نِعْمَة: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
=== ریشه کلمه === | === ریشه کلمه === | ||
*[[ریشه نعم | نعم]] (۱۴۴ بار) [[کلمه با ریشه:: نعم| ]] | *[[ریشه نعم | نعم]] (۱۴۴ بار) [[کلمه با ریشه:: نعم| ]] | ||
=== قاموس قرآن === | |||
(بكسر - ن) آنچه خدا به انسان داده در صحاح از جمله معانى آن گفته:« اَلنِعْمَةُ: ما أُنْعِمَ بِهِ عَلَيْكَ» به نظر نگارنده: اصل آن از نِعْمَ (فعل مدح) است و نعمت را به جهت خوب و دلچسب بودن نعمت گفتهاند لذادر اقرب از كليات ابوالبقا نقل شده: آن در اصل حالتى است كه انسان از آن لذت ببرد و در مفردات گفته: «ااَلنِعْمَةُ اَلْحالَةُ الْحَسَنَةُ». در مجمع ذيل [فاتحه:7]. فرموده اصل آن مبالغه و زيادت است گويند «دَقَقْتُ الَّدواءَ فَاَنْعَمْتُ دَقَةُ» دوا را كوبيدم و زياد كوبيدم. [بقره:231]. [بقره:40]. نَعْمَة: (به فتح - ن) به معنى تنعم است. در قاموس گويد: تنعم به معنى ترّفه و وسعت عيش و اسم آن نعمة به فتح نون است. راغب مىگويد: «النَّعْمَةُ: اَلتَّنَعُمُ» [دخان:25-27]. چقدر از دست دادند از باغات، چشمهها، كشتها، مقام دلپسند و وسعت عيشى كه در آن متمتع بودند. [مزّمل:11]. بگذار مرا با تكذيب كنندگانيكه صاحبان تنعم اند و اندكى مهلتشان بده. *** انعام: (از باب افعال) به معنى نعمت دادن مىباشد [احزاب:37]. آنگاه به شخصيكه خدا به او نعمت داده و توهم به او نعمت داده بودى مىگفتى: زنت را براى خودت نگاهدار و از خدا بترس راغب گويد: اطلاق انعام در صورتى است كه نعمت داده شده از جنس انسان باشد زيرا در حيوان نمىگويند:«أَنْعَمَ عَلى فَرَسِهِ» تنعيم: نعمت دادن و مرفه كردن. [فجر:15]. اماانسان آنگاه كه خدايش او را امتحان كرد و محترم نمود و مرفه فرمود گويد: خدايم محترمم داشته. ناعم: صاحب نعمت. [غاشيه:8-9]. چهره هايى (مردمانى) در آن روز درنعمتند و از تلاشيكه در دنيا كردهاند راضى اند. ناعم به معنى نرم و صاف نيز آمده است. نَعْماء: (به فتح - ن) مفرد است به معنى نعمت چنانكه در صحاح گفته. در مجمع فرموده: نعمتى است كه اثر آن در صاحبش آشكار است مقابل ضرّاء [هود:10]. و اگر پس از ضرريكه به او رسيده نعمتى بر او بچشانيم گويد بديها از من رفت. *** نعيم: نعمت وسيع و كثير. راغب گويد: «اَلنَّعيمُ: اَلنِعْمَةُالْكَثيرَهُ» قاموس و اقرب مال و صحاح مطلق نعمت گفته است از طبرسى ظاهر مىشود كه قيد كثرت را لازم نشمرده، المنار نيز قيدكثرة را دارد [مائده:65]. آنها را به جنات پرنعمت داخل مىكنيم. [توبه:21]. براى آنها در بهشت نعمت فراوانى است پيوسته. اين لفظ هفده بار در قرآن مجيد بكار رفته، همه در باره نعمت بهشت مگر [تكاثر:8]. كه در باره نعمت دنيا است. ظاهرا الف و لام در آن براى استغقراق باشد يعنى از تمام نعمتها مسئول مىشويد. مسئول شدن از نعمتها مسئول شدن از دين است كه آيا از آنها مطابق دين استفاده كرديد يا نه؟ در برهان از امام صادق «عليهالسلام» نقل شده:« قالَ نَحْنُ النَّعيمُ» و در روايت ديگرى از آن حضرت «قالَ تُسْئَلُ هذِهِ الْاُمَّةِ عَمَّااَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهابِرَسُولِهِ ثُمَّ بِالْاَئِمَةِ» و در روايت سوم از حضرت باقر «عليهالسلام» كه فرمود:«اِنَّمَّايَسْئَلُكُمْ عَمَّااَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْحَقِ» و در روايت چهارم از حضرت صادق «عليهالسلام» نقل كرده كه فرمود:«وَاللهِ ماهُوَ الطَّعامُ وَالشَّرابُ وَلكِنْ وِلايَتُنا اَهْلُ الْبَيْتِ». الميزان تمام نعمتها را داخل در نعمت دين دانسته و منافاتى ميان عموم آيه و روايات نمىداند. *** جمع نعمت در قرآن مجيد نِعَم (بروزن عنب) و اَنْعُم (به فتح اول و سكون دوم و ضم سوم) آمده است مثل [لقمان:20]. نعمتهاى ظاهرى و باطنى خويش رابر شما فراوان كرد. و نحو [نحل:112]. | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۰۶
ریشه کلمه
- نعم (۱۴۴ بار)
قاموس قرآن
(بكسر - ن) آنچه خدا به انسان داده در صحاح از جمله معانى آن گفته:« اَلنِعْمَةُ: ما أُنْعِمَ بِهِ عَلَيْكَ» به نظر نگارنده: اصل آن از نِعْمَ (فعل مدح) است و نعمت را به جهت خوب و دلچسب بودن نعمت گفتهاند لذادر اقرب از كليات ابوالبقا نقل شده: آن در اصل حالتى است كه انسان از آن لذت ببرد و در مفردات گفته: «ااَلنِعْمَةُ اَلْحالَةُ الْحَسَنَةُ». در مجمع ذيل [فاتحه:7]. فرموده اصل آن مبالغه و زيادت است گويند «دَقَقْتُ الَّدواءَ فَاَنْعَمْتُ دَقَةُ» دوا را كوبيدم و زياد كوبيدم. [بقره:231]. [بقره:40]. نَعْمَة: (به فتح - ن) به معنى تنعم است. در قاموس گويد: تنعم به معنى ترّفه و وسعت عيش و اسم آن نعمة به فتح نون است. راغب مىگويد: «النَّعْمَةُ: اَلتَّنَعُمُ» [دخان:25-27]. چقدر از دست دادند از باغات، چشمهها، كشتها، مقام دلپسند و وسعت عيشى كه در آن متمتع بودند. [مزّمل:11]. بگذار مرا با تكذيب كنندگانيكه صاحبان تنعم اند و اندكى مهلتشان بده. *** انعام: (از باب افعال) به معنى نعمت دادن مىباشد [احزاب:37]. آنگاه به شخصيكه خدا به او نعمت داده و توهم به او نعمت داده بودى مىگفتى: زنت را براى خودت نگاهدار و از خدا بترس راغب گويد: اطلاق انعام در صورتى است كه نعمت داده شده از جنس انسان باشد زيرا در حيوان نمىگويند:«أَنْعَمَ عَلى فَرَسِهِ» تنعيم: نعمت دادن و مرفه كردن. [فجر:15]. اماانسان آنگاه كه خدايش او را امتحان كرد و محترم نمود و مرفه فرمود گويد: خدايم محترمم داشته. ناعم: صاحب نعمت. [غاشيه:8-9]. چهره هايى (مردمانى) در آن روز درنعمتند و از تلاشيكه در دنيا كردهاند راضى اند. ناعم به معنى نرم و صاف نيز آمده است. نَعْماء: (به فتح - ن) مفرد است به معنى نعمت چنانكه در صحاح گفته. در مجمع فرموده: نعمتى است كه اثر آن در صاحبش آشكار است مقابل ضرّاء [هود:10]. و اگر پس از ضرريكه به او رسيده نعمتى بر او بچشانيم گويد بديها از من رفت. *** نعيم: نعمت وسيع و كثير. راغب گويد: «اَلنَّعيمُ: اَلنِعْمَةُالْكَثيرَهُ» قاموس و اقرب مال و صحاح مطلق نعمت گفته است از طبرسى ظاهر مىشود كه قيد كثرت را لازم نشمرده، المنار نيز قيدكثرة را دارد [مائده:65]. آنها را به جنات پرنعمت داخل مىكنيم. [توبه:21]. براى آنها در بهشت نعمت فراوانى است پيوسته. اين لفظ هفده بار در قرآن مجيد بكار رفته، همه در باره نعمت بهشت مگر [تكاثر:8]. كه در باره نعمت دنيا است. ظاهرا الف و لام در آن براى استغقراق باشد يعنى از تمام نعمتها مسئول مىشويد. مسئول شدن از نعمتها مسئول شدن از دين است كه آيا از آنها مطابق دين استفاده كرديد يا نه؟ در برهان از امام صادق «عليهالسلام» نقل شده:« قالَ نَحْنُ النَّعيمُ» و در روايت ديگرى از آن حضرت «قالَ تُسْئَلُ هذِهِ الْاُمَّةِ عَمَّااَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهابِرَسُولِهِ ثُمَّ بِالْاَئِمَةِ» و در روايت سوم از حضرت باقر «عليهالسلام» كه فرمود:«اِنَّمَّايَسْئَلُكُمْ عَمَّااَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْحَقِ» و در روايت چهارم از حضرت صادق «عليهالسلام» نقل كرده كه فرمود:«وَاللهِ ماهُوَ الطَّعامُ وَالشَّرابُ وَلكِنْ وِلايَتُنا اَهْلُ الْبَيْتِ». الميزان تمام نعمتها را داخل در نعمت دين دانسته و منافاتى ميان عموم آيه و روايات نمىداند. *** جمع نعمت در قرآن مجيد نِعَم (بروزن عنب) و اَنْعُم (به فتح اول و سكون دوم و ضم سوم) آمده است مثل [لقمان:20]. نعمتهاى ظاهرى و باطنى خويش رابر شما فراوان كرد. و نحو [نحل:112].