گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۶}}
__TOC__
__TOC__


خط ۲۶: خط ۲۸:
قُتِلَ الانسنُ مَا أَكْفَرَهُ(۱۷)
قُتِلَ الانسنُ مَا أَكْفَرَهُ(۱۷)
مِنْ أَى شىْءٍ خَلَقَهُ(۱۸)
مِنْ أَى شىْءٍ خَلَقَهُ(۱۸)
مِن نُّطفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ(۱۹)
مِن نُّطفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ(۱۹)
ثُمَّ السبِيلَ يَسرَهُ(۲۰)
ثُمَّ السبِيلَ يَسرَهُ(۲۰)
ثمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبرَهُ(۲۱)
ثمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبرَهُ(۲۱)
ثمَّ إِذَا شاءَ أَنشرَهُ(۲۲)
ثمَّ إِذَا شاءَ أَنشرَهُ(۲۲)
َكلا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ(۲۳)
َكلا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ(۲۳)
فَلْيَنظرِ الانسنُ إِلى طعَامِهِ(۲۴)
فَلْيَنظرِ الانسنُ إِلى طعَامِهِ(۲۴)
أَنَّا صبَبْنَا الْمَاءَ صبًّا(۲۵)
أَنَّا صبَبْنَا الْمَاءَ صبًّا(۲۵)
ثمَّ شقَقْنَا الاَرْض شقًّا(۲۶)
ثمَّ شقَقْنَا الاَرْض شقًّا(۲۶)
فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا(۲۷)
فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا(۲۷)
وَ عِنَباً وَ قَضباً(۲۸)
وَ عِنَباً وَ قَضباً(۲۸)
وَ زَيْتُوناً وَ نخْلاً(۲۹)
وَ زَيْتُوناً وَ نخْلاً(۲۹)
وَ حَدَائقَ غُلْباً(۳۰)
وَ حَدَائقَ غُلْباً(۳۰)
وَ فَكِهَةً وَ أَبًّا(۳۱)
وَ فَكِهَةً وَ أَبًّا(۳۱)
مَّتَعاً لَّكمْ وَ لاَنْعَمِكمْ(۳۲)
مَّتَعاً لَّكمْ وَ لاَنْعَمِكمْ(۳۲)
فَإِذَا جَاءَتِ الصاخَّةُ(۳۳)
فَإِذَا جَاءَتِ الصاخَّةُ(۳۳)
يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِ(۳۴)
يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِ(۳۴)
وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ(۳۵)
وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ(۳۵)
وَ صحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ(۳۶)
وَ صحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ(۳۶)
لِكلِّ امْرِىٍ مِّنهُمْ يَوْمَئذٍ شأْنٌ يُغْنِيهِ(۳۷)
لِكلِّ امْرِىٍ مِّنهُمْ يَوْمَئذٍ شأْنٌ يُغْنِيهِ(۳۷)
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ مُّسفِرَةٌ(۳۸)
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ مُّسفِرَةٌ(۳۸)
ضاحِكَةٌ مُّستَبْشِرَةٌ(۳۹)
ضاحِكَةٌ مُّستَبْشِرَةٌ(۳۹)
وَ وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ عَلَيهَا غَبرَةٌ(۴۰)
وَ وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ عَلَيهَا غَبرَةٌ(۴۰)
تَرْهَقُهَا قَترَةٌ(۴۱)
تَرْهَقُهَا قَترَةٌ(۴۱)
خط ۹۹: خط ۱۰۱:
و اگر مطلب را در قالب استفهام آورد به اين انگيزه بود كه عجيب بودن مفاد «'''ما اكفره '''» را تاءكيد كند - و چون معمولا از چيزى تعجب مى شود كه علت و سبب روشنى نداشته باشد - استفهام مذكور قهرا مى فهم اند كه اولا اين اصرار بشر در كفرش امرى عجيب است و سپس ‍ مى پرسد آيا در اين خلقت عجيب علتى بوده كه باعث شده اينطور در كفرش افراط كند؟ آنگاه خودش پاسخ مى دهد به اينكه انسان هيچ دليل و عذرى ندارد كه كفرانگرى خود را مستند بدان كند چون او كسى است كه از آبى پست خلق شده و چيزى از خلقت و تدبير امور زندگى و مرگ و بعث خود را مالك نيست . و كوتاه سخن اينكه : استفهام مذكور زمينه چينى است براى پاسخى كه در جمله «'''من نطفه خلقه ...'''» مى دهد.
و اگر مطلب را در قالب استفهام آورد به اين انگيزه بود كه عجيب بودن مفاد «'''ما اكفره '''» را تاءكيد كند - و چون معمولا از چيزى تعجب مى شود كه علت و سبب روشنى نداشته باشد - استفهام مذكور قهرا مى فهم اند كه اولا اين اصرار بشر در كفرش امرى عجيب است و سپس ‍ مى پرسد آيا در اين خلقت عجيب علتى بوده كه باعث شده اينطور در كفرش افراط كند؟ آنگاه خودش پاسخ مى دهد به اينكه انسان هيچ دليل و عذرى ندارد كه كفرانگرى خود را مستند بدان كند چون او كسى است كه از آبى پست خلق شده و چيزى از خلقت و تدبير امور زندگى و مرگ و بعث خود را مالك نيست . و كوتاه سخن اينكه : استفهام مذكور زمينه چينى است براى پاسخى كه در جمله «'''من نطفه خلقه ...'''» مى دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۸ </center>
مِن نُّطفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ
مِن نُّطفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ
نكره آمدن كلمه «'''نطفه '''» به منظور تحقير آن است ، يعنى از نطفه اى خوار و بى مقدارش آفريده ، پس كسى كه اصل و نسبش آبى چنين پشيز است ، حق ندارد با كفر خود طغيان كند، و از اطاعت ، استكبار بورزد.
نكره آمدن كلمه «'''نطفه '''» به منظور تحقير آن است ، يعنى از نطفه اى خوار و بى مقدارش آفريده ، پس كسى كه اصل و نسبش آبى چنين پشيز است ، حق ندارد با كفر خود طغيان كند، و از اطاعت ، استكبار بورزد.
«'''فقدره '''» - يعنى به او در ذات و صفات و افعالش قدرت و توانايى داد، پس او نبايد از آن حدى كه برايش مقدر شده تجاوز كند، چون تدبير ربوبى از هر سو به وى احاطه دارد، و او نمى تواند خودش مستقلا بخواسته خود برسد، اگر خدا برايش مقدر نكرده باشد.
«'''فقدره '''» - يعنى به او در ذات و صفات و افعالش قدرت و توانايى داد، پس او نبايد از آن حدى كه برايش مقدر شده تجاوز كند، چون تدبير ربوبى از هر سو به وى احاطه دارد، و او نمى تواند خودش مستقلا بخواسته خود برسد، اگر خدا برايش مقدر نكرده باشد.
ثُمَّ السبِيلَ يَسرَهُ
ثُمَّ السبِيلَ يَسرَهُ
ظاهر سياق اين آيات كه سياقى نفى عذر از بشر در برابر كفر و استكبارش ‍ است ، اين است كه مراد از سبيل - آن هم بطور مطلق - راه اطاعت خدا و امتثال او امر او باشد، و يا به عبارت ديگر راه خير و سعادت باشد.
ظاهر سياق اين آيات كه سياقى نفى عذر از بشر در برابر كفر و استكبارش ‍ است ، اين است كه مراد از سبيل - آن هم بطور مطلق - راه اطاعت خدا و امتثال او امر او باشد، و يا به عبارت ديگر راه خير و سعادت باشد.
<span id='link221'><span>
<span id='link221'><span>
خط ۱۱۳: خط ۱۱۵:
<span id='link222'><span>
<span id='link222'><span>
==مراد از اينكه فرمود خدا انسان را اقبار (دفن ) كرد ثم امانه فاقبره ==
==مراد از اينكه فرمود خدا انسان را اقبار (دفن ) كرد ثم امانه فاقبره ==
ثمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبرَهُ
ثمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبرَهُ
كلمه «'''اماته '''» به معناى تحقق دادن به مرگ انسان است ، و مراد از «'''اقبار'''» دفن كردن مرده آدمى و پوشاندنش در شكم زمين است ، البته اين بر اساس غالب است ، كه عادت مردم بر آن جارى شده ، و به همين جهت نسبت در گور كردن را به خداى تعالى داده ، چون او (بوسيله كلاغ در داستان هابيل ) هدايتشان كرده و يا به دلها الهام كرد كه مردگان خود را دفن كنند پس اين عمل با خداى تعالى نسبتى دارد، همانطور كه به خود مردم هم نسبتى دارد.
كلمه «'''اماته '''» به معناى تحقق دادن به مرگ انسان است ، و مراد از «'''اقبار'''» دفن كردن مرده آدمى و پوشاندنش در شكم زمين است ، البته اين بر اساس غالب است ، كه عادت مردم بر آن جارى شده ، و به همين جهت نسبت در گور كردن را به خداى تعالى داده ، چون او (بوسيله كلاغ در داستان هابيل ) هدايتشان كرده و يا به دلها الهام كرد كه مردگان خود را دفن كنند پس اين عمل با خداى تعالى نسبتى دارد، همانطور كه به خود مردم هم نسبتى دارد.
بعضى گفته اند: منظور از اقبار اين است كه خداى تعالى او را صاحب قبر كرد، يعنى دستور داد زنده ها، او را دفن كنند، و با اين عمل مرده او را احترام نموده ، از اينكه جيفه اش متعفن شود، و مردم از بوى آن متنفر و متاذى گردند جلوگيرى نموده .
بعضى گفته اند: منظور از اقبار اين است كه خداى تعالى او را صاحب قبر كرد، يعنى دستور داد زنده ها، او را دفن كنند، و با اين عمل مرده او را احترام نموده ، از اينكه جيفه اش متعفن شود، و مردم از بوى آن متنفر و متاذى گردند جلوگيرى نموده .
ليكن وجه قبلى با سياق آيات مناسب تر است ، چون آيات در اين زمينه سخن دارند كه تدبير تكوينى خداى تعالى را گوشزد كنند، نه تدبير تشريعى او را، كه يكى از آن تشريع حكم غسل و كفن و دفن اموات است .
ليكن وجه قبلى با سياق آيات مناسب تر است ، چون آيات در اين زمينه سخن دارند كه تدبير تكوينى خداى تعالى را گوشزد كنند، نه تدبير تشريعى او را، كه يكى از آن تشريع حكم غسل و كفن و دفن اموات است .
ثمَّ إِذَا شاءَ أَنشرَهُ
ثمَّ إِذَا شاءَ أَنشرَهُ
در مجمع البيان گفته : كلمه «'''انشار'''» به معناى زنده كردن بعد از مرگ به منظور تصرف است ، همچنان كه جامه را بعد از تا كردن و پيچيدن دوباره باز مى كنند، (تا در آن تصرفى كنند) پس مراد از اين جمله اين است كه خداى تعالى هر وقت بخواهد مردگان در قبر را مبعوث مى كند، و در اين تعبير اشاره اى هم به اين معنا است كه روز بعث را جز خداى تعالى كسى نمى داند.
در مجمع البيان گفته : كلمه «'''انشار'''» به معناى زنده كردن بعد از مرگ به منظور تصرف است ، همچنان كه جامه را بعد از تا كردن و پيچيدن دوباره باز مى كنند، (تا در آن تصرفى كنند) پس مراد از اين جمله اين است كه خداى تعالى هر وقت بخواهد مردگان در قبر را مبعوث مى كند، و در اين تعبير اشاره اى هم به اين معنا است كه روز بعث را جز خداى تعالى كسى نمى داند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۰ </center>
معناى آيه : «'''كلا لما يقض ما امره '''» كه متضمن ملامت انسانهاى مبتلا به كفر است
معناى آيه : «'''كلا لما يقض ما امره '''» كه متضمن ملامت انسانهاى مبتلا به كفر است
َكلا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ
َكلا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ
آنچه از سياق به دست مى آيد اين است كه كلمه «'''كلا'''» از سؤ الى كه از سياق بر مى خيزد ردع و جلوگيرى كند، سؤ الى كه جمله «'''لما يقض ‍ ما امره '''» به آن اشاره دارد، گويا بعد از آنكه اشاره شد به اينكه انسان مخلوقى است كه از اولين لحظه وجودش تا به آخر تحت تدبير خداى تعالى است ، او است كه وى را خلق مى كند و تقدير مى نمايد، و راه را برايش هموار مى سازد، مى ميراند و در قبر مى كند، و مجددا از قبر بيرونش مى آورد، همه اينها نعمت هايى است از خداى تعالى ، شخص ‍ مى پرسد: حال كه جريان بدين قرار است پس انسان چه بايد بكند و چه كرد، آيا در برابر مقام ربوبيت خاضع گرديد يا نه ؟ و آيا شكر نعمت را بجاى آورد يا نه ؟ در پاسخ فرموده : «'''كلا'''»، نه انسان چنين نكرد، آنگاه مطلب را چنين توضيح داد كه : «'''لما يقض ما امره '''» هرگز آنچه را خداى تعالى دستور داد به انجام نرساند بلكه كفران و نافرمانى كرد.
آنچه از سياق به دست مى آيد اين است كه كلمه «'''كلا'''» از سؤ الى كه از سياق بر مى خيزد ردع و جلوگيرى كند، سؤ الى كه جمله «'''لما يقض ‍ ما امره '''» به آن اشاره دارد، گويا بعد از آنكه اشاره شد به اينكه انسان مخلوقى است كه از اولين لحظه وجودش تا به آخر تحت تدبير خداى تعالى است ، او است كه وى را خلق مى كند و تقدير مى نمايد، و راه را برايش هموار مى سازد، مى ميراند و در قبر مى كند، و مجددا از قبر بيرونش مى آورد، همه اينها نعمت هايى است از خداى تعالى ، شخص ‍ مى پرسد: حال كه جريان بدين قرار است پس انسان چه بايد بكند و چه كرد، آيا در برابر مقام ربوبيت خاضع گرديد يا نه ؟ و آيا شكر نعمت را بجاى آورد يا نه ؟ در پاسخ فرموده : «'''كلا'''»، نه انسان چنين نكرد، آنگاه مطلب را چنين توضيح داد كه : «'''لما يقض ما امره '''» هرگز آنچه را خداى تعالى دستور داد به انجام نرساند بلكه كفران و نافرمانى كرد.
پس ، از آنچه گذشت روشن شد كه ضمير در «'''يقض '''» به انسان بر مى گردد، و مراد از قضاء نكردن انسان ، به انجام نرساندن دستورات الهى است . و بعضى گفته اند: ضمير به خداى تعالى بر مى گردد، و معناى عبارت اين است كه : خداى تعالى اين قضاء را براى كفار نرانده كه امر او را به انجام برسانند و ايمان آورده اطاعتش كنند، بلكه اگر هم به ظاهر به ايشان امر فرموده از باب اتمام حجت بوده است . ولى اين وجه بعيد به نظر مى رسد.
پس ، از آنچه گذشت روشن شد كه ضمير در «'''يقض '''» به انسان بر مى گردد، و مراد از قضاء نكردن انسان ، به انجام نرساندن دستورات الهى است . و بعضى گفته اند: ضمير به خداى تعالى بر مى گردد، و معناى عبارت اين است كه : خداى تعالى اين قضاء را براى كفار نرانده كه امر او را به انجام برسانند و ايمان آورده اطاعتش كنند، بلكه اگر هم به ظاهر به ايشان امر فرموده از باب اتمام حجت بوده است . ولى اين وجه بعيد به نظر مى رسد.
خط ۱۳۱: خط ۱۳۳:
اين جمله به شهادت حرف «'''فاء'''» كه در اولش آمده ، متفرع بر جملات قبل است ، البته تفرع تفصيل بر اجمال مى باشد، پس در اين صورت ، نظر و مطالعه انسان را پيرامون طعامى كه مى خورد و با آن سد رمق مى كند و بقاى خود را تضمين مى نمايد لازم مى داند - با اينكه نعمت طعام يكى از ميليونها نعمتى است كه تدبير ربوبى آنها را براى رفع حوايج بشر در زندگيش فراهم كرده - و دستور مى دهد اگر در همين يك نعمت مطالعه كند، سعه تدبير ربوبى را مشاهده خواهد كرد، تدبيرى كه عقلش را متحير و مبهوت خواهد كرد، آن وقت خواهد فهميد كه خداى تعالى چقدر نسبت به صلاح حال انسان و استقامت امر او عنايت دارد، آن هم چه عنايتى دقيق و محيط.
اين جمله به شهادت حرف «'''فاء'''» كه در اولش آمده ، متفرع بر جملات قبل است ، البته تفرع تفصيل بر اجمال مى باشد، پس در اين صورت ، نظر و مطالعه انسان را پيرامون طعامى كه مى خورد و با آن سد رمق مى كند و بقاى خود را تضمين مى نمايد لازم مى داند - با اينكه نعمت طعام يكى از ميليونها نعمتى است كه تدبير ربوبى آنها را براى رفع حوايج بشر در زندگيش فراهم كرده - و دستور مى دهد اگر در همين يك نعمت مطالعه كند، سعه تدبير ربوبى را مشاهده خواهد كرد، تدبيرى كه عقلش را متحير و مبهوت خواهد كرد، آن وقت خواهد فهميد كه خداى تعالى چقدر نسبت به صلاح حال انسان و استقامت امر او عنايت دارد، آن هم چه عنايتى دقيق و محيط.
و مراد از انسان - بطورى كه گفته شده - غير آن انسانى است كه نامش در اول اين فصل از آيات ذكر شد، چون مراد از آن انسان ، خصوص افرادى است كه در كفر ورزيدن مبالغه مى كنند، به خلاف انسان در آيه مورد بحث ، كه ماءمور شده به طعام خود نظر كند، چون منظور از آن عموم انسانها است ، و همين جهت بود كه دوباره كلمه انسان را ذكر كرد، وگر نه اگر منظور همان انسان مى بود مى فرمود: «'''فلينظر الى طعامه '''» يعنى همان انسان كه نامش را برديم بايد به طعام خود نظر كند.
و مراد از انسان - بطورى كه گفته شده - غير آن انسانى است كه نامش در اول اين فصل از آيات ذكر شد، چون مراد از آن انسان ، خصوص افرادى است كه در كفر ورزيدن مبالغه مى كنند، به خلاف انسان در آيه مورد بحث ، كه ماءمور شده به طعام خود نظر كند، چون منظور از آن عموم انسانها است ، و همين جهت بود كه دوباره كلمه انسان را ذكر كرد، وگر نه اگر منظور همان انسان مى بود مى فرمود: «'''فلينظر الى طعامه '''» يعنى همان انسان كه نامش را برديم بايد به طعام خود نظر كند.
أَنَّا صبَبْنَا الْمَاءَ صبًّا ... وَ لاَنْعَمِكمْ
أَنَّا صبَبْنَا الْمَاءَ صبًّا ... وَ لاَنْعَمِكمْ
قرائتى كه فعلا دائر در بين مسلمين است كلمه «'''انا'''» را با فتحه همزه مى خوانند، كه بنابر آن جمله مورد بحث بيانى تفصيلى براى تدبير خداى تعالى مى شود، كه چگونه طعام انسان را مى آفريند، بله البته اين مرحله ابتدايى از آن تدبير تفصيلى است ، وگرنه بيان مستوفا و كامل آن خصوصيات كه در نظام آفرينش طعام برقرار است ، و نظام وسيعى كه در همه اين امور و روابط كونى كه بين هر يك از آن امور و بين انسان برقرار است ، چيزى نيست كه بتوان در چند آيه بيانش كرد، و عادتا از وسع و طاقت بيان بشرى بيرون است .
قرائتى كه فعلا دائر در بين مسلمين است كلمه «'''انا'''» را با فتحه همزه مى خوانند، كه بنابر آن جمله مورد بحث بيانى تفصيلى براى تدبير خداى تعالى مى شود، كه چگونه طعام انسان را مى آفريند، بله البته اين مرحله ابتدايى از آن تدبير تفصيلى است ، وگرنه بيان مستوفا و كامل آن خصوصيات كه در نظام آفرينش طعام برقرار است ، و نظام وسيعى كه در همه اين امور و روابط كونى كه بين هر يك از آن امور و بين انسان برقرار است ، چيزى نيست كه بتوان در چند آيه بيانش كرد، و عادتا از وسع و طاقت بيان بشرى بيرون است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۲ </center>
خط ۱۴۳: خط ۱۴۵:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۳ </center>
«'''متاعا لكم و لانعامكم '''» - كلمه «'''متاعا'''» مفعول له است ، مى فرمايد: «'''ما آنچه از خوردنيها كه رويانديم براى اين بود كه شما را و چهار پايان را كه شما به خود اختصاص داده ايد، بهره مند و سير كنيم ، و اگر در اين جمله از سياق غيبت ((فلينظر الانسان '''» به خطاب «'''كم '''» التفات شده ، براى آن بوده كه منت تدبير خود و انعام نعمتش ‍ را تاءكيد كرده باشد.
«'''متاعا لكم و لانعامكم '''» - كلمه «'''متاعا'''» مفعول له است ، مى فرمايد: «'''ما آنچه از خوردنيها كه رويانديم براى اين بود كه شما را و چهار پايان را كه شما به خود اختصاص داده ايد، بهره مند و سير كنيم ، و اگر در اين جمله از سياق غيبت ((فلينظر الانسان '''» به خطاب «'''كم '''» التفات شده ، براى آن بوده كه منت تدبير خود و انعام نعمتش ‍ را تاءكيد كرده باشد.
فَإِذَا جَاءَتِ الصاخَّةُ
فَإِذَا جَاءَتِ الصاخَّةُ
اين جمله اشاره است به سرانجام آن تدبيرى كه در اين آيات ذكر شده بود، تدبير عام ربوبى و تدبير خصوصيش در رابطه با انسان ، و اينكه اين تدبير سرانجامش به كجا منتهى مى شود، و امرى كه خداى تعالى به انسانها كرد تا او را بندگى كنند، آيا انسان اين امر را به انجام رسانيد يا خير ؟ و آن سرانجام همان روز صاخه (قيامت ) است ، كه انسان جزاى اعمال خود را دريافت مى كند.
اين جمله اشاره است به سرانجام آن تدبيرى كه در اين آيات ذكر شده بود، تدبير عام ربوبى و تدبير خصوصيش در رابطه با انسان ، و اينكه اين تدبير سرانجامش به كجا منتهى مى شود، و امرى كه خداى تعالى به انسانها كرد تا او را بندگى كنند، آيا انسان اين امر را به انجام رسانيد يا خير ؟ و آن سرانجام همان روز صاخه (قيامت ) است ، كه انسان جزاى اعمال خود را دريافت مى كند.
كلمه صاخه به معناى صيحه شديدى است كه از شدتش گوشها كر شود، و منظور از آن نفخه صور است .
كلمه صاخه به معناى صيحه شديدى است كه از شدتش گوشها كر شود، و منظور از آن نفخه صور است .
<span id='link225'><span>
<span id='link225'><span>
==اشاره به شدت و سختى روز قيامت به نحوى كه انسان حتى از كسان و نزديكانش مىگريزد ==
==اشاره به شدت و سختى روز قيامت به نحوى كه انسان حتى از كسان و نزديكانش مىگريزد ==
يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ
يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ
اين آيه به شدت روز قيامت اشاره مى كند، شدت آن روز به حدى است كه اقرباى انسان و نزديكانش كه يك روز طاقت فراقشان را نداشت و آنها را ياور و بازوى خود در زندگى مى پنداشت ، و همواره به آنان پناه مى برد، امروز از همه آنان مى گريزد، براى اينكه شدت آنچنان احاطه مى كند كه نمى گذارد آدمى به ياد چيزى و كسى بيفتد، و اعتنايى بغير خود كند، حال غير خودش هر كه مى خواهد باشد، آرى بلا و مصيبت وقتى عظيم باشد و شدت يابد، و بر آدمى چيره گردد، آنچنان آدمى را به خود جذب مى كند كه از هر فكر و تلاشى منصرفش مى سازد.
اين آيه به شدت روز قيامت اشاره مى كند، شدت آن روز به حدى است كه اقرباى انسان و نزديكانش كه يك روز طاقت فراقشان را نداشت و آنها را ياور و بازوى خود در زندگى مى پنداشت ، و همواره به آنان پناه مى برد، امروز از همه آنان مى گريزد، براى اينكه شدت آنچنان احاطه مى كند كه نمى گذارد آدمى به ياد چيزى و كسى بيفتد، و اعتنايى بغير خود كند، حال غير خودش هر كه مى خواهد باشد، آرى بلا و مصيبت وقتى عظيم باشد و شدت يابد، و بر آدمى چيره گردد، آنچنان آدمى را به خود جذب مى كند كه از هر فكر و تلاشى منصرفش مى سازد.
دليل بر اين معنا آيه بعدى است كه مى فرمايد: «'''لكل امرى ء منهم يومئذ شان يغنيه '''» يعنى براى هر فردى از ايشان ، بقدر كفايت كه نگذارد به چيز ديگرى بينديشد گرفتارى هست .
دليل بر اين معنا آيه بعدى است كه مى فرمايد: «'''لكل امرى ء منهم يومئذ شان يغنيه '''» يعنى براى هر فردى از ايشان ، بقدر كفايت كه نگذارد به چيز ديگرى بينديشد گرفتارى هست .
و بعضى در سبب فرار انسان از اقرباء و بستگان نزديك خود در آن روز، وجوه ديگرى آورده اند كه چون دليلى بر آن نبود از ايرادش صرفنظر كرديم .
و بعضى در سبب فرار انسان از اقرباء و بستگان نزديك خود در آن روز، وجوه ديگرى آورده اند كه چون دليلى بر آن نبود از ايرادش صرفنظر كرديم .
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ مُّسفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُّستَبْشِرَةٌ
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ مُّسفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُّستَبْشِرَةٌ
اين آيه بيان مى كند كه در آن روز مردم به دو قسم منقسم مى شوند، قسمى اهل سعادت ، و قسمى ديگر اهل شقاوت ، و اشاره مى كند به اينكه هر يك از اين دو طايفه با سيما و قيافه اش شناخته مى شود،
اين آيه بيان مى كند كه در آن روز مردم به دو قسم منقسم مى شوند، قسمى اهل سعادت ، و قسمى ديگر اهل شقاوت ، و اشاره مى كند به اينكه هر يك از اين دو طايفه با سيما و قيافه اش شناخته مى شود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۴ </center>
اهل سعادت چهره هايى نورانى و درخشنده دارند، كه فرح و سرور و انتظار آينده اى خوش از آن چهره ها هويداست ، پس معناى «'''مستبشره '''» همين است كه از ديدن منزلگاه خود كه به زودى بدانجا منتقل مى شوند خوشحالند.
اهل سعادت چهره هايى نورانى و درخشنده دارند، كه فرح و سرور و انتظار آينده اى خوش از آن چهره ها هويداست ، پس معناى «'''مستبشره '''» همين است كه از ديدن منزلگاه خود كه به زودى بدانجا منتقل مى شوند خوشحالند.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۶}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش