گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:


==به سجده افتادن در برابر يوسف، براى پرستش او نبوده است ==
==به سجده افتادن در برابر يوسف، براى پرستش او نبوده است ==
و ضميرى كه در جمله «'''و خروا له سجدا'''» هست به طورى كه از سياق برمى آيد به يوسف برمى گردد، و خلاصه «مسجود له» او بوده، و اينكه بعضى گفته اند: ضمير به خداى سبحان برمى گردد، چون سجده جز براى خدا صحيح نيست. تفسيرى است بى دليل و از ناحيه لفظ آيه هيچ دليلى بر آن نيست.
و ضميرى كه در جملۀ «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» هست، به طورى كه از سياق بر مى آيد، به يوسف بر مى گردد، و خلاصه «مَسجُودٌ له» او بوده، و اين كه بعضى گفته اند: «ضمير، به خداى سبحان بر مى گردد، چون سجده جز براى خدا صحيح نيست»، تفسيرى است بى دليل و از ناحيه لفظ آيه، هيچ دليلى بر آن نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۸ </center>
و نظير اين حرف در قرآن كريم در داستان آدم و فرشتگان آمده ، آنجا كه فرموده : «و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس».
و نظير اين حرف در قرآن كريم، در داستان آدم و فرشتگان آمده، آن جا كه فرموده: «وَ إذ قُلنَا لِلمَلَائِكَةِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إلّا إبلِيسَ».


و بايد دانست كه اين سجده براى عبادت يوسف نبوده ، بدليل اينكه در ميان سجده كنندگان در داستان يوسف شخصى بوده كه در توحيد، مخلص (به فتح لام ) بوده ، و چيزى را شريك خدا نمى گرفته ، و او يعقوب (عليه السّلام ) است ، دليل ديگر اينكه اگر اين سجده ، سجده عبادت يوسف بوده «'''مسجود له '''» كه يوسف است و به نص قرآن همان كسى است كه به رفيق زندانيش گفت : «'''ما را نمى رسد كه چيزى را شريك خدا بگيريم '''» قطعا ايشان را از اين عمل نهى مى كرد، و نمى گذاشت چنين كارى بكنند، ولى مى بينيم نهى نكرده ، پس مى فهميم سجده ، عبادت او نبوده.
و بايد دانست كه اين سجده، براى عبادت يوسف نبوده. به دليل اين كه در ميان سجده كنندگان در داستان يوسف، شخصى بوده كه در توحيد، مُخلَص (به فتح لام) بوده، و چيزى را شريك خدا نمى گرفته، و او، يعقوب «عليه السّلام» است.  


و قطعا جز اين منظورى نداشته اند كه يوسف را آيتى از آيات خدا دانسته و او را قبله در سجده و عبادت خود گرفتند، همچنانكه ما خدا را عبادت مى كنيم و كعبه را قبله خود مى گيريم و نماز و عبادت را بدان سو مى گذاريم ، پس با كعبه ، خدا عبادت مى شود نه كعبه و معلوم است كه آيت خدا از آن نظر كه آيه و نشانه است خودش اصلا نفسيت و استقلالى ندارد، پس اگر سجده شود جز صاحب نشانه يعنى خدا عبادت نشده ، و كلام در اين باره در چند جاى اين كتاب گذشت
دليل ديگر اين كه: اگر اين سجده، سجده عبادت يوسف بوده، «مَسجُودٌ لَه» كه يوسف است و به نص قرآن، همان كسى است كه به رفيق زندانی اش گفت: «ما را نمى رسد كه چيزى را شريك خدا بگيريم»، قطعا ايشان را از اين عمل نهى مى كرد، و نمى گذاشت چنين كارى بكنند، ولى مى بينيم نهى نكرده. پس مى فهميم سجده، عبادت او نبوده.


از اينجا بخوبى معلوم مى شود كه آنچه در توجيه اين آيه گفته اند صحيح نيست ، از قبيل اينكه : در آن روز تحيت مردم سجده بوده ، آنچنان كه در اسلام سلام است ، و يا اينكه گفته اند: رسم آن روز در تعظيم بزرگان ، سجده بوده و هنوز حكم حرمت و نهى از سجده براى غير خدا نيامده بوده و اين حكم در اسلام آمد، و يا اينكه گفته اند كه : سجده آن روز حالتى شبيه به ركوع بوده ، همچنان كه در ميان عجمها رسم است براى بزرگان به حالت ركوع درمى آيند.
و قطعا جز اين منظورى نداشته اند كه يوسف را آيتى از آيات خدا دانسته و او را قبله در سجده و عبادت خود گرفتند، همچنان كه ما خدا را عبادت مى كنيم و كعبه را، قبله خود مى گيريم و نماز و عبادت را، بدان سو مى گذاريم.  


«'''قَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُءْيَى مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبى حَقًّا'''»:
پس با كعبه، خدا عبادت مى شود، نه كعبه، و معلوم است كه آيت خدا، از آن نظر كه آيه و نشانه است، خودش اصلا نفسيت و استقلالى ندارد. پس اگر سجده شود، جز صاحب نشانه، يعنى خدا عبادت نشده، و كلام در اين بارهف در چند جاى اين كتاب گذشت.


يوسف وقتى ديد پدر و مادر و برادرانش در برابرش به سجده افتادند بياد خوابى افتاد كه در آن ، يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديده بود كه در برابرش سجده كردند، و جريان روياى خود را به پدر گفت در حالى كه آن روز طفل صغيرى بود، وقتى بياد آنروز افتاد آن خواب را تعبير به امروز كرد كه ايشان در برابرش به سجده افتادند: و گفت : پدر جان اين تعبير خوابى بود كه من قبلا ديده بودم ، خداوند آن رويا را حقيقت قرار داد.
از اين جا، به خوبى معلوم مى شود كه: آنچه در توجيه اين آيه گفته اند، صحيح نيست. از قبيل اين كه: در آن روز، تحيت مردم، «سجده» بوده، آن چنان كه در اسلام، «سلام» است.
 
و يا اين كه گفته اند: رسم آن روز در تعظيم بزرگان، سجده بوده و هنوز حكم حرمت و نهى از سجده براى غير خدا نيامده بوده و اين حكم، در اسلام آمد.
 
و يا اين كه گفته اند كه: سجده آن روز، حالتى شبيه به ركوع بوده، همچنان كه در ميان عجم ها، رسم است براى بزرگان، به حالت ركوع در مى آيند.
 
«'''قَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤيَاى مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبّى حَقًّا'''»:
 
يوسف، وقتى ديد پدر و مادر و برادرانش در برابرش به سجده افتادند، به ياد خوابى افتاد كه در آن، يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديده بود كه در برابرش سجده كردند، و جريان رؤياى خود را به پدر گفت، در حالى كه آن روز، طفل صغيرى بود. وقتى به ياد آن روز افتاد، آن خواب را تعبير به امروز كرد، كه ايشان در برابرش به سجده افتادند و گفت: پدر جان! اين تعبير خوابى بود كه من قبلا ديده بودم، خداوند آن رؤيا را حقيقت قرار داد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۹ </center>
آنگاه شروع كرد بمنظور اداى شكر خدا او را حمد و ثنا كردن ، و گفت : «'''و قد احسن بى اذ اخرجنى من السجن '''» احسان پروردگار خود را در اينكه از زندان يعنى بلايى بزرگ نجاتش داد بياد آورد، آرى خداوند آن بلا را مبدّل به نعمتى كرد كه هرگز احتمالش را نمى داد زيرا كسى احتمال نمى دهد كه زندان وسيله رسيدن به عزّت و سلطنت شود.
آنگاه شروع كرد به منظور اداى شكر خدا، او را حمد و ثنا كردن، و گفت: «وَ قَد أحسَنَ بِى إذ أخرَجَنِى مِنَ السِّجنِ»: احسان پروردگار خود را در اين كه از زندان، يعنى بلايى بزرگ نجاتش داد، به ياد آورد.
 
آرى، خداوند آن بلا را مبدّل به نعمتى كرد كه هرگز احتمالش را نمى داد. زيرا كسى احتمال نمى دهد كه زندان، وسيلۀ رسيدن به عزّت و سلطنت شود.
<span id='link240'><span>
<span id='link240'><span>
==فتوت و جوانمردى يوسف «ع» در حق برادرانش ==
==فتوت و جوانمردى يوسف «ع» در حق برادرانش ==
يوسف در اين موقف كه برادران ايستاده اند اسمى از بلاى بزرگ به چاه افتادن نياورد، آرى او نمى خواست ، و فتوت و جوانمرديش به او اجازه نمى داد كه برادران را شرمنده سازد، بلكه با بهترين عبارتى كه ممكن است تصوّر شود به داستان برادران اشاره اى كرد، بدون اينكه مشتمل بر طعن و سرزنشى باشد و آن اين بود كه گفت : «'''و جاء بكم من البدو من بعد ان نزغ الشيطان بينى و بين اخوتى '''» و «نزغ» به معناى وارد شدن در كارى است به منظور بر هم زدن و فاسد كردن آن.
يوسف در اين موقف كه برادران ايستاده اند اسمى از بلاى بزرگ به چاه افتادن نياورد، آرى او نمى خواست ، و فتوت و جوانمرديش به او اجازه نمى داد كه برادران را شرمنده سازد، بلكه با بهترين عبارتى كه ممكن است تصوّر شود به داستان برادران اشاره اى كرد، بدون اينكه مشتمل بر طعن و سرزنشى باشد و آن اين بود كه گفت : «'''و جاء بكم من البدو من بعد ان نزغ الشيطان بينى و بين اخوتى '''» و «نزغ» به معناى وارد شدن در كارى است به منظور بر هم زدن و فاسد كردن آن.
۱۶٬۲۷۸

ویرایش