گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱: خط ۲۱:
هَؤُلاءِ قَوْمُنَا اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لَّوْ لايَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسلْطنِ بَينٍ فَمَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كَذِباً(۱۵)
هَؤُلاءِ قَوْمُنَا اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لَّوْ لايَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسلْطنِ بَينٍ فَمَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كَذِباً(۱۵)
وَ إِذِ اعْتزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ إِلااللَّهَ فَأْوُا إِلى الْكَهْفِ يَنشرْ لَكمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَ يُهَيىْ لَكم مِّنْ أَمْرِكم مِّرْفَقاً(۱۶)
وَ إِذِ اعْتزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ إِلااللَّهَ فَأْوُا إِلى الْكَهْفِ يَنشرْ لَكمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَ يُهَيىْ لَكم مِّنْ أَمْرِكم مِّرْفَقاً(۱۶)
* وَ تَرَى الشمْس إِذَا طلَعَت تَّزَوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَات الْيَمِينِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضهُمْ ذَات الشمَالِ وَ هُمْ فى فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِك مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ مَن يهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن يُضلِلْ فَلَن تجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِداً(۱۷)
وَ تَرَى الشمْس إِذَا طلَعَت تَّزَوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَات الْيَمِينِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضهُمْ ذَات الشمَالِ وَ هُمْ فى فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِك مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ مَن يهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن يُضلِلْ فَلَن تجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِداً(۱۷)
وَ تحْسبهُمْ أَيْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَات الْيَمِينِ وَ ذَات الشمَالِ وَ كلْبُهُم بَسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطلَعْت عَلَيهِمْ لَوَلَّيْت مِنْهُمْ فِرَاراً وَ لَمُلِئْت مِنهُمْ رُعْباً(۱۸)
وَ تحْسبهُمْ أَيْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَات الْيَمِينِ وَ ذَات الشمَالِ وَ كلْبُهُم بَسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطلَعْت عَلَيهِمْ لَوَلَّيْت مِنْهُمْ فِرَاراً وَ لَمُلِئْت مِنهُمْ رُعْباً(۱۸)
وَ كذَلِك بَعَثْنَهُمْ لِيَتَساءَلُوا بَيْنهُمْ قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ كمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْض يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظرْ أَيهَا أَزْكى طعَاماً فَلْيَأْتِكم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَ لْيَتَلَطف وَ لايُشعِرَنَّ بِكمْ أَحَداً(۱۹)
وَ كذَلِك بَعَثْنَهُمْ لِيَتَساءَلُوا بَيْنهُمْ قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ كمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْض يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظرْ أَيهَا أَزْكى طعَاماً فَلْيَأْتِكم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَ لْيَتَلَطف وَ لايُشعِرَنَّ بِكمْ أَحَداً(۱۹)
خط ۳۱: خط ۳۱:
وَ لَبِثُوا فى كَهْفِهِمْ ثَلَث مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسعاً(۲۵)
وَ لَبِثُوا فى كَهْفِهِمْ ثَلَث مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسعاً(۲۵)
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلىٍّ وَ لايُشرِك فى حُكْمِهِ أَحَداً(۲۶)
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلىٍّ وَ لايُشرِك فى حُكْمِهِ أَحَداً(۲۶)
ترجمه آيات
 
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
 
مگر پنداشته اى از ميان آيه هاى ما اهل كهف ورقيم شگفت انگيز بوده اند (۹)
مگر پنداشته اى از ميان آيه هاى ما اهل كهف ورقيم شگفت انگيز بوده اند (۹)
وقتى آن جوانان به غار رفتند وگفتند: پروردگارا ما را از نزد خويش ‍ رحمتى عطا كن وبراى ما در كارمان صوابى مهيا فرما (۱۰)
وقتى آن جوانان به غار رفتند وگفتند: پروردگارا ما را از نزد خويش ‍ رحمتى عطا كن وبراى ما در كارمان صوابى مهيا فرما (۱۰)
پس در آن غار سالهاى معدود به خوابشان برديم (۱۱)
پس در آن غار سالهاى معدود به خوابشان برديم (۱۱)
آنگاه بيدارشان كرديم تا بدانيم كداميك از دودسته مدتى را كه درنگ كرده اند بهتر مى شمارند (۱۲)
آنگاه بيدارشان كرديم تا بدانيم كداميك از دودسته مدتى را كه درنگ كرده اند بهتر مى شمارند (۱۲)
ما داستانشان را براى توبه حق مى خوانيم . ايشان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان داشتند وما بر هدايتشان افزوديم (۱۳)
ما داستانشان را براى توبه حق مى خوانيم . ايشان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان داشتند وما بر هدايتشان افزوديم (۱۳)
ودلهايشان را قوى كرده بوديم كه بپا خاستند وگفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها وزمين است وما هرگز جز اوپروردگارى نمى خوانيم ، وگرنه باطلى گفته باشيم (۱۴)
 
و دلهايشان را قوى كرده بوديم كه بپا خاستند وگفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها وزمين است وما هرگز جز او پروردگارى نمى خوانيم ، وگرنه باطلى گفته باشيم (۱۴)
 
اينان ، قوم ما كه غير خدا خدايان گرفته اند چرا در مورد آنها دليل روشنى نمى آورند، راستى ستمگرتر از آن كس كه دروغى در باره خدا ساخته باشد كيست ؟ (۱۵)
اينان ، قوم ما كه غير خدا خدايان گرفته اند چرا در مورد آنها دليل روشنى نمى آورند، راستى ستمگرتر از آن كس كه دروغى در باره خدا ساخته باشد كيست ؟ (۱۵)
اگر از آنها واز آن خدايان غير خدا را كه مى پرستند گوشه گيرى ودورى مى كنيد پس سوى غار برويد تا پروردگارتان رحمت خويش را بر شما بگسترد وبراى شما در كارتان گشايشى فراهم كند (۱۶)
اگر از آنها واز آن خدايان غير خدا را كه مى پرستند گوشه گيرى ودورى مى كنيد پس سوى غار برويد تا پروردگارتان رحمت خويش را بر شما بگسترد وبراى شما در كارتان گشايشى فراهم كند (۱۶)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۳۸ </center>
وخورشيد را بينى كه چون بر آيد از غارشان به طرف راست مايل شود و چون فرورود به جانب چپ بگردد، وايشان در فراخنا وقسمت بلندى غارند، اين از آيه هاى خداست هر كه را خدا هدايت كند اوهدايت يافته است وهر كه را خدا گمراه كند ديگر دوستدار ودلسوزى ورهبرى برايش نخواهى يافت (۱۷)
وخورشيد را بينى كه چون بر آيد از غارشان به طرف راست مايل شود و چون فرورود به جانب چپ بگردد، و ايشان در فراخنا وقسمت بلندى غارند، اين از آيه هاى خداست هر كه را خدا هدايت كند اوهدايت يافته است و هر كه را خدا گمراه كند ديگر دوستدار و دلسوزى و رهبرى برايش نخواهى يافت (۱۷)
چنان بودند كه بيدارشان پنداشتى ولى خفتگان بودند. به پهلوى چپ و راستشان همى گردانديم وسگشان بر آستانه دستهاى خويش را گشوده بود، اگر ايشان را مى ديدى به فرار از آنها روى مى گرداندى واز ترسشان آكنده مى شدى (۱۸)
 
چنين بود كه بيدارشان كرديم تا از همديگر پرسش كنند، يكى از آنها گفت : چقدر خوابيديد؟ گفتند روزى يا قسمتى از روز خوابيده ايم . گفتند پروردگارتان بهتر داند كه چه مدت خواب بوده ايد، يكيتان را با اين پولتان به شهر بفرستيد تا بنگرد طعام كدام يكيشان پاكيزه تر است و خوردنيى از آنجا براى شما بياورد، وبايد سخت دقت كند كه كسى از كار شما آگاه نشود (۱۹)
چنان بودند كه بيدارشان پنداشتى ولى خفتگان بودند. به پهلوى چپ و راستشان همى گردانديم و سگشان بر آستانه دستهاى خويش را گشوده بود، اگر ايشان را مى ديدى به فرار از آنها روى مى گرداندى و از ترسشان آكنده مى شدى (۱۸)
زيرا محققا اگر بر شما آگهى وظفر يابند شما را يا سنگسار خواهند كرد و يا به آيين خودشان بر مى گردانند وهرگز روى رستگارى نخواهند ديد (۲۰)
 
بدينسان كسانى را از آنها مطلع كرديم تا بدانند كه وعده خدا حق است ، و در رستاخيز ترديدى نيست ، وقتى كه ميان خويش در كار آنها مناقشه مى كردند، گفتند بر غار آنها بنائى بسازيد پروردگار به كارشان داناتر است ، وكسانى كه در مورد ايشان غلبه يافته بودند گفتند بر غار آنها عبادت گاهى خواهيم ساخت (۲۱)
چنين بود كه بيدارشان كرديم تا از همديگر پرسش كنند، يكى از آنها گفت : چقدر خوابيديد؟ گفتند روزى يا قسمتى از روز خوابيده ايم . گفتند پروردگارتان بهتر داند كه چه مدت خواب بوده ايد، يكيتان را با اين پولتان به شهر بفرستيد تا بنگرد طعام كدام يكيشان پاكيزه تر است و خوردنيى از آنجا براى شما بياورد، و بايد سخت دقت كند كه كسى از كار شما آگاه نشود (۱۹)
 
زيرا محققا اگر بر شما آگهى و ظفر يابند شما را يا سنگسار خواهند كرد و يا به آيين خودشان بر مى گردانند و هرگز روى رستگارى نخواهند ديد (۲۰)
 
بدينسان كسانى را از آنها مطلع كرديم تا بدانند كه وعده خدا حق است ، و در رستاخيز ترديدى نيست ، وقتى كه ميان خويش در كار آنها مناقشه مى كردند، گفتند بر غار آنها بنائى بسازيد پروردگار به كارشان داناتر است، وكسانى كه در مورد ايشان غلبه يافته بودند گفتند بر غار آنها عبادت گاهى خواهيم ساخت (۲۱)
 
خواهند گفت : سه تن بودند چهارميشان سگشان بود. وگويند پنج تن بودند ششم آنها سگشان بوده اما بدون دليل ودر مثل رجم به غيب مى كنند. وگويند هفت تن بودند هشتمى آنها سگشان بوده . بگو پروردگارم شمارشان را بهتر مى داند وجز اندكى شماره ايشان را ندانند، در مورد آنها مجادله مكن مگر مجادله اى به ظاهر، ودر باره ايشان از هيچ يك از اهل كتاب نظر مخواه (۲۲)
خواهند گفت : سه تن بودند چهارميشان سگشان بود. وگويند پنج تن بودند ششم آنها سگشان بوده اما بدون دليل ودر مثل رجم به غيب مى كنند. وگويند هفت تن بودند هشتمى آنها سگشان بوده . بگو پروردگارم شمارشان را بهتر مى داند وجز اندكى شماره ايشان را ندانند، در مورد آنها مجادله مكن مگر مجادله اى به ظاهر، ودر باره ايشان از هيچ يك از اهل كتاب نظر مخواه (۲۲)
در باره هيچ چيز مگوكه فردا چنين كنم (۲۳)
در باره هيچ چيز مگوكه فردا چنين كنم (۲۳)
مگر آنكه خدا بخواهد، وچون دچار فراموشى شدى پروردگارت را ياد كن ، وبگوشايد پروردگارم مرا به چيزى كه به صواب نزديكتر از اين باشد هدايت كند (۲۴)
مگر آنكه خدا بخواهد، وچون دچار فراموشى شدى پروردگارت را ياد كن ، وبگوشايد پروردگارم مرا به چيزى كه به صواب نزديكتر از اين باشد هدايت كند (۲۴)
ودر غارشان سيصد سال بسر بردند ونه سال بر آن افزودند (۲۵)
 
بگوخدا بهتر داند چه مدت بسر بردند دانستن غيب آسمانها وزمين خاص اواست چه اوبينا وشنوا است ، جز اودوستى ندارند وهيچكس ‍ را در فرمان دادن خود شريك نمى كند (۲۶)
و در غارشان سيصد سال بسر بردند و نه سال بر آن افزودند (۲۵)
 
بگو خدا بهتر داند چه مدت بسر بردند دانستن غيب آسمانها و زمين خاص او است چه او بينا و شنوا است ، جز او دوستى ندارند وهيچكس ‍ را در فرمان دادن خود شريك نمى كند (۲۶)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۳۹ </center>
بيان آيات
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
اين آيات داستان اصحاب كهف را ذكر مى كند كه يكى از سه سؤ الى است كه يهود به مشركين ياد دادند تا از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) بپرسند وبدين وسيله اورا در دعوى نبوتش بيازمايند.ودو سؤ ال ديگر - به طورى كه در روايات آمده - يكى داستان موسى وآن جوان همسفر اواست ، وديگرى داستان ذى القرنين است . چيزى كه هست در اين آيات داستان كهف را مانند آن دوداستان ديگر طورى نقل نفرموده كه صريح باشد در اين كه آن را از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) پرسيده اند، همانطور كه در آن دودارد: ((يسالونك (( گو اين كه در آخر آيات مربوط به داستان كهف نيز چيزى كه اشاره به اين معنا داشته باشد هست ، وآن اين است كه مى فرمايد: ((در باره هيچ چيز مگواين كار را فردا مى كنم مگر آنكه دنبالش بگويى ان شاء اللّه (( سياق آيات سه گانه اى كه داستان مزبور با آنها شروع شده اشعار به اين دارد كه قصه كهف قبلا به طور اجمال در بين مردم معروف بوده ، مخصوصا اين اشعار در سياق آيه ((ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا(( بيشتر به چشم مى خورد، ومى فهماند كه نزول اين آيات براى تفصيل قضيه است كه از جمله ((نحن نقص عليك نباهم بالحق ...(( شروع مى شود.
 
اين آيات داستان اصحاب كهف را ذكر مى كند كه يكى از سه سؤ الى است كه يهود به مشركين ياد دادند تا از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بپرسند وبدين وسيله اورا در دعوى نبوتش بيازمايند. و دو سؤال ديگر - به طورى كه در روايات آمده - يكى داستان موسى وآن جوان همسفر او است ، و ديگرى داستان ذى القرنين است .  
 
چيزى كه هست در اين آيات داستان كهف را مانند آن دوداستان ديگر طورى نقل نفرموده كه صريح باشد در اين كه آن را از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) پرسيده اند، همانطور كه در آن دو دارد: ((يسالونك (( گو اين كه در آخر آيات مربوط به داستان كهف نيز چيزى كه اشاره به اين معنا داشته باشد هست ، و آن اين است كه مى فرمايد: ((در باره هيچ چيز مگواين كار را فردا مى كنم مگر آنكه دنبالش بگويى ان شاء اللّه (( سياق آيات سه گانه اى كه داستان مزبور با آنها شروع شده اشعار به اين دارد كه قصه كهف قبلا به طور اجمال در بين مردم معروف بوده ، مخصوصا اين اشعار در سياق آيه ((ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا(( بيشتر به چشم مى خورد، و مى فهماند كه نزول اين آيات براى تفصيل قضيه است كه از جمله ((نحن نقص عليك نباهم بالحق ...(( شروع مى شود.
<span id='link226'><span>
<span id='link226'><span>
==وجه اتصال ورابطه آياتى كه داستان اصحاب كهف را حكايت مى كنند با آياتقبل ==
==وجه اتصال ورابطه آياتى كه داستان اصحاب كهف را حكايت مى كنند با آياتقبل ==
ووجه اتصالش به آيات قبل اين است كه با اشاره به اين داستان واينكه جاى تعجب در آن نيست همان مطالب گذشته را تاءييد مى كند، كه اگر خداى تعالى موجودات روى زمين را در نظر بشر جلوه داده ، ودلهاى آدميان را مجذوب آنها نموده تا بدانها ركون واطمينان كنند، وتوجه خود را بدانها معطوف دارند، همه به منظور امتحان است . وهمچنين اگر پس از گذشتن اندك زمانى همه آنها را با خاك يكسان نموده ، از نظر انسان مى اندازد وبه صورت سرابى جلوه مى دهد، همه وهمه آياتى است الهى نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف هست ، كه خدا خواب را بر آنان مسلط نمود ودر كنج غارى سيصد سال شمسى به خوابشان برد ووقتى بيدار شدند جز اين به نظرشان نرسيد كه يا يك روز در خواب بوده اند ويا پاره اى از روز پس مكث هر انسان در دنيا واشتغالش به ز خارف وزينت هاى آن ودلباختگى اش نسبت به آنها وغفلتش از ما سواى آن ، خود آيتى است نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف است . همانطور كه آن ها وقتى بيدار شدند خيال كردند روزى ويا پاره اى از روز خوابيده اند،
ووجه اتصالش به آيات قبل اين است كه با اشاره به اين داستان واينكه جاى تعجب در آن نيست همان مطالب گذشته را تاءييد مى كند، كه اگر خداى تعالى موجودات روى زمين را در نظر بشر جلوه داده ، ودلهاى آدميان را مجذوب آنها نموده تا بدانها ركون واطمينان كنند، وتوجه خود را بدانها معطوف دارند، همه به منظور امتحان است . وهمچنين اگر پس از گذشتن اندك زمانى همه آنها را با خاك يكسان نموده ، از نظر انسان مى اندازد وبه صورت سرابى جلوه مى دهد، همه وهمه آياتى است الهى نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف هست ، كه خدا خواب را بر آنان مسلط نمود ودر كنج غارى سيصد سال شمسى به خوابشان برد ووقتى بيدار شدند جز اين به نظرشان نرسيد كه يا يك روز در خواب بوده اند ويا پاره اى از روز پس مكث هر انسان در دنيا واشتغالش به ز خارف وزينت هاى آن ودلباختگى اش نسبت به آنها وغفلتش از ما سواى آن ، خود آيتى است نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف است . همانطور كه آن ها وقتى بيدار شدند خيال كردند روزى ويا پاره اى از روز خوابيده اند،
۱۶٬۲۸۸

ویرایش