تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۶۱: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۶۰ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۶۲}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link101'><span> | <span id='link101'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
بِسمِ | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ | ||
حم (۱) | حم (۱) | ||
تَنزِيلٌ | تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(۲) | ||
كِتَبٌ فُصلَت ءَايَتُهُ قُرْءَاناً | كِتَبٌ فُصلَت ءَايَتُهُ قُرْءَاناً عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(۳) | ||
بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَض أَكثرُهُمْ فَهُمْ لا يَسمَعُونَ(۴) | بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَض أَكثرُهُمْ فَهُمْ لا يَسمَعُونَ(۴) | ||
وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فى | وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فى أَكنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فى ءَاذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَيْنِنَا وَ بَيْنِك حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَمِلُونَ(۵) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر | بنام خداوند بخشنده بخشايشگر | ||
خط ۹۰: | خط ۹۲: | ||
<span id='link104'><span> | <span id='link104'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
قُلْ | قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشرٌ مِّثْلُكمْ يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَاستَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ استَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِّلْمُشرِكِينَ(۶) | ||
الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ(۷) | |||
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيرُ مَمْنُونٍ(۸) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۶ - بگو من فقط انسانى مثل شما هستم كه اين حقيقت بر من وحى مى شود كه معبود شما تنها يكى است ، پس تمام توجه خويش را به او كنيد، و از وى آمرزش طلبيد، واى بر مشركان ! | ۶ - بگو من فقط انسانى مثل شما هستم كه اين حقيقت بر من وحى مى شود كه معبود شما تنها يكى است ، پس تمام توجه خويش را به او كنيد، و از وى آمرزش طلبيد، واى بر مشركان ! | ||
خط ۱۵۱: | خط ۱۵۳: | ||
<span id='link108'><span> | <span id='link108'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
قُلْ أَ | قُلْ أَ ئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الاَرْض فى يَوْمَينِ وَ تجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِك رَب الْعَلَمِينَ(۹) | ||
وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَسىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَرَك فِيهَا وَ | وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَسىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَرَك فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَتهَا فى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سوَاءً لِّلسائلِينَ(۱۰) | ||
ثمَّ استَوَى إِلى السمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لهََا وَ لِلاَرْضِ ائْتِيَا طوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طائعِينَ(۱۱) | |||
فَقَضاهُنَّ سبْعَ سمَوَاتٍ فى يَوْمَينِ وَ أَوْحَى فى كلِّ سمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَيَّنَّا السمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصبِيحَ وَ حِفْظاً ذَلِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(۱۲) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۹ - بگو: آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد؟ و براى او همانندهائى قائل مى شويد؟ او پروردگار جهانيان است . | ۹ - بگو: آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد؟ و براى او همانندهائى قائل مى شويد؟ او پروردگار جهانيان است . | ||
خط ۲۳۵: | خط ۲۳۷: | ||
۱۰ - جمله «''' ذلك تقدير العزيز العليم '''» : «''' اين آفرينش و اندازه گيرى خداوند قادر دانا است در حقيقت مكملى است براى ۹ جمله قبل و مجموعا (( عشره كامله اى '''» را تشكيل مى دهد و مى گويد: تمام آنچه در آسمان و زمين از آغاز آفرينش سپس دوران شكل گيرى و نظم دقيق رخ داده ، همه برنامه حساب شده اى داشته كه از ناحيه آن مبداء بى پايان علم و قدرت تنظيم گرديده ، و انديشه و تفكر در هر كدام راهى به سوى آن مبداء بزرگ مى گشايد. | ۱۰ - جمله «''' ذلك تقدير العزيز العليم '''» : «''' اين آفرينش و اندازه گيرى خداوند قادر دانا است در حقيقت مكملى است براى ۹ جمله قبل و مجموعا (( عشره كامله اى '''» را تشكيل مى دهد و مى گويد: تمام آنچه در آسمان و زمين از آغاز آفرينش سپس دوران شكل گيرى و نظم دقيق رخ داده ، همه برنامه حساب شده اى داشته كه از ناحيه آن مبداء بى پايان علم و قدرت تنظيم گرديده ، و انديشه و تفكر در هر كدام راهى به سوى آن مبداء بزرگ مى گشايد. | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۶۰ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۶۲}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۱۳
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۱-۵
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱) تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(۲) كِتَبٌ فُصلَت ءَايَتُهُ قُرْءَاناً عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(۳) بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَض أَكثرُهُمْ فَهُمْ لا يَسمَعُونَ(۴) وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فى أَكنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فى ءَاذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَيْنِنَا وَ بَيْنِك حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَمِلُونَ(۵) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - حم . ۲ - اين كتابى است كه از سوى خداوند رحمن و رحيم نازل شده است . ۳ - كتابى كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده است ، فصيح و گويا براى جمعيتى كه آگاهند.
۴ - قرآنى كه بشارت دهنده و بيم دهنده است ، ولى اكثر آنان رويگردان شدند، لذا چيزى نمى شنوند. ۵ - آنها گفتند: قلبهاى ما در پوششهائى قرار گرفته ، و گوشهاى ما سنگين است ، و ميان ما و تو حجابى وجود دارد، حالا كه چنين است تو به دنبال عمل خود باش ما هم براى خود عمل مى كنيم . تفسير: باز هم عظمت قرآن در روايات اسلامى آمده است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيوسته بتهاى مشركان را مذمت مى كرد، و قرآن را بر آنها مى خواند تا به راه توحيد بازگردند، اما آنها مى گفتند: اين شعر محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، و بعضى مى گفتند اين « كهانت » است (كهانت غيب گوئيهائى بود كه گروهى به ادعاى ارتباط با جنيان داشتند) و بعضى مى گفتند اينها خطبه هاى زيبائى است كه او مى خواند (و نامش را قرآن گذاشته است ). روزى « ابو جهل » به « وليد بن مغيره » كه از رجال معروف آنها بود، و عرب در اختلافات خود و در مشكلات از او داورى و نظر خواهى مى كرد، گفت : اى « ابا عبد شمس » (ابا عبد شمس كنيه وليد بود) اينهائى را كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گويد: چيست ؟ سحر است ؟ يا كهانت است ؟ يا خطبه ؟ گفت : بگذاريد سخنانش را بشنوم ، نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد در حالى كه در حجر اسماعيل نشسته بود گفت : اى محمد! چيزى از اشعارت را براى من بخوان ! فرمود: شعر نيست ، بلكه كلام خدا است كه پيامبران و رسولانش را با آن مى فرستاده ، گفت : هر چه هست بخوان ؟ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قرائت سوره حم سجده را آغاز كرد، هنگامى كه بسم الله الرحمن الرحيم را شنيد مسخره كرد و گفت : مردى در يمامه داريم نامش « رحمن » است ، مثل اينكه او را مى خوانى !
فرمود: نه ، خدا را مى خوانم كه « رحمن » و « رحيم » است . سپس ادامه داد، هنگامى كه به آيه « فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود» (آيه ۱۳ همين سوره ) رسيد، « وليد» از شنيدن آن لرزيد و مو بر تنش راست شد، از جا برخواست و به سوى خانه خود رفت و به سراغ قريش نيامد! قريش گفتند: اى « ابوجهل » ! مثل اينكه « وليد بن مغيره » متمايل به دين محمد شده است ، آيا نمى بينى به سراغ ما نيامد، و سخنان او را پذيرفت ، و به منزلش رفت ؟ به همين جهت قريش سخت غمگين شدند. روز ديگر « ابوجهل » به سراغ او آمد گفت : اى عمو! (وليد عموى ابوجهل بود) ما را سر به زير و رسوا كردى ! وليد گفت : مگر چه شده ، فرزند برادر؟ گفت : تو دلباخته آئين محمد شدى ؟ وليد گفت : من به هيچوجه دلبستگى پيدا نكردم ، و من بر همان دين قبيله و نياكانم هستم ، ولى من سخن سخت و پيچيده اى از او شنيدم كه از شنيدنش مو بر تن انسان راست مى شود! ابو جهل گفت : شعر است ؟ گفت : ابدا، شعر نيست . گفت : خطبه هاى موزون است ؟ گفت : نه ، خطبه كلامى است به هم پيوسته و يكنواخت ، و اين سخنانى است متفاوت كه هموزن يكديگر نمى باشد، اما درخشندگى خاصى دارد! گفت كه « كهانت » است ؟! گفت : نه . گفت : پس چيست ؟
گفت : بگذار در آن بينديشم ! روز بعد گفتند: اى وليد! فكرت به كجا رسيد؟ گفت : بگوئيد « سحر» است چون دلها را مى گيرد و با خود مى برد!! اينجا بود كه قسمتى از آيات سوره « مدثر» (آيات ۱۱ - ۳۰) درباره او نازل شد. اين روايت به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد آيات اين سوره پر جاذبه و تكان دهنده است ، تا آنجا كه در انديشمند متعصب عرب چنين عكس العملى را بجا مى گذارد. به تفسير آيات باز گرديم . باز در آغاز اين سوره به « حروف مقطعه » برخورد مى كنيم (حم ) كه براى دومين بار در آغاز سوره هاى قرآن خودنمائى مى كند، بارها پيرامون تفسير حروف مقطعه بحث كرده ايم و نياز به تكرار نمى بينيم جز اينكه بعضى « حم » را نام سوره و يا « ح » را اشاره به « حميد» و « م » را اشاره به مجيد كه دو نام از نامهاى بزرگ خداوند است دانسته اند. سپس اشاره به عظمت قرآن كرده مى گويد: « اين كتابى است كه از سوى خداوند رحمن و رحيم نازل شده است » (تنزيل من الرحمن الرحيم ). « رحمت عامه » خداوند و « رحمت خاصه » او دست به دست هم داده اند و نزول اين آيات را سبب شده است ، آياتى كه براى دوست و دشمن مايه رحمت است ، و براى اولياى خدا بركات و رحمتهاى ويژه اى در بردارد. در حقيقت صفت
بارز اين كتاب آسمانى كه در لابلاى تمام آياتش همچون عطر در ذرات برگ گل قرار گرفته همان « رحمت » است ، رحمت براى كسانى كه راه آن را بپويند و از تعليماتش الهام گيرند. بعد از بيان اجمالى فوق درباره قرآن به بيان تفصيلى پرداخته ، و اوصاف پنجگانه اى براى اين كتاب آسمانى بيان مى كند، اوصافى كه ترسيم روشن و گويائى از چهره اصلى قرآن در بردارد. نخست مى گويد: « اين كتابى است كه آياتش مبين ، و هر مطلبى را در جاى خود بيان كرده ، و شرح و تفصيل تمام نيازمنديهاى انسان را در تمام زمينه ها ذكر نموده است » (كتاب فصلت آياته ). « كتابى است فصيح و گويا» (قرآنا عربيا). « براى جمعيتى كه آگاهند و جوياى حقيقتند» (لقوم يعلمون ). « قرآنى كه بشير و نذير است ، و اميد بخش و بيم آفرين ، نيكان را بشارت مى دهد و مجرمان را تهديد مى كند» (بشيرا و نذيرا). « اما اكثر آنها رويگردان شدند لذا چيزى نمى شنوند» (فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون ). به اين ترتيب نخستين امتياز اين كتاب بزرگ آسمانى اين است كه مسائل مختلف مورد نياز بشر در آن تبيين و تشريع شده است به گونه اى كه هر كس در هر سطحى از فكر و انديشه باشد و در هر مرحله اى از نياز روحى به مقدار فكر
و نياز خويش از آن بهره مى گيرد. وصف ديگرش اين است كه مجموعه اى كامل است ، زيرا قرآن از ماده قرائت در اصل به معنى جمع كردن اجزاى سخن است . در توصيف سوم فصاحت و بلاغت مخصوص آن را بيان مى كند، كه حقايق را صريح و دقيق ، بى كم و كاست و گويا و رسا، و در عين حال زيبا و جذاب منعكس مى سازد. توصيف چهارم و پنجم بيانگر تاءثير عميق تربيتى آن است ، از طريق بشارت و انذار، گاه چنان آياتش در تشويق نيكان و پاكان اوج مى گيرد كه تمام وجود انسان را به وجد مى آورد، و گاه در تهديد و انذار فاسدان و مجرمان چنان تكان دهنده است كه مو بر تن انسان راست مى شود، و اين دو اصل تربيتى را دوش به دوش يكديگر در آياتش پيش مى برد. ولى افسوس كه متعصبان لجوج گوش شنوا ندارند، گوئى كرند و هيچ نمى شنوند، گوش ظاهرشان سالم است ، ولى روح شنوائى و درك حقايق را از محتواى كلام از دست داده اند. اما عكس العمل منفى اين كوردلان به همين جا ختم نمى شد، بلكه تلاش و كوشش داشته كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از دعوت خود ماءيوس سازند، و به او ثابت كنند كه در مقابل دعوت تو گوش شنوائى در اين ديار نيست ، و بيهوده تلاش مكن ! چنانكه در آيه بعد مى گويد: « آنها گفتند: قلبهاى ما در برابر دعوت تو در پوششهائى قرار گرفته ، و گوشهاى ما سنگين است ، و ميان ما و تو حجابى وجود دارد» ! (و قالوا قلوبنا فى اكنة مما تدعونا اليه و فى آذاننا و قر و من بيننا و بينك حجاب ). « حالا كه چنين است كار به كار ما نداشته باش توبه سراغ عمل و برنامه هاى
خود باش ، و ما به عقائد و مذهب خود عمل مى كنيم » (فاعمل اننا عاملون ). درست همانند بيمار نادان و ابلهى كه از دست طبيب مسيحا نفسى فرار مى كند و سعى دارد از همه وسائل براى جدا ساختن خود از او كمك گيرد. نخست مى گفتند: عقل و فكر ما گوئى در محفظه هائى قرار گرفته كه چيزى در آن وارد نمى شود! توجه داشته باشيد « اكنه » جمع « كنان » به معنى پوشش است ، نه يك پوشش كه در حقيقت پوششهاى جهل و تعصب ، پوشش لجاجت و عناد، پوشش تقليد كوركورانه و مانند آن قلبهاى آنها را فرا گرفته بود. آنها مى گفتند: علاوه بر اين كه عقل ما چيزى درك نمى كند گوش ما هم سنگين است ، و سخنان تو را نمى شنويم يعنى هم مركز اصلى از كار افتاده و هم ابزار و وسيله ها!. از همه اينها گذشته گوئى در ميان ما و تو پرده ضخيمى كشيده شده كه اگر گوش سالمى هم مى داشتيم صدايت به گوش ما نمى رسيد، پس چرا اين همه خود را خسته مى كنى ، فرياد مى زنى ، دل مى سوزانى ، شب و روز تبليغ مى كنى ، ما را به حال خود بگذار كه در اينجا كالاى تو مشترى ندارد! تو بر دين خود و ما هم بر آئين خود!! اين نهايت وقاحت و بى شرمى و نادانى است كه انسان با تمام وجودش اينچنين از حق گريزان باشد: در چشم اين سياهدلان صبح كاذب است در روشنى اگر يد بيضا كند كسى ! قابل توجه اينكه نمى گفتند: و بيننا و بينك حجاب (ميان ما و تو حجابى است ) بلكه كلمه « من » را به آن مى افزودند و مى گفتند: و من بيننا و بينك حجاب : تا تاءكيد بيشترى را بيان كنند، زيرا با افزودن اين كلمه مفهوم جمله
چنين مى شود: تمام فاصله ميان ما و تو را حجابى پر كرده بديهى است ، و البته حجابى كه تمام اين فاصله را در برگيرد بايد بسيار ضخيم باشد، و طبيعى است سخن گفتن از پشت چنين حجاب كمترين اثرى نخواهد داشت . جمله « فاعمل اننا عاملون » ممكن است براى ماءيوس ساختن پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ناحيه كافران گفته شده باشد كه تو مشغول برنامه خويش باش و ما مشغول برنامه آئين خويش هستيم . و نيز ممكن است يكنوع تهديد نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد كه تو هر كار از دستت ساخته است انجام ده ، ما هم آنچه در توان داريم بر ضد شخص تو و آئين تو انجام خواهيم داد، و اين نهايت لجاجت آنها را بيان مى كند.
آيه ۶ - ۸
آيه و ترجمه
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشرٌ مِّثْلُكمْ يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَاستَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ استَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِّلْمُشرِكِينَ(۶) الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ(۷) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيرُ مَمْنُونٍ(۸) ترجمه : ۶ - بگو من فقط انسانى مثل شما هستم كه اين حقيقت بر من وحى مى شود كه معبود شما تنها يكى است ، پس تمام توجه خويش را به او كنيد، و از وى آمرزش طلبيد، واى بر مشركان ! ۷ - همانها كه زكات را ادا نمى كنند، و آخرت را منكرند. ۸ - اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند پاداشى جاودانى دارند. تفسير: مشركان چه كسانى هستند؟ اين آيات همچنان سخن از مشركان و كافران مى گويد، و در حقيقت پاسخى است به گفتارى كه از آنها در آيات قبل نقل شده ، و دفع هر گونه توهم و اشتباه در زمينه دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ). مى فرمايد: (( بگو من تنها انسانى مثل شما هستم و اين حقيقت پيوسته بر من
وحى مى شود كه معبود شما فقط يكى است (قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد). نه مدعى فرشته بودنم ، و نه انسانى از يك نژاد برتر و نه خداوند و نه فرزند خدا هستم بلكه انسانى همچون شما هستم با اين تفاوت كه پيوسته فرمان توحيد به من وحى مى شود، من هرگز نمى خواهم شما را مجبور به پذيرش اين آئين كنم ، تا آن گونه كه گفتيد سرسختانه در برابر من بايستيد و مقاومت يا تهديد كنيد، راهى است روشن پيش پاى شما مى گذارم ، و بيش از اين وظيفه اى ندارم ، تصميم گيرى نهائى با خود شما است . سپس ادامه مى دهد اكنون كه چنين است تمام توجه خويش را به اين معبود يكتا كنيد و از شرك و گناه توبه و استغفار نمائيد (فاستقيموا اليه و استغفروه ). سپس به عنوان هشدار و اعلام خطر مى افزايد: « واى بر مشركان » (و ويل للمشركين ). آيه بعد به معرفى مشركان پرداخته ، و جمله اى را در اين زمينه بازگو مى كند كه منحصر به اين آيه است مى فرمايد: « همان كسانى كه زكات را ادا نمى كنند و نسبت به آخرت كافرند» (الذين لاياتون الزكاة و هم بالاخرة هم كافرون ). در حقيقت معرف آنها دو چيز است : ترك زكات ، و انكار معاد. اين آيه در ميان مفسران گفتگوهاى زيادى برانگيخته است ، و در تفسير آن احتمالات فراوانى داده اند، علت اصلى آن اين است كه زكات يكى از فروع
اسلام است ، چگونه ترك آن دليل بر كفر و شرك مى شود؟ بعضى ظاهر آيه را حفظ كرده و گفته اند ترك زكات هر چند تواءم با انكار وجوب آن نباشد باز نشانه كفر است . بعضى ديگر ترك تواءم با انكار را دليل بر كفر دانسته اند، چرا كه زكات از ضروريات اسلام است و منكر آن كافر مى باشد. جمعى گفته اند: زكات در اينجا به معنى تطهير و پاكيزگى است ، و منظور از ترك زكات ترك پاكسازى صفحه دل از لوث شرك است ، همانگونه كه در آيه ۸۱ سوره كهف نيز آمده است « خيرا منه زكاة » (فرزندى كه از او پاكتر باشد). ولى اشكال مطلب در اينجا است كه تعبير به لايوتون (نمى پردازند وادا نمى كنند) هيچگونه تناسبى با اين معنى ندارد. بنابراين راهى جز اين نيست كه منظور همان اداء زكات باشد. مشكل ديگر اينجا است كه زكات در سال دوم هجرت در مدينه تشريع شد، و اين آيات مكى است ، حتى به گفته بعضى از مفسران بزرگ سوره فصلت از نخستين سوره هائى است كه در مكه نازل شده ، لذا ناچار شده اند كه زكات را در اينجا به معنى هرگونه « انفاق در راه خدا» تفسير كنند، يا بگويند اصل وجوب زكات در مكه نازل شده بود، اما حد و حدود و نصاب و مقدار آن در سال دوم هجرت نازل گرديد. به هر حال آنچه در اينجا نزديكتر به مفهوم آيه است اين است كه منظور از زكات همان مفهوم عام انفاق بوده باشد، و ذكر آن در نشانه هاى شرك به خاطر اين است كه انفاقهاى مالى در راه خداوند يكى از روشنترين نشانه هاى ايثار و گذشت و عشق به الله است ، چرا كه مال از محبوبترين امور نزد انسان مى باشد، و انفاق و ترك انفاق مى تواند شاخصى براى شرك و ايمان در بسيارى از موارد گردد تا آنجا كه بعضى اموال خويش را از جان خود نيز محبوبتر دارند و نمونه هاى
آن را در طول زندگى ديده ايم . و به عبارت ديگر منظور ترك انفاقى است كه نشانه عدم ايمان آنها به خدا است و به همين دليل در رديف عدم ايمان به معاد ذكر شده ، و يا ترك زكات تواءم با انكار وجوب آن است . نكته ديگرى كه مى تواند به روشن شدن تفسير آيه كمك كند اين است كه « زكات » در ميان دستورات اسلام وضع خاصى دارد، و پرداختن آن نشانه به رسميت شناختن حكومت اسلامى بوده است ، و ترك آن غالبا نوعى طغيان و سركشى و قيام بر ضد حكومت اسلامى محسوب مى شده ، و مى دانيم قيام بر ضد حكومت اسلامى موجب كفر است . گواه اين سخن مطلبى است كه در تاريخ اسلام درباره « اصحاب رده » (گروهى كه بعد از وفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مرتد شدند) آمده است ، آنها جمعى از طوايف « بنى طى » و « غطفان » و « بنى اسد» بودند كه از دادن زكات به ماموران حكومت اسلامى سر باز زدند، و به اين طريق پرچم مخالفت را برافراشتند، مسلمانان وفادار به قرآن با آنها پيكار كردند و آنان را در هم كوبيدند درست است كه موقع نزول اين آيه هنوز حكومت اسلامى تشكيل نشده بود، ولى اين آيه مى تواند در عين حال اشاره سربسته اى به مطلب فوق باشد. در تواريخ آمده است كه اهل رده بعد از وفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفتند: اما الصلاة فنصلى ، و اما الزكاة فلا يغصب اموالنا!: « نماز را مى خوانيم ، اما زكات نه ، ما اجازه نخواهيم داد اموال ما غصب گردد» ! به دنبال اين ماجرا مسلمانان تصميم گرفتند با اين گروه به پيكار برخيزند و آن را دليل بر ارتدادشان مى دانستند. در آخرين آيه مورد بحث به معرفى گروهى كه در نقطه مقابل اين مشركان
بخيل و بى ايمان قرار دارند، و جزاى آنها، پرداخته مى گويد: (( كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند اجر و پاداشى جاودانى و قطع ناشدنى دارند (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون ). « ممنون » از ماده « من » در اينجا به معنى قطع يا نقص است ، بنابراين « غير ممنون » يعنى « غير مقطوع » و بدون نقص ، بعضى واژه « منون » (بر وزن زبون به معنى مرگ را نيز از همين ماده دانسته اند و همچنين « منت گذاردن با زبان » را، چرا كه اولى قطع و پايان عمر است ، و دومى نعمت و شكر را قطع مى كند. بعضى از مفسران نيز گفته اند: منظور از « غير ممنون » در اينجا اين است كه هيچگونه منتى بر مؤ منان در اين اجر و پاداش گذارده نمى شود (ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد).
نكته :
اهميت فوق العاده زكات در اسلام : آيه فوق با تعبير تكان دهنده اش تاءكيد مجددى است بر اهميت اين فريضه اسلامى ، خواه به معنى زكات واجب گرفته شود يا به مفهوم وسيع و گسترده تر، و بايد چنين باشد زيرا: « زكات » يكى از عوامل مهم عدالت اجتماعى و مبارزه با فقر و محروميت ، و پر كردن فاصله هاى طبقاتى ، و تقويت بنيه مالى حكومت اسلامى ، و پاكسازى روح و جان از حب دنيا و مال پرستى ، و خلاصه وسيله بسيار مؤ ثرى براى قرب الهى است . در بسيارى از روايات اسلامى تعبيراتى آمده است كه نشان مى دهد « ترك زكات » در سر حد كفر است و شبيه تعبيرى است كه در آيات فوق آمده ، به عنوان
نمونه : ۱ - در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه از جمله وصاياى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به على (عليه السلام ) اين بود: يا على كفر بالله العظيم من هذه الامه عشرة ، و عد منهم مانع الزكاة ... ثم قال يا على ! من منع قيراطا من زكات ماله فليس بمؤ من و لا مسلم و لا كرامة ، يا على ! تارك الزكات يسئل الله الرجعة الى الدنيا، و ذلك قوله عز و جل حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون ...: (( اى على ! ده طايفه از اين امت به خداوند بزرگ كافر شده اند، و يكى از اين ده گروه را مانع الزكات شمرد ... سپس فرمود: اى على ! هر كس قيراطى از زكات مالش را نپردازد نه مؤ من است و نه مسلمان و ارزشى در پيشگاه خدا ندارد. اى على ! تارك الزكات به هنگام مرگ تقاضاى بازگشت به اين دنيا (براى جبران گناه عظيم خود مى كند اما پذيرفته نمى شود) و اين همان است كه خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده : زمانى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد مى گويد پروردگارا! مرا بازگردانيد (اما پاسخ منفى مى شنود)... ۲ - در حديث ديگرى از امام صادق آمده است : ان الله عز و جل فرض للفقراء فى اموال الاغنياء فريضة لا يحمدون الا بادائها و هى الزكاة بها حقنوا دمائهم و بها سموا مسلمين : « خداوند بزرگ براى فقيران در اموال اغنيا فريضه اى قرار داده كه جز با اداء آن شايسته ستايش نيستند، و آن زكات است كه به وسيله آن خون خود را حفظ مى كنند و نام مسلمان بر آنها گذارده مى شود» . ۳ - بالاخره در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من منع قيراطا من الزكاة فليمت ان شاء يهوديا او نصرانيا: « كسى كه قيراطى از زكات را منع
كند يا بايد يهودى از دنيا برود يا نصرانى » . در زمينه اهميت زكات در اسلام ، و فلسفه آن ، و همچنين تاريخ وجوب زكات در اسلام ، و ساير خصوصيات مربوط به آن در جلد ۸ از صفحه ۶ به بعد (ذيل آيه ۶۰ سوره توبه ) مشروحا بحث كرده ايم .
آيه ۹ -۱۲
آيه و ترجمه
قُلْ أَ ئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الاَرْض فى يَوْمَينِ وَ تجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِك رَب الْعَلَمِينَ(۹) وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَسىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَرَك فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَتهَا فى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سوَاءً لِّلسائلِينَ(۱۰) ثمَّ استَوَى إِلى السمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لهََا وَ لِلاَرْضِ ائْتِيَا طوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طائعِينَ(۱۱) فَقَضاهُنَّ سبْعَ سمَوَاتٍ فى يَوْمَينِ وَ أَوْحَى فى كلِّ سمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَيَّنَّا السمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصبِيحَ وَ حِفْظاً ذَلِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(۱۲) ترجمه : ۹ - بگو: آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد؟ و براى او همانندهائى قائل مى شويد؟ او پروردگار جهانيان است .
۱۰ - او در زمين كوههائى قرار داد، و بركاتى در آن آفريد، و مواد غذائى مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان ! ۱۱ - سپس اراده آفرينش آسمان فرمود در حالى كه به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روى اطاعت و خواه اكراه ! آنها گفتند: ما از روى طاعت مى آئيم ! ۱۲ - در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و آنچه را مى خواست در هر آسمانى مقدر فرمود، و آسمان پائين را با چراغهاى (ستارگان ) زينت بخشيديم و (با شهابها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم ، اين است تقدير خداوند دانا. تفسير: دورانهاى آفرينش آسمانها و زمين آيات فوق نمونه اى از آيات آفاقى و نشانه هاى عظمت و علم و قدرت خدا در آفرينش زمين و آسمان و آغاز خلقت موجودات است كه به پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كافران و مشركان را مخاطب ساخته و از آنها سؤ ال كند آيا خداوندى را كه مبداء اين عوالم پهناور و گسترده است هرگز مى توانند انكار كنند؟ تا از اين طريق وجدان و عقل و هوش آنها را بيدار كند و به داورى طلبد. مى فرمايد: « بگو: آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد» ؟! (قل ءانكم لتكفرون بالذى خلق الارض فى يومين ). « و براى او شبيه و نظيرهائى قائل مى شويد» (و تجعلون له اندادا). چه اشتباه بزرگ ، و چه سخن بى پايه اى ؟ « او پروردگار جهانيان است » (ذلك رب العالمين ). آيا كسى كه اين جهان را هم اكنون تدبير مى كند، او خالق اين آسمان و زمين نيست ؟ اگر او خالق و مدبر است پس اين بتها و معبودهاى ساختگى را چگونه در كنار او قرار مى دهيد؟ شايستگى پرستش تنها براى كسى است كه
خلقت و تدبير و مالكيت و حكومت جهان از آن او است . در آيه بعد به آفرينش كوهها، و معادن و بركات زمين ، و مواد غذائى پرداخته مى فرمايد: « او در زمين كوههائى قرار داد و بركات و منافعى در آن آفريد، و مواد غذائى مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود» (و جعل فيها رواسى من فوقها و بارك فيها و قدر فيها اقواتها فى اربعة ايام ). « اين مواد غذائى درست به اندازه نياز نيازمندان و تقاضا كنندگان است » (سواء للسائلين ). به اين ترتيب خداوند نيازمنديهاى همه نيازمندان را پيش بينى كرده ، و براى همه آنها آنچه لازم بوده است آفريده ، و هيچ كم و كاستى در آن وجود ندارد، همانگونه كه در آيه ۵۰ سوره طه مى گويد: ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى : « پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه آفرينش او اقتضا داشت عطا كرد، و سپس او را در مسيرش هدايت نمود» . منظور از سائلين در اينجا ممكن است انسانها بوده باشند، يا اعم از انسانها و حيوانات و گياهان (و اگر به صورت جمع عاقل ذكر شد به اصطلاح از باب « تغليب » است ). مطابق اين تفسير نه تنها نياز انسانها بلكه نياز حيوانات و گياهان را از
آغاز در زمين پيش بينى كرده ، و آنچه براى ادامه حيات آنها لازم بوده ، آفريده است . در اينجا سؤ ال مهمى مطرح است و آن اينكه : چگونه در آيات فوق آفرينش زمين را در دو روز، و كوهها و بركات و غذاها در چهار روز، و در دنباله اين آيات ، آفرينش آسمانها را نيز در دو روز ذكر كرده كه مجموعا هشت روز مى شود؟ در حالى كه در آيات فراوانى از قرآن مجيد آفرينش آسمانها و زمين مجموعا در شش روز، يا به تعبير ديگر در شش دوران ، بيان شده است . مفسران در پاسخ اين سؤ ال دو راه را انتخاب كردند: راه اول كه مشهور و معروف است اينكه : آنجا كه مى گويد « اربعة ايام » (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است ، به اين ترتيب در دو روز اول از اين چهار روز زمين آفريده شد، و در دو روز بعد ساير خصوصيات زمين ، به اضافه خلقت آسمانها در دو روز مجموعا شش روز (شش دوران ) مى شود. نظير اين تعبير در زبان عرب و تعبيرات فارسى نيز وجود دارد كه فى المثل گفته مى شود: از اينجا تا مكه ده روز طول مى كشد، و تا مدينه پانزده روز، يعنى پنج روز فاصله مكه و مدينه است و ده روز فاصله اينجا تا مكه . البته اگر آيات متعدد آفرينش در شش روز نبود چنين تفسيرى پذيرفته نمى شد، ولى از آنجا كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند، و قرينه يكديگر مى شوند، تفسير بالا بخوبى قابل قبول است .
راه ديگرى كه تعداد كمى از مفسران آنرا انتخاب كرده اند اين است كه : اربعة ايام (چهار روز) مربوط به آغاز خلقت نيست بلكه اشاره به فصول چهارگانه سال است كه مبداء پيدايش ارزاق و پرورش مواد غذائى انسانها و حيوانات است . ولى اين تفسير علاوه بر اينكه هماهنگى را در ميان جمله هاى آيات فوق تاءمين نمى كند چرا كه در مورد خلقت زمين و آسمان يوم به معنى دوران آغاز پيدايش است ، طبق اين تفسير « يوم » در مورد خصوصيات زمين و مواد غذائى به معنى فصول سال مى باشد كه پيوسته تكرار مى گردد. بعلاوه نتيجه آن اين است كه از شش روز آفرينش تنها از دو روز مربوط به خلقت زمين ، و دو روز مربوط به خلقت آسمانها، بحث شده ، اما دو روز باقيمانده كه مربوط به خلقت موجوداتى است كه ميان زمين و آسمان قرار دارند (ما بينهما) سخنى به ميان نيامده است . به هر حال تفسير اول از جهاتى مناسبتر به نظر مى رسد. شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه روز در آيات فوق هرگز به معنى روز معمولى نيست ، چرا كه قبل از آفرينش زمين و آسمان اصلا روز به اين معنى وجود نداشت ، بلكه منظور از آن دورانهاى آفرينش است كه گاه ميليونها يا ميلياردها سال به طول انجاميده . توضيح اين معنى را به طور كامل در جلد ششم (ذيل آيه ۵۴ سوره اعراف ) صفحه ۲۰۰ به بعد آورده ايم . در اينجا دو نكته ديگر باقى مى ماند كه بايد به آن توجه كرد: نخست اينكه منظور از « بارك فيها» چيست ؟ ظاهر اين است كه اشاره به معادن و منابع زير زمينى و روى زمينى و درختان و نهرها و منابع آب است كه
مايه بركت و استفاده همه موجودات زنده زمين مى باشد. در اينكه تعبير به « فى اربعة ايام » (در چهار روز) مربوط به آفرينش كداميك از موضوعاتى است كه در آيه ذكر شده بعضى از مفسران چنين تصور كرده اند كه تنها به مساءله « اقوات » (مواد غذائى ) مربوط است ، در حالى كه چنين نيست ، بلكه مربوط به هر سه قسمت مذكور در آيه است (آفرينش كوهها، آفرينش منابع و بركات زمين ، و آفرينش مواد غذائى ) زيرا در غير اين صورت بعضى از اين امور داخل در ايامى كه در آيات فوق آمده است نخواهد بود و اين با نظام آيات تناسب ندارد. بعد از پايان سخنان مربوط به آفرينش زمين و مراحل تكاملى آن به بحث از آفرينش آسمانها پرداخته مى فرمايد: « سپس اراده آفرينش آسمان نمود در حالى كه به صورت دود بودند، در اين هنگام به آسمان و زمين فرمود: به وجود آئيد و شكل گيريد، چه از روى طاعت و چه اكراه » (ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها). « آنها گفتند ما از روى طاعت و امتثال فرمان مى آئيم » (قالتا اتينا طائعين ). « در اين هنگام خداوند آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد و كامل كرد» (فقضاهن سبع سموات فى يومين ). « و در هر آسمان آنچه را مى خواست امر و فرمان داد» و موجودات و مخلوقات مختلف را در آنها آفريد و به آنها نظام بخشيد (و اوحى فى كل سماء امرها). و آسمان پائين را با چراغهاى ستارگان زينت بخشيديم ، و با شهابها از استراق سمع شياطين حفظ كرديم )) (و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا).
آرى « اين است تقدير خداوند قادر و دانا» (ذلك تقدير العزيزالعليم ). در اين دو آيه نكات مهمى است كه بايد مورد توجه قرار گيرد: ۱ - تعبير به « ثم » (سپس ) معمولا براى تاءخير در زمان مى آيد، ولى گاه به معنى تاءخير در بيان مى باشد. اگر به معنى اول باشد مفهومش اين است كه آفرينش آسمانها بعد از خلقت زمين و آفرينش كوهها و معادن و مواد غذائى صورت گرفته است ، ولى اگر به معنى دوم باشد هيچ مانعى ندارد كه آفرينش آسمانها قبلا صورت گرفته ، و زمين بعد از آن ، ولى به هنگام بيان كردن نخست از زمين و ارزاق و منابع آن كه مورد توجه و نياز انسانهاست شروع كرده ، سپس به شرح آفرينش آسمان پرداخته است معنى دوم گذشته از اينكه با اكتشافات علمى هماهنگتر است با آيات ديگر قرآن نيز موافقت دارد چرا كه در سوره نازعات چنين مى فرمايد اءاءنتم اشد خلقا ام السماء بناها رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرج ضحاها و الارض بعد ذلك دحاها اخرج منها مائها و مرعاها و الجبال ارساها متاعا لكم و لانعامكم : « آيا زنده شدن شما بعد از مرگ مهمتر است ، يا آفرينش آسمان ؟ خداوند آن را بيان كرد و برافراشت و منظم ساخت ، شب آن را تاريك ، و روز آن را آشكار ساخت ، و زمين را بعد از آن گسترد، آبهاى درونى آن و گياهان و چراگاههاى آن را خارج نمود، و كوهها را بعد از آن پا بر جا ساخت ، تا وسيله زندگى براى شما و چهارپايانتان فراهم گردد» (نازعات ۲۷ - ۳۳). اين آيات به خوبى روشن مى سازد كه گسترش زمين و جوشيدن چشمه ها و پيدايش درختان و مواد غذائى ، همه بعد از آفرينش آسمانها صورت گرفته است ، در حالى كه اگر « ثم » را به تاءخير زمانى تفسير كنيم بايد بگوئيم همه اينها قبل از آفرينش آسمان صورت گرفته ، و از آنجا كه كلمه بعد ذلك به روشنى همه اينها
را بعد از آن مى شمرد، تفسير ثم به تاءخير بيانى روشن به نظر مى رسد. ۲ - « استوى » از ماده « استواء» در اصل به معنى اعتدال يا مساوات دو چيز با يكديگر است ، ولى به طورى كه بعضى از ارباب لغت و مفسران گفته اند اين ماده هنگامى كه با « على » متعدى شود به معنى استيلاء و سلطه بر چيزى است ، مانند الرحمن على العرش استوى « خداوند بر عرش استيلا دارد» (طه - ۵). و هنگامى كه با « الى » متعدى شود به معنى قصد مى آيد، مانند آيه مورد بحث كه مى فرمايد: ثم استوى الى السماء: « سپس اراده آفرينش آسمان كرد» . ۳ - جمله « هى دخان » : « آسمانها در آغاز به صورت دود بود نشان مى دهد كه آغاز آفرينش آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است ، و اين با آخرين تحقيقات علمى در مورد آغاز آفرينش كاملا هماهنگ است . هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده اى از گازها و دخان هستند. ۴ - جمله (( فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها» : « خداوند به آسمان و زمين فرمود به شكل خود در آييد از روى اطاعت يا اكراه » به اين معنى نيست كه واقعا سخنى با لفظ گفته شده باشد، بلكه گفته خداوند همان فرمان تكوينى ، و اراده او بر امر آفرينش است ، و تعبير به « طوعا او كرها» اشاره به اين است كه اراده قطعى خداوند به شكل گرفتن آسمانها و زمين تعلق يافته بود و در هر صورت مى بايست آن مواد به چنين صورت مطلوبى در آينده بخواهند يا نخواهند. ۵ - جمله « اتينا طائعين » : ما از روى اطاعت شكل نهائى به خود گرفتيم اشاره به اين است كه مواد تشكيل دهنده آسمان و زمين از نظر تكوين و آفرينش
كاملا تسليم اراده و فرمان خدا بود، اشكال لازم را به خود پذيرفت ، و هيچگونه مقاومتى در برابر اين فرمان الهى از خود نشان نداد. به هر حال روشن است كه آن امر و اين « امتثال » جنبه تكليفى و تشريعى نداشته ، بلكه صرفا از نظر تكوين صورت گرفته است . ۶ - جمله « فقضاهن سبع سماوات فى يومين » : « آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد» اشاره به وجود دو دوران در آفرينش آسمانها است كه هر دورانى از آن ميليونها يا ميلياردها سال به طول انجاميده ، و هر دوران به نوبه خود به ادوار ديگرى تقسيم مى شود، اين دو دوران ممكن است دوران تبديل گازهاى فشرده به مايع و مواد مذاب ، و دوران تبديل مواد مذاب به جامد بوده باشد. قبلا نيز گفته ايم : استعمال « يوم » و معادل آن در فارسى (واژه روز) و در لغات ديگر به معنى « دوران » بسيار رائج و متداول است ، و حتى در كلمات روزمره ما فراوان ديده مى شود، فى المثل مى گوئيم انسان در زندگى يكروز گرفتار ناكامى مى شود و روز ديگر پيروز مى گردد، اشاره به تركيب زندگى از دورانهاى مختلف شكست و پيروزى است . شرح مبسوطى در اين زمينه در جلد ۶ صفحه ۲۰۰ (ذيل آيه ۵۴ سوره اعراف ) ذكر شده است . ۷ - عدد « سبع » (هفت ) ممكن است در اينجا « عدد تكثير» باشد يعنى آسمانهاى فراوان و كرات بيشمارى آفريديم ، و نيز ممكن است « عدد تعداد» باشد، يعنى عدد آسمانها درست هفت است ، با اين قيد كه تمام آنچه از كواكب و ستارگان ثوابت و سيارات را مى بينيم طبق گواهى جمله بعد در اين آيه جزء آسمان اول است ، به اين ترتيب عالم آفرينش از هفت مجموعه بزرگ تشكيل يافته كه تنها يك مجموعه آن در برابر ديدگان انسانها قرار گرفته ، دستگاههاى علمى
و تحقيقاتى انسان به ماوراء اين منطقه يعنى غير از آسمان اول نفوذ نكرده است . اما شش عالم ديگر چگونه است ؟ و از چه تشكيل يافته جز خدا نمى داند. اين تفسير صحيحتر به نظر مى رسد (شرح بيشتر اين موضوع را در جلد اول ، در تفسير آيه ۲۹ بقره ، تحت عنوان آسمانهاى هفتگانه مطالعه فرمائيد (چاپ جديد صفحه ۱۶۵). ۸ - جمله « واوحى فى كل سماء امرها» : « در هر آسمانى فرمان خود را وحى كرد و نظام لازم را به آنها بخشيد» اشاره به اين است كه تنها با آفرينش آسمانها مساءله تمام نشد، بلكه در هر كدام آنها موجودات و مخلوقات و نظام و تدبير خاصى مقرر فرمود كه هر يك به تنهائى نشانه اى از عظمت و علم و قدرت او است . ۹ - جمله « و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا» : « آسمان پائين را به چراغهاى روشن ستارگان زينت بخشيديم و در آن شهابهائى كه پهنه آسمان را از شياطين حفظ مى كنند آفريديم » دليل بر اين است كه همه ستارگان زينت بخش آسمان اول مى باشند و در نظر انسانها همانند چراغهائى هستند كه از سقف اين آسمان نيلگون آويزان شده است ، و نه تنها زينت آسمانند و با تلالا خاص و چشمك زدنهاى پر معنى و پى در پى قلب عاشقان اسرار آفرينش را به سوى خود جذب مى كنند، و ترانه توحيد سر مى دهند، بلكه در شبهاى تاريك براى گمشدگان بيابانها چراغهائى هستند كه هم با روشنائى خود راهنمائى مى كنند، و هم سمت و جهت حركت را معين مى سازند. « شهب » كه در حس ما به صورت ستارگان سريع السيرى در آسمان ظاهر مى شوند تيرهائى هستند كه بر قلب شياطين مى نشينند، و پهنه آسمان را از نفوذ آنها حفظ مى كنند (شرح اين موضوع را در جلد ۱۱ صفحه ۴۰ به بعد، ذيل آيه ۱۷ سوره حجر، و شرح تكميلى آن را در جلد ۱۹ ذيل آيه ۷ سوره صافات
مطالعه فرمائيد). ۱۰ - جمله « ذلك تقدير العزيز العليم » : « اين آفرينش و اندازه گيرى خداوند قادر دانا است در حقيقت مكملى است براى ۹ جمله قبل و مجموعا (( عشره كامله اى » را تشكيل مى دهد و مى گويد: تمام آنچه در آسمان و زمين از آغاز آفرينش سپس دوران شكل گيرى و نظم دقيق رخ داده ، همه برنامه حساب شده اى داشته كه از ناحيه آن مبداء بى پايان علم و قدرت تنظيم گرديده ، و انديشه و تفكر در هر كدام راهى به سوى آن مبداء بزرگ مى گشايد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |