تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۲: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۹
آيه ۱۹ - ۲۸
آيه و ترجمه
إِنَّ الانسنَ خُلِقَ هَلُوعاً(۱۹) إِذَا مَسهُ الشرُّ جَزُوعاً(۲۰) وَ إِذَا مَسهُ الخَْيرُ مَنُوعاً(۲۱) إِلا الْمُصلِّينَ(۲۲) الَّذِينَ هُمْ عَلى صلاتهِمْ دَائمُونَ(۲۳) وَ الَّذِينَ فى أَمْوَلهِِمْ حَقُّ مَّعْلُومٌ(۲۴) لِّلسائلِ وَ الْمَحْرُومِ(۲۵) وَ الَّذِينَ يُصدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ(۲۶) وَ الَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبهِم مُّشفِقُونَ(۲۷) إِنَّ عَذَاب رَبهِمْ غَيرُ مَأْمُونٍ(۲۸)
ترجمه : ۱۹ - انسان حريص و كم طاقت آفريده شده . ۲۰ - هنگامى كه بدى به او رسد بيتابى مى كند. ۲۱ - و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى شود. ۲۲ - مگر نمازگزاران . ۲۳ - آنها كه نمازها را مرتبا بجا مى آورند. ۲۴ - و آنها كه در اموالشان حق معلومى است . ۲۵ - براى تقاضا كنندگان و محرومان . ۲۶ - و آنها كه به روز جزا ايمان دارند. ۲۷ - و آنها كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند. ۲۸ - چرا كه هيچگاه خود را از عذاب پروردگار در امان نمى بينند. تفسير : اوصاف انسانهاى شايسته بعد از ذكر گوشه اى از عذابهاى قيامت به ذكر اوصاف افراد بى ايمان و در مقابل آنها مؤ منان راستين مى پردازد تا معلوم شود چرا گروهى اهل عذابند و گروهى اهل نجات . نخست مى فرمايد: «انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است » (ان الانسان خلق هلوعا). «هنگامى كه بدى به او رسد بسيار جزع و بيتابى مى كند» (اذا مسه الشر جزوعا).
«و هنگامى كه خوبى به او رسد از ديگران دريغ مى دارد» (و اذا مسه الخير منوعا). جمعى از مفسران و ارباب لغت «هلوع » را به معنى حريص و جمعى به معنى «كم طاقت » تفسير كرده اند، بنابر تفسير اول در اينجا به سه نكته منفى اخلاقى در وجود اينگونه انسانها اشاره شده ، «حرص » و «جزع » و «بخل » و بنابر تفسير دوم به دو نكته «جزع » و «بخل » زيرا آيه دوم و سوم تفسيرى است براى معنى (هلوع ). اين احتمال نيز وجود دارد كه هر دو معنى در اين واژه جمع باشد، چرا كه اين دو وصف لازم و ملزوم يكديگرند، آدمهاى حريص غالبا بخيلند، و در برابر حوادث سوء كم تحمل ، و عكس آن نيز صادق است . در اينجا سؤ ال يا سؤ الهائى مطرح مى شود كه اگر خداوند انسان را براى سعادت و كمال آفريده چگونه در طبيعت او شر و بدى قرار داده است ؟ وآنگهى آيا ممكن است خداوند چيزى را با صفتى بيافريند، و سپس آفرينش خود را مذمت كند؟ و از همه اينها گذشته قرآن در آيه ۴ سوره «تين » صريحا مى گويد: لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم : «ما انسان را به بهترين صورت و ساختمان آفريديم ». مسلما منظور اين نيست كه ظاهر انسان خوب و باطنش زشت و بد است ، بلكه كل خلقت انسان به صورت «احسن تقويم » است ، و همچنين آيات ديگرى كه مقام والاى انسان را مى ستايند، اين آيات با آيه مورد بحث چگونه سازگار است ؟
پاسخ همه اين سؤ الات با توجه به يك نكته روشن مى شود، و آن اين است كه خداوند نيروها و غرائز و صفاتى در انسان آفريده است كه اينها بالقوه وسيله تكامل و ترقى و سعادت او محسوب مى شوند، بنابراين صفات و غرائز مزبور ذاتا بد نيست ، بلكه وسيله كمال است ، اما هنگامى كه همين صفات در مسير انحرافى قرار گيرد، و از آن سوء استفاده شود، مايه نكبت و بدبختى و شر و فساد خواهد بود. فى المثل همين حرص نيروئى است كه به انسان اجازه نمى دهد به زودى از تلاش و كوشش بازايستد، و با رسيدن به نعمتى سير شود، اين يك عطش سوزان است كه بر وجود انسان مسلط است ، اگر اين صفت در مسير تحصيل علم و دانش به كار افتد، و انسان حريص در علم و يا به تعبير ديگر تشنه و عاشق بى قرار علم باشد، مسلما مايه كمال او است ، اما اگر آن در مسير ماديات به كار افتد مايه شر و بدبختى و بخل مى گردد. به تعبير ديگر: اين صفت شاخه اى از حب ذات است ، و مى دانيم حب ذات چيزى است كه انسان را به سوى كمال مى فرستد، اما اگر در مسير انحرافى واقع شود به سوى انحصارطلبى ، و بخل و حسد و مانند آن پيش مى رود. در مورد مواهب ديگر نيز مطلب همين گونه است ، خداوند قدرت عظيمى در دل اتم آفريده كه مسلما مفيد و سودمند است ، ولى هر گاه از اين قدرت درونى اتم سوء استفاده شود و از آن بمبهاى ويرانگر بسازند، نه نيروگاههاى برق و وسائل صنعتى ديگر، اين مايه شر و فساد خواهد بود. و با توجه به بيان فوق ، مى توان ميان تمام آياتى كه در قرآن مجيد درباره انسان وارد شده است جمع كرد.
سپس به ذكر اوصاف انسانهاى شايسته به صورت يك استثنا ضمن بيان نه صفت از اوصاف بر جسته پرداخته ، مى گويد: «مگر نمازگزاران » (الا المصلين ). «همان نمازگزارانى كه نمازهاى خود را تداوم مى بخشند» (الذين هم على صلاتهم دائمون ). اين نخستين ويژگى آنهاست كه ارتباط مستمر با درگاه پروردگار متعال دارند، و اين ارتباط از طريق نماز تاءمين مى گردد، نمازى كه انسان را از فحشاء و منكر باز مى دارد، نمازى كه روح و جان انسان را پرورش مى دهد، و او را همواره به ياد خدا مى دارد، و اين توجه مستمر مانع از غفلت و غرور، و فرو رفتن در درياى شهوات ، و اسارت در چنگال شيطان و هواى نفس مى شود. بديهى است منظور از مداومت بر نماز اين نيست كه هميشه در حال نماز باشند، بلكه منظور اين است در اوقات معين نماز را انجام مى دهند. اصولا هر كار خيرى آنگاه در انسان اثر مثبت مى گذارد كه تداوم داشته باشد، و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ان احب الاعمال الى الله ما دام و ان قل : «محبوبترين اعمال نزد خدا چيزى است كه مداومت داشته باشد، هر چند كم باشد». قابل توجه اينكه در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : منظور اين است هر گاه انسان چيزى از نوافل را بر خود فرض مى كند همواره به آن ادامه دهد.
و در حديث ديگرى از همان امام (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: ((اين آيه اشاره به نافله است ، و آيه و الذين هم على صلاتهم يحافظون (كه در چند آيه بعد مى آيد) ناظر به نماز فريضه )). اين تفاوت ممكن است از اينجا باشد كه تعبير به محافظت مناسب نمازهاى واجب است كه دقيقا آنها را بايد در وقتهاى معين انجام داد، اما تعبير به تداوم مناسب نمازهاى مستحب است ، چرا كه انسان مى تواند آنها را انجام دهد و گاه ترك كند. به هر حال بعد از ذكر نماز كه بهترين اعمال ، و بهترين حالات مؤ منان است ، به دومين ويژگى آنها پرداخته مى افزايد: «كسانى كه در اموالشان حق معلومى است » (و الذين فى اموالهم حق معلوم ). «براى تقاضا كنندگان و محرومان » (للسائل و المحروم ). و به اين ترتيب هم ارتباطشان را با خالق حفظ مى كنند، و هم پيوندشان را با خلق خدا. بعضى از مفسران معتقدند كه منظور از «حق معلوم » در اينجا همان زكات است كه مقدار معينى دارد، و از مصارف آن «سائل » و «محروم » است ، در حالى كه مى دانيم اين سوره مكى است و حكم زكات در مكه نازل نشده بود، يا اگر نازل شده بود مقدار معين نداشت ، لذا بعضى ديگر معتقدند: مراد از «حق معلوم » چيزى غير از زكات است كه انسان بر خود لازم مى شمرد كه به نيازمندان دهد شاهد اين تفسير حديثى است كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه وقتى از تفسير اين آيه
سؤ ال كردند كه آيا اين چيزى غير از زكات است ؟ فرمود: هو الرجل يؤ تيه الله الثروة من المال ، فيخرج منه الالف و الالفين و الثلاثة آلاف و الاقل و الاكثر، فيصل به رحمه ، و يحمل به الكل عن قومه : «آرى اين درباره كسى است كه خداوند ثروت و مالى به او مى بخشد و او به مقدار هزار يا دو هزار يا سه هزار يا بيشتر و كمتر از آن جدا كرده و با آن صله رحم مى كند و مشقت از قوم خود بر مى دارد». تفاوت ميان «سائل » و «محروم » اين است كه «سائل » كسى است كه حاجت خود را مى گويد و تقاضا مى كند، و «محروم » كسى است كه شرم و حيا مانع تقاضاى او است ، و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : «محروم كسى است كه زحمت در كسب و كار مى كشد ولى زندگى او پيچيده شده است ». اين حديث نيز مناسب همان تفسيرى است كه ذكر شده ، زيرا چنين اشخاصى كمتر روى سؤ ال دارند. شرح بيشترى درباره حق مزبور و تفسير «سائل » و «محروم » در جلد ۲۲ تفسير نمونه صفحه ۳۲۳ آمده است (ذيل آيه ۱۹ ذاريات ). به هر حال انجام اين كار از يك سو اثر اجتماعى دارد، و با فقر و محروميت مبارزه مى كند، و از سوى ديگر اثر اخلاقى روى كسانى كه به آن عمل مى كنند مى گذارد، و قلب و جانشان را از حرص و بخل و دنيا پرستى مى شويد. آيه بعد به سومين ويژگى آنها اشاره كرده مى افزايد: «كسانى كه به روز جزا ايمان دارند» (و الذين يصدقون بيوم الدين ).
و در ويژگى چهارم مى گويد: «و كسانى كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند» (و الذين هم من عذاب ربهم مشفقون ). «چرا كه هيچكس را از عذاب پروردگار در امان نمى بينند» (ان عذاب ربهم غير مامون ). آنها از يكسو ايمان به روز جزا دارند، و با توجه به تعبير «يصدقون » كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، آنها پيوسته توجه دارند كه حساب و كتاب و جزائى در كار است . بعضى از مفسران آن را به معنى «تصديق عملى » يعنى انجام وظائف و ترك محرمات تفسير كرده اند، ولى ظاهر آيه مطلق است ، هم تصديق علمى و هم عملى را شامل مى شود. ولى از آنجا كه ممكن است كسى ايمان به روز جزا داشته باشد اما خود را مشمول مجازات نشمرد، مى گويد: آنها هرگز خود را در امان نمى بينند يعنى دائما احساس مسئوليت مى كنند، حسنات خود را ناچيز و سيئات خويش را بزرگ محسوب مى دارند، لذا در حديثى از امير مؤ منان (عليه السلام ) آمده است كه به فرزندش نصيحت كرد و فرمود: فرزندم ! خف الله خوفا انك لو اتيته بحسنات اهل الارض لم يقبلها منك ، و ارج الله رجاءا انك لو اتيته بسيئات اهل الارض غفرها لك : «آنچنان از خدا خائف باش كه اگر تمام حسنات مردم روى زمين را بياورى احتمال بده از تو نپذيرد! و آنچنان به او اميدوار باش كه اگر تمام گناهان اهل زمين را داشته باشى احتمال ده تو را بيامرزد»!.
حتى خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمود: لن يدخل الجنة احدا عمله قالوا و لا انت يا رسول الله ؟ قال و لا انا، الا ان يتغمدنى الله برحمته !: «هيچكس با عملش وارد بهشت نمى شود، عرض كردند: حتى خود شما اى رسول خدا؟! فرمود: آرى من هم چنين هستم ، مگر آنكه رحمت خدا شامل من شود»!
آيه ۲۹ - ۳۵
آيه و ترجمه
وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَفِظونَ(۲۹) إِلا عَلى أَزْوَجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَت أَيْمَنهُمْ فَإِنهُمْ غَيرُ مَلُومِينَ(۳۰) فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِك فَأُولَئك هُمُ الْعَادُونَ(۳۱) وَ الَّذِينَ هُمْ لاَمَنَتهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَعُونَ(۳۲) وَ الَّذِينَ هُم بِشهَدَتهِمْ قَائمُونَ(۳۳) وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صلاتهِمْ يحَافِظونَ(۳۴) أُولَئك فى جَنَّتٍ مُّكْرَمُونَ(۳۵) ترجمه : ۲۹ - و آنها كه دامان خويش را از بى عفتى حفظ مى كنند. ۳۰ - و آميزش جنسى جز با همسران و كنيزان (كه در حكم همسرند) ندارند ولى در بهره گيرى از اينها مورد سرزنش نخواهند بود. ۳۱ - و هر كس ماوراء اين را طلب كند متجاوز است . ۳۲ - و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مى كنند. ۳۳ - و آنها كه قيام به اداى شهادت حق مى نمايند.
۳۴ - و آنها كه بر نماز مواظبت دارند. ۳۵ - اين افراد در باغهاى بهشتى گراميند. تفسير : بخش ديگرى از ويژگيهاى بهشتيان در آيات گذشته چهار وصف از اوصاف ويژه مؤ منان راستين و آنها كه در قيامت اهل بهشتند ذكر شد و در اين آيات به پنج وصف ديگر اشاره مى كند كه مجموعا نه وصف مى شود. در نخستين توصيف مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه فروج خويش را از بى عفتى حفظ مى كنند» (و الذين هم لفروجهم حافظون ). «مگر نسبت به همسران و كنيزانشان كه در بهره گيرى از آنها هيچگونه ملامت و سرزنش ندارند» (الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين ). بدون شك غريزه جنسى از غرائز سركش انسان ، و سرچشمه بسيارى از گناهان است تا آنجا كه بعضى معتقدند در تمام پرونده هاى مهم جنائى اثرى از اين غريزه ديده مى شود، لذا كنترل و حفظ حدود آن از نشانه هاى مهم تقوى است و به همين دليل بعد از ذكر نماز و كمك به نيازمندان و ايمان به روز قيامت و ترس از عذاب الهى كنترل اين غريزه ذكر شده است . استثنائى كه ذيل آن آمده نشان مى دهد كه منطق اسلام هرگز اين نيست كه اين غريزه به كلى محو و نابود شود و كسى مانند راهبان و كشيشان بر خلاف قانون خلقت گام بردارد كه اين عملى است غالبا غير ممكن ، و به فرض امكان
غير منطقى ، و لذا رهبانها نيز نتوانستند اين غريزه را از صحنه زندگى حذف كنند، و اگر به طور رسمى ازدواج نمى كنند بسيارى از آنها چون به خلوت مى روند آن كار ديگر مى كنند! رسوائيهائى كه از اين رهگذر ببار آمده كم نيست مورخان مسيحى همچون «ويل دورانت » و غير او پرده از روى آن برداشته اند. تعبير به «ازدواج » همسران دائمى و موقت را هر دو شامل مى شود، و اينكه بعضى گمان كرده اند اين آيه نفى «ازدواج موقت » مى كند، به خاطر آن است كه نمى دانند آن هم نوعى ازدواج است . در آيه بعد براى تاءكيد بيشتر روى همين موضوع مى افزايد: «كسانى كه ماوراى آن را طلب كنند متجاوز و خارج از مرزهاى الهى هستند» (فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون ). و به اين ترتيب اسلام طرح جامعه اى مى ريزد كه هم به غرائز فطرى در آن پاسخ داده مى شود، و هم آلوده فحشاء و فساد جنسى و مفاسد ناشى از آن نيست . البته كنيزان از نظر اسلام داراى بسيارى از شرايط همسر و انضباطهاى قانونى او هستند هر چند در عصر و زمان ما موضوع آن منتفى است . سپس به دومين و سومين اوصاف آنها اشاره كرده ، مى گويد: «كسانى كه امانتها و عهد خود را رعايت مى كنند» (و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون ). البته «امانت » معنى وسيعى دارد كه نه تنها امانتهاى مادى مردم را از هر نوع در بر مى گيرد بلكه امانتهاى الهى و پيامبران و پيشوايان معصوم همه را شامل مى شود.
هر يك از نعمتهاى الهى امانتى از امانات او هستند پستهاى اجتماعى و مخصوصا مقام حكومت از مهمترين امانات است ، و لذا در حديث معروف امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه «ان الله يامركم ان تؤ دوا الامانات الى اهلها» صريحا آمده است كه ولايت و حكومت را به اهلش واگذاريد. در آيه ۷۲ سوره احزاب نيز خوانديم كه مساءله تكليف و مسئوليت به عنوان يك امانت بزرگ الهى معرفى شده است : انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و از همه مهمتر دين و آئين خدا و كتاب او قرآن امانت بزرگ او است ، كه بايد در حفظش كوشيد. «عهد» نيز مفهوم وسيعى دارد كه هم عهدهاى مردمى را شامل مى شود و هم عهدها و پيمانهاى الهى را. زيرا «عهد» هر گونه التزام و تعهدى است كه انسان نسبت به ديگرى مى دهد، و بدون شك كسى كه ايمان به خدا و پيامبر او مى آورد با اين ايمان تعهدات وسيعى را پذيرفته است . در اسلام اهميت فوق العاده زيادى به حفظ امانت و پاى بند بودن به تعهدات داده شده ، و از مهمترين نشانه هاى ايمان معرفى گرديده است . بحث مشروحترى در اين زمينه در جلد سوم تفسير نمونه صفحه ۴۳۲ ذيل آيه ۵۸ سوره نساء داشتيم . و در چهارمين وصف اضافه مى كند: كسانى كه براى اداى شهادت حق ، قيام مى كنند (و الذينهم بشهاداتهم قائمون ).
زيرا اقامه شهادت عادلانه و ترك كتمان آن يكى از مهمترين پايه هاى اقامه عدالت در جامعه بشرى است . آنها كه مى گويند چرا ما به شهادت و گواهى دادن بر ضد اين و آن عداوت اينها را بخريم و درد سر براى خود بيافرينيم ، افرادى بى اعتنا به حقوق انسانى و فاقد روح اجتماعى و غير متعهد نسبت به اجراى عدالتند. و لذا قرآن در آيات متعددى مسلمانان را دعوت به اداى شهادت حق كرده است ، و كتمان را گناه شمرده اند در فقه اسلامى نيز شهادت اهميت خاصى دارد و پايه اثبات بسيارى از حقوق فردى و اجتماعى شمرده شده و احكام ويژه اى دارد. در آخرين وصف كه در واقع نهمين توصيف از اين مجموعه است بار ديگر به مساءله نماز باز مى گردد، همانگونه كه آغاز آن نيز از نماز بود، مى فرمايد: «كسانى كه نماز خود را محافظت مى كنند» (و الذين هم على صلاتهم يحافظون ). و همانگونه كه قبلا اشاره كرديم با توجه به بعضى از قرائن به نظر مى رسد كه «نماز» در اينجا اشاره به «نماز واجب » و در آيه گذشته اشاره به «نماز نافله » است . البته در نخستين وصف اشاره به «تداوم » نماز بود، اما در اينجا سخن از حفظ آداب و شرائط و اركان و خصوصيات آن است آدابى كه هم ظاهر نماز را از آنچه مايه فساد است حفظ مى كند، و هم روح نماز را كه حضور قلب است تقويت مى نمايد، و هم موانع اخلاقى را كه سد راه قبول آن است از بين مى برد، بنابراين هرگز تكرار محسوب نمى شود.
اين آغاز و پايان نشان مى دهد كه در ميان تمام اين اوصاف توجه به نماز برترين و مهمترين آنها است ، چرا چنين نباشد در حالى كه «نماز مكتب عالى تربيت » و «مهمترين وسيله تهذيب نفوس و پاكسازى جامعه » است . و در پايان اين سخن مسير نهائى صاحبان اين اوصاف را بيان مى كند همانگونه كه در آيات گذشته مسير نهائى مجرمان را شرح داد، در اينجا در يك جمله كوتاه و پر معنى مى فرمايد: «كسانى كه داراى اين صفاتند در باغهاى بهشت جاى دارند و از هر نظر گرامى داشته مى شوند» (اولئك فى جنات مكرمون ). چرا گرامى نباشند؟ در حالى كه ميهمانهاى خدا هستند، و خداوند قادر و رحمان تمام وسائل پذيرائى را براى آنها فراهم ساخته است ، و در حقيقت اين دو تعبير «(جنات » و «مكرمون ») اشاره به نعمتهاى مادى و معنوى است كه شامل حال اين گروه است .
آيه ۳۶ - ۴۱
آيه و ترجمه
فَمَا لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَك مُهْطِعِينَ(۳۶) عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ عِزِينَ(۳۷) أَ يَطمَعُ كلُّ امْرِىٍ مِّنهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ(۳۸) َكلا إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ(۳۹) فَلا أُقْسِمُ بِرَب المَْشرِقِ وَ المَْغَرِبِ إِنَّا لَقَدِرُونَ(۴۰) عَلى أَن نُّبَدِّلَ خَيراً مِّنْهُمْ وَ مَا نحْنُ بِمَسبُوقِينَ(۴۱) ترجمه : ۳۶ - اين كافران را چه مى شود كه با سرعت نزد تو مى آيند. ۳۷ - از راست و چپ ، گروه گروه (طمع بهشت دارند)! ۳۸ - آيا هر يك از آنها طمع دارد كه در بهشت پر نعمت الهى وارد شود؟ ۳۹ - هرگز چنين نيست ، ما آنها را از آنچه خودشان مى دانند آفريده ايم ! ۴۰ - سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم . ۴۱ - بر اينكه جاى آنها را به كسانى بدهيم كه از آنها بهترند، و ما هرگز مغلوب نخواهيم شد. تفسير : به كدام روسفيدى طمع بهشت دارى ؟! در آيات گذشته اين سوره بحثهائى پيرامون نشانه هاى مؤ منان و كفار
و سرنوشت هر يك از اين دو گروه آمده است ، در آيات بالا بار ديگر به شرحى پيرامون وضع كفار و استهزاى آنها نسبت به مقدسات باز مى گردد. بعضى گفته اند اين آيات در مورد گروههائى از مشركان نازل شده كه وقتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه آيات معاد را براى مسلمانان مى خواند، آنها از هر گوشه و كنار مى آمدند و مى گفتند: اگر معادى در كار باشد وضع ما از اين افرادى كه به تو ايمان آورده اند در آن عالم بهتر است ، همانگونه كه در اين دنيا وضع ما از آنها بهتر مى باشد! قرآن در پاسخ آنها چنين مى گويد: «اين كافران را چه مى شود كه با سرعت نزد تو مى آيند» (فمال الذين كفروا قبلك مهطعين ). «از راست و چپ گروه گروه مى آيند و طمع بهشت دارند» (عن اليمين و عن الشمال عزين ). «آيا هر يك از آنها طمع دارد كه در بهشت پر نعمت الهى وارد شود» (ايطمع كل امرى ء منهم ان يدخل جنة نعيم ). با كدام ايمان و با كدام عمل چنين شايستگى براى خود قائلند؟! «مهطعين » جمع «مهطع » به معنى كسى است كه گردن مى كشد و با سرعت راه مى رود و در جستجوى چيزى است ، و گاه تنها به معنى گردن كشيدن براى خبر گرفتن مى آيد. «عزين » جمع «عزة » (بر وزن هبه ) به معنى جماعتهاى پراكنده است و ريشه اصلى آن عزو (بر وزن جذب ) به معنى نسبت دادن است ، و از آنجا
كه هر گروهى كه با هم هستند به يكديگر نسبت و ارتباطى دارند، و يا هدف واحدى را تعقيب مى كنند، به جماعت و گروه عزه گفته شده . به هر حال مشركان خود خواه و خودپرست از اين ادعاهاى بى اساس بسيار داشتند، و مرفه بودن زندگى مادى خود را كه غالبا از طرق نامشروع و غارتگرى و مانند آن حاصل شده بود، دليل بر بلندى مقامشان در پيشگاه خدا و محبوبيت نزد پروردگار مى پنداشتند، سپس با يك مقايسه بى معنى مقامات والائى در قيامت براى خود قائل بودند. درست است كه آنها به معاد البته به آن صورتى كه قرآن بيان مى كرد. عقيده نداشتند ولى گاه به صورت احتمال روى آن بحث مى كردند كه اگر معادى باشد ما در جهان ديگر چنين و چنان خواهيم بود، شايد اين سخن را از روى استهزا نيز مى گفتند. در اينجا قرآن مجيد به پاسخ آنها پرداخته ، مى گويد: «هرگز چنين نيست كه آنها وارد باغهاى پر نعمت بهشت شوند، چرا كه ما آنها را از آنچه خودشان مى دانند آفريده ايم » (كلا انا خلقناهم مما يعلمون ). در حقيقت خداوند مى خواهد با اين جمله اولا غرور آنها را درهم بشكند، زيرا مى گويد: خودتان بهتر مى دانيد كه ما شما را از چه چيز آفريده ايم ؟ از نطفه اى بى ارزش ، از آبى گنديده و پست ، پس اينهمه غرور و نخوت براى چيست ؟. «ثانيا» پاسخى به استهزا كنندگان معاد مى گويد كه اگر شما در امر معاد شك داريد برويد و حال نطفه را بررسى كنيد، و ببينيد چگونه از يك قطره آب بى ارزش موجودى بديع مى سازيم كه در تطورات جنينى هر روز خلقت و آفرينش تازه اى به خود مى گيرد.
آيا خالق انسان از نطفه قادر نيست كه بعد از خاك شدن لباس حيات در تن انسان بپوشاند. «ثالثا» اينها چگونه طمع بهشت دارند با اينكه در صحيفه اعمال خود اينهمه عمل گناه دارند، زيرا موجودى كه از نطفه اى بى ارزش آفريده شده از نظر مادى شرافتى ندارد، اگر شرفى هست به خاطر ايمان و عمل صالح است كه اينها فاقد آنند، پس چگونه انتظار دارند در باغهاى بهشتى گام بنهند. سپس براى تاءكيد اين مطلب مى افزايد: ((سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم ... (((فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون ). «بر اينكه جاى آنها را به كسانى بدهيم كه از آنها بهترند و ما هرگز در اين كار مغلوب نخواهيم شد» (على ان نبدل خيرا منهم و ما نحن بمسبوقين ). اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه ما نه تنها قادريم كه آنها را بعد از خاك شدن به زندگى و حيات نوين باز گردانيم ، بلكه مى توانيم آنها را به موجوداتى كاملتر و بهتر تبديل كنيم ، و هيچ چيز مانعى از اين كار نخواهد بود.
و به اين ترتيب ، تعبير فوق ادامه اى بر بحث معاد است . و يا اشاره به اين باشد كه براى ما هيچ مانعى ندارد شما را به كيفر اعمالتان نابود كنيم ، و افرادى شايسته و آگاه و مؤ من جانشين شما سازيم ، تا يار و ياور پيامبر ما باشند، و چيزى مانع ما از اين كار نخواهد بود. بنابراين اگر اصرار به شما مى كنيم ايمان بياوريد نه از روى نياز و عجز است ، بلكه مصلحت كلى تربيت و هدايت بشر ايجاب مى كند. تعبير به «رب المشارق و المغارب » (پروردگار مشرقها و مغربها) ممكن است اشاره به اين باشد كه همان خداوندى كه قادر است خورشيد با عظمت را هر روزى در مشرق و مغرب جديدى قرار دهد، و آنچنان اين حساب دقيق باشد كه ميليونها سال دوره سالانه خود را بى كم و كاست طى كند، قادر است بار ديگر انسان را به زندگى باز گرداند و حيات نوينى بخشد و يا گروهى را ببرد و گروهى شايسته تر جانشين آنها كند.
نكته :
خداوند «مشارق » و «مغارب » در آيات قرآن مجيد گاهى تعبير «مشرق » و «مغرب » به صورت «مفرد» آمده است مانند آيه ۱۱۵ بقره و لله المشرق و المغرب : «مشرق و مغرب از آن خدا است » و گاه به صورت «تثنيه » آمده است ، مانند آيه ۱۷ سوره رحمن رب المشرقين و رب المغربين : «پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب » و گاه به صورت «جمع » المشارق و المغارب مانند آيه مورد بحث . بعضى كوته نظران اين تعبيرات را متضاد پنداشته اند، در حالى كه همگى هماهنگ ، و هر يك اشاره به نكته اى است ، توضيح اينكه خورشيد هر روز از
نقطه تازه اى طلوع ، و در نقطه تازه اى غروب مى كند، بنابراين به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب داريم ، و از سوى ديگر در ميان اينهمه مشرق و مغرب دو مشرق و دو مغرب در ميان آنها ممتاز است كه يكى در آغاز تابستان ، يعنى حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالى ، و يكى در آغاز زمستان يعنى حداقل پائين آمدن خورشيد در مدار جنوبى است (كه از يكى تعبير به مدار رأ س السرطان و از ديگرى تعبير به مدار رأ س الجدى مى كنند) و چون اين دو كاملا مشخص است روى آن تكيه شده است ، علاوه بر اين دو مشرق و دو مغرب ديگر كه آنها را مشرق و مغرب اعتدالى مى نامند (در اول بهار و اول پائيز هنگامى كه شب و روز در تمام دنيا برابر است ) نيز مشخص مى باشد كه بعضى رب المشرقين و رب المغربين را اشاره به آن گرفته اند و آن نيز قابل توجه است . اما آنجا كه به صورت «مفرد» ذكر شده معنى جنس را دارد كه توجه تنها روى اصل مشرق و مغرب است بى آنكه نظر به افراد داشته باشد، به اين ترتيب تعبيرات مختلف بالا هر يك نكته اى دارد و انسان را متوجه تغييرات مختلف طلوع و غروب آفتاب و تغيير منظم مدارات شمس مى كند.