گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۴: خط ۱۳۴:
و يا به عبارتى ديگر، باطلى را با احياى باطلى ديگر كشته ايم ، چون رد متشابه به محكم ، اصلا تاءويل نيست ، تا تاءويل حق باشد.
و يا به عبارتى ديگر، باطلى را با احياى باطلى ديگر كشته ايم ، چون رد متشابه به محكم ، اصلا تاءويل نيست ، تا تاءويل حق باشد.
<span id='link144'><span>
<span id='link144'><span>
==دو طايفه (مفوضه و مؤ وله ) كه هر دسته در تفسير آيات متشابه قرآن راهى (بيراهه اى )در پيش گرفته اند ==
==روش «مفوضه» و «مؤوله»، در تفسير آيات متشابه قرآن ==
بعضى ديگر از اين مفسرين از باب اضطرار ناگزير شده اند بگويند: خداى تعالى جسم نيست تا مكان بخواهد، محتاج نيست تا كرسى و چيزهاى ديگر رفع حاجتش كند، ولى عرش يعنى اين جسم نورانى عظيم كه عقل را با عظمت خود به دهشت مى آورد و به شكل تخت پايه دار است ، بدين جهت خلق شد و آن را با آن عظمتش حمل كرده بالاى آسمانها بردند و در آنجا نهادند بدون اينكه كسى روى آن بنشيند و يا محتاج آن باشد، و در زمانهاى بى نهايت آن را حفظ كرده و مى كنند، صرفا از باب لطف خدا نسبت به مؤ منين بوده ، تا به غيب به آن ايمان آورده ، در برابر ايمان به آن اجر و ثواب اخروى ببرند.
بعضى ديگر از اين مفسرين از باب اضطرار ناگزير شده اند بگويند: خداى تعالى جسم نيست تا مكان بخواهد، محتاج نيست تا كرسى و چيزهاى ديگر رفع حاجتش كند، ولى عرش يعنى اين جسم نورانى عظيم كه عقل را با عظمت خود به دهشت مى آورد و به شكل تخت پايه دار است ، بدين جهت خلق شد و آن را با آن عظمتش حمل كرده بالاى آسمانها بردند و در آنجا نهادند بدون اينكه كسى روى آن بنشيند و يا محتاج آن باشد، و در زمانهاى بى نهايت آن را حفظ كرده و مى كنند، صرفا از باب لطف خدا نسبت به مؤ منين بوده ، تا به غيب به آن ايمان آورده ، در برابر ايمان به آن اجر و ثواب اخروى ببرند.


خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
و بيشتر اين سه طائفه كه همه را مؤ وّله مى گويند، در آن افعال خداى تعالى كه به صفت او برگشت نمى كند مسلك علماى سلف را كه مفوضه ناميده شدند پيموده اند، يعنى آيات و اخبار مربوط به آن افعال را به همان ظواهرش باقى گذاشته ، آنچه از مصاديقش كه در خود ما آدميان معهود است عينا براى خدا اثبات كرده اند و اما آن افعالى كه به نحوى برگشت به صفت مى كند تاءويل نموده اند، مثلا در آيه ((الرحمن على العرش استوى (( استواء را تاءويل به مانند استيلاء و استعلاء نموده اند، ولى عرش را كه فعل خدا است و به صفت او برگشت ندارد، به همان ظاهر معهودش (تختى داراى قبه و چهار پايه ) باقى گذاشته اند.
و بيشتر اين سه طائفه كه همه را مؤ وّله مى گويند، در آن افعال خداى تعالى كه به صفت او برگشت نمى كند مسلك علماى سلف را كه مفوضه ناميده شدند پيموده اند، يعنى آيات و اخبار مربوط به آن افعال را به همان ظواهرش باقى گذاشته ، آنچه از مصاديقش كه در خود ما آدميان معهود است عينا براى خدا اثبات كرده اند و اما آن افعالى كه به نحوى برگشت به صفت مى كند تاءويل نموده اند، مثلا در آيه ((الرحمن على العرش استوى (( استواء را تاءويل به مانند استيلاء و استعلاء نموده اند، ولى عرش را كه فعل خدا است و به صفت او برگشت ندارد، به همان ظاهر معهودش (تختى داراى قبه و چهار پايه ) باقى گذاشته اند.
<span id='link145'><span>
<span id='link145'><span>
==روايات و آيات متشابهات ==
==روايات و آيات متشابهات ==
و در روايتى كه از طرق عامه نقل شده كه خدا در هر شب جمعه به آسمان دنيا پائين مى آيد، چون پائين آمدن به صفتى برگشت مى كند، آن را به نزول رحمتش تاءويل نموده ، آسمان دنيا را هم به فلك قمر تفسير كرده اند، و همچنين .
و در روايتى كه از طرق عامه نقل شده كه خدا در هر شب جمعه به آسمان دنيا پائين مى آيد، چون پائين آمدن به صفتى برگشت مى كند، آن را به نزول رحمتش تاءويل نموده ، آسمان دنيا را هم به فلك قمر تفسير كرده اند، و همچنين .
۱۶٬۲۷۸

ویرایش