تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۸: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۳۰
َسوره تكوير
ََمقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۲۹ آيه است
محتواى سوره «تكوير» اين سوره از سوره هاى مكى است ، و قرائن مختلفى گواهى بر اين معنى مى دهد، از جمله اينكه حاكى از اين است كه دشمنان لجوج به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نسبت جنون مى دادند، و اين معنى معمولا در مكه ، و بيشتر در آغاز دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود كه دشمنان سعى داشتند سخنانش را جدى نگيرند و با بى اعتنايى از آن بگذرند. به هر حال اين سوره عمدة بر دو محور دور مى زند: «محور اول » آيات آغاز اين سوره است كه بيانگر نشانه هايى از قيامت و دگرگونيهاى عظيم در پايان اين جهان و آغاز رستاخيز است . در «محور دوم » سخن از عظمت قرآن و آورنده آن و تاءثيرش در نفوس انسانى مى گويد، و اين قسمت با سوگندهاى بيدار كننده و پرمحتوايى همراه است . فضيلت تلاوت اين سوره احاديث متعددى در اهميت اين سوره و تلاوت آن نقل شده است : از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء سورة اذا الشمس كورت اعاذه الله تعالى ان يفضحه حين تنشر صحيفته : كسى كه سوره اذا الشمس كورت
را بخواند خداوند او را از رسوايى در آن هنگام كه نامه هاى عمل گشوده مى شود حفظ مى كند. در حديث ديگرى از همان حضرت نقل شده كه فرمود: «من احب ان ينظر الى يوم القيامة فليقراء اذا الشمس كورت »: كسى كه دوست دارد روز قيامت به من نظر كند سوره اذا الشمس كورت را بخواند. اين حديث به شكل ديگرى نيز نقل شده : ((من سره ان ينظر الى يوم القيامة (كانه راى عين ) فليقرا اذا الشمس كورت و اذا السماء انفطرت و اذا السماء انشقت )): ((كسى كه دوست دارد قيامت را بنگرد (گويى با چشم مى بيند!) سوره «اذا الشمس كورت » و سوره «اذا السماء انفطرت » و سوره «اذا السماء انشقت » را بخواند)) (زيرا در اين سورهها نشانه هاى قيامت آنچنان بيان شده كه تلاوت كننده را گويى در مقابل صحنه قيامت قرار مى دهد). در حديث ديگرى مى خوانيم كه به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفتند: چرا اينقدر زود آثار پيرى در شما نمايان گشته ؟ فرمود: شيبتنى هود و الواقعه و المرسلات و عم يتسائلون و اذا الشمس كورت : «سوره هود، و واقعه ، و مرسلات ، و عم ، و اذا الشمس كورت ، مرا پير كرد (زيرا آنچنان حوادث هولناك قيامت در اينها ترسيم شده است كه هر انسان بيدارى را گرفتار پيرى زود رس مى كند») در حديثى نيز امام صادق (عليه السلام ) آمده است : ((هر كس سوره عبس و تولى
و اذا الشمس كورت ، را بخواند، در زير بال و پر لطف پروردگار در جنت جاودان ، و در سايه لطف و كرامت الهى در باغهاى بهشت خواهد بود و اين براى خداوند چيز مهمى نيست اگر اراده كند. تعبيراتى كه در روايات بالا آمده به خوبى نشان مى دهد كه منظور تلاوتى است كه سر چشمه آگاهى و ايمان و عمل باشد.
ََآيه ۱ - ۹
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا الشمْس كُوِّرَت (۱) وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت (۲) وَ إِذَا الجِْبَالُ سيرَت (۳) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت (۴) وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت (۵) وَ إِذَا الْبِحَارُ سجِّرَت (۶) وَ إِذَا النُّفُوس زُوِّجَت (۷) وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سئلَت (۸) بِأَى ذَنبٍ قُتِلَت (۹)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود. ۲ - و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند. ۳ - و در آن هنگام كه كوهها بحركت در آيند. ۴ - و در آن هنگام كه باارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود. ۵ - و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند. ۶ - و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شوند. ۷ - و در آن هنگام كه هر كس با همسان خود قرين گردد. ۸ - و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤ ال شود، ۹ - كه به كدامين گناه كشته شدند؟! تفسير : آن روز كه طومار كائنات پيچيده شود در آغاز اين سوره چنانكه گفتيم به اشارات كوتاه و هيجان انگيز و تكان دهنده اى از حوادث هولناك پايان اين جهان ، و آغاز رستاخيز بر خورد مى كنيم كه انسان را در عوالم عجيبى سير مى دهد، و مجموعا هشت نشانه از اين نشانه ها را بازگو مى كند. نخست مى فرمايد: «در آن هنگام كه طومار خورشيد درهم پيچيده شود» (اذا الشمس كورت ). «كورت » از ماده «تكوير» در اصل به معنى پيچيدن و جمع و جور كردن چيزى است (همچون پيچيدن عمامه بر سر) اين مطلبى است كه از كتب مختلف لغت و تفسير استفاده مى شود، و گاه آن را به «افكندن » يا «تاريك شدن »
چيزى گفته شده ، و به نظر مى رسد كه اين دو معنى نيز باز گشت به همان ريشه اول مى كند. به هر حال منظور در اينجا پيچيده شدن نور خورشيد، و تاريك شدن و جمع شدن حجم آن است . مى دانيم خورشيد در حال حاضر كره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى كه تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى در آمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى كشد كه صدها هزار كيلومتر ارتفاع آنها است ! و اگر كره زمين در وسط يكى از اين شعله هاى عظيم گرفتار شود در دم خاكستر و تبديل به مشتى گاز مى شود! ولى در پايان اين جهان و در آستانه قيامت اين حرارت فرو مى نشيند، و آن شعله ها جمع مى شود، روشنايى آن به خاموشى مى گرايد، و از حجم آن كاسته مى شود، و اين است معنى «تكوير» و لذا در لسان العرب آمده است «كورت الشمس : جمع ضوءها و لف كما تلف العمامة : معنى تكوير خورشيد اين است كه نور آن جمع و پيچيده مى شود، همانگونه كه عمامه را مى پيچند». اين حقيقتى است كه در علم و دانش امروز نيز منعكس است و ثابت خورشيد تدريجا رو به تاريكى و خاموشى مى رود. سپس مى افزايد: «و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ گشته و افول كنند» (و اذا النجوم انكدرت ). «انكدرت » از ماده «انكدار» به معنى «سقوط كردن و پراكنده شدن » است ، و از ريشه «كدورت » به معنى «تيرگى و تاريكى » است ، و جمع ميان هر دو معنى در آيه مورد بحث امكان پذير است ، چرا كه در آستانه قيامت ستارگان
هم فروغ و روشنايى خود را از دست مى دهند و هم پراكنده مى شوند و سقوط مى كنند و نظام جهان بالا درهم مى ريزد، همانگونه كه در آيه ۲ سوره انفطار آمده و اذا الكواكب انتثرت هنگامى كه ستارگان فرو ريزند و پراكنده شوند و همانگونه كه در آيه ۸ سوره مرسلات آمده : و اذا النجوم طمست : «و هنگامى كه ستارگان محو و تاريك شوند». در سومين نشانه رستاخيز مى فرمايد: «و در آن هنگام كه كوهها به حركت در آيند» (و اذا الجبال سيرت ). همانگونه كه قبلا نيز اشاره كرده ايم از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه در آستانه قيامت كوهها مراحل مختلفى را طى مى كنند نخست به حركت در مى آيند، و در آخرين مرحله به غبار پراكنده اى تبديل مى شوند (شرح بيشتر در اين باره را در همين جلد در تفسير آيه ۲۰ سوره نبا مطالعه فرماييد). سپس مى افزايد: «و در آن هنگام كه باارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود» (و اذا العشار عطلت ) «عشار» جمع «عشراء» در اصل به معنى شتر ماده باردارى است كه ده ماه بر حمل او گذشته ، و در آستانه آوردن بچه است يعنى چيزى نمى گذرد كه شتر ديگرى از او متولد مى شود، و شير فراوان در پستان او ظاهر مى گردد. در آن روز كه اين آيات نازل گشت چنين شترى باارزشترين اموال عرب محسوب مى شد. «عطلت » از ماده تعطيل به معنى رها كردن بدون سرپرست و
چوپان است . منظور اين است شدت هول و وحشت آن روز به قدرى است كه هر انسانى نفيسترين اموال خويش را فراموش مى كند. مرحوم «طبرسى » در «مجمع البيان » نقل مى كند كه بعضى «عشار» را به معنى «ابرها» گرفته اند، و «عطلت » به معنى تعطيل شدن باران آنها است ، يعنى در آن روز ابرها در آسمان ظاهر مى شود اما نمى بارد (ممكن است اين ابرها ناشى از گازهاى مختلف يا ابرهاى اتمى و يا توده هاى گرد و غبار حاصل از متلاشى شدن كوهها در آستانه قيامت باشد كه ابرهايى است بدون باران ). ولى «طبرسى » مى افزايد: «بعضى گفته اند تفسير ((عشار» به «ابرها» چيزى است كه در لغت عرب شناخته نشده )). اما با توجه به مطلبى كه «طريحى » در «مجمع البحرين » آورده كه «عشار» در اصل به معنى شتران باردار است ، و سپس به هر باردارى گفته شده ممكن است اطلاق آن بر «ابرها» نيز به خاطر آن باشد كه آنها نيز غالبا باردارند، هر چند ابرهايى كه در آستانه قيامت در صفحه آسمان ظاهر مى شود باردار نيست (دقت كنيد). بعضى نيز «عشار» را به معنى خانه ها يا زمينهاى زراعتى تفسير كرده اند كه در آستانه قيامت تعطيل مى گردد و از ساكنان و زراعت خالى مى شود. ولى تفسير اول از همه معروفتر است . در آيه بعد مى افزايد: «و در آن هنگام كه حيوانات وحشى جمع مى شوند» (و اذا الوحوش حشرت ). همان حيواناتى كه در حال عادى از هم دور بودند، و از يكديگر مى ترسيدند
و فرار مى كردند، ولى شدت وحشت حوادث هولناك آستانه قيامت آنچنان است كه اينها را گرد هم جمع مى كند، و همه چيز را فراموش مى كند، گويى مى خواهند با اين اجتماعشان از شدت ترس و وحشت خود بكاهند. و به تعبير ديگر: وقتى آن صحنه هاى هولناك خصائص ويژه حيوانات وحشى را از آنها مى گيرد با انسانها چه مى كند؟! ولى بسيارى از مفسران معتقدند كه آيه فوق اشاره به «حشر حيوانات وحشى » در دادگاه قيامت است كه آنها نيز در عالم خود و در حدود آگاهى خويش مسؤ وليتهايى دارند، و اگر ظلم و ستمى به يكديگر كرده باشند در آنجا از آنها قصاص مى شود، و اين آيه را شبيه آيه ۳۸ سوره انعام مى دانند كه مى گويد: و ما من دابة فى الارض و لا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم ما فرطنا فى الكتاب من شى ء ثم الى ربهم يحشرون : «هيچ جنبنده اى در زمين و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند وجود ندارد مگر اينكه امتهايى همانند شما هستند، ما چيزى را در اين كتاب فروگذار نكرديم ، سپس همگى به سوى پروردگارشان جمع و محشور مى شوند». در زمينه حشر و حساب حيوانات بحث مشروحى در ذيل همان آيه در سوره انعام (جلد ۵ صفحه ۲۲۴ تا ۲۲۷ داشتيم ) ولى آنچه در اينجا مى توان گفت اين است كه با توجه به اينكه آيات مورد بحث از نشانه هاى هولناك پايان دنيا و آغاز آخرت بحث مى كند تفسير اول مناسبتر است . سپس مى افزايد: «و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شود!» (و اذا البحار سجرت ). «سجرت » از ماده «تسجير» در اصل به معنى بر افروختن و به هيجان آوردن آتش است .
و اگر اين تعبير قرآن در گذشته براى مفسران عجيب بود امروز براى ما جاى تعجب نيست ، زيرا مى دانيم آب از دو ماده «اكسيژن » و «هيدروژن » تركيب يافته كه هر دو سخت قابل اشتعال است ، بعيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشار قرار گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يكپارچه آتش گردند. بعضى اين واژه را به معنى «پر شدن » تفسير كرده اند، همان گونه كه به تنور پر از آتش «مسجر» گفته مى شود، ممكن است زلزله هاى آستانه قيامت و متلاشى شدن كوهها سبب پر شدن درياها گردد، و يا سنگهاى آسمانى در آنها فرو ريزد و پر شود و آبهاى متلاطم آن بر صفحه خشكيها جارى گردد و همه چيز را غرق كند. سپس مى افزايد: «و در آن هنگام كه هر كس با همسان خود قرين گردد» (و اذا النفوس زوجت ). صالحان با صالحان ، و بدكاران با بدكاران ، اصحاب اليمين با اصحاب اليمين ، و اصحاب الشمال با اصحاب الشمال ، بر خلاف اين دنيا كه همه با هم آميخته اند، گاه همسايه مؤ من ، مشرك است ، و گاه همسر صالح ، ناصالح ولى در قيامت كه يوم الفصل و روز جداييها است اين صفوف كاملا از هم جدا مى شوند. در تفسير اين آيه احتمالات ديگرى نيز ذكر شده است از جمله اينكه : ارواح به بدنها بازمى گردند، يا نفوس بهشتى با حوريان تزويج و نفوس جهنمى با شياطين قرين مى شوند، يا اينكه هر انسانى با دوست و رفيقش قرين مى گردد، بعد از آنكه مرگ ميان آنها جدايى افكند، و يا هر انسانى با اعمالش قرين مى شود.
ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد، و آيه ۷ تا ۱۱ سوره واقعه گواه آن است : و كنتم ازواجا ثلاثه فاصحاب الميمنة ، ما اصحاب الميمنة و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة و السابقون السابقون اولئك المقربون : «در آن روز شما به سه گروه تقسيم خواهيد شد: نخست اصحاب ميمنه هستند چه اصحاب ميمنه اى ؟ گروه ديگر اصحاب شمال و گروه شومند، و چه گروه شومى ؟ و سومين گروه پيشگامان پيشگامند و آنها مقربانند». در حقيقت اين آيه بعد از ذكر شش تحول عظيم كه از مقدمات رستاخيز است به نخستين طليعه آن روز بزرگ يعنى روزى كه هر كس با قرين خود همراه مى گردد اشاره مى كند سپس به سراغ يكى ديگر از حوادث رستاخيز رفته مى افزايد: «و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤ ال مى شود» (و اذا الموءودة سئلت ). «به كدامين گناه كشته شدند؟!» (باى ذنب قتلت ). «موءودة » از ماده «واءد» (بر وزن وعد) به معنى دخترى است كه زنده در زير خاك دفن شده ، بعضى گفته اند ريشه آن به معنى ثقل و سنگينى است ، و چون اين دختران را در گور دفن مى كنند و خاك به روى آنها مى ريزند، اين تعبير درباره آنها به كار رفته است . در بعضى از روايات در تفسير اين آيه توسعه داده شده ، تا آنجا كه شامل هر گونه قطع رحم ، و يا قطع مودت اهل بيت (عليهم السلام ) مى شود. در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤ ال شد فرمود: من قتل فى مودتنا: «منظور كسانى است كه در طريق محبت
و دوستى ما كشته مى شوند». در حديث ديگرى آمده است كه شاهد اين سخن آيه قربى است قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى : «بگو: من هيچ پاداشى در برابر دعوت نبوت از شما نمى طلبم جز محبت اهلبيتم ». البته ظاهر آيه همان تفسير اول است ، ولى ملاك و مفهوم آن قابل چنين توسعه اى مى باشد. نكته : نكته ها: ۱ - زنده به گور كردن دختران : يكى از دردناكترين و وحشيانه ترين پديده هاى عصر جاهليت عرب پديده «واءد» است كه در قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده . گرچه بعضى معتقدند كه اين جنايت در همه قبائل عرب عموميت نداشته ، و تنها در قبيله «كنده » (يا بعضى از قبائل ديگر) بوده است ، ولى مسلما مساءله نادرى نيز محسوب نمى شده ، و گرنه قرآن با اين تاءكيد و به طور مكرر، روى آن صحبت نمى كرد. ولى به هر حال اين كار به قدرى وحشتناك است كه حتى موارد نادر آن ، قابل دقت و بررسى است . مفسران گفته اند: در جاهليت عرب ، هنگامى كه وقت وضع حمل زن فرا مى رسيد، حفره اى در زمين حفر مى كرد و بالاى آن مى نشست ، اگر نوزاد دختر بود، آن را در ميان حفره پرتاب مى كرد، و اگر پسر بود، آن را نگاه مى داشت ، لذا يكى از شعراى آنها در همين زمينه با لحن افتخار آميزى مى گويد:
سميتها اذا ولدت تموت و القبر صهر ضامن ذميت «نام آن نوزاد دختر را به هنگام تولد ((تموت » (يعنى مى ميرد در مقابل يحيى كه مفهومش اين است كه زنده مى ماند) گذاشتم ! و قبر داماد من است كه او را در بر گرفته و خاموش ساخته است !)). عامل پيدايش اين جنايت ، امور مختلفى بوده است از جمله : عدم ارزش زن به عنوان يك انسان در جامعه جاهلى . مساءله فقر شديد كه بر آن جامعه حاكم بوده ، مخصوصا با توجه به اينكه دختران همانند پسران قادر بر توليد اقتصادى نبودند، و در غارتگريها شركت نداشتند. همچنين اين فكر كه در جنگهاى فراوان قبيله اى آن روز، ممكن بود دختران به اسارت در آيند، و به اصطلاح نواميس آنها به دست بيگانگان بيفتد و از اين راه لكه ننگى بر دامنشان بنشيند، در اين كار بى اثر نبود. اين عوامل چند گانه دست به دست هم داد، و پديده وحشتناك «واءد» و زنده به گور كردن دختران را به وجود آورده بود. با نهايت تاءسف اين مساءله به اشكال ديگرى در جاهليت قرون اخير نيز خودنمايى مى كند، در شكل آزادى سقط جنين كه به صورت قانونى در بسيارى از كشورهاى به اصطلاح متمدن رواج يافته اگر عرب جاهلى بعد از تولد نوزادان را مى كشت انسانهاى متمدن عصر ما آن را در شكم مادر مى كشند! شرح بيشترى در اين زمينه در جلد ۱۱ صفحه ۲۷۰ تا ۲۷۴ نوشته ايم (ذيل آيه ۵۹ سوره نحل ).
۲ - قابل توجه اين كه قرآن مجيد به قدرى اين مساءله را زشت و منفور شمرده ، و با آن برخورد قاطع كرده است كه حتى رسيدگى به اين موضوع را مقدم بر مساءله نشر نامه هاى اعمال در قيامت و دادخواهى در مسائل ديگر مى شمرد، و اين نهايت اهتمام اسلام را به خون انسانها و مخصوصا انسانهاى بى گناه ، همچنين ارزش جنس زن را از ديدگاه اسلام نشان مى دهد. ۳ - نكته ديگرى كه توجه به آن در اينجا لازم است اين كه قرآن نمى گويد از قاتلين سؤ ال مى كنند، بلكه مى گويد از اين كودكان معصوم سؤ ال مى شود كه گناهشان چه بوده است كه چنين بى رحمانه كشته شدند؟ گويى قاتلين ارزش بازپرسى را هم ندارند، بعلاوه شهادت و گواهى اين مقتولين به تنهايى كافى است
ََآيه ۱۰ - ۱۴
وَ إِذَا الصحُف نُشِرَت (۱۰) وَ إِذَا السمَاءُ كُشِطت (۱۱) وَ إِذَا الجَْحِيمُ سعِّرَت (۱۲) وَ إِذَا الجَْنَّةُ أُزْلِفَت (۱۳) عَلِمَت نَفْسٌ مَّا أَحْضرَت (۱۴) ترجمه : ۱۰ - و در آن هنگام كه نامه هاى اعمال گشوده شود. ۱۱ - و در آن هنگام كه پرده از روى آسمان بر گرفته شود. ۱۲ - و در آن هنگام كه دوزخ شعله ور گردد. ۱۳ - و در آن هنگام كه بهشت نزديك شود. ۱۴ - آرى در آن موقع هر كس مى داند چه چيزى را آماده كرده است ! تفسير : آن روز معلوم شود كه در چه كاريم همه ؟ به دنبال بحثى كه در آيات گذشته در مورد مرحله اول رستاخيز يعنى مرحله ويرانى اين جهان آمده بود، در آيات مورد بحث به مرحله دوم آن يعنى بروز و ظهور عالم ديگر و حسابرسى اعمال اشاره مى كند. نخست مى فرمايد: «و در آن هنگام كه نامه هاى اعمال گشوده شود»
(و اذا الصحف نشرت ). «صحف » جمع «صحيفه » در اصل به معنى چيز گسترده است ، مانند صفحه صورت ، و سپس به الواح و كاغذهايى كه روى آن مطالبى را مى نويسند اطلاق شده است . گشوده شدن نامه هاى اعمال در قيامت هم در برابر چشم صاحبان آنها است ، تا بخوانند و خودشان به حساب خود برسند، همانگونه كه در سوره اسراء آيه ۱۴ آمده است : اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا. و هم در برابر چشم ديگران است كه خود تشويقى است براى نيكوكاران و مجازات و رنجى است براى بدكاران . سپس مى افزايد: «و در آن زمان كه پرده از روى آسمان بر گرفته شود» (و اذا السماء كشطت ). «كشطت » از ماده «كشط» (بر وزن كشف ) در اصل چنانكه «راغب » در «مفردات » مى گويد: به معنى «كندن پوست حيوان » است ، و بنا به گفته «ابن منظور» در «لسان العرب » به معنى برداشتن پرده از روى چيزى نيز آمده است ، و لذا هنگامى كه ابرها پاره شوند و متفرق گردند اين تعبير به كار مى رود. منظور از آن در آيه مورد بحث اين است كه پرده هائى كه در اين دنيا بر جهان ماده و عالم بالا افكنده شده ، و مانع از آن است كه مردم فرشتگان يا بهشت و دوزخ را كه درون اين جهان است ببينند كنار مى رود، و انسانها حقايق عالم هستى را مى بينند، و همانطور كه در آيات بعد مى آيد دوزخ شعله ور، و بهشت به انسانها نزديك مى گردد. آرى روز قيامت «يوم البروز» است ، و حقايق اشياء در آن روز ظاهر
و آشكار مى گردد، و پرده از آسمان برداشته مى شود. مطابق اين تفسير آيه فوق ناظر به حوادث مرحله دوم رستاخيز، يعنى مرحله باز گشت انسانها به زندگى و حيات نوين است ، آيات قبل و بعد نيز ناظر به همين معنى است ، و اينكه بسيارى از مفسران آن را به معنى درهم پيچيده شدن آسمانها، و ناظر به حوادث مرحله اول رستاخيز يعنى فناى جهان دانسته اند بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا نه موافق معنى ريشه اى «كشطت » مى باشد كه به معنى پوست كندن و پرده بر گرفتن است ، و نه با نظم آيات قبل و بعد سازگار است . و لذا در آيه بعد مى افزايد: «و در آن هنگام كه دوزخ فروزان و شعله ور گردد» (و اذا الجحيم سعرت ). مطابق آيه و ان جهنم لمحيطة بالكافرين دوزخ به كافران احاطه دارد (توبه - ۴۹) جهنم هم امروز موجود است ، ولى پرده ها و حجابهاى عالم دنيا مانع از مشاهده آن است ، همانگونه كه مطابق بسيارى از آيات قرآن بهشت نيز هم اكنون آماده براى پرهيزكاران است . و نيز به همين دليل در آيه بعد مى فرمايد: «و در آن زمان كه بهشت به پرهيزگاران نزديك شود» (و اذا الجنة ازلفت ). همين معنى در آيه ۹۰ سوره «شعرا» نيز آمده است با اين تفاوت كه در اينجا تصريح به نام «متقين » نشده و در آنجا تصريح شده است . «ازلفت » از ماده «زلف » (بر وزن حرف ) و «زلفى » (بر وزن كبرى ) به معنى قرب و نزديكى است ، ممكن است منظور نزديكى مكانى باشد، و يا زمانى ،
و يا از نظر اسباب و مقدمات ، و يا همه اينها، يعنى بهشت هم از نظر مكان به مؤ منان نزديك مى شود و هم از نظر زمان ورود و هم اسباب و وسائلش در آنجا سهل و آسان است . قابل توجه اينكه نمى گويد: نيكوكاران به بهشت نزديك مى شوند بلكه مى گويد بهشت را به آنها نزديك مى سازند، و اين محترمانه ترين تعبيرى است كه در اين زمينه ممكن است . همانگونه كه گفتيم بهشت و جهنم هم اكنون وجود دارند اما در آن روز بهشت نزديكتر و دوزخ از هر زمان شعله ورتر مى گردد. و بالاخره در آخرين آيه مورد بحث كه در حقيقت مكمل تمام آيات گذشته و جزايى براى جمله هاى شرطيه است كه در دوازده آيه قبل آمده مى فرمايد: «در آن موقع هر كس مى داند چه چيزى را حاضر كرده است »! (علمت نفس ما احضرت ). و اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه همه اعمال انسانها در آنجا حاضر مى شود، و علم و آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى تواءم با شهود و مشاهده خواهد بود. اين حقيقت در آيات متعدد ديگرى از قرآن نيز آمده است : در آيه ۴۹ سوره كهف مى خوانيم : و وجدوا ما عملوا حاضرا و در آخرين آيات سوره زلزال آمده است : فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره : «هر كس به اندازه ذره اى كار نيك كرده باشد آن را مى بيند، و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده باشد آن را مى بيند». اين آيه نيز بيانگر تجسم اعمال است و اينكه اعمال انسانها كه ظاهرا در
اين جهان نابود مى شود هرگز نابود نشده ، و در آن روز به صورتهاى مناسبى مجسم مى گردد و در عرصه محشر حاضر مى شود. نكته : نكته ها: ۱ - نظم آيات در آيات مورد بحث و آيات گذشته به دوازده حادثه در رابطه با مساءله رستاخيز اشاره شده كه شش حادثه نخست مربوط به مرحله اول ، يعنى فناى اين جهان است ، و شش حادثه دوم مربوط به مرحله دوم ، يعنى زندگانى مجدد و حيات پس از مرگ است در قسمت اول سخن از تاريكى خورشيد، بى فروغى ستارگان ، تزلزل و حركت كوهها، آتش گرفتن درياها، فراموش شدن اموال و ثروتها، و متوحش شدن حيوانات است . و در مرحله دوم سخن از محشور شدن انسانها در صفوف جداگانه سؤ ال از دختران بى گناهى كه ، زنده به گور شدند، گشوده شدن نامه اعمال ، كنار رفتن حجابها از صفحه آسمان ، بر افروخته شدن آتش دوزخ ، نزديك شدن بهشت ، و بالاخره آگاهى كامل انسان از اعمال خويش است . اين آيات در عين كوتاهى به قدرى پر معنى ، و پر طنين و بيدارگر است كه هر انسانى را تكان مى دهد، و در عالمى از انديشه و فكر فرو مى برد، به گونه اى كه سرانجام اين جهان ، و چگونگى رستاخيز را در عباراتى كوتاه در برابر چشمان خود مجسم مى بيند، و چه زيبا و رسا است آيات قرآن و تعبيراتش ، و چه پر معنى و الهام بخش است اشارات و نكاتش ؟!
۲ - آيا منظومه شمسى و ستارگان خاموش مى شوند؟ قبل از هر چه بايد بدانيم خورشيد اين كانون حياتبخش منظومه ما گرچه نسبت به ستارگان آسمان ستاره متوسطى است ولى در حد ذات خود و نسبت به كره زمين فوق العاده عظيم است ، طبق بررسى دانشمندان حجم آن يك ميليون و و سيصد هزار مرتبه از زمين بزرگتر است ! منتها چون فاصله اى در حدود يكصد و پنجاه ميليون كيلومتر با ما دارد به اندازه فعلى ديده مى شود. براى تجسم عظمت و وسعت خورشيد همين اندازه كافى است كه اگر كره ماه و زمين را با همين فاصله اى كه الان بين آنها وجود دارد به داخل خورشيد منتقل كنيم ماه به آسانى مى تواند دور زمين بگردد بى آنكه از سطح خورشيد خارج شود! حرارت سطح خورشيد را بالغ بر شش هزار درجه سانتيگراد! و حرارت عمق آن را بالغ بر چند ميليون درجه مى دانند!!! هر گاه بخواهيم وزن خورشيد را بر حسب تن بيان كنيم بايد عدد «۲» را بنويسيم و بيست و هفت صفر پهلوى آن بگذاريم (يعنى دو ميليارد ميليارد ميليارد تن )! از سطح خورشيد شعله هايى زبانه مى كشد كه ارتفاع آن گاه بالغ بر يكصد و شصت هزار كيلومتر است ، و كره زمين به آسانى در وسط آن گم مى شود، چرا كه قطر كره زمين بيش از دوازده هزار كيلومتر نيست . و اما منبع انرژى حرارتى و نورانى خورشيد بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند ناشى از سوختن نيست چرا كه به گفته «جورج گاموف » در كتاب «پيدايش و مرگ خورشيد» اگر جرم خورشيد از زغال سنگ خالص ساخته شده بود و در زمان نخستين فرعون مصر آن را آتش زده بودند بايد تا امروز تمام آن سوخته و چيزى جز خاكستر بر جاى نمانده باشد، هر نوع ماده سوختنى ديگرى بجاى
زغال سنگ فرض كنيم همين اشكال را دارد. حقيقت اين است كه مفهوم سوختن در مورد خورشيد صادق نيست ، آنچه صدق مى كند انرژى حاصل از تجزيه هاى اتمى است ، و مى دانيم اين انرژى فوق العاده عظيم است ، بنابراين اتمهاى خورشيد دائما در حال تجزيه و تشعشع و تبديل به انرژى است ، كه طبق محاسبه دانشمندان هر ثانيه اى كه بر او مى گذرد چهار ميليون تن از او كاسته مى شود! اما حجم خورشيد به قدرى عظيم است كه با گذشت هزاران سال خم به ابرو نمى آورد، و كمترين تغييرى ظاهرا در وضع آن حاصل نمى شود. ولى بايد دانست كه همين امر در دراز مدت به فنا و نابودى خورشيد كمك مى كند و سرانجام اين جرم عظيم لاغر و لاغرتر و كم فروغ و عاقبت بى نور مى شود، اين امر درباره ساير ستارگان نيز صادق است . بنابراين آنچه در آيات فوق پيرامون تاريك شدن خورشيد و متلاشى شدن ستارگان آمده است حقيقتى است كه با علم امروز كاملا هماهنگ مى باشد، و قرآن زمانى اين حقايق را بيان كرده كه نه تنها در محيط جزيره عربستان كه در محافل جهان علمى آن روز نيز از اين مسائل خبرى نبود.