گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<span id='link285'><span>
<span id='link285'><span>
==عذرى كه تخلف كنندگان از همراهى با پيامبر (ص ) آوردند و گفتند:اشتغال به سرپرستى اموال و خانواده هايمان ما را باز داشت و جواب به آنها كه سببواقعى تخلفشان سوء ظن و ترس از كشته شدن بوده است ==
==عذرتراشی تخلف كنندگان از همراهى با پيامبر«ص» در داستان حدیبیّه==
«'''سيَقُولُ لَك الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الاَعْرَابِ شغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا فَاستَغْفِرْ لَنَا ...'''»:


سيَقُولُ لَك الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الاَعْرَابِ شغَلَتْنَا أَمْوَلُنَا وَ أَهْلُونَا فَاستَغْفِرْ لَنَا ...
در مجمع البيان گفته: «مُخَلّف»، به كسى گفته مى شود كه در جاى كسانى كه از شهر خارج مى شوند، باقى گذاشته شود. و اين كلمه، مشتق از ماده «خلف» است، و ضد آن «مقدّم» مى باشد.
در مجمع البيان گفته : ((مخلف (( به كسى گفته مى شود كه در جاى كسانى كه از شهر خارج مى شوند باقى گذاشته شود؛ و اين كلمه مشتق از ماده ((خلف (( است ، و ضد آن ((مقدم (( مى باشد.
 
و كلمه ((الاعراب (( - به طورى كه گفته اند - به معناى جماعتى از عربهاى باديه نشين است و بر عربهاى شهرنشين اطلاق نمى گردد. و اين كلمه اسم جمع است كه از لفظ خودش مفرد ندارد.
و كلمه «الأعراب» - به طورى كه گفته اند - به معناى جماعتى از عرب هاى باديه نشين است و بر عرب هاى شهرنشين اطلاق نمى گردد. و اين كلمه، اسم جمع است كه از لفظ خودش مفرد ندارد.
((سيقول لك المخلفون من الاعراب (( - اين آيه از آينده نزديكى خبر مى دهد كه متخلفين از داستان حديبيه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) چنين و چنان خواهند گفت . و از عبارت آيه برمى آيد كه اين آيات در مراجعت از حديبيه به مدينه و قبل از ورود به آن نازل شده .
 
((شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفر لنا(( - يعنى عاملى كه ما را مشغول كرد از حركت با اصحاب ، و بازداشت از اينكه در خدمتت باشيم ، اموال و زن و فرزندمان بود كه كسى را نداشتيم براى سرپرستى آنان بگذاريم ، و بيم آن داشتيم كه در نبود ما دچار حادثه اى شوند، لذا مانديم ، و تو از خدا براى ما طلب مغفرت كن كه خدا ما را بيامرزد، و به جرم تخلف مؤ اخذه نفرمايد.
«'''سَيَقُولُ لَكَ المُخَلّفُونَ مِنَ الأعرَاب'''» - اين آيه، از آينده نزديكى خبر مى دهد كه متخلّفان از داستان حديبيّه به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، چنين و چنان خواهند گفت. و از عبارت آيه بر مى آيد كه اين آيات، در مراجعت از حديبيّه به مدينه و قبل از ورود به آن نازل شده.
و از اينكه طلب استغفار كردند، پيداست كه تخلف از جهاد را گناه مى دانسته اند، و نمى خواسته اند مساءله زن و فرزند و مال و منال را عذر موجهى دانسته ، بگويند به خاطر اين عذر، گناه كرده ايم ، بلكه خواسته اند بگويند: علت اينكه اين گناه را مرتكب شده ايم ، علاقه به زن و فرزند و مال بوده .
 
«'''شَغَلَتنَا أموَالُنَا وَ أهلُونَا فَاستَغفِر لَنَا'''» - يعنى: عاملى كه ما را مشغول كرد از حركت با اصحاب، و باز داشت از اين كه در خدمتت باشيم، اموال و زن و فرزندمان بود، كه كسى را نداشتيم براى سرپرستى آنان بگذاريم، و بيم آن داشتيم كه در نبود ما، دچار حادثه اى شوند. لذا مانديم، و تو از خدا براى ما طلب مغفرت كن كه خدا ما را بيامرزد، و به جرم تخلّف، مؤاخذه نفرمايد.
 
و از اين كه طلب استغفار كردند، پيداست كه تخلّف از جهاد را گناه مى دانسته اند، و نمى خواسته اند مسأله زن و فرزند و مال و منال را عذر موجهى دانسته، بگويند به خاطر اين عذر، گناه كرده ايم، بلكه خواسته اند بگويند: علت اين كه اين گناه را مرتكب شده ايم، علاقه به زن و فرزند و مال بوده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱۶ </center>
((يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم (( - اين جمله گفتار و اعتذار آنان را تكذيب مى كند، و مى فرمايد: نه گرفتارى مال و اولاد آنان را بازداشت و نه اعتنايى به استغفار تو دارند، بلكه همه اينها را مى گويند تا روپوشى باشد كه به وسيله آن از شر عتاب و توبيخ مردم در امان باشند.
«'''يَقُولُونَ بِألسِنَتِهِم مَا لَيسَ فِى قُلُوبِهِم'''» - اين جمله، گفتار و اعتذار آنان را تكذيب مى كند، و مى فرمايد: نه گرفتارى مال و اولاد، آنان را باز داشت و نه اعتنايى به استغفار تو دارند، بلكه همه اين ها را مى گويند، تا روپوشى باشد كه به وسيله آن، از شرّ عتاب و توبيخ مردم در امان باشند.
((قل فمن يملك لكم من اللّه شيئا ان اراد بكم ضرا او اراد بكم نفعا(( - جوابى است حلى از اعتذارى كه مى جويند، و خواهند گفت مال و اولاد ما بى صاحب بود. و حاصل جواب اين است كه : خداى سبحان ، خالق و آمر و مالك و مدبر هر چيز است ، غير او ربى نيست . پس هيچ نفع و ضررى نيست جز با اراده و مشيت او، احدى از طرف خدا مالك هيچ چيز نيست ، تا قاهر بر آن باشد، و از ضرر آن - اگر بخواهد ضرر برساند جلوگيرى كند، و يا نفع آن را جلب كند، اگر خدا ضررش را خواسته باشد، و يا از خيرش جلوگيرى كند، اگر اين قاهر خير آن را نخواهد، و چون چنين است پس انصراف شما از شركت در لشكر پيغمبر براى يارى دين ، و اشتغالتان به آن بهانه هايى كه آورديد شما را از خدا به هيچ وجه بى نياز نمى كند، يعنى عذرتان را پذيرفته نمى سازد، نه ضررى از شما دفع مى كند اگر او ضررتان را خواسته باشد، و نه نفعى بسوى شما جلب مى كند و يا در جلبش تعجيل مى كند، اگر او خير شما را خواسته باشد.
 
پس جمله ((قل فمن يملك لكم ...(( جواب از تعلل آنان است ، به اينكه سرگرم زندگى بوديم ، تازه اگر در اين دعوى راست گفته باشند. و خلاصه اش اين شد كه : دلبستگى شما در دفع ضرر و جلب خير به اسباب ظاهرى - كه يكى از آنها اداره و تدبير امور زن و فرزند است - و ترك يك وظيفه دينى به اين منظور، شما را در دفع ضرر و جلب منفعت هيچ سودى نمى دهد، بلكه امر تابع اراده خداى سبحان است . پس آيه شريفه در معناى آيه ((قل لن يصيبنا الا ما كتاب اللّه لنا(( است .
«'''قُل فَمَن يَملِكُ لَكُم مِنَ اللّه شَيئاً إن أرَادَ بِكُم ضَرّاً أو أرَادَ بِكُم نَفعاً'''» - جوابى است حلّى از اعتذارى كه مى جويند، و خواهند گفت مال و اولاد ما بى صاحب بود.  
و تمسك به اسباب و عدم لغويت آنها هر چند كارى است مشروع ، و حتى خدا به آن امر فرموده كه بايد تمسك به اسباب ظاهرى جست ، ولى اين در صورتى است كه معارض با امرى مهم نباشد، و چنانچه امرى مهمتر از تدبير امور زندگى پيش آيد، - مثلا دفاع از دين و كشور - بايد از آن اسباب چشم پوشيد و به دفاع پرداخت ، هر چند كه در اين كار ناملايماتى هم محتمل باشد. مگر اينكه در اين ميان خطرى قطعى و يقينى در كار باشد، كه با وجود آن خطر ديگر دفاع و كوشش مؤ ثر نباشد، در آن صورت مى شود دفاع را تعطيل كرد.
 
و حاصل جواب اين است كه: خداى سبحان، خالق و آمر و مالك و مدبّر هر چيز است. غير او ربّى نيست. پس هيچ نفع و ضررى نيست، جز با اراده و مشيت او. احدى از طرف خدا، مالك هيچ چيز نيست، تا قاهر بر آن باشد، و از ضرر آن - اگر بخواهد ضرر برساند - جلوگيرى كند، و يا نفع آن را جلب كند، اگر خدا ضررش را خواسته باشد، و يا از خيرش جلوگيرى كند، اگر اين قاهر خير آن را نخواهد.
 
و چون چنين است، پس انصراف شما از شركت در لشكر پيغمبر براى يارى دين، و اشتغالتان به آن بهانه هايى كه آورديد، شما را از خدا به هيچ وجه بى نياز نمى كند. يعنى عذرتان را پذيرفته نمى سازد. نه ضررى از شما دفع مى كند، اگر او ضررتان را خواسته باشد، و نه نفعى به سوى شما جلب مى كند، و يا در جلبش تعجيل مى كند، اگر او خير شما را خواسته باشد.
 
پس جمله «قُل فَمَن يَملِكُ لَكُم...»، جواب از تعلل آنان است، به اين كه سرگرم زندگى بوديم. تازه اگر در اين دعوى راست گفته باشند. و خلاصه اش اين شد كه: دلبستگى شما در دفع ضرر و جلب خير به اسباب ظاهرى - كه يكى از آن ها اداره و تدبير امور زن و فرزند است - و ترك يك وظيفه دينى به اين منظور، شما را در دفع ضرر و جلب منفعت هيچ سودى نمى دهد، بلكه امر، تابع اراده خداى سبحان است.  
 
پس آيه شريفه، در معناى آيه «قُل لَن يُصِيبَنَا إلّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا» است.
 
و تمسك به اسباب و عدم لغويت آن ها، هرچند كارى است مشروع، و حتى خدا به آن امر فرموده كه بايد تمسك به اسباب ظاهرى جست، ولى اين در صورتى است كه معارض با امرى مهم نباشد. و چنانچه امرى مهمتر از تدبير امور زندگى پيش آيد - مثلا دفاع از دين و كشور - بايد از آن اسباب چشم پوشيد و به دفاع پرداخت، هرچند كه در اين كار ناملايماتى هم محتمل باشد. مگر اين كه در اين ميان خطرى قطعى و يقينى در كار باشد، كه با وجود آن خطر، ديگر دفاع و كوشش مؤثر نباشد. در آن صورت مى شود دفاع را تعطيل كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱۷ </center>
((بل كان اللّه بما تعملون خبيرا(( - اين جمله تعريض و كنايه به متخلفين است ، و در آن به اين نكته اشاره مى كند كه شما در اين بهانه خود دروغ مى گوييد، اصللا علت تخلف شما مساءله اشتغال به امور اموال و اولاد نبود.
«'''بَل كَانَ اللّهُ بِمَا تَعمَلُونَ خَبِيراً'''» - اين جمله، تعريض و كنايه به متخلفان است و در آن، به اين نكته اشاره مى كند كه شما در اين بهانه خود دروغ مى گوييد. اصللا علت تخلف شما، مسأله اشتغال به امور اموال و اولاد نبود.
بَلْ ظنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِب الرَّسولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذَلِك فى قُلُوبِكُمْ ...
 
اين آيه علت واقعى تخلف را بيان مى كند، و مى فرمايد تخلف شما از شركت در جهاد براى اشتغال به امور مذكور نبود، بلكه اين بود كه شما پنداشتيد رسول و مؤ منين هرگز از اين جنگ برنمى گردند و هر كس در اين سفر شركت كرده به دست قريش كه آن همه لشكر فراهم آورده و آن همه نيرو و شوكت دارد كشته خواهد شد، اين بود علت تخلف شما.
«'''بَلْ ظنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِب الرَّسولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذَلِك فى قُلُوبِكُمْ ...'''»:
((و زين ذلك فى قلوبكم (( - و اينكه فرمود: همين بهانه در دل شما است كه بدست شيطان جلوه داده شد، و شما هم طبق آن عمل كرديد، و آن اين بود كه از حركت به سوى جهاد تخلف كنيد، تا مبادا شما هم كشته شويد و از بين برويد.
 
((و ظننتم ظن السوء و كنتم قوما بورا(( - كلمه ((بور(( - به طورى كه گفته اند مصدر و به معناى فساد و يا هلاكت است ، كه البته منظور از آن معناى اسم فاعلى آنست ، و معنايش : و شما مردمى هالك و يا فاسد بوده ايد مى باشد.
اين آيه، علت واقعى تخلّف را بيان مى كند و مى فرمايد: تخلف شما از شركت در جهاد، براى اشتغال به امور مذكور نبود، بلكه اين بود كه شما پنداشتيد رسول و مؤمنان هرگز از اين جنگ بر نمى گردند و هر كس در اين سفر شركت كرده، به دست قريش كه آن همه لشكر فراهم آورده و آن همه نيرو و شوكت دارد، كشته خواهد شد. اين بود علت تخلف شما.
 
«'''وَ زُيّنَ ذَلِكَ فِى قُلُوبِكُم'''» - و اين كه فرمود: همين بهانه در دل شما است كه به دست شيطان جلوه داده شد، و شما هم طبق آن عمل كرديد. و آن، اين بود كه از حركت به سوى جهاد تخلف كنيد، تا مبادا شما هم كشته شويد و از بين برويد.
 
«'''و ظننتم ظن السوء و كنتم قوما بورا'''» - كلمه ((بور(( - به طورى كه گفته اند مصدر و به معناى فساد و يا هلاكت است ، كه البته منظور از آن معناى اسم فاعلى آنست ، و معنايش : و شما مردمى هالك و يا فاسد بوده ايد مى باشد.
 
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((ظن سوء(( همان پندارى بود كه پنداشتند رسول و مؤ منين از سفر حديبيه برنخواهند گشت . و بعيد هم نيست ، كه مراد از آن ، اين پندار باشد كه خدا رسولش را يارى نمى كند و دين خود را غلبه نمى دهد، كه اين احتمال در ذيل آيه ششم همين سوره گذشت ، كه مى فرمود: ((الظانين باللّه ظن السوء(( بلكه اين احتمال روشن تر به نظر مى رسد.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((ظن سوء(( همان پندارى بود كه پنداشتند رسول و مؤ منين از سفر حديبيه برنخواهند گشت . و بعيد هم نيست ، كه مراد از آن ، اين پندار باشد كه خدا رسولش را يارى نمى كند و دين خود را غلبه نمى دهد، كه اين احتمال در ذيل آيه ششم همين سوره گذشت ، كه مى فرمود: ((الظانين باللّه ظن السوء(( بلكه اين احتمال روشن تر به نظر مى رسد.
وَ مَن لَّمْ يُؤْمِن بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ سعِيراً
 
«'''وَ مَن لَّمْ يُؤْمِن بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ سعِيراً'''»:
 
در اين آيات شريفه بين ايمان به خدا و ايمان به رسول جمع شده ، و اين براى آن است كه بفهماند كفر به رسول و اطاعت نكردن از او كفر به خدا هم هست ، و در اين آيه لحنى است تهديدآميز.
در اين آيات شريفه بين ايمان به خدا و ايمان به رسول جمع شده ، و اين براى آن است كه بفهماند كفر به رسول و اطاعت نكردن از او كفر به خدا هم هست ، و در اين آيه لحنى است تهديدآميز.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱۸ </center>
در جمله ((فانا اعتدنا للكافرين سعيرا مقتضاى (( ظاهر اين بود كه بفرمايد ((اعتدنا لهم (( چون كلمه كافرين قبلا گذشته بود و ضمير كار آن كلمه را مى كرد، پس اگر به جاى ضمير، خود كلمه را تكرار كرد براى اين است كه اشاره كند به اينكه آماده كردن سعير دوزخ براى آنان چه علتى داشت ، چون در اصطلاح اهل ادب معروف است كه تعليق حكم بر وصف ، عليت آن وصف براى حكم را مى رساند در نتيجه معنا چنين مى شود كه : اگر ما براى كفار آتش دوزخ فراهم كرده ايم ، بدين علت است كه آنها كافرند، لذا سعيرى ، يعنى آتشى ، مسعر، يعنى مشتعل ، برايشان فراهم كرديم . و اگر كلمه ((سعيرا(( را نكرده آورده براى اين است كه دلهره بيشترى ايجاد كند.
در جمله ((فانا اعتدنا للكافرين سعيرا مقتضاى (( ظاهر اين بود كه بفرمايد ((اعتدنا لهم (( چون كلمه كافرين قبلا گذشته بود و ضمير كار آن كلمه را مى كرد، پس اگر به جاى ضمير، خود كلمه را تكرار كرد براى اين است كه اشاره كند به اينكه آماده كردن سعير دوزخ براى آنان چه علتى داشت ، چون در اصطلاح اهل ادب معروف است كه تعليق حكم بر وصف ، عليت آن وصف براى حكم را مى رساند در نتيجه معنا چنين مى شود كه : اگر ما براى كفار آتش دوزخ فراهم كرده ايم ، بدين علت است كه آنها كافرند، لذا سعيرى ، يعنى آتشى ، مسعر، يعنى مشتعل ، برايشان فراهم كرديم . و اگر كلمه ((سعيرا(( را نكرده آورده براى اين است كه دلهره بيشترى ايجاد كند.
وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّب مَن يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
 
«'''وَ للَّهِ مُلْكُ السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً'''»:
 
معناى آيه روشن است . و اين آيه مطالب قبل را تاءييد مى كند. و اگر در ذيل آيه كه راجع به مالكيت مطلق خدا است دو نام ((غفور(( و ((رحيم (( را آورده ، براى اين است كه اشاره كند به اينكه رحمتش از غضبش پيشى دارد، تا بندگانش به اين وسيله تحريك و تشويق به استغفار و استرحام شوند.
معناى آيه روشن است . و اين آيه مطالب قبل را تاءييد مى كند. و اگر در ذيل آيه كه راجع به مالكيت مطلق خدا است دو نام ((غفور(( و ((رحيم (( را آورده ، براى اين است كه اشاره كند به اينكه رحمتش از غضبش پيشى دارد، تا بندگانش به اين وسيله تحريك و تشويق به استغفار و استرحام شوند.
سيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطلَقْتُمْ إِلى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ ...
 
«'''سيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطلَقْتُمْ إِلى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ ...'''»:
 
در اين آيه خبر از يك آينده اى ديگر مى دهد، و آن اين است كه مؤ منين به زودى جنگى مى كنند كه در آن جنگ فتح نصيبشان مى شود، و غنيمت هايى عائدشان مى گردد، آن وقت آنهايى كه تخلف كردند پشيمان شده درخواست مى كنند اجازه دهند به دنبالش به صحنه جنگ آيند تا از غنيمت بهره مند شوند. و اين جنگ جنگ خيبر است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) و مؤ منين از آنجا گذشتند و آن را فتح نموده غنيمت هايى گرفتند. و خداى تعالى آن غنائم را به كسانى اختصاص داد كه در سفر حديبيه با او بودند، و غير آنان را شركت نداد.
در اين آيه خبر از يك آينده اى ديگر مى دهد، و آن اين است كه مؤ منين به زودى جنگى مى كنند كه در آن جنگ فتح نصيبشان مى شود، و غنيمت هايى عائدشان مى گردد، آن وقت آنهايى كه تخلف كردند پشيمان شده درخواست مى كنند اجازه دهند به دنبالش به صحنه جنگ آيند تا از غنيمت بهره مند شوند. و اين جنگ جنگ خيبر است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) و مؤ منين از آنجا گذشتند و آن را فتح نموده غنيمت هايى گرفتند. و خداى تعالى آن غنائم را به كسانى اختصاص داد كه در سفر حديبيه با او بودند، و غير آنان را شركت نداد.
و معناى آيه اين است كه : شما به زودى روانه جنگى مى شويد كه در آن غنيمت هايى به دست خواهيد آورد، آن وقت اين متخلفين خواهند گفت : بگذاريد ما هم به شما بپيونديم . ((يريدون ان يبدلوا كلام اللّه (( - بعضى گفته اند: مراد از اين كلام خدا كه ((مى خواهند تبديلش كنند(( همان وعده اى است كه خدا به اهل حديبيه داد كه به زودى غنيمت هاى خيبر را بعد از فتح خيبر به آنان اختصاص مى دهد كه به زودى داستانش ‍ در تفسير آيه ((وعدكم اللّه مغانم كثيره تاخذونها فعجل لكم هذه (( خواهد آمد. و خدا در اين آيه با جمله ((اذا انطلقتم الى مغانم لتاخذوها(( به همان داستان اشاره دارد.
و معناى آيه اين است كه : شما به زودى روانه جنگى مى شويد كه در آن غنيمت هايى به دست خواهيد آورد، آن وقت اين متخلفين خواهند گفت : بگذاريد ما هم به شما بپيونديم . ((يريدون ان يبدلوا كلام اللّه (( - بعضى گفته اند: مراد از اين كلام خدا كه ((مى خواهند تبديلش كنند(( همان وعده اى است كه خدا به اهل حديبيه داد كه به زودى غنيمت هاى خيبر را بعد از فتح خيبر به آنان اختصاص مى دهد كه به زودى داستانش ‍ در تفسير آيه ((وعدكم اللّه مغانم كثيره تاخذونها فعجل لكم هذه (( خواهد آمد. و خدا در اين آيه با جمله ((اذا انطلقتم الى مغانم لتاخذوها(( به همان داستان اشاره دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۱۹ </center>
((قل لن تتبعونا كذلكم قال اللّه من قبل (( - در اين آيه به رسول گرامى خود مى فرمايد: ايشان را نگذار دنبالت بيايند. و در پاسخ جمله ((ذرونا(( بگو ((لن تتبعونا((.
«'''قل لن تتبعونا كذلكم قال اللّه من قبل'''» - در اين آيه به رسول گرامى خود مى فرمايد: ايشان را نگذار دنبالت بيايند. و در پاسخ جمله ((ذرونا(( بگو ((لن تتبعونا((.
((فسيقولون بل تحسدوننا(( - يعنى متخلفين بعد از اينكه اين درخواستشان كه به دنبال آنها حركت كنند پذيرفته نشود خواهند گفت : شما به ما حسد مى ورزيد. و در جمله ((بل كانوا لا يفقهون الا قليلا((، پاسخى است از اينكه گفتند شما به ما حسد مى ورزيد، ولى اين جواب را صريحا متوجه خود آنان نكرد و نفرمود: ((بل لا تكادون تفقهون ...((، شما حرف به خرجتان نمى رود، بلكه فرمود ايشان حرف به خرجشان نمى رود، و اين بدان جهت بوده كه حرف به خرجشان نمى رفته ، و در مقامى كه قرآن ادعاء مى كند كه آنها چنين هستند، ديگر معنا ندارد روى سخن را به خود آنان كند، لذا خطاب را متوجه رسول خدا كرد و فرمود: ((بل كانوا لا يفقهون الا قليلا((.
 
«'''فسيقولون بل تحسدوننا'''» - يعنى متخلفين بعد از اينكه اين درخواستشان كه به دنبال آنها حركت كنند پذيرفته نشود خواهند گفت : شما به ما حسد مى ورزيد. و در جمله ((بل كانوا لا يفقهون الا قليلا((، پاسخى است از اينكه گفتند شما به ما حسد مى ورزيد، ولى اين جواب را صريحا متوجه خود آنان نكرد و نفرمود: ((بل لا تكادون تفقهون ...((، شما حرف به خرجتان نمى رود، بلكه فرمود ايشان حرف به خرجشان نمى رود، و اين بدان جهت بوده كه حرف به خرجشان نمى رفته ، و در مقامى كه قرآن ادعاء مى كند كه آنها چنين هستند، ديگر معنا ندارد روى سخن را به خود آنان كند، لذا خطاب را متوجه رسول خدا كرد و فرمود: ((بل كانوا لا يفقهون الا قليلا((.
<span id='link286'><span>
<span id='link286'><span>
==مقصود از اينكه درباره متخلفانى كه در خواستشان در مورد پيوستن به مجاهدان براىغنيمت گرفتن ردّ شد فرمود: جز اندكى نمى فهمند ==
==مقصود از اينكه درباره متخلفانى كه در خواستشان در مورد پيوستن به مجاهدان براىغنيمت گرفتن ردّ شد فرمود: جز اندكى نمى فهمند ==
و دليل نفهميشان اين است كه اين گفتارشان ((شما با ما حسادت مى ورزيد(( اصلا ربطى به كلام رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) نداردو آن جناب از غيب خبرشان داده بود كه خدا از پيش اينچنين خبر داده كه شما هرگز ما را پيروى نمى كنيد، و آنها در پاسخ گفته اند اولا شما نمى گذاريد ما پيرويتان كنيم و اين معنا از ناحيه خدا نيست . و ثانيا جلوگيريتان از شركت ما در غنائم براى اين است كه مى خواهيد غنائم را خودتان به تنهايى بخوريد و به ما ندهيد.
و دليل نفهميشان اين است كه اين گفتارشان ((شما با ما حسادت مى ورزيد(( اصلا ربطى به كلام رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) نداردو آن جناب از غيب خبرشان داده بود كه خدا از پيش اينچنين خبر داده كه شما هرگز ما را پيروى نمى كنيد، و آنها در پاسخ گفته اند اولا شما نمى گذاريد ما پيرويتان كنيم و اين معنا از ناحيه خدا نيست . و ثانيا جلوگيريتان از شركت ما در غنائم براى اين است كه مى خواهيد غنائم را خودتان به تنهايى بخوريد و به ما ندهيد.
و اين پاسخ كلام كسى است كه نه ايمان دارد و نه عقل . كسى كه اينقدر قدرت تشخيص ندارد كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) معصوم است و در هيچ امرى داخل و خارج نمى شود مگر به امر خدا، اگر بخواهيم حمل به صحت كنيم حد اقل اين است كه بگوييم مردمانى ساده و كم فهم بوده اند، كه با ادعاى اسلام و ايمان اين طور با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) سخن گفته اند. از اينجا معلوم مى شود كه مراد از نفهميدنشان مگر اندك بسيط بودن عقل و ضعف فهم آنان است ، كه سخن اشخاص را آنطور كه بايد درك نمى كنند، نه اينكه بعضى از قسمتهاى كلام را مى فهمند و بعضى را نمى فهمند و آنچه مى فهمند كمتر و آنچه را نمى فهمند بيشتر است . و نه اينكه اقليتى از آنان مى فهمند و اكثريتى نمى فهمند، كما اينكه بعضى از مفسرين اين طور معنا كرده اند.
و اين پاسخ كلام كسى است كه نه ايمان دارد و نه عقل . كسى كه اينقدر قدرت تشخيص ندارد كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) معصوم است و در هيچ امرى داخل و خارج نمى شود مگر به امر خدا، اگر بخواهيم حمل به صحت كنيم حد اقل اين است كه بگوييم مردمانى ساده و كم فهم بوده اند، كه با ادعاى اسلام و ايمان اين طور با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) سخن گفته اند. از اينجا معلوم مى شود كه مراد از نفهميدنشان مگر اندك بسيط بودن عقل و ضعف فهم آنان است ، كه سخن اشخاص را آنطور كه بايد درك نمى كنند، نه اينكه بعضى از قسمتهاى كلام را مى فهمند و بعضى را نمى فهمند و آنچه مى فهمند كمتر و آنچه را نمى فهمند بيشتر است . و نه اينكه اقليتى از آنان مى فهمند و اكثريتى نمى فهمند، كما اينكه بعضى از مفسرين اين طور معنا كرده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۲۰ </center>
قُل لِّلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الاَعْرَابِ ستُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولى بَأْسٍ شدِيدٍ تُقَتِلُونهُمْ أَوْ يُسلِمُونَ
«'''قُل لِّلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الاَعْرَابِ ستُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولى بَأْسٍ شدِيدٍ تُقَتِلُونهُمْ أَوْ يُسلِمُونَ'''»:
مفسرين اختلاف كرده اند در اينكه اين قوم داراى باس شديد چه كسانيند؟ بعضى گفته اند: قبيله هوازن هستند. بعضى ديگر گفته اند: ثقيف اند. و بعضى گفته اند: هر دو طايفه اند. بعضى گفته اند: مردم روم اند كه در دو جنگ موته و تبوك شركت كردند. و بعضى گفته اند: اهل رده هستند كه ابوبكر بعد از رحلت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) با آنان جنگيد. بعضى هم گفته اند: ايرانيان هستند. و بعضى گفته اند: عربها و كردهاى ايران اند.
مفسرين اختلاف كرده اند در اينكه اين قوم داراى باس شديد چه كسانيند؟ بعضى گفته اند: قبيله هوازن هستند. بعضى ديگر گفته اند: ثقيف اند. و بعضى گفته اند: هر دو طايفه اند. بعضى گفته اند: مردم روم اند كه در دو جنگ موته و تبوك شركت كردند. و بعضى گفته اند: اهل رده هستند كه ابوبكر بعد از رحلت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) با آنان جنگيد. بعضى هم گفته اند: ايرانيان هستند. و بعضى گفته اند: عربها و كردهاى ايران اند.
و از جمله ((ستدعون (( به نظر مى رسد كه منظور، بعضى از اقوامى است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بعد از فتح خيبر با آنها نبرد كرد، يعنى هوازن و ثقيف و روم و موته . و اينكه خداى تعالى از پيش ‍ خبر داد كه ((به متخلفين بگو شما ما را پيروى نخواهيد كرد(( ناظر به پيروى كردن آنان در جنگ خيبر است - اين طور از سياق استفاده مى شود.
و از جمله ((ستدعون (( به نظر مى رسد كه منظور، بعضى از اقوامى است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بعد از فتح خيبر با آنها نبرد كرد، يعنى هوازن و ثقيف و روم و موته . و اينكه خداى تعالى از پيش ‍ خبر داد كه ((به متخلفين بگو شما ما را پيروى نخواهيد كرد(( ناظر به پيروى كردن آنان در جنگ خيبر است - اين طور از سياق استفاده مى شود.
و جمله ((تقاتلونهم او يسلمون (( جمله اى است استينافى كه تنويع را مى رساند، مى فرمايد: يا اين است كه با ايشان نبرد مى كنيد، و يا اينكه مسلمان مى شوند، شق سوم كه جزيه گرفتن باشد در آنان نيست ؛ چون مشرك اند، و جزيه از مشرك قبول نمى شود و حكم - جزيه مخصوص ‍ اهل كتاب است . مشرك يا بايد مسلمان شود و يا جنگ كند.
و جمله ((تقاتلونهم او يسلمون (( جمله اى است استينافى كه تنويع را مى رساند، مى فرمايد: يا اين است كه با ايشان نبرد مى كنيد، و يا اينكه مسلمان مى شوند، شق سوم كه جزيه گرفتن باشد در آنان نيست ؛ چون مشرك اند، و جزيه از مشرك قبول نمى شود و حكم - جزيه مخصوص ‍ اهل كتاب است . مشرك يا بايد مسلمان شود و يا جنگ كند.
و نمى شود جمله ((تقاتلونهم (( را صفت قوم بگيريم ، چون مسلمين دعوت مى شوند كه با قومى قتال كنند، نه اينكه با قومى كه قتال مى كنند قتال كنند. همچنين نمى شود آن را حال از نائب فاعل در ((ستدعون (( دانست ؛ براى اينكه مسلمين دعوت مى شوند تا با قومى قتال كنند نه اينكه در حال قتال دعوت مى شوند قتال كنند - آن چنان كه بعضى از مفسرين خيال كرده اند.
و نمى شود جمله ((تقاتلونهم (( را صفت قوم بگيريم ، چون مسلمين دعوت مى شوند كه با قومى قتال كنند، نه اينكه با قومى كه قتال مى كنند قتال كنند. همچنين نمى شود آن را حال از نائب فاعل در ((ستدعون (( دانست ؛ براى اينكه مسلمين دعوت مى شوند تا با قومى قتال كنند نه اينكه در حال قتال دعوت مى شوند قتال كنند - آن چنان كه بعضى از مفسرين خيال كرده اند.
خداى سبحان سپس كلام خود را با وعده و وعيد خاتمه مى دهد. وعده در مقابل اطاعت ، و وعيد در مقابل معصيت . مى فرمايد: ((فان تطيعوا(( اگر اطاعت كنيد و براى قتال بيرون شويد ((يوتكم اللّه اجرا حسنا(( خدا اجر نيكى به شما مى دهد ((و ان تتولوا(( و اگر روى بگردانيد و نافرمانى كنيد و خارج نشويد ((كما توليتم من قبل (( همانطورى كه بار قبلى رو گردانديد، و در سفر حديبيه خارج نشديد، آن وقت ((يعذبكم عذابا اليما(( خدا در دنيا - به طورى كه از ظاهر مقام استفاده مى شود - و يا هم در دنيا و هم در آخرت شما را به عذابى اليم و دردناك معذب مى كند.
خداى سبحان سپس كلام خود را با وعده و وعيد خاتمه مى دهد. وعده در مقابل اطاعت ، و وعيد در مقابل معصيت . مى فرمايد: ((فان تطيعوا(( اگر اطاعت كنيد و براى قتال بيرون شويد ((يوتكم اللّه اجرا حسنا(( خدا اجر نيكى به شما مى دهد ((و ان تتولوا(( و اگر روى بگردانيد و نافرمانى كنيد و خارج نشويد ((كما توليتم من قبل (( همانطورى كه بار قبلى رو گردانديد، و در سفر حديبيه خارج نشديد، آن وقت ((يعذبكم عذابا اليما(( خدا در دنيا - به طورى كه از ظاهر مقام استفاده مى شود - و يا هم در دنيا و هم در آخرت شما را به عذابى اليم و دردناك معذب مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۲۱ </center>
لَّيْس عَلى الاَعْمَى حَرَجٌ وَ لا عَلى الاَعْرَج حَرَجٌ وَ لا عَلى الْمَرِيضِ حَرَجٌ
«'''لَّيْس عَلى الاَعْمَى حَرَجٌ وَ لا عَلى الاَعْرَج حَرَجٌ وَ لا عَلى الْمَرِيضِ حَرَجٌ'''»:
 
در اين آيه حكم جهاد را از معلولين كه جهاد برايشان طاقت فرساست به لسان رفع لازمه اش برمى دارد، يعنى نمى فرمايد اينها حكم جهاد ندارند، بلكه مى فرمايد لازمه آن را كه حرج است ندارند. آنگاه در اينجا نيز مانند آيه قبلى كلام را با وعده و وعيد خاتمه مى دهد. در وعده اش مى فرمايد: و هر كس خدا و رسول او را اطاعت كند خدا در بهشتى داخلش مى سازد كه نهرها از دامنه آن جارى است . و در وعيدش مى فرمايد و هر كس روى بگرداند خدا به عذابى دردناك معذبش مى كند.
در اين آيه حكم جهاد را از معلولين كه جهاد برايشان طاقت فرساست به لسان رفع لازمه اش برمى دارد، يعنى نمى فرمايد اينها حكم جهاد ندارند، بلكه مى فرمايد لازمه آن را كه حرج است ندارند. آنگاه در اينجا نيز مانند آيه قبلى كلام را با وعده و وعيد خاتمه مى دهد. در وعده اش مى فرمايد: و هر كس خدا و رسول او را اطاعت كند خدا در بهشتى داخلش مى سازد كه نهرها از دامنه آن جارى است . و در وعيدش مى فرمايد و هر كس روى بگرداند خدا به عذابى دردناك معذبش مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۲۲ </center>
۱۶٬۲۷۸

ویرایش