضد حق بلند مى شد، و هر مجلسى براى ترويج باطل تشكيل مى گرديد و ما با خبر مى شديم ، با آنها همراهى مى كرديم و همرنگ جماعت مى شديم ، سخنان آنها را تصديق مى كرديم ، و بر تكذيب و انكار آنها صحه مى گذارديم ، و از استهزا و سخريه آنها نسبت به حق لذت مى برديم . «نخوض » از ماده «خوض » (بر وزن حوض ) در اصل به معنى ورود و حركت در آب است ، و سپس به ورود و آلوده شدن به ساير امور نيز گفته شده ، ولى در قرآن مجيد غالبا در مورد ورود در مطالب باطل و بى اساس استعمال مى شود. «خوض در باطل » معنى وسيع و گسترده اى دارد كه هم شامل ورود در مجالس كسانى مى شود كه آيات خدا را به باد استهزا مى گيرند، تبليغات ضد اسلامى مى كنند، يا ترويج بدعت مى نمايند، و يا شوخيهاى ركيك دارند، يا گناهانى را كه انجام داده اند به عنوان افتخار يا تلذد نقل مى كنند، و همچنين شركت در مجالس غيبت و تهمت و لهو و لعب و مانند آنها ولى در آيه مورد بحث بيشتر نظر بر مجالسى است كه براى تضعيف دين خدا و استهزاى مقدسات ، و ترويج كفر و شرك و بى دينى تشكيل مى شود. سپس مى افزايند «و اينكه ما همواره روز جزا را انكار مى كرديم » (و كنا نكذب بيوم الدين ).
«تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد» (حتى أ تانا اليقين ). روشن است انكار معاد و روز حساب و جزا، تمام ارزشهاى الهى و اخلاقى را متزلزل مى سازد، و انسان را براى ارتكاب گناه تشجيع مى كند، و موانع را از اين راه بر مى دارد، مخصوصا اگر اين مساءله به صورت يك امر مداوم تا پايان عمر در آيد. به هر حال از اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه اولا كفار همانگونه كه مكلف به اصول دين هستند به فروع دين نيز مكلفند، و نيز نشان مى دهد اين امور چهار گانه يعنى «نماز» و «زكات » و «ترك مجالس اهل باطل » و «ايمان به قيامت » اهميت و نقش فوق العاده اى در هدايت و تربيت انسان دارد، و به اين ترتيب جهنم جاى نمازگزاران واقعى ، و زكات دهندگان ، و تاركان باطل ، و مؤ منان به قيامت نيست . البته نماز از آنجا كه عبادت خدا است بدون ايمان به او ميسر نيست ، بنابراين ذكر آن رمزى است براى ايمان و اعتقاد به خداوند، و تسليم در برابر فرمان او و مى توان گفت : اين امور چهارگانه از توحيد شروع مى شود و به معاد پايان مى پذيرد، و ارتباط انسان را با «خالق » و «خلق » و «خويشتن » دربر مى گيرد. معروف در ميان مفسران اين است كه منظور از «يقين » در اينجا مرگ است ، چرا كه يك امر يقينى براى مؤ من و كافر محسوب مى شود، و انسان در هر چيز شك كند در مرگ نمى تواند شك كند، در آيه ۹۹ سوره حجر نيز مى خوانيم و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين : ((خداى خود را عبادت كن تا يقين (و مرگ تو) فرا رسد)). ولى بعضى يقين را در اينجا به معنى آگاهى حاصل بعد از مرگ انسان
نسبت به مسائل برزخ و قيامت تفسير كرده اند كه با تفسير اول از جهتى هماهنگ است . و در آخرين آيه مورد بحث به عاقبت شوم اين گروه اشاره كرده مى گويد: «لذا شفاعت هيچيك از شفاعت كنندگان به حال آنها سودى ندارد» و بايد در عذاب الهى براى هميشه بمانند (فما تنفعهم شفاعة الشافعين ). نه شفاعت انبيا و رسولان پروردگار و امامان ، و نه شفاعت فرشتگان و صديقين و شهداء و صالحين ، چرا كه شفاعت نياز به وجود زمينه مساعد دارد، و اينها زمينه ها را به كلى از ميان برده اند شفاعت همچون آب زلالى است كه بر پاى نهال ضعيفى ريخته مى شود، و بديهى است اگر نهال به كلى مرده باشد اين آب زلال آن را زنده نمى كند، و به تعبير ديگر همانگونه كه در بحث شفاعت گفته ايم «شفاعت » از ماده شفع به معنى «ضميمه كردن چيزى به چيز ديگر» است ، و مفهوم اين سخن آن است كه شخص شفاعت شونده قسمتى از راه را با پاى خود پيموده ، و در فراز و نشيبهاى سخت وامانده ، شخص شفاعت كننده به او ضميمه مى شود و او را يارى مى كند تا بقيه راه را بپيمايد. ضمنا اين آيه بار ديگر بر مساءله شفاعت و تنوع و تعدد شفيعان درگاه خدا تاءكيد مى كند، و پاسخ دندان شكنى است براى آنها كه منكر اصل شفاعتند. همچنين تاءكيدى است بر اينكه شفاعت بيقيد و شرط نيست ، و به معنى چراغ سبز براى گناه محسوب نمى شود، بلكه عاملى است براى تربيت انسان كه حداقل او را به مرحله اى كه قابليت شفاعت داشته باشد برساند، و رابطه او با خدا و اولياى او به كلى قطع نشود.
اين نكته نيز قابل ذكر است كه مفهوم آيه فوق اين نيست كه شافعان به شفاعت چنين كسانى برمى خيزند، بلكه مفهومش آن است كه چون شفاعت به حال آنها سودى ندارد آنها شفاعت نمى كنند زيرا اولياء الله مرتكب كار لغو و بيهوده نمى شوند.
نكته :
شفيعان روز جزا از آيات مورد بحث ، همچنين بعضى ديگر از آيات قرآن مجيد، استفاده مى شود كه شفيعان در روز قيامت متعددند، (و دايره شفاعت آنها متفاوت است ) از مجموع رواياتى كه از منابع شيعه و اهل سنت نقل شده - و اين روايات بسيار زياد است - استفاده مى شود كه اين شفيعان در قيامت براى گنهكارانى كه زمينه هاى شفاعت در آنها موجود است شفاعت مى كنند. ۱ - نخستين شفيع شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، چنانكه در حديثى مى خوانيم رسول الله فرمود، انا اول شافع فى الجنة . ۲ - تمام انبياء از شفعاء روز قيامتند، چنانكه در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه فرمود: يشفع الانبياء فى كل من يشهد أ ن لا اله الا الله مخلصا فيخرجونهم منها: «پيامبران درباره تمام كسانى كه از روى اخلاص به وحدانيت خداوند گواهى مى دهند شفاعت مى كنند، و آنها را از دوزخ خارج مى سازند».
۳ - فرشتگان از شفيعان روز محشرند، همانگونه كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده : يؤ ذن للملائكة و النبيين و الشهداء ان يشفعوا در آن روز به فرشتگان و انبياء و شهداء اجازه داده مى شود كه شفاعت كنند. ۴ و ۵ - ائمه معصومين و شيعيان آنها نيز شفاعت مى كنند چنانكه على (عليه السلام ) مى فرمايد: لنا شفاعة و لاهل مودتنا شفاعة : «براى ما شفاعت است و براى ما دوستان ما نيز مقام شفاعت است ». ۶ و ۷ - علماء و دانشمندان و همچنين شهيدان راه خدا از شفيعانند چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : يشفع يوم القيامة الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء «روز قيامت نخست انبياء شفاعت مى كنند سپس علما، و بعد از آنها شهداء» حتى در حديثى از همان حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه يشفع الشهيد فى سبعين انسانا من اهل بيته : شفاعت شهيد درباره هفتاد نفر از خانواده اش پذيرفته مى شود. و در حديث ديگرى كه مرحوم «علامه مجلسى » در «بحار الانوار» آورده : شفاعت آنها درباره هفتاد هزار نفر پذيرفته مى شود!. و با توجه به اينكه عدد هفتاد، و هفتاد هزار هر دو از اعداد تكثير است منافاتى بين اين دو روايت نيست . ۸ - قرآن نيز در روز قيامت شفاعت مى كند چنانكه على (عليه السلام ) فرمود:
و اعلموا انه (القرآن ) شافع مشفع «بدانيد قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته مى شود». ۹ - كسانى كه عمرى در اسلام صرف كرده اند، چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : اذا بلغ الرجل التسعين غفر الله ما تقدم من ذنبه و ما تاخر و شفع فى اهله ((هنگامى كه انسان به نود سالگى برسد (و در مسير ايمان سير كند) خداوند گناهان گذشته و آينده او را مى بخشد، و شفاعت او در خانواده اش پذيرفته مى شود)). ۱۰ - عبادات نيز شفاعت مى كنند چنانكه در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : الصيام و القرآن يشفعان للعبد يوم القيامة «روزه و قرآن براى بندگان در قيامت شفاعت مى كنند». ۱۱ - از بعضى از روايات استفاده مى شود كه اعمال نيك مانند امانتى كه انسان در حفظ آن كوشيده است نيز در قيامت از انسان شفاعت مى كند. ۱۲ - جالب اينكه از بعضى روايات استفاده مى شود كه خود خداوند هم شفاعت گنهكاران مى كند، چنانكه در حديث ديگرى از رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : يشفع النبيون و الملائكة و المؤ منون فيقول الجبار بقيت شفاعتى : «در قيامت پيامبران و فرشتگان و مؤ منان شفاعت مى كنند، و خداوند مى گويد شفاعت من باقى مانده است ».
روايات در اين زمينه بسيار فراوان است و آنچه ذكر كرديم گوشه اى از آن مى باشد. باز تكرار مى كنيم كه شفاعت شرائط و قيودى دارد كه بدون آن امكان پذير نيست ، چنانكه در آيات مورد بحث صريحا اين معنى آمده كه درباره گروهى از مجرمان شفاعت تمام شفيعان بى اثر است ، مهم آن است كه قابليت قابل نيز موجود باشد، زيرا فاعليت فاعل به تنهائى كافى نيست . (شرح بيشتر در اين زمينه را در جلد اول در بحث شفاعت آورده ايم ).
آيه ۴۹ - ۵۶
آيه و ترجمه
فَمَا لهَُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ(۴۹) كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّستَنفِرَةٌ(۵۰) فَرَّت مِن قَسوَرَةِ(۵۱) بَلْ يُرِيدُ كلُّ امْرِىٍ مِّنهُمْ أَن يُؤْتى صحُفاً مُّنَشرَةً(۵۲) َكلا بَل لا يخَافُونَ الاَخِرَةَ(۵۳) كلا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ(۵۴) فَمَن شاءَ ذَكرَهُ(۵۵) وَ مَا يَذْكُرُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ المَْغْفِرَةِ(۵۶) ترجمه : ۴۹ - چرا آنها اينهمه از تذكر گريزانند؟ ۵۰ - گوئى آنها گورخرانى هستند رميده . ۵۱ - كه از شير فرار كرده اند!
۵۲ - بلكه هر كدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه اى (از سوى خدا) براى او فرستاده شود. ۵۳ - چنين نيست كه آنها مى گويند، بلكه آنها از آخرت نمى ترسند. ۵۴ - چنين نيست كه آنها مى گويند، آن (قرآن ) يك تذكر و يادآورى است . ۵۵ - هر كس بخواهد از آن پند مى گيرد. ۵۶ - و هيچكس پند نمى گيرد مگر اينكه خدا بخواهد، او اهل تقوى و آمرزش است . تفسير : چنان از حق مى گريزند كه گورخران از شير! در ادامه بحثى كه پيرامون سرنوشت مجرمان و دوزخيان در آيات قبل آمده بود در آيات مورد بحث وحشت اين گروه معاند و لجوج را از شنيدن سخن حق و هر گونه اندرز و نصيحت به روشنترين وجهى منعكس مى كند. نخست مى گويد: «چرا آنها اينهمه از تذكر و يادآورى روى گردانند»؟ (فما لهم عن التذكرة معرضين ). چرا از داروى شفابخش قرآن فرار مى كنند؟ چرا دست رد بر سينه طبيب دلسوز مى زنند؟ راستى جاى تعجب است . «گوئى آنها گورخرانى هستند رميده و فرارى » (كانهم حمر مستنفرة ).
كه از شير (يا صياد) فرار كرده اند (فرت من قسورة ). «حمر» جمع «حمار» به معنى الاغ است ، منتها در اينجا به قرينه فرار كردن از چنگال شير يا صياد منظور خر وحشى يا گورخر است و به تعبير ديگر اين كلمه مفهوم وسيعى دارد كه وحشى و اهلى آن را شامل مى شود. «قسورة » از ماده «قسر» (به معنى قهر و غلبه ) گرفته شده ، و يكى از نامهاى «شير» است ، و بعضى آن را به معنى تيرانداز و يا صياد نيز تفسير كرده اند، ولى معنى اول در اينجا مناسبتر به نظر مى رسد. معروف است كه «گورخر» وحشت عجيبى از شير دارد، حتى موقعى كه صداى شير را مى شنود چنان وحشتى بر او مستولى مى شود كه ديوانه وار به هر سو مى دود، مخصوصا هنگامى كه شير به گروهى از آنها برسد چنان پراكنده مى شوند و به هر سو مى دوند كه هر بيننده اى را غرق تعجب مى كند، اصولا اين حيوان به حكم وحشى بودن از همه چيز وحشت دارد تا چه رسد به دشمن خونخوارش شير. به هر حال اين آيه تعبيرى است بسيار رسا و گويا از وحشت و فرار مشركان از آيات روح پرور قرآن ، آنها را به گورخر تشبيه كرده كه هم فاقد عقل و شعور است ، و هم به علت وحشى بودن گريزان از همه چيز، در حالى كه در برابر آنها چيزى جز تذكره (وسيله يادآورى و بيدارى و هوشيارى ) قرار ندارد. ولى با اينهمه نادانى و بيخبرى آنچنان پر ادعا و متكبرند كه هر كدام از
آنها انتظار دارد نامه هاى جداگانه اى از سوى خداوند به او داده شود! (بل يريد كل امرى منهم ان يؤ تى صحفا منشرة ). اين شبيه چيزى است كه در آيه ۹۳ سوره اسراء آمده است : ولن نؤ من لرقيك حتى تنزل علينا كتابا نقرؤ ه : ((اگر به آسمان نيز بروى ما به تو ايمان نمى آوريم مگر آنكه نامه اى (از سوى خدا) بر ما نازل كنى ))! و يا آيه ۱۲۴ سوره انعام كه مى گويد: قالوا لن نؤ من حتى نؤ تى مثل ما اوتى رسل الله : آنها مى گويند ما ايمان نمى آوريم تا زمانى كه همان چيزى كه به رسولان الهى نازل شده به ما نيز داده شود! و به اين ترتيب هر كدام انتظار داشتند پيامبرى اولوالعزم باشند! و نامه مخصوصى به نامشان از سوى خدا از آسمان نازل شود، و تازه اگر چنين چيزى نازل مى شد معلوم نبود ايمان بياورند. در بعضى از روايات آمده است كه ابوجهل و جماعتى از قريش گفتند اى محمد ما به تو ايمان نمى آوريم تا زمانى كه نامه اى از آسمان بياورى كه عنوانش اين باشد: «از خداوند رب العالمين به فلان فرزند فلان و در آن رسما دستور داده شود كه ما به تو ايمان بياوريم »! و لذا در آيه بعد مى افزايد «چنان نيست كه آنها مى گويند» (كلا). نازل شدن كتاب آسمانى بر آنها و مطالب ديگرى از اين قبيل همه بهانه است .
«آنها در حقيقت از آخرت نمى ترسند» (بل لا يخافون الاخرة ). اگر آنها از عذاب آخرت بيم داشتند، اينهمه بهانه جوئى نمى كردند، تكذيب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمى نمودند، آيات الهى را به باد سخريه نمى گرفتند، تعداد فرشتگان ماءمور عذاب را وسيله استهزاء قرار نمى دادند. و از اينجا اثر ايمان به معاد در تقوا پرهيز از گناه و پاك شدن از انواع معاصى بزرگ روشن مى شود. به حق بايد گفت كه ايمان به جهان رستاخيز و پاداش و كيفر قيامت شخصيت تازه اى به انسان مى بخشد، و مى تواند افراد بى بند و بار و متكبر و خودخواه و ظالم را به انسانى متعهد و متقى و متواضع و عدالت پيشه تبديل كند. سپس بار ديگر تاءكيد مى كند آن گونه كه آنها درباره قرآن مى انديشند، نيست ، (كلا). «مسلما قرآن تذكر و يادآورى است » (انه تذكرة ). «و هر كس بخواهد از آن پند مى گيرد» (فمن شاء ذكره ). قرآن هم راه را نشان داده ، و هم ديده بينا در اختيار گذارده ، و هم نور آفتاب را، «تا آدمى نگاه كند پيش پاى خويش ». در عين حال پند گرفتن از آن جز به مشيت و توفيق الهى ممكن نيست «و آنها اندرز نمى گيرند جز اينكه خدا بخواهد» (و ما يذكرون الا ان يشاء الله ). اين جمله داراى چند تفسير است ، يكى همان كه در بالا گفتيم ، يعنى انسان
نمى تواند راه هدايت را بپويد جز اينكه به ذيل عنايت پروردگار توسل جويد، و از او توفيق و امداد طلبد. تا كه از جانب معشوق نباشد كششى كوشش عاشق بيچاره به جائى نرسد و البته اين امداد الهى در زمينه هاى مساعد نازل مى گردد. ديگر اينكه : جمله «فمن شاء ذكره » كه در آيه قبل آمده ، ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه همه چيز بسته به اراده خود انسان است ، و اراده او از هر نظر استقلال دارد، اين آيه براى رفع اين اشتباه مى گويد انسان در عين مختار و آزاد بودن وابسته به مشيت الهى است ، مشيتى كه بر سراسر عالم هستى و جهان آفرينش حاكم است ، و به تعبير ديگر: همين اختيار و آزادى انسان نيز با مشيت او است ، و هر لحظه بخواهد مى تواند آنرا بگيرد. سوم اينكه : مى گويد آنها به هيچ قيمتى ايمان نمى آورند مگر اينكه خداوند بخواهد و آنها را مجبور سازد، و مى دانيم خدا كسى را اجبار به ايمان يا كفر نمى كند. البته تفسير اول و دوم بهتر و مناسبتر است . و در پايان آيه مى فرمايد: «او اهل تقوا و آمرزش است » ( هو اهل التقوى و اهل المغفرة ). شايسته است كه از عقاب او بترسند، و از اينكه چيزى را شريك او قرار دهند بپرهيزند و نيز شايسته است كه به آمرزش او اميدوار باشند. در حقيقت اين جمله اشاره اى به مقام «خوف » و «رجاء» و «عذاب » و «مغفرت » الهى است ، و در حقيقت تعليلى است براى آيه قبل . لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: خداوند مى گويد: انا اهل ان اتقى ، و لا يشرك بى عبدى شيئا و انا اهل ان لم يشرك بى شيئا ان ادخله الجنة : «من شايسته اين هستم كه از من پرهيز
شود، و بنده ام چيزى را شريك من قرار ندهد، و من شايسته ام كه اگر بنده ام چيزى را شريك من قرار ندهد او را داخل بهشت كنم ». گر چه تمام مفسران تا آنجا كه ما ديده ايم ، «تقوا» را در اينجا به معنى مفعولى تفسير كرده اند و گفته اند خدا شايسته اين است كه از او (از شرك و معصيت او) بپرهيزند، ولى اين احتمال نيز هست كه به معنى فاعلى نيز تفسير شود يعنى خدا، اهل تقوى است ، از هر گونه ظلم و قبيح و هر گونه كارى كه بر خلاف حكمت است مى پرهيزد، و در حقيقت بالاترين مقام تقوى از آن خدا است و آنچه در بندگان است ، شعله ضعيفى از آن تقواى بى انتها است ، هر چند تعبير به «تقوا» به معنى اسم فاعلى در مورد خداوند كمتر گفته مى شود. به هر حال اين سوره با امر به «انذار» و «تكليف » شروع شد، و با دعوت به «تقوى » و «وعده مغفرت » پايان مى پذيرد، و اينجا است كه با نهايت خضوع و تضرع به پيشگاه مقدسش عرضه مى داريم : پروردگارا! ما را از اهل تقوى و مغفرت خود قرار ده . خداوندا! تا توفيق و الطاف تو دست ما را نگيرد به جائى نمى رسيم ، ما را مشمول اين عنايت فرما. بار الها! دام سخت است ، و راه پر پيچ و خم ، و شيطان آماده اغواگرى پيمودن اين راه جز به امداد تو ميسر نيست ، ما را امداد كن . آمين يا رب العالمين
َسوره قيامت
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۴۰ آيه است
محتواى سوره قيامت همانگونه كه از نام سوره پيدا است مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قيامت دور مى زند، جز چند آيه كه درباره قرآن مجيد و مكذبين به آن سخن مى گويد، و اما بحثهائى كه در مورد قيامت در اين سوره آمده رويهمرفته در چهار محور است . ۱ - مسائل مربوط به اشراط الساعة (حوادث عجيب و بسيار هول انگيزى كه در پايان اين جهان و آغاز قيامت روى مى دهد). ۲ - مسائل مربوط به وضع حال نيكوكاران و بدكاران در آن روز. ۳ - مسائل مربوط به لحظات پر اضطراب مرگ و انتقال از اين جهان به جهان ديگر. ۴ - بحثهاى مربوط به هدف آفرينش انسان و رابطه آن با مساءله معاد. فضيلت تلاوت سوره در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قرأ سورة القيامة شهدت انا و جبريل له يوم القيامة انه كان مؤ منا بيوم القيامة ، و جاء و وجهه مسفر على وجوه الخلايق يوم القيامة «كسى كه سوره قيامت را بخواند من و جبرئيل براى او در روز قيامت گواهى مى دهيم كه او ايمان به آن روز داشته ، و در آن روز صورتش از صورت ساير مردم درخشنده تر است ».
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من ادمن قرائة لا اقسم و كان يعمل بها، بعثها الله يوم القيامة معه فى قبره ، فى احسن صورة تبشره و تضحك فى وجهه ، حتى يجوز الصراط و الميزان : ((كسى كه تداوم بر سوره لا اقسم (سوره قيامت ) كند و به آن عمل نمايد خداوند اين سوره را در قيامت همراه او از قبرش با بهترين چهره برمى انگيزد، و پيوسته به او بشارت مى دهد و در صورتش مى خندد تا از صراط و ميزان بگذرد)). قابل توجه اينكه آنچه را از قرائن در فضيلت تلاوت سوره هاى قرآن در موارد ديگر استفاده مى كرديم در اينجا صريحا در متن روايت آمده است زيرا مى فرمايد: هر كسى بر آن مداومت كند و «به آن عمل نمايد» بنابراين همه اينها مقدمه عمل كردن و به كار بستن مضمون آن است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |