مَا: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
=== ریشه کلمه === | === ریشه کلمه === | ||
*[[ریشه ما | ما]] (۲۶۲۲ بار) [[کلمه با ریشه:: ما| ]] | *[[ریشه ما | ما]] (۲۶۲۲ بار) [[کلمه با ریشه:: ما| ]] | ||
=== قاموس قرآن === | |||
از براى «ما» ده وجه شمردهاند و آن در پنج قسم اسم و در پنج ديگر حرف است اما اقسام اسميه: 1- موصول مثل [نحل:96]. در اينصورت در جمع و مفرد و مؤنث يكسان مىباشد و صحيح است. ضمير نسبت به لفظش مفرد و نسبت به معنايش جمع آيد. 2- ماء نكره به معنى شىء [نساء:58] يعنى نعم شىء يعظكم به و مثل [بقره:271]. يعنى «نِعْمَ شَىْءٌ هِىَ». «ما» درآيه [بقره:26]. مىشود تأكيد و زايد باشد مثل «ما» در آيه [آل عمران:159]. و شايد به معنى شىء باشد يعنى «اَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً شَيْئاً بَعُوضَةً» در اينصورت بعوضه بدل است از ما. 3- استفهام مثل [محمّد:16]. چه چيز گفت اكنون. [طه:17]. 4- شرطيه خواه زمانيه باشد مثل [توبه:7]. تا وقتيكه براى شما در پيمان خويش ثابت اند براى آنها در پيمان خود ثابت باشيد و خواه غير زمانيه مثل [بقره:197]. 5- ماء تعجب مانند [بقره:175]. چه صبورشان كرده به آتش و مثل «قُتِلَ الْاِنْسانُ ما اَكْفَرَهُ» به قولى آن در آيه اول به معنى استفهام است. موارد حرف بودن «ما» به قرار ذيل است: 1- ماء نافيه. و آن اگر داخل جمله اسميه شود به عقيده نحاة حجازى، تهامى و مكى عملش مانند «ليس» رفع اسم و نصب خبر است مثل [يوسف:31]. يعنى: اين بشر نيست بلكه فرشته بزرگوارى است. 2- ماء مصدريه. مثل [توبه:25]. كه در تقدير «بِرُحْبِها» است و آن را موصول حرفى نامند يعنى: زمين با آن وسعتش بر شما تنگ گرديد. 3- ماء زائده. مثل: [اسراء:23]. كه در اصل «اِنْ ما» و ما زائد و براى تأكيد است. و مثل [مريم:26]. 4- ماء كافه. همان است كه به حروف شبيه به فعل داخل مىشود مثل: [آل عمران:178]. [انفال:6]. [حجر:2]. 5- ماء مُسَلِّطَة. راغب مىگويد: آن لفظ را مسلط به عمل مىكند مثلاً لفظ «اِذْ» و «حَيْثُ» در «اِذْ ما تَفْعَلْ أَفْعَلْ - حَيْثُما تَقْعُدْ أَقْعُدْ» بدون «ما» عمل نمىكنند و عمل آن دو در صورت بدون «ما» است. *** در آيات [ليل:3]. [شمس:7-5]. [مؤمنون:6]. مراد از «ما» در سوره ليل و شمس خدا و در سوره مؤمنون كنيزانند در اينصورت اطلاق «ما» باولوالعقل از چه راه است؟ طبرسى در جوامع الجامع و زمخشرى در كشاف گفتهاند «ما» در آيات ليل و شمس موصول است يعنى «وَ السَّماءِ وَ الَّذى بَناها» زمخشرى اضافه كرده علت نيامدن «من» آن است كه «ما» دلالت بر وصف دارد يعنى: «وَ السَّماءِ وَ الْقادِرِ الْعَظيمِ الَّذى بَناها» به قولى آمدن «ما» براى تفخيم و تعجيب است. راغب گفته: به قول بعضى از نحويها «ما» گاهى به اشخاص ناطق (اُولُواالْعَقْل) اطلاق مىشود مثل «اِلَّا عَلى اَزْواجِهِمْ اَوْما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ» و اينكه از قتاده نقل شده كه «ما» در سوره ليل و شمس مصدرى است و تقدير «وَ السَّماءِ وَ بَنائِها وَ الْاَرْضِ وَ طَحْوِها» است درست نيست زيرا فاعل «فَاَلْهَمَها» راجع است به «ما» و در آنصورت مصدر بودن درست نيست چنانكه در كشاف گفته است. نگارنده قول طبرسى و زمخشرى را اختيار مىكنم. | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۳ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۵۲
ریشه کلمه
- ما (۲۶۲۲ بار)
قاموس قرآن
از براى «ما» ده وجه شمردهاند و آن در پنج قسم اسم و در پنج ديگر حرف است اما اقسام اسميه: 1- موصول مثل [نحل:96]. در اينصورت در جمع و مفرد و مؤنث يكسان مىباشد و صحيح است. ضمير نسبت به لفظش مفرد و نسبت به معنايش جمع آيد. 2- ماء نكره به معنى شىء [نساء:58] يعنى نعم شىء يعظكم به و مثل [بقره:271]. يعنى «نِعْمَ شَىْءٌ هِىَ». «ما» درآيه [بقره:26]. مىشود تأكيد و زايد باشد مثل «ما» در آيه [آل عمران:159]. و شايد به معنى شىء باشد يعنى «اَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً شَيْئاً بَعُوضَةً» در اينصورت بعوضه بدل است از ما. 3- استفهام مثل [محمّد:16]. چه چيز گفت اكنون. [طه:17]. 4- شرطيه خواه زمانيه باشد مثل [توبه:7]. تا وقتيكه براى شما در پيمان خويش ثابت اند براى آنها در پيمان خود ثابت باشيد و خواه غير زمانيه مثل [بقره:197]. 5- ماء تعجب مانند [بقره:175]. چه صبورشان كرده به آتش و مثل «قُتِلَ الْاِنْسانُ ما اَكْفَرَهُ» به قولى آن در آيه اول به معنى استفهام است. موارد حرف بودن «ما» به قرار ذيل است: 1- ماء نافيه. و آن اگر داخل جمله اسميه شود به عقيده نحاة حجازى، تهامى و مكى عملش مانند «ليس» رفع اسم و نصب خبر است مثل [يوسف:31]. يعنى: اين بشر نيست بلكه فرشته بزرگوارى است. 2- ماء مصدريه. مثل [توبه:25]. كه در تقدير «بِرُحْبِها» است و آن را موصول حرفى نامند يعنى: زمين با آن وسعتش بر شما تنگ گرديد. 3- ماء زائده. مثل: [اسراء:23]. كه در اصل «اِنْ ما» و ما زائد و براى تأكيد است. و مثل [مريم:26]. 4- ماء كافه. همان است كه به حروف شبيه به فعل داخل مىشود مثل: [آل عمران:178]. [انفال:6]. [حجر:2]. 5- ماء مُسَلِّطَة. راغب مىگويد: آن لفظ را مسلط به عمل مىكند مثلاً لفظ «اِذْ» و «حَيْثُ» در «اِذْ ما تَفْعَلْ أَفْعَلْ - حَيْثُما تَقْعُدْ أَقْعُدْ» بدون «ما» عمل نمىكنند و عمل آن دو در صورت بدون «ما» است. *** در آيات [ليل:3]. [شمس:7-5]. [مؤمنون:6]. مراد از «ما» در سوره ليل و شمس خدا و در سوره مؤمنون كنيزانند در اينصورت اطلاق «ما» باولوالعقل از چه راه است؟ طبرسى در جوامع الجامع و زمخشرى در كشاف گفتهاند «ما» در آيات ليل و شمس موصول است يعنى «وَ السَّماءِ وَ الَّذى بَناها» زمخشرى اضافه كرده علت نيامدن «من» آن است كه «ما» دلالت بر وصف دارد يعنى: «وَ السَّماءِ وَ الْقادِرِ الْعَظيمِ الَّذى بَناها» به قولى آمدن «ما» براى تفخيم و تعجيب است. راغب گفته: به قول بعضى از نحويها «ما» گاهى به اشخاص ناطق (اُولُواالْعَقْل) اطلاق مىشود مثل «اِلَّا عَلى اَزْواجِهِمْ اَوْما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ» و اينكه از قتاده نقل شده كه «ما» در سوره ليل و شمس مصدرى است و تقدير «وَ السَّماءِ وَ بَنائِها وَ الْاَرْضِ وَ طَحْوِها» است درست نيست زيرا فاعل «فَاَلْهَمَها» راجع است به «ما» و در آنصورت مصدر بودن درست نيست چنانكه در كشاف گفته است. نگارنده قول طبرسى و زمخشرى را اختيار مىكنم.