تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۹: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۸ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۲۰}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link167'><span> | <span id='link167'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ السمَاءَ بَنَيْنَهَا بِأَيْيدٍ وَ | وَ السمَاءَ بَنَيْنَهَا بِأَيْيدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ(۴۷) | ||
وَ الاَرْض فَرَشنَهَا فَنِعْمَ الْمَهِدُونَ(۴۸) | وَ الاَرْض فَرَشنَهَا فَنِعْمَ الْمَهِدُونَ(۴۸) | ||
وَ مِن | وَ مِن كلِّ شىْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَينِ لَعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ(۴۹) | ||
فَفِرُّوا إِلى اللَّهِ إِنى لَكم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۵۰) | |||
وَ لا تجْعَلُوا مَعَ | وَ لا تجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ إِنى لَكم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۵۱) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۴۷ - ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آنرا وسعت مى بخشيم ! | ۴۷ - ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آنرا وسعت مى بخشيم ! | ||
خط ۷۰: | خط ۷۲: | ||
<span id='link170'><span> | <span id='link170'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
كَذَلِك مَا أَتى | كَذَلِك مَا أَتى الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسولٍ إِلا قَالُوا ساحِرٌ أَوْ مجْنُونٌ(۵۲) | ||
أَ تَوَاصوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ(۵۳) | أَ تَوَاصوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ(۵۳) | ||
فَتَوَلَّ عَنهُمْ فَمَا أَنت بِمَلُومٍ(۵۴) | |||
وَ | وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ(۵۵) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۵۲ - اينگونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اينكه گفتند او ساحر است يا ديوانه ! | ۵۲ - اينگونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اينكه گفتند او ساحر است يا ديوانه ! | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۲۱: | ||
<span id='link174'><span> | <span id='link174'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ مَا خَلَقْت | وَ مَا خَلَقْت الجِْنَّ وَ الانس إِلا لِيَعْبُدُونِ(۵۶) | ||
مَا أُرِيدُ مِنهُم | مَا أُرِيدُ مِنهُم مِّن رِّزْقٍ وَ مَا أُرِيدُ أَن يُطعِمُونِ(۵۷) | ||
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ(۵۸) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۵۶ - من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند (و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند). | ۵۶ - من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند (و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند). | ||
خط ۲۵۷: | خط ۲۵۹: | ||
اشاره به اينكه هدف اجبار به عبادت و بندگى نبوده بلكه زمينه سازى براى آن بوده است ، و اين در حق عموم مردم صادق مى باشد. | اشاره به اينكه هدف اجبار به عبادت و بندگى نبوده بلكه زمينه سازى براى آن بوده است ، و اين در حق عموم مردم صادق مى باشد. | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۸ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۲۰}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۵۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۴۷-۵۱
آيه و ترجمه
وَ السمَاءَ بَنَيْنَهَا بِأَيْيدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ(۴۷) وَ الاَرْض فَرَشنَهَا فَنِعْمَ الْمَهِدُونَ(۴۸) وَ مِن كلِّ شىْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَينِ لَعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ(۴۹) فَفِرُّوا إِلى اللَّهِ إِنى لَكم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۵۰) وَ لا تجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ إِنى لَكم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۵۱) ترجمه : ۴۷ - ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آنرا وسعت مى بخشيم ! ۴۸ - و زمين را گسترديم ، و چه خوب گستراننده ايم ؟ ۴۹ - و از هر چيز دو زوج آفريديم شايد متذكر شويد. ۵۰ - پس به سوى خدا بگريزيد كه من از سوى او براى شما بيم دهنده آشكارى هستم . ۵۱ - و با خدا معبود ديگرى قرار ندهيد كه من براى شما از سوى او بيم دهنده آشكارى هستم . تفسير : پيوسته آسمانها را گسترش مى دهيم ! بار ديگر اين آيات به مساءله آيات عظمت خداوند در عالم آفرينش مى پردازد
و در حقيقت بحثهائى را كه در آيات ۲۰ و ۲۱ همين سوره درباره آيات او در زمين و وجود انسان گذشت تكميل مى كند، و در ضمن دليلى بر قدرت خداوند بر مساءله معاد و زندگى پس از مرگ است نخست مى فرمايد: «ما آسمان را با قدرت بنا كرديم ، و پيوسته آن را وسعت مى بخشيم » (و السماء بنيناها بايد و انا لموسعون ). «و زمين را گسترديم و چه خوب گستراننده ايم »! (و الارض فرشناها فنعم الماهدون ). «ايد» (بر وزن صيد) به معنى قدرت و قوت است ، و در آيات قرآن مجيد كرارا به اين معنى آمده است ، و در اينجا اشاره به قدرت كامله خداوند بزرگ در آفرينش آسمانها دارد. نشانه هاى اين قدرت عظيم هم در عظمت آسمانها و هم در نظام خاصى كه بر آنها حاكم است به خوبى آشكار مى باشد.
در اينكه منظور از «انا لموسعون » (ما پيوسته وسعت مى بخشيم ) در اينجا چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آن را به معنى توسعه رزق از سوى خدا بر بندگان از طريق نزول باران دانسته اند، و بعضى آنرا به معنى گسترش رزق از هر نظر مى دانند، و بعضى نيز آن را به معنى غنى و بى نيازى خداوند تفسير كرده اند، چرا كه خزائن او آنقدر گسترده است كه با اعطاء رزق به خلايق هرگز پايان نمى پذيرد و كم نمى شود. ولى با توجه به مساءله آفرينش آسمانها در جمله قبل و با توجه به كشفيات اخير دانشمندان در مساءله «گسترش جهان » كه از طريق مشاهدات حسى نيز تاءييد شده است معنى لطيفترى براى آيه مى توان يافت و آن اينكه خداوند آسمانها را آفريده و دائما گسترش مى دهد. علم امروز مى گويد: نه تنها كره زمين ، بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجا فربه و سنگينتر مى شود، بلكه آسمانها نيز در گسترشند، يعنى ستارگانى كه در يك كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور مى شوند، حتى سرعت اين گسترش را در بسيارى از مواقع اندازه گيرى كرده اند. در كتاب «مرزهاى نجوم » نوشته «فردهويل » مى خوانيم : «تندترين سرعت عقب نشينى كرات كه تاكنون اندازه گيرى شده نزديك به ۶۶ هزار كيلومتر در ثانيه است !، كهكشانهاى دورتر در نظر ما به اندازه اى كم نورند كه اندازه گيرى سرعت آنها به سبب عدم نور كافى دشوار است ، تصويرهائى كه از آسمان برداشته شده آشكارا اين كشف مهم را نشان مى دهد كه فاصله اين كهكشانها بسيار سريعتر از كهكشانهاى نزديك افزايش مى يابد». نامبرده سپس به بررسى اين سرعت در كهكشانهاى «ابر سنبله » و «اكليل »
و «شجاع » و غير آن پرداخته و بعد از محاسبه ، سرعتهاى عجيب و سرسام آورى را در اين ارائه مى دهد. چند جمله هم در اين زمينه از آقاى «جان الدر» بشنويد او مى گويد: «جديدترين و دقيقترين اندازه گيريها در طول امواجى كه از ستارگان پخش مى شود پرده از روى يك حقيقت عجيب و حيرت آور برداشته ، يعنى نشان داده است مجموعه ستارگانى كه جهان از آنها تشكيل مى يابد پيوسته با سرعتى زياد از يك مركز دور مى شوند، و هر قدر فاصله آنها از اين مركز بيشتر باشد بر سرعت سير آنها افزوده مى گردد، مثل اين است كه زمانى كليه ستارگان در اين مركز مجتمع بوده اند، و بعد از آن از هم پاشيده ، و مجموعه ستارگان بزرگى از آنها جدا و به سرعت به هر طرف روانه مى شوند»! دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كرده اند كه جهان داراى نقطه شروعى بوده است . «ژرژگاموف » در كتاب «آفرينش جهان » در اين زمينه چنين مى گويد: «فضاى جهان كه از ميلياردها كهكشان تشكيل يافته در يك حالت انبساط سريع است ، حقيقت اين است كه جهان ما در حال سكون نيست ، بلكه انبساط آن مسلم است . پى بردن به اينكه جهان ما در حال انبساط است كليد اصلى را براى گنجينه معماى جهانشناسى مهيا مى كند، زيرا اگر اكنون جهان در حال انبساط باشد لازم مى آيد كه زمانى در حال انقباض بسيار شديدى بوده است !. تنها دانشمندان فوق نيستند كه به اين حقيقت اعتراف كرده اند، افراد ديگرى نيز اين معنى را در نوشته هاى خود آورده اند كه نقل كلمات آنها
به درازا مى كشد. جالب توجه اينكه تعبير به ((انا لموسعون » (ما گسترش دهندگانيم ) با استفاده از جمله اسميه و اسم فاعل دليل بر تداوم اين موضوع است و نشان مى دهد كه اين گسترش همواره وجود داشته ، و همچنان ادامه دارد، و اين درست همان چيزى است كه امروز به آن رسيده اند كه تمام كرات آسمانى و كهكشانها در آغاز در مركز واحدى جمع بوده (با وزن مخصوص فوق العاده سنگين ) سپس انفجار عظيم و بى نهايت وحشتناكى در آن رخ داده ، و به دنبال آن اجزاى جهان متلاشى شده ، و به صورت كرات درآمده ، و به سرعت در حالت عقب نشينى و توسعه است . اما در مورد خلقت زمين و تعبير به «ماهدون » تعبير لطيفى است كه نشان مى دهد خداوند زمين را با تمام وسائل استراحت براى زندگى انسانها «ممهد» و آماده ساخته است ، زيرا «ماهد» از ماده «مهد» به معنى گاهواره و يا هر محلى است كه براى استراحت آماده مى كنند، چنين محلى بايد آرام ، مطمئن ، محفوظ و گرم و نرم باشد و تمام اين شرائط در كره زمين حاصل است . به فرمان الهى از يكسو سنگها نرم و تبديل به خاك شده ، و از سوى ديگر صلابت كوهها و پوسته سخت زمين آنرا در برابر فشار جزر و مد مقاوم ساخته ، از سوى سوم قشر هوائى كه گرداگرد آنرا فرا گرفته ، هم حرارت خورشيد را در خود نگه مى دارد، و همچون لحاف بزرگى بر اين بستر گسترده افتاده ، و هم سپر نيرومندى است در برابر هجوم سنگهاى آسمانى كه آنها را به محض ورود به قلمرو زمين آتش زده ، خاكستر مى كند. و به اين ترتيب تمام شرائط آسايش از سوى خداوند براى پذيرائى از انسان كه ميهمان خدا در اين كره خاكى است فراهم شده است .
بعد از آفرينش آسمانها و زمين نوبت به موجودات مختلف آسمانى و زمين و انواع گياهان و حيوانات مى رسد و در اين باره در آيه بعد مى فرمايد: «ما از هر چيز دو زوج آفريديم شايد شما متذكر شويد» (و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ). بسيارى از مفسران «زوج » را در اينجا به معنى «اصناف مختلف » دانسته ، و آيه فوق را اشاره به اصناف مختلف موجودات اين جهان مى دانند كه به صورت «زوج » «زوج » درآمده است ، مانند شب و روز، نور و ظلمت ، دريا و صحرا، خورشيد و ماه ، نر و ماده ، و غير اينها. ولى چنانكه قبلا ذيل آيات مشابه نيز گفته ايم ، «زوجيت » در اينگونه آيات مى تواند اشاره به معنى دقيقترى باشد، زيرا واژه «زوج » را معمولا به دو جنس «نر» و «ماده » مى گويند، خواه در عالم حيوانات باشد يا گياهان ، و هرگاه آنرا كمى توسعه دهيم ، تمام نيروهاى مثبت و منفى را شامل مى شود، و با توجه به اينكه قرآن در آيه فوق مى گويد: «من كل شى ء» (از همه موجودات ) نه فقط موجودات زنده ، مى تواند اشاره به اين حقيقت باشد كه تمام اشياء جهان از ذرات مثبت و منفى ساخته شده ، و امروز از نظر علمى مسلم است كه اتمها از اجزاء مختلفى تشكيل يافته اند، از جمله اجزائى كه داراى بار الكتريسته منفى هستند، و «الكترون » ناميده مى شوند، و اجزائى كه داراى بار الكتريسته «مثبت » هستند و پروتون نام دارند. بنابراين الزامى نيست كه «شى ء» را حتما به معنى حيوان يا گياه تفسير كنيم ، و يا زوج را به معنى «صنف » بدانيم (در اين زمينه توضيحات ديگرى در جلد ۱۵ صفحه ۱۹۰، ذيل آيه ۷ شعراء، و در جلد دهم صفحه ۱۱۵، و در جلد هيجدهم صفحه ۳۷۶ ذكر كرده ايم ) بايد توجه داشت كه در عين حال هر دو تفسير قابل جمع است .
ضمنا جمله «لعلكم تذكرون » اشاره به اين است كه زوجيت و تعدد و دوگانگى در تمام اشياء جهان ، انسان را متذكر اين معنى مى كند كه خالق جهان ، واحد و يگانه است ، زيرا دوگانگى از ويژگيهاى مخلوقات است . در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) نيز به اين معنى اشاره شده ، آنجا كه مى فرمايد: بمضادته بين الاشياء عرف ان لا ضد له ، بمقارنته بين الاشياء عرف ان لا قرين له ، ضاد النور بالظلمة ، و اليبس بالبلل ، و الخشن باللين ، و الصرد بالحرور، مؤ لفا بين متعادياتها، مفرقا بين متدانياتها، دالة بتغريقها على مفرقها، و بتاءليفها على مؤ لفها، و ذلك قوله «و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون »: «اشياء جهان را متضاد آفريده ، تا روشن شود براى او ضدى نيست ، و آنها را با هم قرين ساخته ، تا معلوم شود قرينى براى او نيست ، نور را ضد ظلمت ، و خشكى را ضد ترى ، و خشونت را ضد نرمش ، و سرما را ضد گرما قرار داده ، در عين حال اشياء متضاد را جمع كرده و موجودات نزديك بهم را از هم جدا نموده تا اين جدائى دليل بر جدا كننده و آن پيوستگى دليل بر پيوند دهنده باشد، و اين است معنى و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ». در آيه بعد به عنوان يك نتيجه گيرى از بحثهاى توحيدى گذشته مى افزايد: «بنابراين به سوى خدا بگريزيد كه من از سوى او براى شما بيم دهنده آشكارى هستم »! (ففروا الى الله انى لكم منه نذير مبين ). تعبير به «فرار» در اينجا تعبير جالب و لطيفى است ، معمولا فرار در جائى گفته مى شود كه انسان از يكسو با موجود يا حادثه وحشتناكى روبرو شده ، و از سوى ديگر پناهگاهى در نقطه اى سراغ دارد، لذا با سرعت تمام از محل حادثه
دور مى شود و به نقطه امن و امان روى مى آورد، شما نيز از شرك و بت پرستى كه عقيده وحشتناكى است بگريزيد و به توحيد خالص كه منطقه امن و امان واقعى است روى آريد. از عذاب خدا بگريزيد به سوى رحمتش برويد. از نافرمانيها و عصيانش فرار كنيد و به توبه و انابه متوسل شويد. خلاصه ، از زشتيها، بديها، بى ايمانى ، تاريكى جهل ، و عذاب جاويدان بگريزيد، و در آغوش رحمت حق و سعادت جاويدان قرار گيريد. باز براى تاءكيد بيشتر، روى مساءله يكتاپرستى تكيه كرده ، مى فرمايد: «معبود ديگرى با خدا قرار ندهيد كه من براى شما از سوى او بيم دهنده آشكارى هستم » (و لا تجعلوا مع الله الها آخر انى لكم منه نذير مبين ). اين احتمال وجود دارد كه آيه قبل دعوت به اصل به ايمان خدا مى كند، و اين آيه دعوت به يگانگى ذات پاك او، بنابراين تكرار جمله «انى لكم منه نذير مبين » در يك مورد به عنوان «انذار» بر ترك ايمان به خدا است ، و در مورد ديگر انذار در برابر شرك و دوگانه پرستى ، و به اين ترتيب هر كدام اشاره به مطلب جداگانه اى است . در بعضى از روايات از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه منظور از «فرار به سوى خدا» حج و زيارت خانه او است روشن است كه منظور ذكر يكى از مصاديق واضح فرار به سوى خدا مى باشد چرا كه حج انسان را به حقيقت توحيد و توبه و انابه آشنا مى سازد و در پناه الطاف خداوندى جاى مى دهد.
آيه ۵۲-۵۵
آيه و ترجمه
كَذَلِك مَا أَتى الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسولٍ إِلا قَالُوا ساحِرٌ أَوْ مجْنُونٌ(۵۲) أَ تَوَاصوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ(۵۳) فَتَوَلَّ عَنهُمْ فَمَا أَنت بِمَلُومٍ(۵۴) وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ(۵۵) ترجمه : ۵۲ - اينگونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اينكه گفتند او ساحر است يا ديوانه ! ۵۳ - آيا يكديگر را به آن سفارش مى كردند (كه عموما چنين تهمتى را بزنند) نه ، بلكه آنها قومى طغيانگرند! ۵۴ - حال كه چنين است از آنها روى بگردان و تو هرگز درخور ملامت نخواهى بود. ۵۵ - و پيوسته تذكر ده ، زيرا تذكر براى مؤ منان سودمند است . تفسير : تذكر ده كه تذكر سودمند است در آيه ۳۹ همين سوره خوانديم كه فرعون در برابر دعوت موسى (عليه السلام ) به سوى خداوند يكتا و ترك ظلم و بيدادگرى ، موسى را متهم ساخت كه او ساحر يا مجنون است ، اين نسبت كه از سوى مشركان به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) نيز
داده مى شد براى مؤ منان اندك نخستين ، بسيار گران بود، و روح پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را آزرده مى ساخت . آيات مورد بحث براى دلدارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و مؤ منان مى گويد: تنها تو نيستى كه هدف اين تيرهاى زهرآگين تهمت قرار گرفته اى «اينگونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشده مگر اينكه گفتند: او ساحر يا ديوانه است » (كذلك ما اتى الذين من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون ). آنها را «ساحر» مى خواندند زيرا در برابر معجزات چشمگيرشان پاسخى منطقى نداشتند، و «مجنون » خطاب مى كردند چرا كه همرنگ محيط نبودند و در برابر امتيازات مادى سر تسليم فرود نمى آوردند. بنابراين نگران نباش و غم و اندوه به خود راه مده ، و بر استقامت و پايدارى و صبر و شكيبائى خود بيفزا كه اين گونه گفته ها و نسبتهاى بى اساس هميشه در برابر مردان حق بوده است . سپس مى افزايد: «آيا اين اقوام كافر و معاند به يكديگر توصيه مى كردند» كه اين تهمت را به همه انبياء ببندند؟ (اتواصوا به ). آنچنان هماهنگ و يكنواخت عمل مى كنند كه گوئى همگى در ماوراء تاريخ مجلسى تشكيل داده ، و به مشاوره نشسته ، و به يكديگر توصيه نموده اند كه انبياء را عموما متهم به سحر و جنون كنند، تا از نفوذ اعتبار آنها در توده مردم كاسته شود. و شايد هر كدام مى خواستند از دنيا بروند بيخ گوش فرزندان و دوستان خود اين سخن را مى گفتند و توصيه مى كردند.
سپس مى افزايد: «بلكه آنها قومى طغيانگرند» (بل هم قوم طاغون ). اين اثر روح طغيانگرى است كه براى بيرون كردن مردان حق از صحنه به هر دروغ و تهمتى متوسل مى شوند، و چون پيامبران با معجزات و دستورات تازه به ميان اقوام مى آيند بهترين برچسب را اين مى بينند كه آنها را به «سحر» و «جنون » متهم سازند. بنابراين عامل «وحدت عمل » آنها همان روحيه واحد خبيث طغيانگرى آنها است . باز براى تسلى خاطر و دلدارى بيشتر به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى فرمايد: «اكنون كه اين قوم طاغى و سركش حاضر به شنيدن حق نيستند از آنها روى بگردان » (فتول عنهم ). و مطمئن باش كه تو وظيفه خود را به طور كامل انجام داده اى ، «و هرگز درخور سرزنش و ملامت نخواهى بود» (فما انت بملوم ). اگر آنها حق را نپذيرند غم مخور كه دلهاى شايسته اى در انتظار آن است . اين جمله در حقيقت يادآور آيات ديگرى است كه نشان مى دهد پيامبر آنقدر دلسوز بود كه گاه از عدم ايمان آنها نزديك بود دق كند، چنانكه در آيه ۶ سوره كهف مى خوانيم : لعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤ منوا بهذا الحديث اسفا: «گوئى مى خواهى خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاك كنى چرا كه آنها به اين قرآن ايمان نياورده اند». البته يك رهبر راستين بايد چنين باشد. مفسران گفته اند هنگامى كه اين آيه نازل شد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و مؤ منان
اندوهگين شدند و تصور كردند كه اين آخرين سخن در برابر مشركان است ، وحى آسمانى قطع شده ، و عذاب الهى به زودى فرا مى رسد، ولى چيزى نگذشت كه آيه بعد نازل شد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) دستور داد: «پيوسته تذكر و اندرز ده ، چرا كه تذكر مؤ منان را سود مى بخشد» (و ذكر فان الذكرى تنفع المؤ منين ). اينجا بود كه همگى احساس آرامش كردند. اشاره به اينكه دلهاى آماده اى در گوشه و كنار در انتظار سخنان تو است ، اگر گروهى به مخالفت در برابر حق برخاسته اند گروه ديگرى از جان و دل مشتاق آنند، و گفتار دلنشين تو تاءثير خود را در نفوس آنان مى گذارد.
نكته :
براى پذيرش حق دلهاى آماده لازم است كشاورزى را در نظر بگيريد كه مشغول بذرافشانى است ، قسمتى از اين بذرها را ممكن است به روى سنگها بريزد، مسلما هرگز بارور نخواهد شد. قسمت ديگرى روى قشرهاى نازك خاك مى ريزد كه سنگهاى سخت را پوشانده اند، در اينجا بذرها جوانهاى مى زنند اما چون محل كافى براى ريشه هاى موجود نيست به زودى مى خشكند و از بين مى روند. قسمت ديگرى روى خاكهائى مى ريزد كه عمق زيادى دارد ولى در لابلاى آن بذرها علف هرزه هاى مزاحم موجود است ، اين بذرها نمو مى كند و ريشه مى دواند ولى به زودى خارها و علف هرزه ها بر آنها مى پيچد و آنها را خفه مى كند. از همه اين بذرها خوشبخت تر بذرهائى است كه در ميان خاكهاى عميق و بدون مزاحم قرار گيرند، چيزى نمى گذرد جوانه مى زنند و شاخ و برگ
مى آورند و تنومند و پربار مى شوند. سخنان حق كه از دهان انبياء و فرستادگان الهى و جانشينان معصوم آنها خارج مى شود همانند اين بذرها است ، دلهائى كه چون سنگ خارا است هرگز آن را نمى پذيرد. و دلهائى كه نرمش ضعيف و كمى دارد موقتا مى پذيرد، سپس آن را بيرون مى افكند، و دلهائى كه آماده پذيرش است اما خارهاى هوا و هوس و شهوات و صفات رذيله در آن روئيده ، تاءثير آن را خنثى مى كند. تنها دلهائى سخنان اين پيشوايان بزرگ را مى پذيرد و پرورش مى دهد و بارور مى كند كه هم روح حقجوئى و حق طلبى بر آن حاكم است ، و هم از اين صفات خالى است ، و آن دلهاى مؤ منان است ، آرى «فذكر ان الذكرى تنفع المؤ منين » پند و اندرز ده كه مؤ منان را فايده مى بخشد.
آيه ۵۶-۵۸
آيه و ترجمه
وَ مَا خَلَقْت الجِْنَّ وَ الانس إِلا لِيَعْبُدُونِ(۵۶) مَا أُرِيدُ مِنهُم مِّن رِّزْقٍ وَ مَا أُرِيدُ أَن يُطعِمُونِ(۵۷) إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ(۵۸) ترجمه : ۵۶ - من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند (و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند). ۵۷ - هرگز از آنها نمى خواهم كه به من روزى دهند، و نمى خواهم مرا اطعام كنند. ۵۸ - خداوند روزى دهنده و صاحب قوت و قدرت است . تفسير : هدف خلقت انسان از ديدگاه قرآن از مهمترين سؤ الاتى كه هر كس از خود مى كند اين است كه «ما براى چه آفريده شده ايم »؟ و «هدف آفرينش انسانها و آمدن به اين جهان چيست »؟ آيات فوق به اين سؤ ال مهم و همگانى با تعبيرات فشرده و پرمحتوائى پاسخ مى گويد، و بحثى را كه در آخرين آيه از آيات گذشته پيرامون تذكر و يادآورى به مؤ منان بيان شد تكميل مى كند، چرا كه اين از مهمترين اصولى است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بايد آن را تعقيب كند، ضمنا معنى فرار به سوى خدا را كه در چند آيه قبل آمده بود روشن مى سازد. مى فرمايد: «من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند» (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون )
من نيازى به آنها ندارم «و هرگز از آنها نمى خواهم كه به من روزى دهند، و هيچگاه نمى خواهم مرا اطعام كنند»! (ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون ). «خداوند است كه به تمام بندگانش روزى مى دهد، و صاحب قوت و قدرت است » (ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتين ). اين چند آيه كه در نهايت اختصار و فشردگى است پرده از روى حقيقتى كه همه خواهان آگاهى از آنند برمى دارد، و ما را در برابر هدفى بزرگ قرار مى دهد. توضيح اينكه : بدون شك هر فرد عاقل و حكيمى كه كارى انجام مى دهد هدفى براى آن در نظر دارد، و از آنجا كه خداوند از همه عالمتر و حكيمتر است بلكه با هيچ كس قابل مقايسه نيست اين سؤ ال پيش مى آيد كه او چرا انسان را آفريد؟ آيا كمبودى داشت كه با آفرينش انسان برطرف مى شد؟! آيا نيازى داشته كه ما را براى پاسخگوئى به آن آفريده است ؟! در حالى كه مى دانيم وجود او از هر جهت كامل و بى نهايت در بى نهايت است و غنى بالذات . پس طبق مقدمه اول بايد قبول كنيم كه او هدفى داشته ، و طبق مقدمه دوم بايد بپذيريم كه هدف او از آفرينش انسان چيزى نيست كه بازگشت به ذات پاكش كند. نتيجتا بايد اين هدف را در بيرون ذات او جستجو كرد، هدفى كه به خود مخلوقات بازمى گردد، و مايه كمال خود آنها است ، اين از يكسو. از سوى ديگر در آيات قرآن تعبيرهاى مختلفى درباره هدف آفرينش انسان شده است .
در يك جا مى خوانيم : الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايكم احسن عملا: «او كسى است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را آزمايش كند كدامين نفر بهتر عمل مى كنيد»؟ (ملك - ۲) در اينجا مساءله آزمايش و امتحان انسانها از نظر حسن عمل به عنوان يك هدف معرفى شده است . و در آيه ديگر آمده است : الله الذى خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله على كل شى ء قدير و ان الله قد احاط بكل شى ء علما: «خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريده و از زمين نيز مانند آن خلق كرده است ، فرمان او در ميان آنها نازل مى شود تا بدانيد خداوند بر هر چيز توانا است ، و علم او به همه موجودات احاطه دارد» (طلاق - ۱۲). و در اينجا «علم و آگاهى از قدرت و علم خداوند» به عنوان هدفى براى آفرينش آسمانها و زمين (و آنچه در آنها است ) ذكر شده است . در آيه ديگر مى خوانيم : و لو شاء ربك لجعل الناس امة واحدة و لا يزالون مختلفين - الا من رحم ربك و لذلك خلقهم : «اگر پروردگارت مى خواست همه مردم را ((امت واحده » (و بدون هيچگونه اختلاف ) قرار مى داد، ولى آنها همواره مختلفند - مگر آنچه پروردگارت رحم كند، و براى همين (رحمت ) آنها را آفريده )) (هود - ۱۱۸ و ۱۱۹) بر طبق اين آيه رحمت الهى هدف اصلى آفرينش انسان است . اما آيات مورد بحث تنها روى مساءله عبوديت و بندگى تكيه مى كند، و با صراحت تمام آن را به عنوان هدف نهائى آفرينش جن و انسان معرفى مى نمايد. اندكى تاءمل در مفهوم اين آيات ، و آنچه مشابه آن است ، نشان مى دهد كه هيچ تضاد و اختلافى در ميان آنها نيست ، در واقع بعضى هدف مقدماتى ،
بعضى متوسط و بعضى هدف نهائى اند و بعضى نتيجه آن . هدف اصلى همان «عبوديت » است كه در آيات مورد بحث به آن اشاره شده ، و مساءله «علم و دانش » و «امتحان و آزمايش » اهدافى هستند كه در مسير عبوديت قرار مى گيرند، و «رحمت واسعه خداوند» نتيجه اين عبوديت است . باين ترتيب روشن مى شود كه ما همه براى عبادت پروردگار آفريده شده ايم ، اما مهم اين است كه بدانيم حقيقت «عبادت » چيست ؟ آيا تنها انجام مراسمى مانند ركوع و سجود و قيام و قعود و نماز و روزه منظور است ؟ يا حقيقتى است ماوراى اينها؟ هر چند عبادات رسمى نيز همگى واجد اهميتند. براى يافتن پاسخ اين سؤ ال بايد روى واژه «عبد» و «عبوديت » تكيه كرد و به تحليل آنها پرداخت . «عبد» از نظر لغت عرب به انسانى مى گويند كه سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست او است . در برابر او مالك چيزى نيست ، و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمى دهد. و به تعبير ديگر «عبوديت » - آنگونه كه در متون لغت آمده - اظهار آخرين درجه خضوع در برابر معبود است ، و به همين دليل تنها كسى مى تواند معبود باشد كه نهايت انعام و اكرام را كرده است و او كسى جز خدا نيست . بنابراين عبوديت نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خدا است . عبوديت نهايت تسليم در برابر ذات پاك او است . عبوديت اطاعت بى قيد و شرط و فرمانبردارى در تمام زمينه هاست . و بالاخره عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعى يعنى كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام برندارد، و هر چه غير او است فراموش كند، حتى خويشتن را!
و اين است هدف نهائى آفرينش بشر كه خدا براى وصول به آن ميدان آزمايشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده ، و نتيجه نهائيش نيز غرق شدن در اقيانوس رحمت او است .
نكته ها:
خدا غنى مطلق است
جمله «ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون » در حقيقت اشاره به غناى پروردگار از هر كس و هر چيز است ، و اگر بندگان را به عبوديت خويش دعوت مى كند براى اين نيست كه «سودى » كند بلكه مى خواهد بر آنها جودى كند، به عكس مسئله عبوديت در ميان انسانها، زيرا بردگان را براى اين انتخاب مى كردند كه تحصيل درآمد و رزق روزى براى آنها كند و يا در خانه مشغول خدمت و اطعام و پذيرائى گردد، و در هر دو حال سودش عايد آنها شود و اين ناشى از نياز و احتياج انسان است ، ولى اينها همه درباره خداوند بى معنى است ، چرا كه نه تنها از همگان بى نياز است ، بلكه نياز همگان را از لطف و كرمش تاءمين مى كند و رزاق همه او است . ۲ - او صاحب «قوه » و «متين » است «متين » از ماده «متن » در اصل به معنى دو عضله نيرومند است كه در دو طرف ستون فقرات قرار گرفته ، پشت انسان را محكم مى سازد، و براى تحمل فشارهاى سنگين آماده مى كند و به همين مناسبت به معنى قدرت و قوت كامل آمده است ، بنابراين ذكر آن بعد از كلمه «ذوالقوه » به عنوان تاءكيد است ، زيرا
«ذوالقوه » به اصل قدرت پروردگار اشاره مى كند، و «متين » به كمال قدرت او، و هنگامى كه با واژه «رزاق » كه آن نيز صيغه مبالغه است همراه گردد اين حقيقت را ثابت مى كند كه خداوند در دادن روزى به بندگان نهايت توانائى و تسلط را دارد، و در هر گوشه اى از اين جهان پهناور، در اعماق درياها، در ميان درهها، بر فراز كوهها، در دل سنگها، و در هر نقطه اى از كرات آسمانى باشند روزى لازم را به آنها مى رساند، و همگى بر سر خوان احسان جمعند، پس اگر آنها را آفريده نه به خاطر نيازى بوده است بلكه به خاطر فيض و لطفى بوده .
چرا جن مقدم ذكر شده ؟
با اينكه از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه انسانها برتر از طائفه جن هستند، با اينحال نام آنها را در آيه فوق بر «انسان » مقدم داشته ، ظاهرا اين به خاطر آن است كه آفرينش آنها قبل از آفرينش آدم بوده ، همانگونه كه در سوره حجر آيه ۲۷ مى خوانيم : و الجان خلقناه من قبل من نار السموم : ((ما جن را پيش از آن (پيش از آفرينش انسان ) از آتش سوزان آفريديم )).
فلسفه آفرينش از ديدگاه فلسفه
گفتيم كمتر كسى است كه اين سؤ ال را از خود يا از ديگران نكرده باشد كه هدف از آفرينش ما چه بوده ؟ همواره گروهى متولد مى شوند، گروهى از جهان مى روند و براى هميشه خاموش مى شوند، مقصود از اين آمد و رفتها چيست ؟ به راستى اگر ما انسانها روى اين كره خاكى زندگى نمى كرديم كجاى عالم خراب مى شد؟ و چه مشكلى به وجود مى آمد؟ آيا ما بايد بدانيم چرا
آمديم و چرا مى رويم ؟ و اگر بخواهيم از اين معنى آگاه شويم آيا قدرت داريم ؟ و به دنبال اين سؤ ال ، انبوهى از سؤ الات ديگر فكر انسان را احاطه مى كند. اين سؤ ال هرگاه از ناحيه ماديين مطرح شود ظاهرا هيچ پاسخى براى آن وجود ندارد، چرا كه ماده و طبيعت اصلا عقل و شعورى ندارد كه هدفى داشته باشد، به همين دليل آنها خود را از اين نظر آسوده كرده و معتقد به پوچى آفرينش و بى هدفى خلقتند! و چه زجرآور است كه انسان براى جزئيات زندگى خود اعم از تحصيل و كسب و كار، و درمان و بهداشت و ورزش ، هدفهاى دقيق و برنامه هاى منظمى در نظرگيرد، ولى مجموعه زندگى را پوچ و بى هدف بداند؟! لذا جاى تعجب نيست كه گروهى از آنان هنگامى كه در اين مسائل مى انديشند از اين زندگى پوچ و بى هدف سير مى شوند و دست به انتحار مى زنند. اما اين سؤ ال را هنگامى كه يك خداپرست از خود مى كند هرگز با بن بست روبرو نمى شود زيرا از يكسو مى داند خالق اين جهان حكيم است ، حتما آفرينش او حكمتى داشته ، هر چند ما از آن بيخبر باشيم ، و از سوى ديگر هنگامى كه به جزء جزء اعضاء خود مى نگرد براى هر يك هدف و فلسفه اى مى يابد، نه تنها براى اعضائى همچون قلب و مغز و عروق و اعصاب ، بلكه اعضائى همانند ناخنها، مژه ها، خطوط سر انگشتان ، گودى كف دستها و پاها هر كدام فلسفه اى دارد كه امروز همگى شناخته شده است . چقدر ساده انديشى است كه ما براى همه اينها هدف قائل باشيم ، ولى مجموع را بى هدف بدانيم ! اين چه قضاوت ساده لوحانه اى است كه ما براى هر يك از بناهاى يك شهر فلسفه اى قائل شويم ، اما براى تمام آن هيچ ؟! آيا ممكن است مهندسى بناى عظيمى بسازد اطاقها، سالن ها، درها، دريچه ها
حوضها و باغچه ها و دكورها هر كدام روى حساب و براى منظورى ساخته شده باشد، ولى مجموعه آن بناى عظيم هيچ هدفى را تعقيب نكند؟ اينها است كه به يك انسان خداپرست و مؤ من اطمينان مى دهد كه آفرينش او هدفى بس عظيم داشته ، كه بايد بكوشد و با نيروى عقل و علم آنرا بيابد. عجيب است كه اين طرفداران پوچى خلقت در هر رشته اى از علوم طبيعى وارد مى شوند براى تفسير پديده هاى مختلف دنبال هدفى مى گردند، و تا هدف را نيابند آرام نمى نشينند، حتى حاضر نيستند وجود يك غده طبيعى كوچك را در گوشه اى از بدن بيكار بدانند، و براى پيدا كردن فلسفه وجوديش ممكن است سالها مطالعه و آزمايش كنند، اما وقتى به اصل آفرينش انسان مى رسند با صراحت مى گويند هيچ هدفى ندارد! چه تناقض شگفت آورى ؟! به هر حال ، ايمان به حكمت خداوند از يكسو، و توجه به فلسفه هاى اجزاى وجود انسان از سوى ديگر، ما را مؤ من مى سازد كه هدفى بزرگ از آفرينش انسان بوده است . اكنون بايد به دنبال اين هدف بگرديم و تا آنجا كه در توان داريم آنرا مشخص سازيم و در مسيرش گام برداريم . توجه به چند مقدمه مى تواند چراغها و نورافكنهائى بسازد كه اين مسير تاريك را براى ما روشن كند. ۱ - ما هميشه در كارهاى خود هدفى داريم كه اين هدف معمولا دفع كمبودها و نيازهاى ما است ، حتى اگر به ديگرى خدمت مى كنيم يا دست گرفتارى را مى گيريم و از گرفتارى نجات مى بخشيم ، و يا حتى ايثار و فداكارى مى كنيم ، آنها نيز نوعى كمبود معنوى ما را برطرف مى سازد، و نيازهاى مقدسى از ما را برآورده مى كند.
و چون در مورد صفات و افعال خدا غالبا گرفتار مقايسه با خويش مى شويم گاه ممكن است اين تصور به وجود آيد كه خداوند چه كمبودى داشت كه با خلقت ما مرتفع مى شد؟! و يا اگر در آيات فوق مى خوانيم هدف آفرينش انسان عبادت است مى گوئيم او چه نيازى به عبادت ما دارد؟ در حالى كه اين طرز تفكرها ناشى از همان مقايسه صفات خالق و مخلوق و واجب و ممكن است . ما به حكم اينكه وجودمان محدود است ، براى رفع كمبودهايمان تلاش مى كنيم ، و اعمالمان همه در اين مسير است ، ولى درباره يك وجود نامحدود اين معنى امكان پذير نيست ، بايد هدف افعال او را در غير وجود او جستجو كنيم . او چشمه اى است فياض و مبدئى است نعمت آفرين كه موجودات را در كنف حمايت خود مى گيرد، و آنها را پرورش داده ، از نقص به كمال مى برد، و اين است هدف واقعى عبوديت و بندگى ما، و اين است فلسفه عبادات و نيايشهاى ما كه همگى كلاسهاى تربيت براى تكامل ما است . به اين ترتيب نتيجه مى گيريم كه هدف آفرينش ما پيشرفت و تكامل هستى ما است . اساسا اصل آفرينش ، يك گام تكاملى عظيم است ، يعنى چيزى را از عدم به وجود آوردن و از نيست هست كردن ، و از صفر به مرحله عدد رساندن . و بعد از اين گام تكاملى عظيم ، مراحل ديگر تكامل شروع مى شود، و تمام برنامه هاى دينى و الهى در همين مسير است . ۲ - در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه اگر هدف خلقت جود بر بندگان است ، نه سود براى آفريدگار، و اين جود از طريق تكامل انسانها است ، چرا اين خداوند جواد و كريم ، از آغاز بندگان را كامل نيافريد، تا همگى در جوار
قرب او جاى گيرند، و از بركات نزديكى به ذات پاكش بهره ور شوند. جواب اين سؤ ال روشن است ، تكامل انسانى چيزى نيست كه بتوان آن را به «اجبار» آفريد، بلكه راه طولانى و درازى است كه انسانها بايد با پاى خود آنرا طى كنند، و با اراده و تصميم و افعال اختيارى خويش ، طرح آنرا بريزند. آيا اگر از كسى به اجبار و با زور سرنيزه مبلغ هنگفتى براى ساختن يك بيمارستان بگيرند اين عمل هيچ اثر اخلاقى و تكامل روحى براى او دارد؟ مسلما نه ، اما اگر به اراده و ميل خويش ، حتى يك ريال به چنين هدف مقدسى كمك كند به همان نسبت راه كمال اخلاقى را پيموده است . از اين سخن چنين نتيجه مى گيريم كه خداوند بايد با اوامر و تكاليف و برنامه هاى تربيتى كه وسيله پيامبران او و نيروى عقل ابلاغ مى شود، اين مسير را براى ما مشخص كند، و ما با اختيار و اراده خويش اين راه را بپيمائيم . ۳ - باز در اينجا سؤ ال ديگرى مطرح است كه وقتى بعضى توضيحات بالا را مى شنوند مى گويند: بسيار خوب ، هدف از آفرينش ما تكامل انسانى ، يا به تعبير ديگر قرب به پروردگار و حركت وجودى ناقص به سوى وجودى بى نهايت كامل بوده است ، ولى هدف از اين تكامل چيست ؟ پاسخ اين سؤ ال نيز با اين جمله روشن مى شود كه تكامل ، هدف نهائى و يا به تعبير ديگر «غاية الغايات » است . توضيح اينكه : اگر از محصلى سؤ ال كنيم براى چه درس مى خوانى ؟ مى گويد: براى اينكه به دانشگاه راه يابم . باز اگر سؤ ال كنيم دانشگاه را براى چه مى خواهى ؟ مى گويد: براى اينكه فى المثل دكتر يا مهندس لايقى شوم . مى گوئيم : مدرك دكترا و مهندسى را براى چه مى خواهى ؟ مى گويد: براى اينكه فعاليت مثبتى كنم و هم درآمد خوبى داشته باشم .
باز مى گوئيم : درآمد خوب را براى چه مى خواهى ؟ مى گويد: براى اينكه زندگى آبرومند و مرفهى داشته باشم . سرانجام مى پرسيم زندگى مرفه و آبرومند براى چه مى خواهى ؟ در اينجا مى بينيم لحن سخن او عوض مى شود و مى گويد: خوب ، براى اينكه زندگى مرفه و آبرومندى داشته باشم ، يعنى همان پاسخ سابق را تكرار مى كند. اين دليل بر آن است كه او به پاسخ نهائى ، و به اصطلاح به «غاية الغايات » كار خويش رسيده كه ماوراى آن پاسخ ديگرى نيست ، و هدف نهائى را تشكيل مى دهد. اين در مسائل زندگى مادى . در زندگى معنوى نيز مطلب همين گونه است ، وقتى گفته مى شود آمدن انبياء و نزول كتب آسمانى ، و تكاليف و برنامه هاى تربيتى براى چيست ؟ مى گوئيم : براى تكامل انسانى و قرب به خدا. و اگر سؤ ال كنند تكامل و قرب پروردگار براى چه منظورى است ؟ مى گوئيم براى قرب به پروردگار! يعنى اين هدف نهائى است ، و به تعبير ديگر ما همه چيز را براى تكامل و قرب به خدا مى خواهيم اما قرب به خدا را براى خودش (يعنى براى قرب به پروردگار). ۴ - دگر بار سؤ الى در اينجا مطرح مى شود كه در حديثى آمده است كه خداوند مى فرمايد: كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف و خلقت الخلق لكى اعرف : «من گنجى پنهان بودم ، دوست داشتم شناخته شوم ، خلائق را آفريدم تا شناخته شوم ». اين حديث با آنچه گفتيد چه تناسبى دارد. در پاسخ مى گوئيم : گذشته از اينكه اين حديث يك خبر واحد است و در مسائل عقيدتى خبر واحد كارساز نيست ، مفهوم حديث اين است كه شناخت
خداوند براى خلق وسيله تكامل آنها است ، يعنى من دوست داشتم كه فيض رحمتم همه جا را بگيرد، به همين جهت خلائق را آفريدم ، و براى سير كمالى آنها، راه و رسم معرفتم را به آنان آموختم ، چرا كه معرفت و شناخت من رمز تكامل آنها است . آرى بندگان بايد ذات خداوند را كه منبع همه كمالات است بشناسند، خود را با كمالات او تطبيق دهند، و پرتوى از آن را در وجود خويش فراهم سازند، تا جرقه اى از آن صفات كمال و جلال در وجودشان بدرخشد كه تكامل و قرب به خدا جز از طريق تخلق به اخلاق او ممكن نيست ، و اين تخلق فرع بر شناخت است (دقت كنيد). ۵ - با توجه به آنچه در فرازهاى بالا گفتيم به نتيجه گيرى نهائى نزديك مى شويم و مى گوئيم عبادت و عبوديت خدا يعنى در مسير خواست او گام برداشتن ، و روح و جان را به او سپردن ، عشق او را در دل جاى دادن ، و خود را به اخلاق او آراستن . و اگر در آيات فوق «عبادت » به عنوان هدف نهائى آفرينش معرفى شده مفهومش همين است كه به تعبير ديگر به عنوان تكامل انسانى از آن ياد مى شود. آرى انسان كامل همان بنده راستين خدا است !
نظرى به روايات اسلامى پيرامون فلسفه آفرينش انسان
در بالا از دو طريق مساءله هدف خلقت انسان را تعقيب كرديم يكى از طريق تفسير آيات قرآن ، و ديگرى از طريق فلسفى ، و هر دو ما را به يك نقطه رساند.
اكنون نوبت آن است كه از مسير سوم يعنى از طريق روايات اسلامى اين مساءله سرنوشت ساز را دنبال كنيم . دقت در روايات زير كه بخشى از اين روايات است بينش عميقترى در اين مساءله به ما مى دهد: در حديثى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) آمده كه از حضرتش سؤ ال كردند معنى اين سخن پيامبر چيست كه فرموده اعملوا فكل ميسر لما خلق له «تا مى توانيد عمل كنيد كه همه انسانها براى هدفى كه آفريده شده اند آمادگى دارند»؟ امام فرمود: ان الله عزوجل خلق الجن و الانس ليعبدوه ، و لم يخلقهم ليعصوه و ذلك قوله عزوجل و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون فيسر كلا لما خلق له ، فويل لمن استحب العمى على الهدى : «خداوند بزرگ جن و انس را براى اين آفريده كه او را عبادت و اطاعت كنند، براى اين نيافريده است كه نافرمانيش نمايند، و اين همان است كه مى فرمايد و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ، و چون آنها را براى اطاعت آفريده راه را براى رسيدن به اين هدف براى آنان آسان و هموار ساخته ، پس واى به حال كسانى كه چشم بر هم گذارند و نابينائى را بر هدايت ترجيح دهند» اين حديث اشاره پرمعنائى است به اين حقيقت كه چون خداوند انسانها را براى هدف تكاملى آفريده وسائل آن را از نظر تكوين و تشريع فراهم ساخته و در اختيار او گذارده است . در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه امام حسين (عليه السلام ) در برابر اصحابش آمد و چنين فرمود: ان الله عزوجل ما خلق العباد الا ليعرفوه ، فاذا عرفوه عبدوه ، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من
سواه : خداوند بزرگ بندگان را نيافريده مگر به خاطر اين كه او را بشناسند، هنگامى كه او را بشناسند عبادتش مى كنند، و هنگامى كه بندگى او كنند از بندگى غير او بى نياز مى شوند.
پاسخ به يك سؤ ال
سؤ ال ديگرى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه اگر خداوند بندگان را براى عبوديت آفريده است پس چرا گروهى راه كفر را پيش مى گيرند؟ آيا ممكن است اراده خداوند از هدفش تخلف پذيرد؟ كسانى كه اين ايراد را مى كنند در حقيقت اراده تكوينى و تشريعى را با هم اشتباه كرده اند زيرا هدف عبادت اجبارى نبوده ، بلكه عبادت و بندگى تواءم با اراده و اختيار است ، و در چنين زمينه اى هدف به صورت آماده كردن زمينه ها تجلى مى كند، فى المثل هنگامى كه گفته مى شود من اين مسجد را براى نماز خواندن مردم درست كرده ام ، مفهومش اين است آن را آماده براى اين كار ساخته ام نه اينكه مردم را به اجبار به نماز وادارم ، همچنين در موارد ديگر مانند ساختن مدرسه براى تحصيل و بيمارستان براى درمان و كتابخانه براى مطالعه . به اين ترتيب خداوند اين انسان را آماده براى اطاعت و بندگى ساخته و هرگونه وسيله را اعم از عقل و عواطف و قواى مختلف را از درون و پيامبران و كتب آسمانى و برنامه هاى تشريعى را از برون براى آنها فراهم نموده است . مسلم است اين معنى در مؤ من و كافر يكسان است هر چند مؤ من از امكانات خود بهره بردارى نموده و كافر ننموده است . لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه وقتى از تفسير اين آيه
(و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ) از آن حضرت سؤ ال كردند، فرمود: خلقهم للعبادة : «آنها را براى عبوديت آفريده است ». راوى مى گويد: سؤ ال كردم : خاصة ام عامة ؟ «آيا گروه خاصى منظور است يا همه مردم »؟ امام فرمود: عامة : «همه مردم ». و در حديث ديگرى از همان امام (عليه السلام ) نقل شده كه وقتى از تفسير اين آيه سؤ ال كردند فرمود: خلقهم ليامرهم بالعبادة : «آنها را آفريد تا دستور عبادت به آنها دهد». اشاره به اينكه هدف اجبار به عبادت و بندگى نبوده بلكه زمينه سازى براى آن بوده است ، و اين در حق عموم مردم صادق مى باشد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |