گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۵: خط ۵:


<span id='link146'><span>
<span id='link146'><span>
===قرآن كريم براى نفوس انبياء تأثيرى در معجزات قائل است ===
==قرآن كريم براى نفوس انبياء تأثيرى در معجزات قائل است ==
در پی آنچه در فصل سابق گفته شد، اضافه مى كنيم كه: بنابر آنچه از آيات كريمه قرآن استفاده مى شود؛ يكى از سبب ها در مورد خصوص معجزات نفوس انبياست. يكى از آن آيات، آيه: «'''و ما كان لرسول أن يأتى بآية إلّا بإذن اللّه، فإذا جاء أمر اللّه، قضى بالحقّ و خسر هنالك المبطلون'''»: (هيچ رسولى نمی تواند معجزه اى بياورد، مگر به اذن خدا. پس ‍ وقتى امر خدا بيايد، به حق داورى شده، و مبطلين در آن جا زيانكار می شوند).  
در پی آنچه در فصل سابق گفته شد، اضافه مى كنيم كه: بنابر آنچه از آيات كريمه قرآن استفاده مى شود؛ يكى از سبب ها در مورد خصوص معجزات نفوس انبياست. يكى از آن آيات، آيه: «'''و ما كان لرسول أن يأتى بآية إلّا بإذن اللّه، فإذا جاء أمر اللّه، قضى بالحقّ و خسر هنالك المبطلون'''»: (هيچ رسولى نمی تواند معجزه اى بياورد، مگر به اذن خدا. پس ‍ وقتى امر خدا بيايد، به حق داورى شده، و مبطلين در آن جا زيانكار می شوند).  


خط ۲۴: خط ۲۴:
خواهى گفت: امور مجرّده هم مانند امور مادى همين طورند، يعنى در مورد تزاحم، غلبه با قوى تر است. در پاسخ می گویيم: درست است، ولیكن در امور مجرّده، تزاحمى پيش نمى آيد، مگر آن كه آن دو مجردى كه فرض كرده ايم، تعلّقى به ماديات داشته باشند. در اين صورت، اگر يكى قوى تر باشد، غلبه مى كند؛ و اما اگر تعلّقى به مادّيات نداشته باشند، تزاحمى هم نخواهند داشت، و مبدء نفسانى مجرد كه به اراده خداى سبحان همواره منصور است، وقتى به مانعى مادى برخورد، خدای تعالى نيرویى به آن مبدء مجرّد افاضه مى كند كه مانع مادى، تاب مقاومت در برابرش نداشته باشد.
خواهى گفت: امور مجرّده هم مانند امور مادى همين طورند، يعنى در مورد تزاحم، غلبه با قوى تر است. در پاسخ می گویيم: درست است، ولیكن در امور مجرّده، تزاحمى پيش نمى آيد، مگر آن كه آن دو مجردى كه فرض كرده ايم، تعلّقى به ماديات داشته باشند. در اين صورت، اگر يكى قوى تر باشد، غلبه مى كند؛ و اما اگر تعلّقى به مادّيات نداشته باشند، تزاحمى هم نخواهند داشت، و مبدء نفسانى مجرد كه به اراده خداى سبحان همواره منصور است، وقتى به مانعى مادى برخورد، خدای تعالى نيرویى به آن مبدء مجرّد افاضه مى كند كه مانع مادى، تاب مقاومت در برابرش نداشته باشد.
<span id='link148'><span>
<span id='link148'><span>
===قرآن كريم همان طور كه معجزات را به نفوس انبيا نسبت می دهد، به خدا هم نسبت می دهد. ===
<span id='link149'><span>
<span id='link149'><span>


خط ۴۶: خط ۴۵:
و تمامى اشياء، هرچند از نظر استناد وجودش به خدای تعالى به طور مساوى مستند به اوست؛ به اين معنا كه هر جا اذن و امر خدا باشد، موجودى از مسير اسبابش وجود پيدا مى كند، و اگر امر و اجازه او نباشد، تحقق پيدا نمى كند. يعنى سببيّت سببش تمام نمی شود، الّا اين كه قسمى از آن امور يعنى معجزه انبيا و يا دعاى بندۀ مؤمن، همواره همراه اراده خدا هست. چون خودش چنين وعده اى را داده، و درباره خواست انبيائش فرموده: «'''كتب اللّه لأغلبنّ أنا و رسلى'''». و درباره اجابت دعاى مؤمن وعده داده و فرموده: «'''أجيب دعوة الداع إذا دعان'''» الخ. آياتى ديگر نيز، اين استثنا را بيان مى كنند، كه در فصل سابق گذشت.
و تمامى اشياء، هرچند از نظر استناد وجودش به خدای تعالى به طور مساوى مستند به اوست؛ به اين معنا كه هر جا اذن و امر خدا باشد، موجودى از مسير اسبابش وجود پيدا مى كند، و اگر امر و اجازه او نباشد، تحقق پيدا نمى كند. يعنى سببيّت سببش تمام نمی شود، الّا اين كه قسمى از آن امور يعنى معجزه انبيا و يا دعاى بندۀ مؤمن، همواره همراه اراده خدا هست. چون خودش چنين وعده اى را داده، و درباره خواست انبيائش فرموده: «'''كتب اللّه لأغلبنّ أنا و رسلى'''». و درباره اجابت دعاى مؤمن وعده داده و فرموده: «'''أجيب دعوة الداع إذا دعان'''» الخ. آياتى ديگر نيز، اين استثنا را بيان مى كنند، كه در فصل سابق گذشت.
<span id='link150'><span>
<span id='link150'><span>
===قرآن معجزه را به سببى نسبت می دهد كه هرگز مغلوب نمی شود. ===
==قرآن، معجزه را به سببى نسبت می دهد كه هرگز مغلوب نمی شود. ==
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۸ </center>
در پنج فصل گذشته روشن گرديد كه: معجزه هم مانند ساير امور خارق العاده از اسباب عادى خالى نيست و مانند امور عادى، محتاج به سببى طبيعى است، و هر دو اسبابى باطنى غير آنچه ما مسبّب می دانيم، دارند. تنها فرقى كه ميان امور عادى و امور خارق العاده هست، اين است كه:  
در پنج فصل گذشته روشن گرديد كه: معجزه هم مانند ساير امور خارق العاده از اسباب عادى خالى نيست و مانند امور عادى، محتاج به سببى طبيعى است، و هر دو اسبابى باطنى غير آنچه ما مسبّب می دانيم، دارند. تنها فرقى كه ميان امور عادى و امور خارق العاده هست، اين است كه:  
خط ۷۳: خط ۷۲:
مثلا بهبودى يافتن يك جذامى به دعاى مسيح عليه السلام، از اين جهت معجزه است كه عامل آن، امرى است كه هرگز مغلوب نمی شود. يعنى كسى ديگر نمی تواند این کار را انجام دهد، مگر آن كه او نيز صاحب كرامتى چون مسيح باشد؛ و اين منافات ندارد كه از راه معالجه و دوا هم بهبودى نامبرده حاصل بشود. چون بهبودى از راه معالجه، ممكن است مغلوب و مقهور معالجه اى قوى تر از خود گردد. يعنى طبيبى ديگر بهتر از طبيب اول معالجه كند، ولى نام آن را معجزه نمی گذاريم.
مثلا بهبودى يافتن يك جذامى به دعاى مسيح عليه السلام، از اين جهت معجزه است كه عامل آن، امرى است كه هرگز مغلوب نمی شود. يعنى كسى ديگر نمی تواند این کار را انجام دهد، مگر آن كه او نيز صاحب كرامتى چون مسيح باشد؛ و اين منافات ندارد كه از راه معالجه و دوا هم بهبودى نامبرده حاصل بشود. چون بهبودى از راه معالجه، ممكن است مغلوب و مقهور معالجه اى قوى تر از خود گردد. يعنى طبيبى ديگر بهتر از طبيب اول معالجه كند، ولى نام آن را معجزه نمی گذاريم.
<span id='link154'><span>
<span id='link154'><span>
===قرآن كريم معجزه را برهان بر حقانيت رسالت می داند، نه دليلى عاميانه ===
==قرآن كريم معجزه را برهان بر حقانيت رسالت می داند، نه دليلى عاميانه==
در اين جا، سؤالى پيش مى آيد و آن اين است كه: چه رابطه اى ميان معجزه و حقانيّت ادعاى رسالت هست؟ با اين كه عقل آدمى هيچ تلازمى ميان آن دو نمى بيند و نمی گويد: اگر مدّعى رسالت راست بگويد، بايد كارهاى خارق العاده انجام دهد، و گرنه معارفى را كه آورده همه باطل است، هرچند كه دو دو تا چهار تا باشد.
در اين جا، سؤالى پيش مى آيد و آن اين است كه: چه رابطه اى ميان معجزه و حقانيّت ادعاى رسالت هست؟ با اين كه عقل آدمى هيچ تلازمى ميان آن دو نمى بيند و نمی گويد: اگر مدّعى رسالت راست بگويد، بايد كارهاى خارق العاده انجام دهد، و گرنه معارفى را كه آورده همه باطل است، هرچند كه دو دو تا چهار تا باشد.


خط ۱۱۸: خط ۱۱۷:


==احتجاج بر توقع نزول فرشته و ديدن خداوند و ملائكه و رد آن در قرآن كريم ==
==احتجاج بر توقع نزول فرشته و ديدن خداوند و ملائكه و رد آن در قرآن كريم ==
و در جاى ديگر، از استدلال نامبردۀ آنان، اين قسمت را كه مى گفتند: «بايد فرشته اى نازل شود»، رد نموده مى فرمايد: «'''و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا، و للبسنا عليهم ما يلبسون'''»: (به فرض هم كه آن رسول را فرشته مى كرديم، باز در صورت مردى مى كرديم و امر را بر آنان مشتبه می ساختيم).
و در جاى ديگر، از استدلال نامبردۀ آنان، اين قسمت را كه مى گفتند: «بايد فرشته اى نازل شود»، رد نموده مى فرمايد: «و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا، و للبسنا عليهم ما يلبسون»: (به فرض هم كه آن رسول را فرشته مى كرديم، باز در صورت مردى مى كرديم و امر را بر آنان مشتبه می ساختيم).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۳۳ </center>
باز، قريب به همين استدلال را در آيه: «و قال الّذين لا يرجون لقاءنا، لولا أنزل علينا الملائكة أو نرى ربّنا لقد استكبروا فى أنفسهم، و عتو عتوّا كبيرا»: (آنان كه اميد ديدار ما ندارند، گفتند: چرا ملائكه بر خود ما نازل نمی شود و چرا پروردگارمان را نمى بينيم؟ راستى چقدر پا از گليم خود بيرون نهادند، و چه طغيان بزرگى مرتكب شدند؟!) از ايشان حكايت كرده. چون در اين گفتارشان، خواسته اند با اين توقع كه خودشان نزول ملائكه و يا پروردگار را ببينند، دعوى رسالت رسول خدا(ص) را باطل كنند و بگويند: ما هم كه مثل اویيم؛ پس چرا خودمان نزول ملائكه را نبينيم؟ و چرا خودمان پروردگارمان را ديدار نكنيم؟!  
باز، قريب به همين استدلال را در آيه: «و قال الّذين لا يرجون لقاءنا، لولا أنزل علينا الملائكة أو نرى ربّنا لقد استكبروا فى أنفسهم، و عتو عتوّا كبيرا»: (آنان كه اميد ديدار ما ندارند، گفتند: چرا ملائكه بر خود ما نازل نمی شود و چرا پروردگارمان را نمى بينيم؟ راستى چقدر پا از گليم خود بيرون نهادند، و چه طغيان بزرگى مرتكب شدند؟!) از ايشان حكايت كرده. چون در اين گفتارشان، خواسته اند با اين توقع كه خودشان نزول ملائكه و يا پروردگار را ببينند، دعوى رسالت رسول خدا(ص) را باطل كنند و بگويند: ما هم كه مثل اویيم؛ پس چرا خودمان نزول ملائكه را نبينيم؟ و چرا خودمان پروردگارمان را ديدار نكنيم؟!  
خط ۱۲۴: خط ۱۲۳:
خدای تعالى، استدلالشان را رد نموده و فرموده: «يوم يرون الملائكة، لا بُشرى يومئذ للمجرمين، و يقولون حجرا محجورا»: (روزى خواهد رسيد كه ملائكه را ببينند، اما روزى كه مجرمين مژده اى ندارند و در امانخواهى، فريادشان به حجرا حجرا بلند می شود).  
خدای تعالى، استدلالشان را رد نموده و فرموده: «يوم يرون الملائكة، لا بُشرى يومئذ للمجرمين، و يقولون حجرا محجورا»: (روزى خواهد رسيد كه ملائكه را ببينند، اما روزى كه مجرمين مژده اى ندارند و در امانخواهى، فريادشان به حجرا حجرا بلند می شود).  


و حاصل معناى آن، اين است كه: اين كفّار با اين حال و وصفى كه دارند، ملائكه را نمى بينند، مگر در حال مُردن. همچنان كه در جاى ديگر، همين پاسخ را داده و فرموده: «'''و قالوا: يا أيّها الّذى نزّل عليه الذّكر إنّك لمجنون ، لو ما تأتينا بالملائكة إن كنت من الصادقين، ما ننزّل الملائكة إلّا بالحقّ و ما كانوا اذا منظرين'''»: (گفتند: اى كسی كه ذكر بر او نازل شده، تو ديوانه اى. اگر راست می گویى، چرا اين ملائكه به سر وقت خود ما نيايد؟ (مگر ما از تو كمتريم؟) اينان می دانند كه ما ملائكه را جز به حق نازل نمی كنيم، و وقتى به حق نازل كنيم، ديگر به ايشان مهلت نمی دهند).
و حاصل معناى آن، اين است كه: اين كفّار با اين حال و وصفى كه دارند، ملائكه را نمى بينند، مگر در حال مُردن. همچنان كه در جاى ديگر، همين پاسخ را داده و فرموده: «و قالوا: يا أيّها الّذى نزّل عليه الذّكر إنّك لمجنون، لو ما تأتينا بالملائكة إن كنت من الصادقين، ما ننزّل الملائكة إلّا بالحقّ و ما كانوا اذا منظرين»: (گفتند: اى كسی كه ذكر بر او نازل شده، تو ديوانه اى. اگر راست می گویى، چرا اين ملائكه به سر وقت خود ما نيايد؟ (مگر ما از تو كمتريم؟) اينان می دانند كه ما ملائكه را جز به حق نازل نمی كنيم، و وقتى به حق نازل كنيم، ديگر به ايشان مهلت نمی دهند).


اين چند آيه اخير، افزون بر وجه استدلال، نكته اى اضافى دارد و آن، اين است كه: به راستگویی رسول خدا(ص) اعتراف كرده اند. چيزی كه هست، می گويند: خود او نمی داند آنچه كه می گويد، اما وحى آسمانى نيست، بلكه هذيان هایى است كه بيمارى جنون در او پديد آورده. همچنان كه در جاى ديگر، از ايشان حكايت می كند كه گفتند: «'''مجنون و ازدجر'''»: (اجنه او را آزار می دهند).  
اين چند آيه اخير، افزون بر وجه استدلال، نكته اى اضافى دارد و آن، اين است كه: به راستگویی رسول خدا(ص) اعتراف كرده اند. چيزی كه هست، می گويند: خود او نمی داند آنچه كه می گويد، اما وحى آسمانى نيست، بلكه هذيان هایى است كه بيمارى جنون در او پديد آورده. همچنان كه در جاى ديگر، از ايشان حكايت می كند كه گفتند: «مجنون و ازدجر»: (اجنه او را آزار می دهند).  


و كوتاه سخن آن كه: امثال آيات نامبرده، در مقام بيان استدلال هایى است كه كفّار از طريق مماثلت بر ابطال دعوى نبوت انبيا كرده اند.
و كوتاه سخن آن كه: امثال آيات نامبرده، در مقام بيان استدلال هایى است كه كفّار از طريق مماثلت بر ابطال دعوى نبوت انبيا كرده اند.
۱۶٬۲۷۸

ویرایش