۱۶٬۲۸۶
ویرایش
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۶۳: | خط ۱۶۳: | ||
و در تفسير قمى مى گويد: امام صادق «عليه السلام» فرمود: «مَحسُوراً»، به معناى برهنه و عريان است. | و در تفسير قمى مى گويد: امام صادق «عليه السلام» فرمود: «مَحسُوراً»، به معناى برهنه و عريان است. | ||
و در كافى، به سند خود، از عجلان روايت مى كند كه گفت: وقتى در حضور حضرت صادق «عليه السلام» بودم، سائلى آمد، حضرت برخاست و از ظرفى كه خرما داخل آن بود، دو مشتش را پُر كرد و به سائل داد. چيزى نگذشت كه سائل ديگرى آمد، دو مشتى هم به او داد. آنگاه سومى آمد، به او ندا داد و فرمود: «اللّهُ | و در كافى، به سند خود، از عجلان روايت مى كند كه گفت: وقتى در حضور حضرت صادق «عليه السلام» بودم، سائلى آمد، حضرت برخاست و از ظرفى كه خرما داخل آن بود، دو مشتش را پُر كرد و به سائل داد. چيزى نگذشت كه سائل ديگرى آمد، دو مشتى هم به او داد. آنگاه سومى آمد، به او ندا داد و فرمود: «اللّهُ رَازِقُنَا وَ إيّاكُم: خدا روزى ده ما و شما است». | ||
آنگاه فرمود: رسول خدا چنين بود كه احدى از او چيزى از مال دنيا نمى خواست مگر آن كه به او مى داد. زنى، فرزند خود را نزد آن جناب فرستاد و به او سپرد اگر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» گفت چيزى ندارم، بگو پيراهنت را بده، كه ما در خانه چيزى نداريم. حضرت پيراهنش را درآورد و به سويش انداخت. و در نسخه ديگرى آمده: به او | آنگاه فرمود: رسول خدا چنين بود كه احدى از او چيزى از مال دنيا نمى خواست مگر آن كه به او مى داد. زنى، فرزند خود را نزد آن جناب فرستاد و به او سپرد اگر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» گفت چيزى ندارم، بگو پيراهنت را بده، كه ما در خانه چيزى نداريم. حضرت پيراهنش را درآورد و به سويش انداخت. و در نسخه ديگرى آمده: به او داد. | ||
و خدا، آن حضرت را اين چنين تأديب كرد كه: «لَا تَجعَل يَدَكَ مَغلُولَةً إلَى عُنُقِكَ وَ لَا تَبسُطهَا كُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً». آنگاه حضرت فرمود: «إحسار»، به معناى فقر و ندارى است. | |||
مؤلف: اين روايت را عياشى هم، در تفسير خود، از عجلان، از آن جناب نقل كرده و داستان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را، قمى هم، در تفسير خود، و همچنين دُرّالمنثور، از ابن ابى حاتم، از منهال بن عمرو، و از ابن جرير طبرى، از ابن مسعود آورده اند. | مؤلف: اين روايت را عياشى هم، در تفسير خود، از عجلان، از آن جناب نقل كرده و داستان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را، قمى هم، در تفسير خود، و همچنين دُرّالمنثور، از ابن ابى حاتم، از منهال بن عمرو، و از ابن جرير طبرى، از ابن مسعود آورده اند. | ||
خط ۱۸۱: | خط ۱۸۳: | ||
==اعمالى كه با ايمان به خدا سازگارى ندارد == | ==اعمالى كه با ايمان به خدا سازگارى ندارد == | ||
و در الدرّ المنثور است كه ابن ابى حاتم، از قتاده و او، از حسن روايت كرده كه در ذيل آيه: «وَ لَا تَقرَبُوا الزِّنَى إنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً» گفته است: | |||
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بارها مى فرمود: «بنده خدا در حينى كه زنا مى كند، ايمان به خدا ندارد، و در حينى كه بهتان مى زند، ايمان به خدا ندارد، و در حينى كه دزدى مى كند، ايمان به خدا ندارد، و در حينى كه شراب مى خورد، ايمان به خدا ندارد، و در حينى كه خيانت مى كند، ايمان به خدا ندارد». | |||
پرسيدند: يا رسول اللّه! به خدا سوگند ما خيال مى كرديم اين كارها با ايمان سازگار هست. | |||
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: اگر يكى از اين كارها از آدمى سر بزند، ايمان از قلبش بيرون مى رود، و اگر توبه كند ،توبه اش قبول مى شود. | |||
مؤلف: اين حديث، به طرق ديگرى، از عايشه و ابوهريره نيز روايت شده، و از طرق اهل بيت «عليهم السلام» هم، چنين مضمونى رسيده كه: «روح ايمان در حين معصيت، از آدمى جدا مى شود». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۸ </center> | ||
چند روايت در ذيل آيه : | ==چند روايت در ذيل آيه: «وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيّهِ سُلطَاناً...»== | ||
و در كافى، به سند خود، از اسحاق بن عمّار روايت كرده كه گفت: به حضرت ابى الحسن «عليه السلام» عرض كردم: خداى عزوجل مى فرمايد: «وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيِّهِ سُلطَاناً فَلَا يُسرِف فِى القَتلِ إنَّهُ كَانَ مَنصُوراً»، مقصود از اين اسراف چيست كه خدا از آن نهى مى كند؟ | |||
فرمود: مقصود اين است كه به جاى قاتل، شخص بى گناهى را بكشى و يا قاتل را مثله كنى. عرض كردم: پس معناى جمله: «إنَّهُ كَانَ مَنصُوراً» چيست؟ فرمود: چه نصرتى بالاتر از اين كه قاتل را دست بسته در اختيار اولياى مقتول بگذارند تا اگر خواستند، به قتل برسانند. البته اين در صورتى است كه پيامد و تالى فاسدى در بين نباشد، و اثر سوء دينى و يا دنيایى به بار نياورد. | |||
و در تفسير عياشى، از ابى العباس روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، پيرامون دو نفر كه شخصى را به شركت كشته بودند، سؤال كردم. | |||
فرمود: صاحب خون، يعنى اولياى مقتول مى توانند يكى از آن دو نفر را بكشند، وهر يك را كشتند، نصف ديه او را آن ديگرى به ورثه اش مى دهد. و همچنين اگر مردى زنى را كشت، اگر اولياى مقتول قبول كردند كه خونبها بگيرند، هيچ و اگر جز كشتن قاتل را رضا ندادند، مى توانند قاتل را بكشند و نصف ديه اش را هم به ورثه اش بپردازند. اين است معناى كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: «فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيِّهِ سُلطَاناً فَلَا يُسرِف فِى القَتلِ». | |||
مؤلف: و در معناى اين دو روايت، روايات ديگرى نيز هست. مثلا الدرّ المنثور، از بيهقى نقل كرده كه او در سنن خود، از زيد بن اسلم روايت كرده كه گفت: | |||
مردم را در جاهليت رسم چنين بود كه اگر مردى از يك فاميلى كسى را مى كشت، از آن قوم و قبيله راضى نمى شدند، مگر بعد از آن كه يكى از بزرگان و رؤساى ايشان را بكشند. البته اين در صورتى بود كه قاتل خودش از رؤساء نباشد. خداى تعالى، در اين آيه، ايشان را اندرز نموده و مى فرمايد: «وَ لَا تَقتُلُوا - تا آن جا كه مى فرمايد - فَلَا يُسرِف فِى القَتل». | |||
و در تفسير قمى، در ذيل آيه شريفه: «وَ زِنُوا بِالقِسطَاسِ المُستَقِيم» گفته كه: در روايت ابى الجارود نقل شده كه امام ابى جعفر «عليه السلام»، در معناى «قسطاس مستقيم» فرموده كه: قسطاس مستقيم، آن ميزانى را گويند كه زبانه (شاهين) داشته باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۹ </center> | ||
مؤلف: مقصود از ذكر زبانه، اين است كه استقامت را برساند كه معمولا ترازوهاى دو كفّه اى، اين حال را دارند. | |||
<span id='link94'><span> | <span id='link94'><span> | ||
==رواياتى درباره پيروى نكردن از غير علم | |||
==رواياتى درباره پيروى نكردن از غير علم و تقسيم شدن ايمان، بر اعضاء و جوارح == | |||
بر چشم واجب كرده كه به آنچه حرام | و در تفسير عياشى، از ابى عمر و زبيرى، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: خداى تبارك و تعالى، ايمان را بر همه اعضاء و جوارح آدمى واجب كرده و بر همه تقسيم نموده است. پس هيچ عضوى نيست مگر آن كه موظف است به ايمانى مخصوص به خود، غير از آن ايمانى كه عضو ديگر موظف بر آن است. يك عضو آدمى دو چشم اوست كه با آن مى بيند و يكى دو پاى اوست كه با آن راه مى رود. | ||
بر چشم واجب كرده كه به آنچه حرام است، ننگرد، و آنچه را كه خدا نهى كرده و حلال نيست، نبيند. اين عمل ايمان چشم است، و فرموده: «لَا تَقفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ إنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنهُ مَسئُولاً»، اين وظيفه چشم و ايمان اوست... | |||
و همچنين بر دو پاى آدمى واجب كرده كه به سوى معاصى الهى نرود، و به سوى آنچه كه خدا واجب كرده، حركت كند، و فرموده: «لَا تَمشِ فِى الأرضِ مَرَحاً إنَّكَ لَن تَخرِقَ الأرضَ وَ لَن تَبلُغَ الجِبَالَ طُولاً». و نيز فرموده: «وَ اقصِد فِى مَشيِكَ وَ اغضُض مِن صَوتِكَ إنَّ أنكَرَ الأصوَاتِ لَصَوتُ الحَمِير». | |||
مؤلف: اين روايت را كافى هم، به سند خود، از ابى عمر و زبيرى، از آن جناب، در ضمن حديث مفصلى نقل كرده. | |||
و در همان كتاب، از ابى جعفر روايت كرده كه گفت: نزد امام صادق «عليه السلام» بودم كه مردى خدمت آن حضرت عرض كرد: پدر و مادرم فداى تو باد! من كنيفى دارم و وارد آن كنيف (مستراح) مى شوم تا رفع حاجت كنم. در همسايگى ما اشخاصى هستند كه كنيزان آوازه خوان دارند، آواز مى خوانند و موسيقى مى نوازند، و چه بسا مى شود من نشستن در آن جا را طول مى دهم تا صداى آن ها را بشنوم. اين عمل چطور است؟ | |||
فرمود: اين كار را مكن. عرض كرد: به خدا قسم، من هرگز به سراغ آن ها نرفته ام و نمى روم، بلكه صدایى است كه از ايشان مى شنوم. | |||
فرمود: مگر كلام خداى را نشنيدى كه مى فرمايد: «إنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنهُ مَسئُولاً»؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۴۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۴۰ </center> | ||
عرض كرد: نه به خدا سوگند، مثل | عرض كرد: نه به خدا سوگند، مثل اين كه تاكنون اين آيه را از كتاب خدا نشنيده بودم، نه از عجم و نه از عرب. ديگر چنين عملى را تكرار نمى كنم إن شاء اللّه، و نسبت به گذشته هم استغفار مى كنم. | ||
فرمود: برخيز | |||
فرمود: برخيز و غسل كن و آنچه مى توانى، نماز بخوان. چون تاكنون در كار بزرگى مشغول بوده اى و چقدر حال بدى داشتى اگر بر اين حال مى مُردى. شكر مى كنم خدا را كه متوجه شدى و از او درخواست مى كنم كه از هر بدى كه از تو ديده، صرف نظر كند. آرى، خداى تعالى كراهت ندارد مگر از هر كار زشت تو، كارهاى زشت را بگذار براى اهلش، چون هر چيزى در عالَم، اهلى دارد. | |||
مؤلف: اين روايت را، شيخ طوسى رضوان اللّه عليه، در كتاب تهذيب، از آن جناب و كلينى، در كافى، از مسعدة بن زياد، از آن جناب نقل كرده اند. | |||
و نيز در همان كتاب، از حسين بن هارون، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل جمله: «إنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤاد...» فرمود: خداى تعالى از گوش مى پرسد كه چه شنيدى و از چشم سؤال مى كند كه به چه چيز نگريستى و از قلب پرسش مى كند كه بر چه چيزهایى معتقد شدى. | |||
و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «وَ لَا تَقفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ...» گفته است: معصوم «عليه السلام» فرموده: احدى را از آنچه كه به آن علم ندارى، پيروى مكن، كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: هر كس به مردى مؤمن و يا زنى مؤمنه تهمت بزند، خداوند او را در طينت خبال نگه مى دارد، تا از عهده آنچه گفته برآيد. | |||
مؤلف: «طينت خبال» در روايت ابن ابى يعفور، از امام صادق «عليه السلام»، به نقل از كافى، به چركى تفسير شده كه از عورت زنان بدكار بيرون مى آيد. و از طرق اهل سنّت، از ابوذر و انس، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، معنایى نظير آن، روايت شده است. | |||
و روايات - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - بعضی ها، مفسّر مورد آيه به خصوص است، و بعضى ديگرش، مفسّر عموم تعليل آيه است، همچنان كه در بيان گذشته هم اشاره شده. | |||
ویرایش