۱۶٬۲۸۶
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ | ||
الحمد لله | الحمد لله الّذى أنزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا، و الصلوة على من جعله شاهدا و مبشّرا و نذيرا، و داعيا إلى الله بإذنه و سراجا منيرا و على آله الّذين اذهب عنهم الرّجس، و طهّرهم تطهيرا. | ||
در اين مقدمه، روشى را كه ما در اين كتاب در بحث و جستجو از معانى آيات قرآن كريم اتخاذ نموده ايم، براى خواننده معرفى می كنيم. نخست بايد بگویيم: تفسير كه به معناى بيان معانى آيات قرآنى و كشف مقاصد و مداليل آن است، از قديمى ترين اشتغالات علمى است، كه دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول كرده است. و تاريخ اين نوع بحث كه نامش تفسير است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و اين معنا از آيه: «'''كما أرسلنا فيكم رسولا منكم، يتلوا عليكم آياتنا، و يزكّيكم و يعلّمكم الكتاب و الحكمة'''»: (همچنان كه در شما رسولى از خود شما فرستاديم، تا بر شما بخواند آيات ما را، و تزكيه تان كند، و كتاب و حكمتتان بياموزد) به خوبى استفاده می شود، چون مى فرمايد: همان رسولی كه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعليم مى دهد. | در اين مقدمه، روشى را كه ما در اين كتاب در بحث و جستجو از معانى آيات قرآن كريم اتخاذ نموده ايم، براى خواننده معرفى می كنيم. نخست بايد بگویيم: تفسير كه به معناى بيان معانى آيات قرآنى و كشف مقاصد و مداليل آن است، از قديمى ترين اشتغالات علمى است، كه دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول كرده است. و تاريخ اين نوع بحث كه نامش تفسير است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و اين معنا از آيه: «'''كما أرسلنا فيكم رسولا منكم، يتلوا عليكم آياتنا، و يزكّيكم و يعلّمكم الكتاب و الحكمة'''»: (همچنان كه در شما رسولى از خود شما فرستاديم، تا بر شما بخواند آيات ما را، و تزكيه تان كند، و كتاب و حكمتتان بياموزد) به خوبى استفاده می شود، چون مى فرمايد: همان رسولی كه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعليم مى دهد. | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
==نقص و انحراف مشترك تمام مسلك هاى تفسيرى ياد شده == | ==نقص و انحراف مشترك تمام مسلك هاى تفسيرى ياد شده == | ||
و خواننده عزيز اگر در اين مسلك | و خواننده عزيز اگر در اين مسلك هایى كه درباره تفسير برايش نقل كرديم دقّت بفرمايد، خواهد ديد كه همه در اين نقص (كه نقص بسيار بزرگى است) شريك اند كه: آنچه از ابحاث علمى و يا فلسفى به دست آورده اند، بر قرآن كريم تحميل نموده اند، بدون اين كه مداليل آيات بر آن ها دلالت داشته باشد. و در نتيجه تفسير اينان نيز تطبيق شده، و تطبيق خود را تفسير نام نهادند، و حقايق قرآن را به صورت مجازها در آورده، تنزيل عدّه اى از آيات را تأويل كردند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۴ </center> | ||
و لازمه اين انحراف - | و لازمه اين انحراف - همان طور كه در اوائل گفتار اشاره كرديم- اين شد كه قرآنى كه خودش را به «هدى للعالَمين» و «نورا مبينا» و «تبيانا لكلّ شىء» معرفى نموده، هدايت نباشد، مگر به كمك غير خودش، و به جاى «نور مبين» مستنير به غيرش باشد، از غير خودش نور بگيرد و به وسيله غير خودش بيان شود. حالا آن غير چيست كه ما را به سوى قرآن هدايت مى كند، و به قرآن نور و بيان می دهد؟! نمی دانيم. و اگر آن علمى كه به زعم آقايان نوربخش و مبين قرآن و هادى به سوى آن است، و خودش مورد اختلاف شد - كه مورد اختلاف هم شده، و چه اختلاف شديدى- آيا مرجع چه خواهد بود؟! نمی دانيم. | ||
و | |||
و به هر حال، هيچ يك از اين اختلافاتی كه ذكر شد، منشأش اختلاف نظر در مفهوم لفظ آيه، و معناى لغوى و عرفى عربى مفرد آن، و جمله اش نبوده، براى اين كه هم كلمات قرآن و هم جملات آن، و آياتش كلامى است عربى، و آن هم عربى آشكار، آنچنان كه در فهم آن، هيچ عرب و غير عربى كه عارف به لغت و اساليب كلام عربى است، توقف نمی كند. | |||
<span id='link9'><span> | <span id='link9'><span> | ||
==عدم ابهام و اغلاق در مفاهيم آيات و | |||
و در ميان همه آيات قرآن | ==عدم ابهام و اغلاق در مفاهيم آيات و منشأ اختلافات == | ||
پس اين اختلاف از ناحيه معناى كلمات پيدا | و در ميان همه آيات قرآن - كه بيش از چند هزار آيه است - حتى يك آيه نمى يابيم كه در مفهومش اغلاق و تعقيدى باشد، به طوری كه ذهن خواننده در فهم معناى آن دچار حيرت و سرگردانى شود، و چطور چنين نباشد و حال آن كه قرآن فصيح ترين كلام عرب است، و ابتدایى ترين شرط فصاحت اين است كه اغلاق و تعقيد نداشته باشد، و حتى آن آياتى هم كه جزو متشابهات قرآن به شمار مى آيند، مانند آيات نسخ شده و امثال آن، در مفهومش غايت وضوح و روشنى را دارد، و تشابهش به خاطر اين است كه مراد از آن را نمی دانيم، نه اين كه معناى ظاهرش نامعلوم باشد. | ||
پس اين اختلاف از ناحيه معناى كلمات پيدا نشده، بلكه همه آن ها از اختلاف در مصداق كلمات پيدا شده، و هر مذهب و مسلكى كلمات و جملات قرآن را به مصداقى حمل كرده اند، كه آن ديگرى قبول ندارد. اين از مدلول تصورى و تصديقى كلمه، چيزى فهميده، و آن ديگرى چيزى ديگر. | |||
<span id='link10'><span> | <span id='link10'><span> | ||
==علت سبقت معانى مادى كلمات وضع شده به ذهن == | ==علت سبقت معانى مادى كلمات وضع شده به ذهن == | ||
توضيح | توضيح اين كه: انس و عادت - همان طورى كه گفته شده - باعث می شود كه ذهن آدمى در هنگام شنيدن يك كلمه و يا يك جمله، به معناى مادى آن سبقت جويد، و قبل از هر معناى ديگر، آن معناى مادى و يا لواحق آن به ذهن در آيد. و ما انسان ها از آن جایی كه بدنهايمان و قواى بدنيمان، مادام كه در اين دنياى مادى هستيم، در ماده غوطه ور است و سر و كارش همه با ماده است، لذا مثلا اگر لفظ حيات، و علم، و قدرت، و سمع، و بصر، و كلام، و اراده، و رضا و غضب، و خلق و امر، و امثال آن را مى شنويم، فورا معناى مادى اين ها به ذهن ما در مى آيد. همان معنایى كه از اين كلمات در خود سراغ داريم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵ </center> | ||
و | و همچنين، وقتى كلمات آسمان و زمين، و لوح و قلم، و عرش و كرسى، و فرشته و بال فرشته، و شيطان و لشگريان او، از پياده نظام و سواره نظامش را مى شنويم، مصاديق طبيعى و مادى آن به ذهن ما سبقت می جويد و قبل از هر معناى ديگرى، داخل در فهم ما مى شود. | ||
و چون مى شنويم كه | |||
باز وقتى مى شنويم كه | و چون مى شنويم كه می گويند: خدا عالَم را خلق كرده ، و يا فلان كار را كرده، و يا به فلان چيز عالِم است، و يا فلان چيز را اراده كرده و يا خواسته، و يا مى خواهد؛ همه اين ها را مانند خلق، و علم، و اراده، و مشيّت، خودمان مقيّد به زمانش مى كنيم. چون معهود در ذهن ما اين است كه خواسته ماضى و مربوط به گذشته است، و می خواهد مضارع و مربوط به آينده است، درباره (خواسته و می خواهد) خدا همين فرق را مى گذاريم. | ||
و چون مى شنويم كه مى فرمايد: «'''و | |||
چاره اى هم نداريم | باز وقتى مى شنويم كه خدای تعالى مى فرمايد: «و لدينا مزيد»: (نزد ما بيشتر هم هست)؛ و يا مى فرمايد: «'''لاتّخذناه من لدنّا'''»: (از نزد خود مى گيريم نه از ميان شما)؛ و يا مى فرمايد: «'''و ما عند الله خير'''»: (آنچه نزد خدا است، بهتر است)؛ و يا مى فرمايد: «'''إليه ترجعون'''»: (به نزد او بر مى گرديد)؛ فورا به ذهنمان مى رسد كه كلمه «نزد» همان معنایى را درباره خدا مى دهد كه درباره ما مى دهد، و آن عبارت است از: حضور در مكانى كه ما هستيم. | ||
و زندگى اجتماعى را هم حوائج مادى به گردن ما | |||
و چون مى شنويم كه مى فرمايد: «'''و إذا أردنا أن نهلك قرية، أمرنا مترفيها'''»: (چون بخواهيم قريه اى را هلاك كنيم، به عيّاش هايش دستور مى دهيم كه ...)؛ و يا مى شنويم كه مى فرمايد: «'''و نريد أن نمنّ '''»: (اراده كرده ايم كه منّت نهيم ...)؛ و يا مى شنويم كه مى فرمايد: «يريد الله بكم اليسر»: (خدا آسانى براى شما اراده كرده)؛ فورا به ذهنمان مى رسد كه اراده خدا هم از سنخ اراده ماست، و از اين قبيل كلمات را وقتى مى شنويم، مقيد به آن قيودى مى كنيم كه در خود ما مقيّد به آنها است. | |||
چاره اى هم نداريم. براى اين كه از روز اول كه ما ابناء بشر، لفظ - چه فارسى چه عربى و چه هر زبانى ديگر- را وضع كرديم، براى اين وضع كرديم كه موجودى اجتماعى بوديم، و ناگزير بوديم منويّات خود را به يكديگر بفهمانيم، و فهماندن منويّات وسيله اى مى خواهد. لذا با يكديگر قرار گذاشتيم قبلا كه هر وقت من صداى (آب) را از خود در آوردم، تو بدان كه من آن چيزى را می گويم كه رفع تشنگى مى كند؛ و به همين منوال الفاظ ديگر). | |||
و زندگى اجتماعى را هم حوائج مادى به گردن ما گذاشت، چون منظور از آن اين بود كه دست به دست هم داده، هر يك، يكى از كارهاى اجتماع را انجام دهيم، تا به اين وسيله استكمال كرده باشيم، و كارهاى اجتماعى همه مربوط به امور مادى، و لوازم آن است. ناگزير الفاظ را وضع كرديم، براى مسمّى هایى كه غرض ما را تأمين مى كند. روى اين جهت هر لفظى را كه مى شنويم، فورا معناى ماديش به ذهنمان مى رسد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۶ </center> | ||
<span id='link11'><span> | <span id='link11'><span> | ||
==دلالت الفاظ موضوعه با تغيير شكل موضوع له تغيير نمى يابد == | ==دلالت الفاظ موضوعه با تغيير شكل موضوع له تغيير نمى يابد == | ||
لكن بايد اين را هم بدانيم كه اگر ما الفاظ را وضع | لكن بايد اين را هم بدانيم كه اگر ما الفاظ را وضع كرديم، براى آن چيزى وضع كرديم كه فلان فایده را به ما مى دهد. حالا اگر آن چيز شكل و قيافه اش تغيير كرد، مادام كه آن فایده را مى دهد، باز لفظ نامبرده، نام آن چيز هست. | ||
و همچنين كلمه | توضيح اين كه: اشيایى كه ما براى هر يك نامى نهاده ايم، از آن جا كه مادّى هستند، محكوم به تغير و تبدّل اند. چون حوائج آدمى رو به تبدّل است، و روز به روز تكامل مى يابد. | ||
پس بنابراين هر چند كه | |||
مثلا كلمه «چراغ» را ما در اولين روزى كه به زبان جارى كرديم، به عنوان نام يك ظرفى بود، كه روغن در آن مى ريختيم، و فتيله اى در آن روغن مى انداختيم، و لبه فتيله را از لبه ظرف بيرون گذاشته، روشن مى كرديم، تا در شب هاى تاريك پيش پاى ما را روشن كند، و هر وقت كلمه «چراغ» به زبان مى آورديم، شنونده چنين چيزى از آن مى فهميد. ولى روز به روز، در اثر پيشرفت ما، چراغ هم پيشرفت كرد و تغيير شكل داد، تا امروز كه به صورت چراغ برق در آمد، به صورتى كه از اجزاء چراغ اوليه ما، هيچ چيز در آن وجود ندارد. نه ظرف سفالى آن هست، نه روغنش، و نه فتيله اش؛ ولى در عين حال باز به لامپ می گویيم چراغ، براى چه؟ براى اين كه از لامپ، همان فایده را مى بريم كه از پيه سوز سابق مى برديم. | |||
و همچنين كلمه «ميزان» يا ترازو، كه در اوّلين روزی كه آن را به زبان آورديم، طبق قرار قبلى، براى اين آن را وضع كرديم كه شنونده از آن چيزی را بفهمد كه كالا و اجناس ما به وسيله آن سنجيده مى شود؛ ولى امروز آلاتى درست كرده ايم كه با آن حرارت و برودت را هم مى سنجيم. پس اين هم ميزان هست. چيزی كه هست ميزان الحرارة است. و همچنين، كلمه «سلاح» كه در روز اول، چوب و چماق بود، بعدا شمشير و گرز شد، و امروز توپ و تفنگ شده است. | |||
پس بنابراين هر چند كه مسمّاى نام ها تغيير كرده، به حدّى كه از اجزاء سابقش نه ذاتى مانده و نه صفاتى، ولكن نام ها همچنان باقى مانده است؛ و اين نيست مگر به خاطر اين كه منظور روز اول ما از نامگذارى، فایده و غرضى بود كه از مسمّاها عايد ما مى شد، نه شكل و صورت آن ها، و مادام كه آن فایده و آن غرض حاصل است، اسم هم بر آن صادق است. در نتيجه، مادام كه غرض سنجش، و نورگيرى، و دفاع و غيره باقى است، نام ميزان و چراغ و اسلحه، نيز باقى است. | |||
<span id='link12'><span> | <span id='link12'><span> | ||
==جمود | |||
==جمود مقلّدين از اصحاب حديث به ظواهر آيات و ردّ بر آن ها == | |||
بنابراين، بايد توجه داشته باشيم، كه ملاك و مدار در صادق بودن يك اسم و صادق نبودن آن، موجود بودن غرض و غايت، و موجود نبودن آن است، و نبايد نسبت به لفظ اسم جمود به خرج داده، و آن را نام يك صورت بدانيم، و تا قيامت هر وقت چراغ می گویيم، باز همان پيه سوز را اراده كنيم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۷ </center> | ||
امّا متأسّفانه اُنس و عادت نمی گذارد ما اين توجه را داشته باشيم، و همين باعث شده كه مقلّدين از اصحاب حديث، چون فرقه حشويّه و مجسّمه، به ظواهر آيات جمود كرده، و آيات را به همان ظواهر تفسير كنند. گو اين كه اين جمود، جمود بر ظواهر نيست، بلكه جمود بر اُنس و عادت است در تشخيص مصاديق. | |||
و در بين خود ظواهر، ظواهرى هست كه اين جمود را تخطئه مى كند، و روشن مى سازد كه | |||
و همين جهت باعث شده كه ديگر مردم در درك معانى | و در بين خود ظواهر، ظواهرى هست كه اين جمود را تخطئه مى كند، و روشن مى سازد كه اتّكاء و اعتماد كردن در فهم معانى آيات، بر اُنس و عادت، مقاصد آيات را در هم و بر هم نموده، امر فهم را مختل می ساز. مانند آيه: «'''ليس كمثله شىء'''»، و آيه: «'''لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللّطيف الخبير'''»، و آيه: «'''سبحان الله عمّا يصفون'''». چون اگر درك خدا، چون درك ما باشد، او مثل ما خواهد بود، در حالى كه آيه اولى می گويد: او مثل ندارد، و آيه سومى او را از آنچه كه ما درباره اش بگویيم، منزّه مى دارد. | ||
و همين جهت باعث شده كه ديگر مردم در درك معانى آيات، به فهم عادى و مصداق هاى مأنوس در ذهن اكتفاء نكنند. همچنان كه دور بودن از خطا و به دست آوردن مجهولات، انسان را وادار كرده تا دست به دامان بحث هاى علمى شود و تجويز كند كه بحث را در فهم حقايق قرآن و تشخيص مقاصد عاليه آن دخالت دهد. | |||
<span id='link13'><span> | <span id='link13'><span> | ||
==دو راهى استفاده از علم براى درك حقائق قرآن و جمود به ظواهر آن == | ==دو راهى استفاده از علم براى درك حقائق قرآن و جمود به ظواهر آن == | ||
از يكسو ناگزير بود دنبال علم تفسير برود، و حقايق قرآن را با ذهنى | از يكسو ناگزير بود دنبال علم تفسير برود، و حقايق قرآن را با ذهنى ساده، نه با عينك معلومات شخصى، موشكافى كند و از سوى ديگر، در فهم معانى آيات، به فهم عادى و مصداق مأنوس در ذهن خود قناعت ننموده، و در مثل كلمه «چراغ» را حمل بر پيه سوز نكند. چون اگر از روز اول مى خواست به فهم عادى خود قناعت كند، دنبال علم نمى رفت، و اگر دو دستى دامن علم را چسبيد، براى اين بود كه فهميد فكرش بدون بحث علمى، مصون از خطا نيست. علاوه بر اين كه فكر عادى به تنهایى مجهولات را براى انسان كشف نمی كند. | ||
بر سر اين دو | |||
بلكه در عين | بر سر اين دو راهى، كمتر كسى مى تواند راه ميانه را برود. نه آن قدر علم را در درك حقايق قرآن دخالت دهد، كه سرانجام سر از علم ايقوف و زبر و بيّنه در آورد؛ و نه آن قدر به فكر ساده خود جمود دهد كه تا روز قيامت، چراغ را بر پيه سوز، و سلاح را بر گرز و كمند، حمل كند. | ||
بلكه در عين اين كه به ذيل ابحاث علمى متمسّك مى شود، نتایج حاصله را بر قرآن تحميل نكند، چون فهميدن حقايق قرآن و تشخيص مقاصد آن، از راه ابحاث علمى دو جور است: | |||
<span id='link14'><span> | <span id='link14'><span> | ||
==دو روش براى فهم حقائق قرآن == | ==دو روش براى فهم حقائق قرآن == | ||
يكى | يكى اين كه: ما در مسئله اى كه قرآن متعرّض آن است، بحثى علمى و يا فلسفى را آغاز كنيم، و همچنان دنبال كنيم تا حقّ مطلب برايمان روشن و ثابت شود. آن وقت بگویيم: آيه هم همين را می گويد. اين روش، هرچند كه مورد پسند بحث هاى علمى و نظرى است، ولكن قرآن آن را نمى پسندد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲}} | {{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲}} | ||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش